«مارتین کولشتت» پیانیست و آهنگساز جوان آلمانی، زاده سال ۱۹۸۸ و خالق آلبومهای پرفروشی چون TAG (روز) و Nacht (شب)، پنجشنبه ۵ اسفند ماه در فستیوال موسیقی صبا، برای نخستین بار در تهران روی صحنهی تالار رودکی رفت. او با این ایده که «موسیقی موجودیتی ثابت و تمامشده نیست، بلکه در دیالوگی مداوم بین موسیقیدان و شنونده جریان دارد»، قطعههای مُدولار خود را اجرا کرد. او راه خود را از میان بدنهای چوبی، چکشها وسیمهای پیانو به موسیقی مییابد و آن را برخاسته از دل طبیعتی میداند که در آن زاده شده و وابستهی آن است. کولشتت در اجرای خود رگههایی از موسیقی مینیمال و موسیقی تجربی را با بداههنوازیهای شاعرانهی برگرفته از موسیقی کلاسیک در هم آمیخت و با همراهی مخاطبان ایرانی خود صحنههایی بدیع آفرید. در بخشی از اجرا، کولشتت بههمراه «پیمان یزدانیان» پیانیست و آهنگساز ایرانی، در کنار هم پشت پیانو نشستند و دیالوگی شورانگیز با موسیقی خلق کردند. دربارهی این اجرا با او گفتوگو کردهایم.
- * بهعنوان نخستین سؤال میخواهم بدانم موسیقی خود را چگونه توصیف میکنید؟ اگر قرار باشد موسیقیتان را با واژهها و تعابیرِ خودتان شرح دهید، چه میگویید؟
این بحثی است که تقریباً هر روز با آن مواجهام. روز گذشته پیش «پیمان یزدانیان» رفتم که قرار است امشب در بخشی از اجرا با هم همنوازی داشته باشیم. در آن دیدار ابتدا تلاش کردیم که همه چیز را در چهارچوب ژانرها قرار دهیم؛ اما نشد. به نظر من دستهبندی موسیقایی کار چندان آسانی نیست. شاید بتوانم موسیقی خودم را نوعی موسیقی فیلم توصیف کنم. فیلمی که هنگام اجرا مخاطبان را به درون خود میکِشد و صحنههایی را پیش روی آنان میآفریند. نمیدانم… در موسیقیِ من پیانو در محوریت است؛ اما با بارقههایی از موسیقی الکترونیک. نمیدانم؛ شاید خوشحالم که بگویم بسیار عالی است که در حال حاضر هیچ قالب و تعریف مشخصی برای این موسیقی وجود ندارد.
- * شما گفتهاید به باور شما این موسیقی نیست که وجود دارد، بلکه فقط موسیقیدان وجود دارد و مخاطبان و آن چیزی که بین این دو میگذرد. میشود کمی این توصیف را بسط دهید؟
بهنظر من هیچ کس نمیتواند موسیقیاش را شرح دهد؛ این کار، اصلاً آسان نیست. در خلق موسیقی، عوامل بسیاری نقش دارد، مثل آهنگسازی یک قطعه، روابط بین نُتها و تونالیته، و همچنین عوامل فیزیکی. چیزهای زیادی باید با هم درآمیزند تا موسیقی بهوجود بیاید؛ اما هیچکس نمیتواند موسیقی و کاری که موسیقی با تو و ذهن تو انجام میدهد را توصیف کند. برای من واژههای مناسبی برای توصیف وجود ندارد؛ یعنی بهوسیلهی واژگان زبان نمیتوانم آن را شرح دهم. به باور من، ما با بُعدی دیگر و حتی جهان دیگری مواجه هستیم. آنچه میگذرد، گفتوشنیدی مدام است میان نوازنده و شنوندگان. قطعههای من هفتاد درصد بر اساس بداهه پایهریزی شده؛ بداههای که متأثر از حال وهوای مخاطبان، فضای اجرا و حتی کشوری است که در آن اجرا میکنم.
- * اصلاً چه چیزی باعث شد که شما یک موسیقیدان شوید؟
۱۲ ساله بودم که از مدرسه به خانه آمدم. ما یک پیانوی خیلی قدیمی داشتیم. من پشت آن نشستم و کلید «لا» را فشار دادم. یک ساعتِ پاندولی خیلی بزرگ هم در همان اتاق بود که تمام مدت تیکتاک میکرد. من فقط کلید لا را، با ضرباهنگ تیکتاک ساعت مینواختم. نمیدانم چرا همیشه مضطرب بودم و این کار به من حس آرامش و تمرکز میداد و بنابراین بعد از مدرسه همیشه این کار را تکرار میکردم. شروع آن از اینجا بود. این کار را بهمدت شش ماه ادامه دادم. گاهی ۲۰ دقیقه گاهی وقتها یک ساعت. البته آن زمان نمیدانستم که آن کلید، کلیدِ لا است، چون چیز زیادی از موسیقی نمیدانستم. این اولین گام در یادگیری موسیقی برای من بود. بعد از شش ماه کلیدهای سفید دیگر را هم مینواختم؛ فقط کلیدهای سفید را مینواختم و خیلی محتاط. بله… این شروع کار من بود.
- * پس شما بهنوعی با خودآموزی موسیقی را شروع کردید.
بله. من بهمدت ۳ تا ۴ سال بهصورت خودآموز پیانو مینواختم. سپس در حوزه موسیقی جاز و موسیقی اینتراکتیو کار خود را ادامه دادم.
