در جوامع غربی بسیار دیده شده که اهالی مطبوعات با استفاده از تصویر، نقل قول یا سندی، با عنوان کردن مسائل حاشیهای در مورد افراد مشهور، اقدام به جلب مخاطب میکنند. همیشه پرداختن به این موضوعات برای این نشریات، حکم راه رفتن بر لبه تیغ دارد و گاه میتواند، اشتباهی جبران ناپذیر را بوجود آورد. در ایران هم چند سالی است که بعضی مطبوعات زرد با مطرح کردن موضوعاتی اینچنینی، برای جذب مخاطب تلاش میکنند گاه این نشریات که بدون سند و مدرکی مستدل به بزرگی حمله میکنند، نه انگیزه های مالی دارند، نه اصولاً مخاطب خاصی! در این موارد بیشتر تخریب ها تلاشی است برای کنار زدن شخصیتی خاص، آن هم بوسیله تهمت! به ندرت افراد قربانی توان پیگیری قضایی این اتهامات را داشته اند و تنها راه آنها برای دفاع از خود،انجام مصاحبه یا نوشتن نامه های سرگشاده است.
یک تصویر از شما وجود دارد به همراه آقای روستروپویچ که شما در آن عکس، گردن آویزی صلیب شکل به گردن دارید که اینجا در مطبوعات نوشته بودند که شما تغییر مذهب دادهاید، در این زمینه صحبت کنید…
این حرف بسیار دروغ و کذبی بوده که زدهاند… من زمانی یک هدیه از مادرم دریافت کردم که آن را از یک دستفروش کنار خیابان خریده بود که یک نماد مصری است به نام قدرت که در ایران هم وجود دارد، شاید از دور شبیه به صلیب به نظر برسد. این سمبل قدرت است که روی آن یک سنگ سیاه وجود دارد و من بیشتر از بیست و چند سال است که این نماد را دارم و مخصوصاً پس از درگذشت مادرم همیشه آن را به گردن داشتهام ولی در این سالها تا حالا کسی در خارج از کشور فکر نکرده که من مسیحی شدهام!
تنها تغییر مذهبی که در خانواده ما وجود داشته تغییر مذهب خانم من بوده از مسیحی کاتولیک، به اسلام که تحت تأثیر من این اتفاق افتاده است!
متأسفانه در ایران بدون هیچ کنترلی هـر کسـی حرفهای دروغ و شــایعـات را میتواند مطرح کند! یا جای دیگر نوشته بودند علی رهبری درباری بوده! در حالی که ما درباری نبودیم درباری ها علی رهبریای بودند! آنها از ما استفاده می کردند و سعی داشتند خودشان را به هنرمندان وصل کنند نه برعکس.
بنده اگر در ۲۴ سالگی دعوت به مدیریت هنرستان شدم به این خاطر بود که در ۲۲ سالگی آسیستان آهنگسازی در آکادمی وین شده بودم! یک بچه معمولی در تهران با یک پدر پزشکیار چطور میتواند درباری باشد؟! من هیچوقت اهل رفیق بازی، پارتی بازی نبودم، برای همین هم هست کسانی در تهران نمیتوانند مرا تحمل کنند. من یک هنرمندم که با هنرم به اینجا رسیدم و هیچوقت نیازی نداشتهام که با یک گردن آویز یا چیز دیگری خودم را به گروهی بچسبانم تا از من حمایت کنند. اگر این سنگ را مادرم از روی زمین هم برداشته بود آن را به گردن می انداختم چون مادرم را بی اندازه دوست داشتم.
آیا انتشار این شایعات در مورد شما فقط مربوط به ایران بوده یا در خارج از کشور هم به این مشکل برخوردید؟
شایعات در ایران بیشتر است ولی در خارج از ایران هم من با این دروغها درگیر بودهام. در ۳۵ سال گذشته رقیبان بزرگی داشتم که به این خاطر که توانایی برابری هنری را با من نداشتند، سعی میکردند از ایرانی بودنم، برای ضربه زدن به من استفاده کنند؛ مخصوصاً رهبران یهودی سعی میکردند من را به عنوان یک ایرانی دشمن یهودیان معرفی کنند و امکان فعالیت هنری من را محدود کنند.
مسئولین چه عکسالعملی نشان دادهاند به این شایعات؟
متأسفانه هیچ! من در دو مسابقه جهانی رهبری که داوطلبانی از بیش از ۳۵ کشور داشت، مقام اول را کسب کردم، متأسفانه مسئولین کاملاً از این اتفاق بی خبر بودند و هستند، اگر من در یک مسابقه ورزشی مثل کشتی چنین موفقیتی کسب کرده بودم (که موفقیت در آن فقط نیاز به آمادگی بدنی دارد نه فکری و فرهنگی) هم مسئولین و هم شوراهای مختلف موسیقی(!) من را به خوبی میشناختند!
چقدر اعتقادات ملی میهنی یا مذهبی را در کار یک هنرمند دخیل میبینید؟
هر هنرمندی که از جایی میآید یکسری اعتقادات مذهبی و ملی و … همراه خود دارد و اکثراً هم به این اعتقاداتش عشق میورزد ولی گاهی افرادی هستند که از روی بیکاری، مجبورند این سنتها را دستاویزی قرار دهند که بوسیله آنها بتوانند ارتباطات کاری پیدا کرده و به وسیلهای غیر هنری با این تیترها خودشان را مطرح کنند، این کار نه به درد خودش میخورد نه میهن و نه مذهب و … من با این کار بشدت مخالفم. اینکه کسی در آثارش اعتقاداتش تأثیر داشته باشد هیچ اشکالی ندارد مثل پوچینی که مردی مذهبی بود یا هایدن و موزار را ببینید که چقدر قطعه مذهبی نوشتهاند، این مسئلهای نیست ولی وقتی به عوامفریبی برمیگردد و به پیدا کردن راهی برای پول در آوردن و شهرت، بسیار کار ناپسندی است ولی شما اگر در آمازون یا تهران به دنیا بیایید و سنتی در خون شما باشد و در آثارتان متجلی بشود، هیچ اشکالی ندارد.
دیدگاهتان را بنویسید