×
×

بهرام پورمند ( بهرام جی ) «آرزو دارم روزی تمام کار‌هایم در ایران منتشر شود»

  • کد نوشته: 74800
  • موسیقی ایرانیان
  • شنبه, ۵ام اردیبهشت ۱۳۹۴
  • ۶ دیدگاه
  • می‌گوید ریتم قبل از تولد و از صدای قلب مادر سرچشمه می‌گیرد. با شنیدن کارهایش وفاداری به این جمله را حس می‌کنیم. با تمام اتودهایی که از موسیقی‌های مختلف در کارش به گوش می‌خورد، اما ریتم، همچنان موسیقی ‌او را دربر گرفته. بهرام پورمند، معروف به «بهرام جی» متولد سال ١٣٣١ در کرمانشاه است و با اینکه نوازندگی سنتور را از دوره نوجوانی شروع کرده، اما بعد از اتمام دوره دبیرستان به هند مهاجرت کرده و نمی‌توان تأثیر سال‌ها زندگی در هند را بر غلبه ریتم و المان‌های موسیقی هند در کارش نادیده گرفت. ..
    +موسیقی غذای روح انسان است

    +هر وقت فرصت مناسبی پیش بیاید و مشکلی در بین نباشد، دوست دارم به ایران سفر کنم

    +آثار استاد محمدرضا شجریان، استاد شهرام ناظری و پیش‌کسوتان موسیقی ایران را گوش میکنم

    بهرام پورمند ( بهرام جی ) «آرزو دارم روزی تمام کار‌هایم در ایران منتشر شود»
  • بهرام جی

    بهرام جی

    بهرام جی : «آرزو دارم روزی تمام کار‌هایم در ایران منتشر شود»

    مرجان صائبی: می‌گوید ریتم قبل از تولد و از صدای قلب مادر سرچشمه می‌گیرد. با شنیدن کارهایش وفاداری به این جمله را حس می‌کنیم. با تمام اتودهایی که از موسیقی‌های مختلف در کارش به گوش می‌خورد، اما ریتم، همچنان موسیقی ‌او را دربر گرفته. بهرام پورمند، معروف به «بهرام جی» متولد سال ١٣٣١ در کرمانشاه است و با اینکه نوازندگی سنتور را از دوره نوجوانی شروع کرده، اما بعد از اتمام دوره دبیرستان به هند مهاجرت کرده و نمی‌توان تأثیر سال‌ها زندگی در هند را بر غلبه ریتم و المان‌های موسیقی هند در کارش نادیده گرفت. معتقد است «سازی مثل دف هم در موسیقی دراویش برای ایجاد ریتمی ساده و هماهنگ با تپش قلب است که با تکرار، به‌نوعی ذکر تبدیل می‌شود» که این را می‌توان یکی از نقاط مشترک موسیقی صوفیانه و برخی از زیرشاخه‌های موسیقی الکترونیک یعنی سبک «Downtempo»، «Ambient» و به‌خصوص «Chillout» دانست». شباهت این دو موسیقی نه‌تنها از لحاظ فرم، بلکه به صورت مفهومی هم از یک سنت فکری می‌آیند، یعنی «در لحظه حضورداشتن». در موسیقی «بهرام جی» شعر کاملا در خدمت فضای موسیقی است و برای همین، شنونده غیرایرانی به‌راحتی با آن ارتباط برقرار می‌کند، چون دراین‌جنس موسیقی‌ها بیش از آنکه به ترانه‌سُرایی و آهنگسازی اهمیت داده شود، به عنصر «تکرار» و یک‌پارچگی بافت صدا‌ها توجه می‌شود و با اینکه معمولا در این سبک از موسیقی، کلام نقش زیادی ندارد، اما «بهرام جی» با انتخاب اشعار مولانا و خیام، سعدی و… و تلفیق آنها با این سبک، نه‌تنها در حس‌وحال فضای غالب بر این موسیقی خللی وارد نکرده، بلکه از نظر مفهومی هم در ادامه این تفکر موسیقایی، یعنی «درون‌نگری» که شاید بیش از هرجای دیگر ریشه در ادبیات و شعر ایران دارد، حرکت کرده. موسیقی کردی، ایرانی، هندی، لایه‌های الکترونیک و نواهای دیگری که در موسیقی او به گوش می‌خورد، صرفا قرارگرفتن سبک‌های مختلف در کنار هم نیست، چون « بهرام‌جی » بیشتر از ۴۰ سال است که از ایران مهاجرت کرده و می‌توان گفت موسیقی او تجربه سال‌ها زندگی با فرهنگ‌های موسیقایی دیگر و البته ریشه‌های شنیداری او در کودکی است. بهرام جی درحال‌حاضر مقیم کشور هلند است، اما برای فعالیت‌های موسیقایی هرسال به هند و جزیره ایبیزا در اسپانیا سفر می‌کند؛ محلی که در شکل‌گیری و گسترش این سبک موسیقی نقش بسزایی داشته است.

    دوران کودکی و موسیقی

    * ‌از دوران کودکی و نوجوانی‌تان در کرمانشاه شروع کنیم. در ۱۳سالگی سنتورنوازی را شروع کردید، خانواده شما اهل موسیقی بودند؟ دراصل، دوست دارم کمی به ریشه‌های شنیداری‌تان و بستر موسیقایی که در آن رشد کرده‌اید، بپردازیم… .
    آن زمان حیاط‌ها باغ بود. مردم باصفا بودند. شب‌ها مهتابی و روز‌ها آفتابی بود. سفره‌ها اگر همه هفت‌رنگ نبودند، کسی هم گرسنه نبود. پول به جان بسته نبود. آدم‌ها از دست خودشان خسته نبودند. فامیل‌ها همدیگر را دوست داشتند و روابط خانوادگی گرمای بیشتری داشت. شب‌جمعه‌ای بود و همه‌چیز برکت داشت. فامیل ما هم دور هم جمع می‌شدند و هرکس در کنجی به کاری مشغول می‌شد؛ مادربزرگ قصه می‌گفت. زن‌ها آشپزی می‌کردند و مردها هم دور هم جمع می‌شدند.‌سازی بود و آوازی، خوشبختانه ما در فامیل نوازنده سنتور، تنبک و چندنفر با صدای دلنشین داشتیم. ما بچه‌ها هم در میان آنها وول می‌خوردیم و با شوروشوق به ساززدن و خواندن آنها نگاه می‌کردیم. در نزدیکی محله ما هم خانقاهی بود که گهگاه درویشان در آنجا به ذکر و سماع مشغول می‌شدند که حال‌وهوای خودش را داشت و بیننده و شنونده را مجذوب خودش می‌کرد. من در چنین فضایی رشد و از‌‌ همان زمان به موسیقی علاقه پیدا کردم. به رادیو گوش می‌دادم؛ مخصوصا برنامه «گل‌های رنگارنگ» در سال اول دبیرستان. پدرم سنتوری به من هدیه داد و نزد استادان محلی به یادگیری سنتور مشغول شدم. همان زمان برادر کوچکم «بهنام» هم مشغول فراگرفتن تنبک شد؛ در اوقات فراغت با هم تمرین می‌کردیم و با دوستان و هم‌دوره‌ای‌های دبیرستان در جشن‌های فرهنگی و محلی ساز می‌زدیم که چندنفر از آنها از استادان زمانه هستند. از‌‌ همان زمان، فعالیت‌های هنری من در موزیک و نقاشی شروع شد و پس از پایان دوره دبیرستان عازم هندوستان شدم.

    زندگی در هند و پروسه تلفیق در موسیقی

    * ‌در هندوستان موسیقی خواندید؟
    در هند وارد دانشگاه هنر شدم. همیشه دوست داشتم نقاش شوم که نشد. هم‌زمان، با موزیسین‌های خارجی و سبک‌های مختلف موسیقی آشنا شدم و با استادان هندی کار کردم و برای همین، موسیقی هند خیلی در کار‌هایم پررنگ است.

    * ‌‌اوایل با چه کسانی کارتان را شروع کردید؟
    آن زمان در هندوستان گردهمایی‌هایی برپا می‌شد و توریست‌ها و موزیسین‌های خارجی برای مدیتیشن، یوگا و موزیک به هند می‌آمدند و مابین ما روابط خوبی شکل گرفت، چون آنها هم موسیقی ما را خیلی دوست داشتند، این سبک و ترکیب موسیقی از‌‌ همان دوره شکل گرفت. کارهایی که اوایل منتشر کردیم، تلفیقی از همه این موسیقی‌ها بود. بعد از هند به اروپا رفتم و آنجا با موزیسین‌ها و سبک‌های دیگری آشنا شدم و کارم را با آنها ادامه دادم. کارهای زیادی ساختیم و منتشر کردیم که مورداستقبال قرار گرفت. خیلی با موسیقی‌های مختلف سروکله زدم و سعی کردم هر یکی، دوسال کارهای متفاوتی بسازم. دوست نداشتم کارم یکنواخت باشد، هربار ایده و عقیده خاصی داشتم که دوست داشتم به صورت موسیقی ارائه کنم.

    * ‌‌ آلبوم سماع را در سال ۱۹۹۷ منتشر کردید؟
    قبل از آن هم کارهای دیگری منتشر کرده بودم، ولی الان تعداد کمی از آنها وجود دارد و خودم هم فکر نکنم آنها را داشته باشم. «موزیک آف الموت «the music of alamout» و « whirling» و چندکار دیگر که روی نوار کاست ضبط‌ شده بود و بعد که سی‌دی و کامپیو‌تر آمد و اینها غیب شد (خنده)

    * ‌‌از‌‌ همان ابتدا در آلبوم‌هایی که روی کاست هم ضبط می‌شد، می‌خواندید؟
    نوازندگی و خوانندگی را با هم شروع کردم. در همه آلبوم‌ها هم می‌خواندم هم می‌زدم. الان هم همین‌کار را می‌کنم، یعنی اکثر مراحل ساخت کار را خودم انجام می‌دهم.

    * ‌‌کارهای ابتدایی شما الکترونیک نیست. اما با مرور در کار‌هایتان، نقش موسیقی الکترونیک خیلی زیاد شده… .

    بهرام جی

    بهرام جی

    این بستگی به بازار روز هم داشت. مردم خیلی به این موسیقی علاقه نشان دادند، مخصوصا جاهایی که ما با آنها کار می‌کردیم، بازارشان روی موسیقی الکترونیک می‌چرخید و خودبه‌خود موسیقی ما هم بیشتر به آن سمت‌وسو رفت، در این دوره، همه‌چیز «کامپیوترایز» شده و یکی از مسائل روزمره به‌شمار می‌رود. «الکترونیک موزیک» از هرنوع، خیلی بین جوان‌ها رایج شده.
    مبنای این موزیک ریتم و فرکانس است. با ریتم این موزیک می‌توانید بدن خود را بی‌اختیار به حرکت درآورید که در مدیتیشن این مرحله را «kundalini» می‌نامند. این به شما کمک می‌کند ذهنتان را از همه‌چیز خالی و به بدن خود توجه کنید و درعین‌حال، ورزشی برای تمام اعضای بدن است و تأثیر مثبتی در روحیه دارد. فلسفه ساختن این موزیک شادی و آرامش است، نه اینکه فرد روی شعر، ترانه، ردیف و آواز تمرکز کند. هرسخن جایی و هرنکته مکانی دارد. البته در حال حاضر دوست دارم کمی از موسیقی الکترونیک فاصله بگیرم و بیشتر از سازهای ایرانی و زنده استفاده کنم، برای همین است که دوسال، کاری بیرون ندادم، چون دو آلبوم قبلی خیلی الکترونیک بود، البته مخاطب این موزیک از کار راضی بود، اما عده‌ای از مخاطبانم خیلی نقد کردند و گفتند: «همه کار که الکترونیک شد!» من هم قبول کردم و الان کارهای زیادی ساختم و منتظرم یک تنظیم‌کننده که ذهنیتش در موسیقی به من نزدیک باشد، پیدا کنم، چون کار من ساززدن و خواندن است، البته کارهای اولیه و اصلی و خط ملودی را همیشه خودم می‌نویسم و بعضی مواقع هم دوستان موزیسینم کارهایی می‌نویسند و من هم اگر با کار ارتباط بر قرار کنم، به صورت بداهه باقی کار‌ها را انجام می‌دهم.

    * ‌‌گفتید دوست دارید کمی از فضای الکترونیک فاصله بگیرید؛ یعنی ممکن است بیشتر از سازهای زنده و ایرانی استفاده کنید؟
    بله، فکر کنم وقتش رسیده. دوست دارم بیشتر، روی ریتم‌های کردی کار کنم و صدای سازهای اصیل ایرانی مثل: نی، سه‌تار، سنتور، تنبور و به‌خصوص دف و تنبک و کمانچه در کارها بیشتر به گوش بخورد و سعی می‌کنم بیت‌های الکترونیک در پس‌زمینه کار احساس نشود.

    * ‌‌یعنی گرایش شما به موسیقی کردی برای پتانسیل این موسیقی است، نه صرفا به خاطر کرد بودنتان؟
    بله، علاوه‌بر اینکه این موسیقی در خون من است، چون از کودکی در روح و جانم نقش بسته، همه اینها را با آنچه در هند تجربه کردم تلفیق می‌کنم. چون سال‌های زیادی از عمرم را در هند زندگی کردم، البته هندی نشدم (خنده) ولی فرهنگ و موسیقی هند، تأثیر بسیاری بر سبک زندگی و موسیقی‌ام گذاشته است.

    ترکیب شعر‌های کلاسیک با موسیقی الکترونیک
    * ‌گروه‌هایی هستند که در سبک Chill out»»، «Smooth electronic»،« LoungeMusic» و… فعالیت می‌کنند و موسیقی بومی خودشان را با این سبک‌ها تلفیق کردند اما شعر نقش زیادی در موسیقی‌شان ندارد؛ اما در کارهای شما شعر خیلی پررنگ است… .

    بستگی به نگاه و کار موزیسین دارد. به‌نظر من، مسئله اصلی، موزیک است و اینکه شعر با موزیک کاملا تلفیق و ترکیب شود. مسئله هنر، احساس درونی هنرمند است که به‌وسیله هنر خود، آن را بیان می‌کند. تأثیر موسیقی در اشخاص، گوناگون است؛ همه به یک اندازه؛ متأثر یا شاد نمی‌شوند. موسیقی کلیدی است که کارخانه احساس ما را به‌کار می‌اندازد. موسیقی غذای روح است و هرکس برحسب استعداد، تخیلات، آرزو‌ها و از دیدگاه خود از آن بهره می‌گیرد، ولی از تقلیل و کیفیت تأثیر آن بر جسم و روح عاجز است. به قول مولانا «چنگ را از عشق او از بهر آن آموختم / کس نداند حالت من ناله من او کند».
    ‌اغلب شعرهایی که اجرا کردید قبلا با سبک‌های دیگری اجرا شده. این برای قابلیت آن شعر است یا می‌خواستید پیش‌زمینه‌ای شنیداری برای مخاطب وجود داشته باشد یا دلایل دیگری دارد؟
    خودتان دیده‌اید که حتی ممکن است من یک شعر را چندین‌بار بخوانم، چون می‌بینم شنونده‌ها با آن سبک از موسیقی به شعر توجه نمی‌کنند و با خودم می‌گویم شاید با سبک دیگری این شعر را درک کنند! شاید بتوانم حرفی بزنم که شنونده چیزی عایدش شود! اگر کسی کلاس اول را درک نکند نمی‌تواند برود کلاس دوم. برای همین حتی یک شعر را چندین‌بار به سبک‌های مختلف اجرا کردم.

