×
×

دچار فراموشی

  • کد نوشته: 16099
  • 20 آبان 1390
  • ۰
  • میثم یوسفی: برای من که در جایگاه روزنامه‌نگاری اساساً منتقد جریان بیمار موسیقی در ایران هستم، حتی حضور در یک آلبوم به عنوان ترانه‌سرا و رفاقت با خواننده‌ی آلبوم هم نمی‌تواند بهانه‌ای باشد که از موضع نقد پایین بیایم. نگاه من در قبال آلبوم جدید رضا یزدانی انتقادی‌ست، با این‌همه نمی‌توانم منصف نباشم و به […]

  • میثم یوسفی: برای من که در جایگاه روزنامه‌نگاری اساساً منتقد جریان بیمار موسیقی در ایران هستم، حتی حضور در یک آلبوم به عنوان ترانه‌سرا و رفاقت با خواننده‌ی آلبوم هم نمی‌تواند بهانه‌ای باشد که از موضع نقد پایین بیایم. نگاه من در قبال آلبوم جدید رضا یزدانی انتقادی‌ست، با این‌همه نمی‌توانم منصف نباشم و به این اشاره نکنم که آلبوم جدید نسبت به دو کار قبلی‌اش، «هیس» و «ساعت بیست و پنج شب» آلبوم بهتر و درست‌تری‌ست و نشانه‌های پیشرفت در کارهای او کاملا نمایان است.

    رضا از معدود خواننده‌هایی‌ست که به شخصه از آلبوم «پرنده بی پرنده» طرفدارش هستم. از همان آلبوم به بعد، هم‌چنان بزرگترین مشکل آلبوم‌های یزدانی تنظیم‌هایش است. این خواننده بعد از آلبوم «هیس» گروه جوانی را راه انداخت که در «ساعت فراموشی» علارغم پیشرفت بسیار محسوس این گروه جوان نسبت به اولین روزهای تشکیل، در خیلی جاها صداها کهنه است، ایمپرووایزها بوی کهنگی می‌دهد و علاقه‌ی اعضای گروه به موسیقی راک دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ تبدیل به نقطه ضعف آن‌ها شده است که از خلاقیت و به روز بودن فاصله بگیرند. در قطعه‌ای که خودم به عنوان ترانه سرا حضور دارم، دو ترانه با جهان‌بینی و تالیف مختلف، دو ملودی با فضای متفاوت و دو تنظیم کاملا جدا از هم بدون هیچ منطق ساختاری در کنار هم قرار گرفته‌اند تا سر و شکل یک آهنگ را داشته باشند. توجیه رضا برای این موضوع همان چیزی‌ست که گفتم، شباهت به کارهای پینک فلوید، در حالی که اگر پینک فلوید دست به ساختار شکنی می‌زد، سه پارت از Another Brick The Wall داشت که مانیفست و جهان‌بینی هر پارتی هم در امتداد پارت قبلی بود و این‌ها مکمل هم بودند نه نافی یکدیگر یا بی‌ربط به هم.

    یکی دیگر از مشکلات بزرگ آلبوم «ساعت فراموشی» بحث میکس و مسترینگ آن است. در موسیقی شلوغی مثل آن‌چه در این آلبوم می‌شنویم، لزوما این‌که صداها را تفکیک شده بشنوی یا داخل هم، مزیت یا عیب کار نیست. آلبومی با رویکرد پاپ- راک فقط در زمانی که بداهه نوازی دارد نیازمند صدای تفکیک شده است. در سایر موارد ایده‌ی کلی تنظیم‌کننده در مورد نظام صدایی آلبوم یا آهنگ مهم است که دوست داشته باشد از چیدمان کلی سازها، ملودی‌ها و هارمونی کلی کار، چه خروجی‌ای بگیرد. متاسفانه به علت مشکل همیشگی موسیقی ما در صداگیری و میکس و مسترینگ، آلبوم‌هایی از این دست به علت عدم تخصص لازم یا نبود تجهیزات سخت‌افزاری کافی در ایران، از بین می‌روند و هرچقدر هم تنظیم‌کننده‌ها نسبت به کارهای قبلی رضا یزدانی پیشرفت کرده باشند و حتا ایده‌های بکر و اجرای خوبی مثل آن‌چه در آهنگ «کارتون خواب» می‌شنویم را به کار گرفته باشند، در نهایت به مشکل خروجی صدا می‌خورند و ۵۰ درصد زحماتشان عملا از بین می‌رود.

    اگر قرار باشد هم‌چنان از کاستی‌های آلبوم صحبت کنیم، ناچار خواهم بود که آهنگ به آهنگ وارد بحث شوم و طبیعتا در این نوشته فرصت کافی برای آن نیست. فکر می‌کنم حالا که یک هفته‌ای از انتشار آلبوم گذشته و من هم انتقادات کلی‌ام را مطرح کردم، وظیفه‌ام است که از خوبی‌های «ساعت فراموشی» هم بنویسم تا نوشته‌ام خارج از انصاف نباشد. مثبت‌ترین اتفاق این آلبوم در مورد رضا یزدانی و صدایش، کنترل شده خواندن اوست. من رضا را با «مرگ تدریجی یک رویا» و «محاکمه در خیابان» اش دوست دارم. هرجا رضا توانسته صدایش را کنترل کند و از تحریرها و آرایش‌های زاید ووکالش کم کند، آن‌قدر دلنشین بوده که می توانی با صدایش ساعت‌ها را بی‌وقفه بگذرانی بی‌آنکه از گذرش باخبر شوی، انگار دچار فراموشی شده‌ای! ترانه‌های خوب چندترانه‌سرای توانا که جایشان در بخض تولید بازار موسیقی خالی‌ست و ترانه‌شناسی خواننده، از دیگر ویژگی‌های مثبت این آلبوم است. در هجوم این‌همه صدای آزاردهنده و ترانه‌ی بی‌هویت و بی‌دغدغه، همین که رضا یزدانی متعهد به صدایش است و همین‌که چند تا ترانه‌ که حداقل «بی‌خاصیت» نیستند، یا مثبت‌اند یا منفی، در این آلبوم شنیده می‌شوند، غنیمت موسیقی پاپ امروز ماست. با این‌همه وقتی صدایی نماد اعتراض می‌شود و قسمت عمده‌ای از طرفدارانش را به همین خاطر در کنار خودش جمع کرده، کم بودن ترانه‌های اجتماعی و معترض در یک آلبوم اتفاق مثبتی نیست. طرفدارانش این را به دل رضا که شاید دوست داشته بیشتر از قبل عاشقانه بخواند و به شرایط حال حاضر ایران که کمتر می‌توان از جایگاه نقد و اعتراض فعالیت کرد می‌بخشند، اما می‌دانم که در آلبوم‌های بعدی او هم‌چنان رضا یزدانی‌ای را می‌خواهند که بخواند «پدربزرگ هفت سالگی‌ش یادس نیست/ تو زورخونه صدای فریادش نیست/ شیرین قصه دیگه تلخه تلخه/ این‌همه صخره، یکی فرهادش نیست»… امیدوارم رضای عزیز در ادامه مسیر هنری‌اش هم‌چنان موفق باشد و در کارهای بعدی پخته‌تر و روبه‌جلوتر از امروز و همیشه‌اش، با ترانه‌هایش خاطره‌سازی و خاطره‌بازی کنیم.

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *