این صدا اما در یک جمع ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفره حبس شده و راهی به رسانه ملی ندارد و هر ساله ما باید صدای مداحانی را بشنویم که سالیان قبل هم شنیدیم و مهمتر از آن اینکه نغمههایی که روز به روز از اصالتهای نغمگی خاص نوحهخوانی و عزاداری کهن ما ایرانیان دورتر میشوند و رنگ و طعم برخی از نغمهها و ملودیهای موسیقی سبک را به یاد میآورند.
هر شب چندین گروه در زمانی دو ساعته به صحنه آمدند و روایتهای مختلف خود از سوگواری بر حضرتسیدالشهداء را به سمع و نظر بینندگان و مشتاقان رساندند. برخی از شاخصترین خنیاگران موسیقی مناطق و اقوام ایرانی در این سوگواره حضور داشتند و شنوندگان در طی این ۱۰ روز توانستند سفرهای برکتخیز و پر بار و برگ از سوگسرودهها و نغمههای عاشورایی بشنوند که در آن آیینهایی چون پیشخوانی، گهوارهگردانی، شهادتخوانی، رجزخوانی، پردهخوانی، علمگردانی، اشتلمخوانی، نقالی، مصرعخوانی، نوحهخوانی، تعزیهخوانی، کرنا نوازی، فانوسگردانی، نقارهخوانی، صبحخوانی، شروهخوانی، بحر طویل، امامخوانی و شام غریبان از نقاط مختلف کشور برای بینندگان اجرا شد.
دوربینی از صداوسیما هم این اجراها را ثبت و ضبط کرد، اما اینکه این مراسم و آیینها چرا نباید حتی به صورت زنده و همزمان از صداوسیما پخش شوند، مشکلی است که به گمان نگارنده پاسخ آن بیشتر سیاسی است تا فرهنگی. از قرار چون سازمان میراث فرهنگی بانی چنین کاری شده است، نباید در بوق و کرنا کرد و تحویلشان گرفت. وگرنه برای تهیه همین مراسم اگر تیمی از صداوسیما بخواهد این همه آدم را از اقوام و نواحی مختلف گرد آورد، خود بودجهای هنگفت میطلبد. این درحالی است که پخش این گونه آثار از شبکههای مختلف و آن هم در قالب برنامهای روزانه و کیفی، بر تغییر ذائقه شنیداری شهروندان ایرانی تاثیر مستقیم خواهد گذاشت و آن را ارتقاء خواهد داد.
به یاد دارم زندهیاد حاج قربان سلیمانی (خنیاگر، بخشی و نوازنده نامدار دو تار از قوچان) برایم تعریف میکرد که وقتی فتوایی از مرجع خود شنید که نباید ساز بزند، بیش از یک دهه دست به ساز نزد و بعد که فتوایی دیگر آمد که موسیقی را حلال کردند، او سازش را به دست گرفت. چرا؟ به این دلیل که تقیدات مذهبی و شرعی عین زندگی آنان است و نمیتوان این دو را از هم جدا کرد.
با چنین نگاهی طبیعی است که سازی هم که حاج قربان و امثال او مینوازند، آن هم برای سالار شهیدان کربلا، از جنس و نوعی دیگر است و راز و نیازی است که اینان به مولای خود میکنند. همچنانکه نغمه لالایی که بانوی خنیاگر بوشهری خواندو در تیتراژ پایانی «مختارنامه» به کار گرفته شد، جز تداعی اندوه از کف رفتن حضرت علی اصغر چیزی دیگر را به ذهنها نمینشاند. پس اگر قرار است در نوبتی دیگر سوگوارهای برگزار شود که به گمان من باید چنین بشود، بهتر است اجراهای کامل و با ساز همان منطقه را شاهد باشیم و یا حداقل آن اجراها بدون ساز باشد تا اینکه با اضافه کردن سازی از منطقهای دیگر کار را ادامه بدهیم. این گونه هم روح نغمه بازتاب نمییابد و هم اینکه تماشاگر و شنونده نه چندان پیگیر از این ترکیب گیج و گمراه میشود.
تعطیلی جشنوارههای نواحی، ذکر و ذاکرین، جوان، توقف ارکستر ملی و حتی بلاتکلیفی ارکستر سمفونیک از جمله حرکتهایی بود که دفتر امور موسیقی انجام داد. در مقابل سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، توانست با حمایت از ثبت ردیف موسیقی کلاسیک ایران، موسیقی منطقه خراسان و تعزیه و گونههای دیگری از موسیقی اقوام که در حال تکمیل پرونده و ارسال آنند، فضایی را برای موسیقی جدی و هنری ایران فراهم کند.
این اقدامات را باید پاس داشت و به دور از حرکتهای سیاسی بر پای نهال آن آب افشاند و این میسر نمیشود مگر آنکه نگاه سیاسی به حوزههای فرهنگ را از آن برچینیم و صداوسیما به دلیل نقشی که میتواند در معرفی موسیقی هنری و جدی ایران ایفا کند، بیشترین وظیفه را در این زمینه بر عهده دارد که حداقل حرمت دوربینهایی را که خود در این سوگواره نشانده نگه دارد و این نغمههای بکر را به گوش و چشم تمامی مردم ایران برساند.
دیدگاهتان را بنویسید