    ‌* ‌مثلا شعر «اتل‌متل» را با شعر مولانا ترکیب کردید که البته از نظر موسیقی چفت‌وبست دارد؛ اما به‌صورت مفهومی کمی گنگ است… .
    در این موسیقی، شنونده بعد از مدتی اصلا گوش نمی‌دهد که خواننده چه می‌گوید. منظورم این بود که من هرچه بگویم برای مخاطب فرقی نمی‌کند، چه «اتل‌متل» و چه شعر «مولانا»، به قول کرد‌ها: «طرف آمده خودش را بلقاند» نه به حرف من گوش می‌دهد و نه متوجه کلام است. این دو را در کنار هم گذاشتم که بگویم فرقی نمی‌کند شما چه شعری بخوانید. می‌خواستم این تضاد، مخاطب را به فکر بیندازد تا شاید به شعر توجه کند؛ یعنی کار با «اتل‌متل» شروع می‌شود و بعد شعر مولانا می‌خوانیم و داستان اتل‌متل هم نیمه‌‌ رها می‌شود. شاید شنونده دقت کند و با خودش فکر کند چه اتفاقی افتاد، چرا این کار را کرد؟! شاید اصلا تحریک شود که از من انتقاد کند و برای همین، بیشتر به کار دقت کند. ماشاءالله مردم ما هم که عاشق انتقاد هستند، نمی‌آییم کار بهتر بسازیم، فقط دوست داریم از هم ایراد بگیریم.

    * ‌‌به‌نظرم موسیقی شما به مرور هایپر‌تر هم شده، این به‌خاطر سلیقه مخاطب‌ها بود؟
    نه، این بستگی به شرایط دارد و حس درونی من بوده که در موسیقی بروز پیدا کرده. این یک بده‌بستان با محیط است که از فیلتر ذهن موزیسین عبور می‌کند و به این شکل ارائه می‌شود.

    ‌* ‌ با گروه موسیقی «بودابار» هم چندین‌بار همکاری داشتید… .
    موسیقی «بودابار» همیشه برای من جذاب بوده و چند کار به آنها دادم و مخاطبانشان هم از کارهایی که از ما پخش شد، استقبال کردند؛ ولی این چند آلبوم اخیر، خیلی به سلیقه آنها نزدیک نبود و یکی از دلایلی هم که دوست دارم کمی از فضای الکترونیک فاصله بگیرم، همین است.

    * ‌‌در کارهای جدید از چه سازهایی استفاده کردید؟
    همیشه «سنتور»، «سه‌تار» و کمی «نِی» در کار‌هایم هست که خودم می‌زنم. کمانچه هم خیلی دوست دارم که قبلا هم کمانچه کار‌هایم را «ژوبین کلهر» می‌زد که تجربه خوبی بود. می‌خواهم از سازهای دیگری مثل ویلن‌سل هم استفاده کنم، البته نمی‌خواهم کار شلوغ شود، بیشتر ریتم‌ها ساده و خلوت است. این روزها روی اشعار خیام کار می‌کنم و می‌خواهم آنها را به صورت بداهه و نسبت به حس و حال موزیک، استفاده کنم. از موسیقی الکترونیک خسته شدم، البته بیت‌های الکترونیک همیشه زیر کار هست؛ ولی می‌خواهم سازهای دیگری هم در کارم باشد.

    * ‌‌نوازندگی سنتور برای شما محصور به ردیف موسیقی ایرانی نیست… .
    هیچ‌وقت ردیف نزدم. فقط برای یادگیری، ردیف زدم. هروقت روی صحنه می‌روم، نمی‌دانم می‌خواهم چه کار کنم؛ همیشه کمی مکث می‌کنم و به مردم نگاه می‌کنم و بعد به صورت بداهه شروع می‌کنم. در هیچ‌کدام از برنامه‌هایم تابه‌حال چیزی از قبل آماده نکردم. همه کار‌هایم سر ضربی است و همیشه بستگی به جو و فضا دارد.

    * ‌‌در نوازندگی«نی» و «سه‌تار» هم همین‌طور است؟
    بله، من هیچ‌وقت در اجرای زنده، «نی» و «سه‌تار» نمی‌زنم. فقط در استودیو از آنها استفاده می‌کنم، چون مهارتم در این ساز‌ها به اندازه سنتور نیست. بعضی وقت‌ها احساس می‌کنم باید چند نت با «نی» اجرا شود، اما این‌طور نیست که مثلا تمام دستگاه ماهور را با «نی» بزنم، چنین مهارتی ندارم، البته می‌توانم، اما معذب می‌شوم. ساز اصلی من سنتور است که کاملا بداهه می‌زنم؛ مثلا بعضی وقت‌ها از دستگاه اصفهان، به یکباره وارد ماهور می‌شوم و دوباره به اصفهان برمی‌گردم؛ یعنی هیچ قاعده و قانونی برای خودم نمی‌گذارم.

    سفر و انتشار آثار در ایران

    بهرام جی

    بهرام جی

    * ‌چرا اقدامی برای انتشار آثارتان به‌طور رسمی در ایران انجام ندادید؟
    چندنفر از دوستان زحمت کشیدند و چندسال پیش به‌دنبال انتشار آثار رفتند که آن زمان اجازه انتشار مقدور نشد. آرزو دارم روزی تمام کار‌هایم در ایران منتشر شود و در دسترس همگان قرار گیرد و اگر درآمدی از کارهای من حاصل شود، قسمتی از آن را صرف امور خیریه در ایران کنم، مخصوصا برای کودکان بی‌سرپرست.

    * ‌‌درباره اثر «بیدار شو» کمی توضیح می‌دهید؟
    «بیدار شو» آخرین کار از من بود که منتشر شد و پیامی برای دوستان جوان بود که شاید به خودشان بیایند و از خواب و رؤیا بیدار شوند و چشم باز کنند و ببینند در این گنبد دوار، چه می‌گذرد.

    * ‌‌می‌دانید در ایران جوان‌هایی هستند که خیلی موسیقی ایرانی دوست ندارند اما کارهای شما را دوست دارند …
    از این موضوع خیلی خوشحالم که حداقل جوان‌ها به موسیقی گوش می‌دهند. فرقی ندارد چه موزیکی باشد. موسیقی غذای روح انسان است. زندگی انسان از آغاز تولد و حتی پیش از تولد با ریتم قلب مادر شروع می‌شود. تپش قلب، تپش زندگی است. ریتم موزیک از تپش قلب سرچشمه می‌گیرد. موسیقی من هم جدا از موسیقی ایرانی نیست. تن و روانش از موسیقی ایرانی سرچشمه می‌گیرد. امیدوارم روزی تمام دوستداران و طرفداران موسیقی خود را از نزدیک ببینم، ان‌شاءالله.

    * ‌‌دوست دارید به ایران سفر کنید؟
    ایران زادگاه من است. عشق به ایران در تمام وجود من است. افتخار می‌کنم که یک ایرانی هستم و توانستم موزیک ایران را به نحوی و به آن اندازه که برایم امکان داشت، در سطح جهانی معرفی کنم. آرزو دارم یکایک عزیزان و دوستان هنرمندم را از نزدیک ببینم. ان‌شاءالله هر وقت فرصت مناسبی پیش بیاید و مشکلی در بین نباشد، دوست دارم به ایران سفر کنم.

    * ‌‌پیگیر موسیقی ایران هستید؟ کار چه موزیسین‌هایی را گوش می‌دهید؟
    استاد محمدرضا شجریان، استاد شهرام ناظری و پیش‌کسوتان موسیقی ایران.

    * ‌‌موسیقی غیرایرانی چطور؟
    معمولا پسر‌هایم کارهای خوب را برایم می‌آورند. یک سبک یا موسیقی خاص نیست، هر موسیقی خوبی را دوست دارم.

    * ‌‌در فیلمی که گویا مربوط به سال ۲۰۱۴ در هند بود، شما و گروه shpongle حضور داشتید. شرکت در این فستیوال‌ها و جمع‌شدنتان در کنار هم چقدر در موسیقی شما تأثیر دارد؟
    شرکت در فستیوال‌ها همیشه هدیه‌ای به ارمغان می‌آورد؛ محلی است از تجمع دوستان و هنرمندان و شیفتگان موزیک و آشناشدن با کارهای جدید یکدیگر. در اصل، یک تبادل‌نظر و بده‌بستان موسیقایی است. موسیقی شرق و غرب همیشه روی هم اثر داشته و خواهد داشت. گاهی آنها از موزیک ما و برعکس، ما از آنها تأثیر می‌گیریم و از ترکیب این دو، فرهنگ و موسیقی، پدیده جدیدی به‌وجود خواهد آمد که هرکس نسبت به نیاز و درک خودش، از آن بهره می‌برد.

    موسیقی عرفانی یا ایجاد بازار

    * ‌فکر می‌کنم پروسه‌ای که به آخرین آلبومتان رسید، یک مسیر تجربی بوده. آیا جایگاه خاصی در موزیک مدنظرتان است؟
    هیچ‌وقت در زندگی نخواستم به جایی برسم. هیچ آرزویی ندارم. هر روز برای‌‌ همان روز زندگی می‌کنم، نه به فردا کاری دارم و نه به دیروز. زندگی برایم هر آن‌چیزی است که در حال پیش می‌آید. کارهای روزانه‌ام را انجام می‌دهم، موسیقی را هم برای دل خودم انجام می‌دهم. هیچ‌وقت برای پول و شهرت کار موسیقی نکردم، چون نان ما به شکلی درمی‌آید و زندگی می‌گذرد. برای دلم نواختم، حالا اگر دراین‌بین، مردم هم از این موسیقی خوششان آمد چه بهتر و اگر نه هم من خودم از این موزیک لذت  می‌برم و فکر می‌کنم رمز موفقیت در کار هنر و موسیقی همین است؛ وقتی خودت لذت ببری بقیه هم آن را دوست خواهند داشت.

    * ‌‌در موسیقی‌ای که به‌عنوان موسیقی صوفیانه در ایران رواج پیدا کرد خیلی از دف و تنبور استفاده کردند؛ ولی شما تا به حال سمت تنبور یا دف نرفتید… .
    من این‌طور به موسیقی نگاه نکردم که در این موسیقی باید فلان ساز باشد! البته همان‌طور که گفتم می‌خواهم حتما در کار‌های بعدی از این سازها استفاده کنم؛ چون به‌نظرم دف‌، ساز ساده‌ای است که خیلی پیچیدگی ندارد و به دل مردم بیشتر می‌نشیند. مثلا دراویش‌، سازی دارند که فقط از دو سیم تشکیل شده. دف هم خیلی به تپش قلب نزدیک است. تکرار ریتم با تپش قلب هماهنگ می‌شود و این‌گونه ریتم‌ها برای دراویش مثل ذکر است، یک ریتم را می‌گیرید تا تمام وجودتان با این ریتم یکی شود و حال‌وهوایی مخصوص خودش را دارد که به‌‌ همان حال‌وهوای عرفانی معروف شده… .

    * ‌اصلا به‌نظر شما موسیقی‌ای به‌عنوان موسیقی عرفانی وجود دارد؟
    عرفان از نظر من، یعنی نسبت به خود، آگاهی پیداکردن، بیدارشدن، در لحظه و مکان‌ بودن، سفری است ناشناخته به درون که یک تجربه کاملا فردی است. هر هنری که باعث شود نسبت به خودت آگاهی پیدا کنی و تو را به آرامش و سکوت و یکی‌شدن با هستی برساند، از نظر من عرفانی است؛ ولی خب برای این سبک موسیقی اسمی گذاشتند و آن را چارچوب‌دار کردند که دلایل مختلفی دارد و از نظر بازاریابی آن را به گروهی از جامعه اختصاص دادند؛ درصورتی‌که موسیقی متعلق به تمامی جامعه و همه قشرهاست؛ چه عرفانی و چه غیرعرفانی. این نیست که شخص با شنیدن موزیکی، درجا عارف شود و بگوید حالت عرفانی پیدا کردم، چراغ دلم روشن شد و نور و آرامش از این‌طرف و آن‌طرفم سرازیر شده و به راز کائنات پی بردم! نه جان من، از این خبر‌ها نیست. «هزار نکته باریک‌تر ز مو اینجاست / نه هرکه سر بتراشد قلندری داند» هوالباقی.

    https://musiceiranian.ir/?p=74800
       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *