خبرآنلاین – سید ابوالحسن مختاباد: اول مهر روز تولد استاد شجریان است،در نوشته زیر سعی کردهام از زاویهای نسبتا متفاوت و به بهانه این روز یادداشتی درباره استاد شجریان و استاد هوشنگ ابتهاج سایه بنویسم. چهرهآی که شجریان بسیار کم از او سخن میگوید.
در میان تمامی کسانی که در شکلگیری و برآمدن نیکوی شخصیت هنری و اجتماعی استاد شجریان سهمی جدی داشتهاند،نام سه کس بیش از همه به ذهن میآید، نورعلیخان برومند، جهانسوز دادبه و هوشنگ ابتهاج سایه.
استاد شجریان در گفت وگوی تفضیلی خود در کتاب رازمانا درباره دو چهره نخست ،یعنی مرحوم برومند و مرحوم دادبه حق مطلب را به نوعی ادا کردهاند و از سجایای اخلاقی و ویژگیهای شخصیتی و البته طراز و استاندارد هنری این بزرگان سخنگفتهاند، اما نگارنده در کمتر سخن و گفتوگویی(از جمله در همین کتاب راز مانا) مشاهده کرده است که استاد از آقای سایه سخن بگویند. این نکته را نه از بابت این میگویم که چهرهای همانند سایه نیاز به تعریف و تمجید استاد شجریان و دیگران دارد، قد و اندازه و قیمت این شاعر و ادبپژوه توانمند به اندازهای است که هر کسی از او و کارش تعریف کند،قدر و قیمت خود را افزوده است و نه شان و منزلت بزرگی چون سایه را.
سخن و تعریض من از این بابت است که نسل امروزین ما از تلاشی که استاد سایه در شکلدهی و انسجام بخشی به موسیقی جدی و هنری ایران داشت، چندان آگاهی ندارد و وظیفه بزرگانی چون شجریان است که این معرفی را صورت دهند. مختصر بگویم که اگر استاد سایه در سالهای ابتدایی دهه پنجاه بخش موسیقی رادیو را بر عهده نمیگرفت و به عنوان مدیری آگاه،خبیر و از همه مهمتر دلسوز و آشنا به ظرایف کار،مدیریتو نظارتی کارآمد را بر رفتار هنری و اجتماعی هنرمندانی چون لطفی،شجریان،علیزاده، مشکاتیان، شکارچی و … اعمال نمیکرد، به قطع و یقین ما محصولاتی چون گلهای ایرانی و آثار درخشان گروه چاووش،و البته این درخت پربار و جدی موسیقی هنری ایران را در چنته تاریخ موسیقی ایران نداشتیم. او مردی بود که افقگشایی میکرد و رودخانهسازبود تا دیگران در آن شنا کنند و خود را به ساحل سلامت هنری و فرهنگی برسانند.
آثاری که از گلهای ایرانی، و آلبومهای چاووش به جای مانده خود سرفصل تازه و نوینی را در موسیقی جدی هنری گشود.
از قرار استاد سایه شعری هم به استاد شجریان تقدیم کردند درکتاب سیاه مشق آن را آورده و بر پیشانی شعر نوشته«برای محمدرضا شجریان» البته تاریخ این شعر مشخص نیست ،اما به قطع و یقین به سالهای بعد از دهه شصت باز میگردد و صراحت و صداقت نهفته در آن گویای بسیاری از نکاتی است که شاید در این نوشته نتوان به همه وجوه آن اشاره کرد.
این شعر در صفحه ۲۱۹کتاب سیاهمشقآمده است که از سوی نشر کارنامه به بازار کتاب عرضه شده است با این مطلع :
رفتی ای جان و ندانیم که جای تو کجاست
و دوبیتی که تقریبا سخن دل استاد سایه است:
چه شد آن مهر و وفایی که من آموختمت
عهد ما با تو نه این بود،وفای تو کجاست
گرچه مشاطهحسنت به صدآیینآراست
صنما آینه عیبنمای تو کجاست؟
دیدگاهتان را بنویسید