- * نظر شما در مورد موسیقی جَز چیست و تا چه اندازه از عنصرهای آن در موسیقی خود بهره میبرید؟
جذابیت موسیقی جَز به مفهومی که در پس آن وجود دارد برمیگردد. بهنظر من اینکه بتوانی با دیگران در مورد موسیقی حرف بزنی خیلی خوب است، یا در مورد چیزهایی که در موسیقی وجود دارد، مثل حرف زدن راجع به قطعات. من از چیزی که مینواختم و انجام میدادم چندان مطمئن نبودم و اینکه بتوانم در مورد آن حرف بزنم خیلی برایم مهم بود. موسیقی جز این امکان را به من داد، بهنوعی واژههای مناسب را برای بیان خود در موسیقی در اختیار من قرار داد.
- * این نخستین بار است که به ایران میآیید؟
بله.
- * تا به حال به دیگر کشورهای آسیایی هم سفرکردهاید؟
من به ترکیه و آسیای جنوبی سفر کردهام و در آنجا تعطیلات خود را گذراندهام و این اولین بار است که به ایران میآیم.
- * نظر شما راجع به ایران چیست؟
در همین لحظه تصویری که به ذهنم میآید، شهر شلوغ و غبارآلود تهران است. ما دیروز به کوه رفتیم تا بتوانیم کمی هوای تمیز استشمام کنیم. ولی باید بگویم چیزی که برای من خیلی عجیب بود، میزان محبت مردم ایران است. آنها بسیار دوستداشتنی هستند. همهجا؛ در مترو، اتوبوس، تاکسی، فرودگاه. برگزارکنندههای جشنواره و دیگران، همه بسیار دوستداشتنی هستند. نمیتوانم واژه مؤدب را بهکار ببرم. چیزی فراتر از صرف ادب است. محبت آنها خیلی حقیقی است. من اینجا خیلی احساس راحتی میکنم.
- * پیش از آمدن به ایران، قضاوتی درباره اینجا داشتید؟
نه… من اینطور فکر نمیکنم. من به همه انسانها به یک شکل نگاه میکنم. بهباور من هر جایی که شروع به نواختن میکنی، زمانی که صحنه و پیانو در اختیار تو است، این تماشاگران و احساساتشان هستند که نظارهگر تو هستند. هر جای دنیا که باشی، این مسئله یکسان است.
- * طبیعتاً برای نخستین بار است که شما با یک نوازنده و موسیقیدان ایرانی قرار است که روی صحنه بروید و اجرای مشترک داشته باشید؟
بله.
- * لطفاً کمی راجع به همکاریتان با آقای یزدانیان صحبت کنید. چطور این اتفاق افتاد؟
پیمان حدود دو هفته پیش برای من یک ایمیل فرستاد و ما با هم یک گفتوگوی ایمیلی داشتیم. من کارهای او را روی یوتیوب جستوجو کردم و او هم متقابلاً کارهای مرا شنید. او در مورد ایدههای خود برای من نوشت و من هم در مورد ایدههای خودم. این خیلی خوب بود. او به من گفت که من سه قطعه از تو شنیدم و انگار که ما با یکدیگر همزبان و همبیان هستیم. دیروز ایشان را ملاقات کردم و به خانه او رفتم. با هم چای خوردیم و سپس شروع کردیم به نواختن پیانو. این خیلی دیوانهکننده است که تو آن شخص را نمیشناسی، اما وقتی که شروع میکنی به همنوازی با او، انگار زمان دهبرابر با سرعت بیشتری جریان پیدا میکند و بعد تو شروع به شناختن آن شخص میکنی. ابتدای کار همه چیز خیلی منطقی بود و من به این فکر میکردم که من چه چیزی میتوانم به او ارائه دهم و او چه چیزی برای من دارد؟! ولی با گذشت زمان انگار بُعد انسانی ما شکسته شد و همه چیز به یک کلِ واحد تبدیل شد. ما به هم نزدیک شدیم، نه به این شکل که روبهروی هم قرار بگیریم! انگار که یک چرخش زاویه دید اتفاق افتاد و این خیلی لحظه شگرفی بود و من مطمئنم که امشب هم در اجرا همین اتفاق میافتد. من حدوداً یک همنوازی ۲۰ دقیقهای با او خواهم داشت.
- * پس بهنوعی همنوازی شما دو نفر نوعی بداههنوازی خواهد بود؟
بله. کاملاً بداههنوازی.
- * نظر شما در مورد موسیقی ایرانی چیست؟
یکی از دوستانم قطعاتی از موسیقی ایرانی را برایم نواخت و در مورد کوک و فواصل آن برایم توضیح داد. من نوعی حزن و غم در این موسیقی حس میکنم. انگار که نشان دادن تمام درونیات در این موسیقی نقش بسیار مهمی دارد. همچنین یکی از دوستانم در مورد پیوند موسیقی و مذهب و ابعاد مذهبی و موضوعهای مذهبی آن برایم توضیح داد که بهنوعی اشاره به یکسری وقایع غمانگیز تاریخی دارند.
- * در بداههنوازی با آقای یزدانیان، از چه المانهای موسیقایی بهره میبرید؟
ما ابتدا سعی کردیم که شباهتهایی بین موسیقیهای خودمان پیدا کنیم و سعی کردیم که برای هم توضیح دهیم. اما ۵ دقیقه بعد دیگر این اصلاً اهمیتی نداشت. انگار ذهن ما کاملاً خاموش شد و ما هر دو در فضای یکسانی شروع به پرواز کردیم. فکر میکنم که عناصر موسیقی کلاسیک در کار ما وجود دارد، اما بیشتر بارقههایی از گذشته موسیقی من و پیمان به گوش برسد؛ یعنی دربارهی من موسیقی جز و موسیقی فیلم! در هر صورت کلیشههایی وجود دارد اما مهم این است که ما خود را به جریانی همسان میسپاریم.
دیدگاهتان را بنویسید