بهرام دهقانیار کار آهنگسازی فیلم را با موسیقی کودک شروع کرد ولی در ادامه، نسبت موسیقی کودک به دیگر آثارش در حداقل قرار گرفت. اما به هر حال در این سال‌ها، موسیقی‌هایی که برای کودک یا در ژانر طنز و فانتزی ساخته بسیار محبوب شده‌اند. همین موضوع شاید این برداشت را ایجاد کرد که او فقط در این دو شاخه متمرکز است، در صورتی که خودش معتقد است اینطور نیست.

دهقانیار حالا بیش از ۳۰ سال است که خلق می‌کند و می‌نوازد؛ کسی که خالق موسیقی بسیاری از مجموعه‌های خاطره‌انگیز در دوران طلایی تلویزیون بوده است. “خونه مادربزرگه”، “همسران”، “خانه سبز”، “در حاشیه”، “قهوه تلخ”، “مرد هزار چهره”، “باغ مظفر”، “شب های برره”، ” پدر سالار”، “خونه مادربزرگه” و… از جمله آثار ساخته شده توسط این هنرمند هستند. او همچنین به تازگی  مشغول همکاری برای موسیقی سریال “هیئت مدیره” است که این شب‌ها از شبکه دوم سیما در حال پخش است:

آقای دهقانیار، اگر اجازه بدهید گفت‌وگو را از قبل‌تر شروع کنیم. شما موسیقی را با موسیقی فیلم آغاز کردید یا از آهنگسازی آثار با کلام به موسیقی فیلم رسیدید؟

من کار حرفه‌ای خودم را با موسیقی فیلم شروع کردم که در آن به‌طور ناخواسته ترانه هم وجود داشت. قبل از آهنگسازی سریال “خونه مادربزرگه”، پایان‌نامه یک سری از دانشجوهای هنرهای نمایشی را کارکردم که در آنجا صرفاً بحث آهنگسازی مطرح بود ولی در “خونه مادربزرگه” ترانه هم کارکردم. پس شاید بشود گفت کار موسیقی متن و آهنگسازی روی ترانه را به‌طور هم‌زمان شروع کردم.

در برهه‌ای خیلی سریع اوج گرفتید و آهنگسازی کارهای شاخصی را انجام دادید. این اوج چطور شکل گرفت و چه اتفاقاتی دست‌به‌دست هم داد که آهنگسازی بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌های خوب تلویزیون را به عهده شما گذاشتند؟

حقیقتاً نمی‌دانم. من هیچ‌وقت زنگ خانه کسی را نزدم که بگویم به من کار بدهید یا هیچ‌ کجا آگهی ندادم که بیایید به شما موسیقی را آموزش بدهم. اولین هنرجوی من از دل یک ارتباط خانوادگی بیرون آمد و نتیجه آن باعث شد که من صدها انسان را به حدی برسانم که الآن یا موزیسین‌های برجسته‌ای هستند و یا دارند در مراکز علمی دنیا درس موسیقی می‌خوانند. من موسیقی پایه را با آن‌ها کارکردم و به‌مرور پیشرفت کردند. در مورد موسیقی متن هم همین‌طور بود. من موسیقی “خونه مادربزرگه” را کار کردم و بعد آقای رضا بابک که داشت با آقای کاظم بلوچی فیلمی را کار می‌کرد، به من گفت دوست داری موسیقی این فیلم را بسازی؟ من هم علاقه‌مند بودم و این کار را انجام دادم. طبیعتاً سابقه کار روی موسیقی فیلم بر اساس تجربیات قبلی و آشنایی با مرحوم بابک بیات و بقیه دوستان این اجازه را به من می‌داد که جسارت کار کردن داشته باشم و خوشبختانه اطلاعات و دانشی که در این زمینه داشتم هم کافی بود. در چنین شرایطی وقتی عوامل فیلم‌ها و سریال‌ها دیدند که یک آهنگساز ۲۰-۲۱ ساله کارش را بلد است و از ملودی و ترکیبات صوتی‌ای استفاده می‌کند که به دل می‌نشیند، خودشان پیشنهادهای مختلف را برای همکاری به من ارائه دادند و من کارم را ادامه دادم. بعد از مدتی دیدم این اطلاعاتی که دارم در ایران می‌آموزم دیگر برایم کافی نیست و باید به دانشم در زمینه موسیقی اضافه کنم. در این فاصله به اروپا رفتم و توانستم خودم را به اطلاعات و ابزارهای موسیقی الکترونیک که قبلاً در ایران وجود نداشت، مجهز کنم. آن زمان جزو معدود افرادی بودم که موسیقی الکترونیک را به فیلم‌ها تزریق کردم. قبل از آن فقط یا سازهای زنده و یا ترکیبی از سینتی‌سایزرها در موسیقی فیلم اجرا می‌شد ولی با کارهایی که من، آقای مهرداد جناقی، آقای محمدرضا علیقی و آقای فریبرز لاچینی انجام دادیم، موسیقی الکترونیک و دیجیتال و ابزارهای کامپیوتری هم وارد موسیقی فیلم شد. به نظرم دوره خوبی بود و در آن سال‌ها کارهای خوب زیادی بیرون آمد.

ما وقتی فعالیت‌های شما در دهه ۷۰ و ابتدای دهه ۸۰ را با بعد از آن مقایسه می‌کنیم، انگار شما از جایی به بعد حذف می‌شوید. در آن سال‌ها دقیقاً چه اتفاقی افتاد؟

تغییر سیاست‌های مدیران باعث این اتفاق شد. وقتی مدیران جدید آمدند، این سیاست را نداشتند که آدم‌های باتجربه این کار را نگه‌دارند بلکه یک سری دیگر را آوردند و خواستند همه‌چیز را بکوبند و از نو شروع کنند که دیدید نتیجه‌اش چه شد. من خیلی متأسف شدم چون منطقشان هم این بود که باید اشتغال‌زایی کنیم ولی شما هیچ کجا را نمی‌بینید که بخواهند این‌طوری اشتغال‌زایی کنند و جوان‌ها را سرکار بیاورند. آن‌ها به‌واسطه‌ این‌که تهیه‌کننده‌ها دستمزد کمتری به آهنگسازها بدهند، هر جوانی را با کمترین سواد و کمترین تجربه کار حرفه‌ای وارد این رشته کردند و متأسفانه این سیاست اشتباه بود. من ادعایی ندارم که نابغه هستم ولی می‌توانم ادعا کنم که در موسیقی خیلی مطالعه می‌کنم و دائم در حال شنیدن موسیقی‌های جدید و تجربیات جدید صوتی هستم. بنابراین اگر مدتی کم‌کار شدم به خاطر کهنگی موسیقی نبود، چه‌بسا زمانی سنتی‌های موسیقی فیلم به خاطر اتفاقات تازه‌ای که در کارهای من رقم می‌خورد، رفتارهای خیلی بدی با من داشتند.

این ماجرا مربوط به چه زمانی است؟

در همه دوره‌ها این اتفاق می‌افتاد. به‌خصوص تا ۱۵ سال پیش که موسیقی من و بعضی از همکارانم  جنس متفاوتی از موسیقی متن بود و خیلی از قدیمی‌ترها ایده‌های آن جنس از موسیقی متن را برنمی‌تابیدند. بااین‌حال از زمانی به بعد جامعه یواش‌یواش این مدل از موسیقی و صدا دهندگی را تأیید کرد و آن تفکر قدیمی به‌مرور قید شد. معمولاً این‌طور است که در برخورد با هر پدیده جدیدی، ابتدا با آن مخالفت می‌شود و بعد کم‌کم آن پدیده جا می‌افتد. این اتفاق در مورد کار من بعد از بازگشتم از اروپا اتفاق افتاد و به‌مرور شرایط بهتر شد ولی متأسفانه آن رفتارهایی که صورت گرفت، رفتارهای خوبی نبود.

شما به‌سرعت در حال اوج گرفتن بودید که به‌یک‌باره به اروپا رفتید و چند سالی از فضای کار در ایران دور شدید. فکر نمی‌کنید اگر آن سال‌ها در ایران می‌ماندید و کار می‌کردید، اتفاقات بهتری برایتان رقم می‌خورد؟

به این نتیجه رسیده بودم که باید اطلاعاتم را به‌روز کنم. ضمن این‌که موفقیت در داخل کشور برایم شرط لازم و کافی نبود. اولویت من هنر بود و روح هنری‌ام مشتاق بود چیزهای جدیدی یاد بگیرد که اینجا امکانش نبود. فکر می‌کنم این رفتن و برگشتن امثال من در موسیقی جدیدی که در حوزه فیلم شنیده شد خیلی سهیم بود. ما با خودمان توشه، ابزار و تفکر جدید را در آهنگسازی و رنگ‌آمیزی‌های صوتی آوردیم و ارزش این را نمی‌شود انکار کرد. دوستان دیگری هم مثل من به خارج از کشور رفتند و برنگشتند ولی من برای برگشتن انگیزه داشتم چون ایران را برای زندگی و کار کردن، عاشقانه دوست دارم. ضمن این‌که خانواده‌ام در ایران بودند و این هم دلیل محکمی برای برگشتن بود. به‌هرحال من برای کار و زندگی به کشورم برگشتم ولی هیچ‌وقت نخواستم دائم در اینجا بمانم بلکه هر بار فرصتی پیدا کرم، رفتم و اطلاعاتم را به‌روز کردم و ابزار جدیدی را با خودم به ایران آوردم.

بهرام دهقانیار

وقتی از اروپا برگشتید و فضای بسته آن زمان را دیدید، دلسرد نشدید؟

به‌هرحال هرکسی که به کار و فرهنگش علاقه دارد ممکن است با این مشکلات هم مواجه شود. من ضربه اصلی را بعد از سال ۸۴ خوردم که تغییراتی جدی درزمینهٔ مدیریتی اتفاق افتاد و تمام معادلات مرا به هم‌ریخت. استدلالم این بود که در هفته باید پنج روز برای آهنگسازی وقت بگذارم و دو روز برای تدریس. درصورتی‌که همه‌چیز برعکس شد و من از کار کردن کمی فاصله گرفتم و بیشتر به سمت تدریس رفتم. تا جایی که حتی یک سال درزمینهٔ آهنگسازی عاطل و باطل شدم و آنجا بود که به خودم آمدم و گفتم من آدمی هستم که درسم را خوانده‌ام و ابزارهای حرفه‌ای و استعداد کار در حوزه موسیقی رادارم ولی در اینجا از استعدادم استفاده نمی‌شود و بعضی‌ها آن را نادیده می‌گیرند. خیلی به این‌که چکار باید انجام بدهم فکر کردم ولی تغییر خاصی ایجاد نشد چون من هیچ‌وقت آدمی نبوده‌ام که بروم به کسی سفارش کنم به من کار بدهد. این‌طور شد که کم‌کار شدم و از سالی چند کار، رسیدم به سالی یکی دو کار. البته پیشنهاد داشتم ولی متأسفانه بعضی از کارها خیلی بی‌ارزش بود و بعضی‌ها هم دستمزدشان خارج از استانداردها بود. من دیدم اگر قرار است کارها همین‌طور باشد، بهتر است کار نکنم، مگر سریالی مثل “هیئت‌مدیره” که هم ارزش هنری دارد و هم دستمزدش تا حدی می‌تواند مرا برای یک دوره‌ای ساپورت کند. به‌هرحال زندگی من باید از طریق موسیقی بچرخد و مسائل مالی را هم نمی‌شود نادیده گرفت.

ما در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ هم سریال‌های خوبی داشتیم و هم موسیقی متن خوبی برای این سریال‌ها ساخته می‌شد. فکر می‌کنید چه اتفاقی افتاد که در هردوی این زمینه‌ها با افت آثار مواجه شدیم؟

فکر می‌کنم بسیاری از عواملی که باید آثار هنری را تولید کنند، قدرت تشخیص این را ندارند که ببیند آدم درست برای آهنگسازی یک کار چه کسی است و متأسفانه همین باعث می‌شود موسیقی خیلی از فیلم‌ها مناسب صحنه‌های آن فیلم نباشد و یا به‌طورکلی از کیفیت لازم یک موسیقی فیلم برخوردار نباشد. وقتی تهیه‌کننده و کارگردان یک اثر درکی از موسیقی نداشته باشد و ارزش موسیقی متن را ندارد، نمی‌شود انتظار داشت خروجی آن کار خروجی قابل قبولی باشد. ضمن این‌که ما همیشه می‌بینیم که تصمیم‌گیری‌های سینما و تلویزیون خیلی مجلسی است، یعنی در یک اتاق فکر انجام می‌شود و یک تهیه‌کننده می‌گوید فلانی خوب است و همان را بگویید بیاید. در این تصمیم‌گیری‌ها معمولاً جسارتی هم دیده نمی‌شود. به همین خاطر است که شما می‌بینید بازیگری که قبلاً ً ۵ بار در یک نقش مشابه بازی کرده، برای بار ششم هم برای هم‌چین نقشی انتخاب می‌شود و عوامل آن کار هم انگارنه‌انگار. بنابراین یکی از عواملی که به کارهای ما ضربه زده، همین تصمیم‌گیری‌های مجلسی است و مسئله دوم هم دستمزدهای پایینی است که برای آهنگسازی فیلم و سریال در نظر می‌گیرند. شاید مشکلات اقتصادی که در جامعه وجود دارد باعث شده که عوامل فیلم‌ها و سریال‌ها نتوانند از پس هزینه موزیسین‌های حرفه‌ای بربیایند.

این دستمزد پایینی که برای آهنگسازی فیلم‌ها و سریال‌ها در نظر می‌گیرند به خاطر این نیست که تعداد آهنگسازها زیاد شده است و ما حتی کسانی را داریم که با کمتر از یک‌میلیون تومان کار می‌کنند؟

شخصی را می‌شناسم که پدرش آدم سرمایه‌داری است و به تهیه‌کنندگان پیشنهاد کمک مالی می‌دهد تا پسر جوانش را وارد بازی کنند. متأسفانه این مسائل وجود دارد و تهیه‌کنندگان هم به‌واسطه این‌که برایشان مهم نیست و یا موسیقی را نمی‌فهمند، این پیشنهاد را قبول می‌کنند. بعضی از تهیه‌کننده‌ها از این کار اصلاً شناخت ندارند و فقط می‌خواهند تولیدی داشته باشند، بنابراین چون درکی از هنر ندارند، فرقی هم برایشان نمی‌کند که موسیقی کارشان را چه کسی می‌سازد. طبیعتاً زمانی که یک آهنگساز وارد یک سریال تلویزیونی‌ای فیلم شود، به کارهای دیگر هم دعوت می‌شود و شاید درنهایت پس از ۱۰ سال به یکجایی برسد ولی قطعاً در این مدت جای آدم‌های زیادی که کارشان باارزش است را می‌گیرد. از افراد متخصص در بهترین شرایط عمرشان برای تجربه‌های حرفه‌ای استفاده نمی‌کنند و آن‌ها بیکار‌ می‌شوند و درنهایت می‌میرند. این‌یک واقعیت دردآور است.

بهرام دهقانیار

در چنین شرایطی تکلیف آهنگسازهایی مثل شما که دارند درست‌کار می‌کنند چیست؟

بازار همیشه دو بخش دارد. یکی از بخش‌های آن بخش پاپیولار است. یعنی آن چیزی که فقط سطحی و مصرفی است و بعد از فروش زیاد، فراموش می‌شود. بخش دوم، بخش هنری است که دیرتر هضم می‌شود. این نوع آثار فروش پایینی دارند ولی سابقه فرهنگی خواهند داشت و جزو بانک افتخارات فرهنگی هر کشوری به شمار می‌آیند. یک سری از آثار خیلی کمی هم بین آن‌ها هوشمندانه تولید می‌شوند که من در انتخاب‌هایم همیشه به دنبال این مدل‌ کارها بوده‌ام. این کارها خیلی کم تولید می‌شوند چون سلیقه مردم به دلیل سطحی‌نگری‌ها از ماهواره و اینترنت تأثیر گرفته است. ضمن این‌که در ۴۰ سال گذشته در داخل کشور محدودیت‌هایی هم وجود داشته است و تمام این مسائل به سلیقه عمومی مردم خیانتی کرده‌اند که مردم نتوانند جزئیات ارزشمند هر شاخه هنری را درک کنند. در طول سال‌های گذشته صداوسیما به دلیل محدودیت‌های عموماً ایدئولوژیکی که دارد، به معنای واقعی کلمه نتوانسته موسیقی را به‌درستی حمایت و معرفی کند. البته یک سری کارهای فرمالیته انجام داده‌اند اما خیلی از آن‌ها نمی‌شود انتظار داشت.

در مدتی که در کار ساختن موسیقی فیلم و آهنگسازی کم‌رنگ شدید، مشغول آموزش بودید؟

بله. پنج روز در هفته از صبح تا شب تدریس می‌کردم و کار دیگری نداشتم.

تدریس‌تان در چه زمینه‌ای است؟

من بر اساس ساز پیانو، موسیقی کلاسیک را به علاقه‌مندان موسیقی کلاسیک و ملی ایران آموزش می‌دهم. حوزه تدریسم ربطی به موسیقی فیلم ندارد. خیلی‌ها تماس می‌گیرند و می‌خواهند موسیقی فیلم یاد بگیرند، اما می‌گویم برای این کار ابتدا باید ساز را یاد بگیرید و علم موسیقی را بشناسید و رشته آهنگسازی را تجربه کنید. موسیقی فیلم این‌طور نیست که فکر کنند با یک دستگاه دیجیتال هم می‌شود آهنگساز شد. این تصور کاملاً اشتباه است چون آن‌ دستگاه‌ها هنر و علم موسیقی نیستند و فقط یک ابزار هستند. مثل این است که ما در یک تعمیرگاه چند تا پیچ‌گوشتی و آچار بگذاریم و یک آدمی که کار مکانیکی نکرده را مکانیک صدا کنیم‌. آن دستگاه‌ها مثل همین آچار و پیچ‌گوشتی‌ها هستند اما این‌که بتوانید با آن ابزارها کارکنید تا ماشین درست شود، هنر کرده‌اید. یک‌زمانی تعداد کارهای خوب زیاد بودند و من هرزمانی اراده می‌کردم، می‌توانستم برای خودم تعطیلات داشته باشم که بتوانم اطلاعاتم را به‌روز کنم اما شرایط الآن فرق می‌کند. من خدا را شاکرم که الآن هم بیکار نیستم ولی ممکن است در سال فقط ۴-۳ کار انجام بدهم. بقیه کارهایی که پیشنهاد می‌شود خوب نیستند و یا دستمزدشان پایین است.

چطور شد با سریال “هیئت‌مدیره”وارد همکاری شدید؟

من قبلاً با مسعود، برادر آقای مهران رسام کارکرده بودم. یک روزی آقای رسام تماس گرفتند و گفتند ما یک مجموعه‌ای داریم، اگر دوست داشتید بیاید ببینید. من همیشه کار را می‌بینم و بعد قبول می‌کنم اما این بار بلافاصله و بدون این‌که کار را ببینم، پیشنهادشان را پذیرفتم. بازیگرهای این مجموعه ازجمله احسان کرمی و حدیث میرامینی خیلی خوب هستند و علاوه بر آن من خیلی دوست داشتم با آقای مازیار میری کار کنم. پس از آن سر صحنه فیلم‌برداری رفتم و عوامل فیلم را دیدم.

تیتراژ ابتدایی سریال هم ساخته شما است؟

بله. من تیتراژ اول و موسیقی متن سریال را کار کرده‌ام. برای تیتراژ پایانی هم موسیقی ساختم ولی مسائلی پیش آمد که خواستند از قطعه دیگری از گروه “نوشه” با صدای آقای احسان کرمی استفاده کنند. پخش سریال از ایام عید شروع شده بود و می‌خواستند در ۳۰ قسمت اول از یک موسیقی شاد و مفرح استفاده شود و در پکیج بعدی کار از موسیقی من استفاده کنند. تیتراژ می‌تواند با کلام و همراه با شعر باشد یا می‌تواند موسیقی سازی شود و خواننده آن را بخواند. کار من ساختن موسیقی متن است و تیتراژها، عصاره و چگالی موسیقی متن هستند چون بیشتر شنیده می‌شوند و زودتر جا می‌افتند. من همیشه در کنار تم‌های مختلفی که در آهنگسازی کار استفاده می‌کنم، یکتم اصلی دارم که خیلی شنیده می‌شود و مخاطب را تا مدت‌ها یاد سریال می‌اندازد. درواقع یک نوع امضاء تماتیک است که سعی می‌کنم در همه کارهایم آن را داشته باشم. دوستان می‌گویند ما وقتی کارهای تو را می‌شنویم، حتی اگر اسمت هم روی کارها نباشد، متوجه می‌شویم که این خروجی مدل کارهای تو است.

یک آهنگساز چطور می‌تواند به امضاء خودش برسد؟

مطمئناً این در طول زمان به دست می‌آید. آدم وقتی کارهای زیادی انجام می‌دهد، به‌مرور می‌تواند یک چارچوب صوتی فنی برای خودش به دست بیاورد و مثل نویسنده‌ای که یک سری کلمات را در همه کارهایش استفاده می‌کند، آهنگساز هم می‌تواند امضاء خودش را در همه کارها بیاورد. من همیشه تلاش کرده‌ام این اتفاق در کارم به وجود بیاید.

گویا موسیقی سریال “هیئت‌مدیره” به آقای رسام تقدیم شده بود. درست است؟

بله. من موسیقی این کار را به آقای مسعود رسام تقدیم کردم.

موسیقی “هیئت‌مدیره” را بعد از دیدن سریال ساختید یا بر اساس ذهنیتی که از تعریف‌های کارگردان داشتید؟

فضای کار فضای مشخصی است. من بارها سر صحنه فیلم‌برداری رفته‌ام و اگر فرصت کنم بازهم می‌روم. در ابتدا یک سری از نمونه کارهایم در ذهنشان بود که گفتند ما این مدلی دوست داریم. مثل این می‌ماند که شما برای طراحی جلد کتابتان می‌خواهید به یک گرافیست سفارش بدهید و به او می‌گویید که از بین ۱۰۰ طراحی‌تان، ما این‌یکی را دوست داریم. بر این اساس آن گرافیست می‌فهمد خط فکری شما چیست و با توجه به مفاهیمی که شما در قصه نوشته‌اید، شروع به کار کردن می‌کند. من این تفاهم را از ثانیه‌های نخست با آقای رسام و به‌خصوص آقای میری به دست آوردم. به آقای میری گفتم به نظر شما در این سریال چه نوع موسیقی جواب می‌دهد؟ آقای میری گفتند مدل فیوژن خوب است و من گفتم چه خوب که این تشخیص را دادید چون پیشنهاد خودم هم همین بود. ایشان گفتند یکجایی از سریال به طنز گرایش دارد اما داستان بیشتر درام است. این‌چنین داستان‌هایی را خیلی می‌پسندم، به‌خصوص اگر ساز اصلی این مجموعه پیانو باشد چون بسیار شنیده می‌شود. برای تیتراژ ابتدایی دو پیشنهاد داشتم که طرح اولم درام بود و فضای غمگینی داشت. طرح دوم هم همین تیتراژی است که در حال حاضر شنیده می‌شود. این موسیقی دست‌مایه‌های ترکیبی داشت و آقای میری هم خیلی خوششان آمده بود که ما هم آن را ضبط کردیم. این مجموعه جزو کارهایی است که جلوتر برود، بیشتر هضم می‌شود و جا می‌افتد. امیدوارم این اتفاق بیفتد و موسیقی سریال هم شنیده شود.

ترجیح می‌دهید با کارگردان و تهیه‌کننده‌ای کار کنید که سواد موسیقی را داشته باشد یا این موضوع خیلی برایتان اهمیتی ندارد؟

سواد دانشگاهی برایم مهم نیست ولی این برایم اهمیت دارد ‌که طرف مقابلم درک صحیحی داشته باشد و بداند چه می‌خواهد و به کارش هم مسلط باشد. خیلی از کارگردان‌هایی که با آن‌ها کار کردم، فرق فلان صدای سینتی‌سایز با ترمز ماشین را نمی‌دانستند چون اصلاً موسیقی گوش نکرده بودند و موسیقی برایشان مهم نیست.  بعد از این‌که یکی دو بار با چنین کارگردان‌هایی کار کردم و متوجه شدم موسیقی برایشان اهمیتی ندارد، دیگر با آن‌ها کار نکردم. خوشبختانه آقای مازیار میری توجه می‌کند و از یک‌صدای کوچک هم نمی‌گذرد. این برای من بسیار ارزشمند است. مواردی پیش‌آمده که آقای میری به دفتر من آمده و باهم صحبت کرده‌ایم و یک جاهایی از موسیقی هم عوض‌شده است. البته الآن هر چه‌کار پیش می‌رود، آقای میری فقط تلفنی با من حرف می‌زند و می‌گوید همه‌چیز عالی است. ما قسمت به قسمت بررسی می‌کنیم که چه بخش‌هایی از هر قسمت موسیقی می‌خواهد. یک قسمت ممکن است ۲۰ قطعه موسیقی بخواهد، یکی ۱۰ قطعه و یکی هم فقط ۵ ثانیه. من اگر در مورد بخش‌هایی که نیاز به موسیقی دارد، شک داشته باشم، با کارگردان صحبت می‌کنم و باهم به یک تفاهم می‌رسیم. گاهی وقت‌ها نتیجه این هم‌فکری‌ها و مشورت‌ها به یک کاری تبدیل می‌شود که درست جلو رفته و چفت‌وبست دارد و می‌شود از آن دفاع کرد.

در مورد لزوم درک کارگردان از موسیقی متن صحبت کردید. اما یک آهنگساز چقدر باید نسبت به تصویر شناخت داشته باشد؟

دوستی داشتم که یک موسیقی را روی یک تصویری کارکرده بود. مثلاً تصویر یک جاده‌ای بود که یک پرنده در آن در حال پر زدن بود و این دوست برای آن صحنه یک کار ارکسترال شلوغ و پر سروصدا کار کرده بود. گفت نظرت چیست؟ گفتم مزخرف ساخته‌ای! مگر صحنه جنگ است؟ چرا بمب منفجر کردی؟ شناخت از تصویر، اولین رکن ساختن موسیقی فیلم است که هر آهنگسازی باید آن را بداند اما خیلی از آهنگسازها این را نمی‌دانند و برای مثال موسیقی‌های کودک و نوجوان را از موسیقی‌های لس‌آنجلسی می‌گیرند تا کودک برقصد، درصورتی‌که رقصیدن برای سن کودک مناسب نیست. به نظرم موسیقی آن سکانس را می‌توانست با ساز نی و یا پیانو بسازد که بیننده را ازنظر حس ویران کند. اکثر کسانی که در این بخش موسیقی فیلم می‌سازند، مشکل‌دارند. شناخت با مدرک تحصیلی به دست نمی‌آید. کارگردان باید نسبت به چیزی که می‌خواهد بسازد، شناخت داشته باشد و همچنین نسبت به چیزی که می‌خواهد به بیننده‌اش بدهد، اشراف داشته باشد.

کارگردان باید روی هنر موسیقی دانش و آگاهی کافی داشته باشد. هنر موسیقی یک تاریخ ۴۰۰-۵۰۰ ساله دارد و یک کارگردان وقتی می‌خواهد فیلمی بسازد که موسیقی در آن نقش دارد، نیازمند آگاهی از تاریخ موسیقی و آثاری است که در ادوار مختلف تولید شده است. کارگردان باید سبک‌ها و سازهای موسیقی را بشناسد و تأثیرات موسیقی را بر سکانس‌های فیلمش به طور کاملاً آگاهانه به آهنگساز القا کند. شما اگر تعدادی از مستندهایی که کارگردان‌های اروپایی ساخته‌اند را ببینید، متوجه می‌شوید که کارگردان‌ها چقدر به موسیقی مسلط هستند و چه خوب می‌دانند که از آهنگساز فیلم چه انتظاری دارند. برای آن‌ها خیلی مهم است که شخص اشتباهی را برای آهنگسازی فیلم‌شان انتخاب نکنند چون آهنگساز به القای حس فیلم کمک می‌کند و نباید وصله‌ای ناجور برای صحنه‌های فیلم باشد. خیلی وقت‌ها کارگردان‌هایی را دیده‌ام که می‌گویند خودت هر کاری می‌دانی و می‌توانی انجام بده. یعنی خیلی اهمیتی به موسیقی نمی‌دهند و البته دانشش را هم ندارند. خوشبختانه نسل جدید کارگردان‌های ما آگاه‌تر هستند ولی این‌ها هم باید سعی کنند تا جایی که فرصت دارند، به میزان آگاهی‌شان بیفزایند و اطلاعات‌شان را به ویژه در زمینه تاریخ ۵۰۰ ساله موسیقی افزایش بدهند. کارگردان‌ها باید برای بالا بردن سطح دانش‌شان از موسیقی وقت بگذارند و این را بدانند که موسیقی فیلم چیزی جز تاریخ ۵۰۰ ساله موسیقی نیست و آهنگساز در هر اثری که می‌سازد باید از عناصر این ۵۰۰ سال استفاده کند.

بهرام دهقانیار

همکاری با برادان رسام چطور بود؟ خاطره جالبی از آن‌ها به یاد دارید که برایمان تعریف کنید؟

همکاری با هر دو برادر عالی بود. من خیلی خاطره‌ها در ذهنم باقی نمی‌ماند چون چندان در گذشته سیر نمی‌کنم و بیشتر روبه‌جلو می‌روم. فکر می‌کنم باید از زمان حال لذت برد و به آینده نگریست و دقت کرد. ما روزهای خوبی را زمان ساخت و پخش سریال “خانه سبز” می‌گذراندیم. ابتدا قرار بود تیتراژ آن سریال را آقای خسرو شکیبایی بخواند ولی این اتفاق نیفتاد چون ایشان خواننده نبود. وضعیت جسمانی خوبی هم نداشت. تلاش کرد آن کار را بخواند و حتی به من گفت آقای ناصر چشم آذر برای من قطعه “مادر من” را ساخته و من خوانده‌ام ولی به نظرم آقای شکیبایی آن قطعه را هم جالب نخوانده بود. درنهایت هم آقای علی تفرشی تیتراژ “خانه سبز” را خواند. آقای شکیبایی خیلی از من ناراحت شد ولی بازهم می‌آمد پخش سریال را در خانه من می‌دید و بعد آن‌ها می‌رفتند سر فیلم‌برداری و من هم می‌رفتم سراغ آهنگسازی. از این‌طور خاطره‌ها زیاد دارم. مسعود رسام خیلی جلوتر از کارگردان‌های تلویزیون بود. بیژن بیرنگ هم نوشته‌های متفاوتی داشت و درنهایت حاصل آن کار خیلی خوب شده بود و مردم را پای تلویزیون می‌نشاند. تیتراژ پایانی آن کار به‌سختی مجوز گرفت. چند قسمت آهنگ بی‌کلام پخش شد تا درنهایت تیتراژ مجوز گرفت و روی آنتن رفت. آن موقع ازاین‌دست مشکلات زیاد بود.

همسرتان نقاش هستند. حضور ایشان چقدر در کارتان تأثیرگذار بوده است؟

ایشان هم نقاش هستند و هم طراح جواهر و نوازنده سنتور. مدیر اجرایی کارهای من هم هستند و خیلی کمکم می‌کنند.

شما پیش از عید آلبوم “بشنو از نو” را منتشر کردید. این آلبوم چطور آلبومی است و چه بازخوردهایی از آن دریافت کرده‌اید؟

آلبوم موسیقی “بشنو از نو” بر اساس موسیقی سازی و نیاز شنوندگان به موسیقی بی‌کلام تولید شده است. این آلبوم شامل ده قطعه موسیقی است که این قطعات در سه شاخه انتخاب شده‌اند. شاخه اول، تصنیف‌هایی از دوره پهلوی اول نظیر قطعاتی مانند “مرغ سحر”، “هزار دستان” و امثال آن‌ها است. قطعات محلی ﻭ ﻓﻮﻟﮑﻮﺭﯾﮏ مانند “ساری‌گلین”، آیریلیق” و “مرغ شب” هم شاخه دوم را تشکیل می‌دهند. شاخه سوم هم قطعات سازی است که در این آلبوم از امین‌الله حسین، آهنگساز معاصر ایران، قطعه‌ای با نام “مینیاتور” تنظیم شده است. سازبندی این آلبوم بر اساس پیانو، ویولن، سازهای کوبه‌ای و گیتار بیس در کنار برخی سازهای ایرانی و کلاسیک از جمله تار، نی، کلارینت و فلوت است. گروهی به این کار دعوت شده‌اند که هر یک در نوازندگی نخبه هستند. این گروه لطف کردند خواهش مرا قبول کردند و به این آلبوم پیوستند. فکر می‌کنم موسیقی‌های با کلام دارد جای موسیقی‌ ناب و خالص را در ایران می‌گیرد. موسیقی به معنای واقعی خودش نیازی به ادبیات ندارد و برای خودش یک دنیایی است. شنونده‌های ما باید عادت کنند موسیقی را بدون صدای خواننده هم گوش کنند. هدف من از تولید آلبوم “بشنو از نو” این بوده که از ترانه‌هایی که ملودی‌هایش برای گوش‌ها آشنا است استفاده کنم ولی بافت‌های پیچیده‌تری را در حاشیه آن ملودی‌ها بنویسم و اجرا کنم. الآن تقریباً ۵-۶ هفته است که آلبوم منتشر شده است و خیلی خوشحالم که مورد تأیید و قبول بسیاری از موزیسین‌ها، مردم و علاقه‌مندان قرار گرفته است.

قصد دارد تولید چنین آثاری را ادامه بدهید؟

بدون شک. البته تولید این گونه کارها نیازمند زمان کافی است و باید بستری آماده شود که با آرامش خیال و آرامش مالی بتوانم کارم را جلو ببرم. بنابراین اگر این پروسه طی شود، در فرصت‌های منظم می‌شود آلبوم “بشنو از نو ۲” و آلبوم‌های دیگر این‌چنینی را هم تولید کرد. من فکر می‌کنم تولید این نوع از موسیقی نیاز جامعه است و نسل جدید باید این موسیقی‌ها را بشنوند تا بدانند موسیقی فقط شامل ترانه پاپ نیست. هدفم این بوده که بتوانم از این طریق موسیقی ناب و خاص را معرفی کنم. به دنبال این هستم که آلبوم “بشنو از نو ۲” را هم تولید کنم و حتی می‌خواهم مجموعه از کارهای قبلی خودم را هم با تنظیم مجدد به بازار عرضه کنم.

و صحبت‌های پایانی؟

در طول فعالیتم در ایران جزو هیچ سیستمی نبودم و فکر هم نمی‌کنم جزو هیچ سیستمی بشوم. من در حوزه موسیقی جزو آدم‌های مستقل بودم و هستم. نه پشتم به سیستمی گرم بوده و نه آشنایی داشته‌ام. اصولاً نمی‌توانم با رابطه و آشنایی با کسی سر یک کاری بروم. این واقعیت است که اگر آدم به‌جایی وصل نباشد، سوار بر موج است. یک‌لحظه جلوی چشم است و یک‌لحظه نیست. بااین‌حال من ناراضی نیستم و فکر می‌کنم آهنگسازان مستقلی همچون من که کارشان را بلد هستند، هیچ‌وقت برای همیشه حذف نمی‌شوند. ممکن است یک مدتی کم‌کار شوند ولی همیشه برای آن‌ها کار هست. امیدوارم کارهایی که تولید کرده‌ام و در ادامه تولید خواهم کرد، در حافظه تاریخی مردم بماند و نسل بعد هم به آن اهمیت بدهند.