×
×

درددل‌ها و گلایه‌های بهزاد رئیسی تنظیم‌کننده‌ و آهنگساز موسیقی پاپ از همکارانش

  • کد نوشته: 11712
  • 25 خرداد 1390
  • ۱۹۵ دیدگاه
  • نوشته‌ای که در ادامه خواهید خواند درددل‌ها، شکایات و گلایه‌های یک تنظیم‌کننده و آهنگساز نه چندان مشهور موسیقی پاپ یعنی بهزاد رئیسی از همکاران خود همچون بهروز صفاریان و مهدی یراحی است

  • موسیقی ایرانیان- امین موسوی: نوشته‌ی زیر که در ادامه خواهید خواند درددل‌ها، شکایات و گلایه‌های یک تنظیم‌کننده و آهنگساز نه چندان مشهور موسیقی پاپ یعنی بهزاد رئیسی از همکاران خود همچون بهروز صفاریان و مهدی یراحی است، بدیهی‌ست که سایت موسیقی ایرانیان بی‌طرف بوده و صرفا بر اساس رسالت رسانه‌ای خود موظف‌ست گفته‌های هنرمندان را بدون هیچ‌گونه سانسوری به مخاطبان منتقل کند، البته پرواضح‌ست که سایت موسیقی ایرانیان به هیچ وجه تاییدکننده و تکذیب‌کننده ادعاهای زیر نمی‌باشد و آمادگی انتشار هر جوابیه‌ای از سوی هنرمندان مورد اشاره شده در متن را دارد.

    امیدواریم پایه‌ی صحبت‌های زیر بر اساس سوتفاهم باشد که نباشد که حرکت در مدار دروغ، نیرنگ و زشتی برای هنرمندان مطرح کشورمان عادتی همیشگی باشد و سیرتشان بر خلاف صورت آثارشان پر از سیاهی و دروغ باشد، امیدی که صرفا یک امیدست نه حقیقتی حتمی…

    توجه شما را در ادامه به نوشته‌ی بهزاد رئیسی که بدون هیچ‌گونه دخل و تصرف و ویراستاری در سایت موسیقی ایرانیان منتشر می‌شود جلب می‌کنیم.

    «

    شاید بدشانس بودم…!

    یه دوره ای “غریبه”ی فریدون آسرائی آشنای همه شده بود و “خوشگل عاشق” دل همه رو برده بود. به حدّی جو موسیقی پاپ رو تحت تاثیر قرار داده بود که تا چند سال هر کاری “می گرفت”، می گفتن: “حتما کار بهروز صفاریانه دیگه..!”.

    این شد که سال ۸۴ وقتی ملودی “وسوسه“ی مهدی یراحی رو برای اجرای مشترک حسین استیری و خود مهدی تنظیم کردم، که بخصوص بخاطر “کادانس”ای که به انتهای قطعه اضافه کرده بودم (و همه فکر میکردن بداهه خوانیه..!) خیلی خیلی مورد توجه جامعه موسیقی پاپ (و کمتر مردم) قرار گرفته بود، باز همه گفتن: “لابد اینم تنظیم بهروزه..!”. تا حدّی که مهدی یراحی همین چند وقته پیش تعریف میکرد که:

    “بهمراه بهروز توی جمعی بودیم و از یکی از دوستان موزیسین به بهروز اصرار بود که:”بابا عجب کاری تنظیم کردی خدا وکیلی..!” و از بهروز به او انکار، که: “بخدا این تنظیم بهزاده”..!”.

    این اولیش..!

    صدا و سیما هم با این قانوناش…!

    بعد نوت به تیتراژ پایانی “شب شیشه ای” رسید و قطعه “منو رها کن” که تنظیم مشترک من و مهدی یراحیه. باز همون اتفاق افتاد..! که خیلی بامزست، حتی الان که آلبوم “منو رها کن” منتشر شده، خیلی ها می پرسن: “پس چرا اسم بهروز پای این قطعه نیست؟! از یراحی بعیده این کارا..!”

    این دومیش..!

    قطعه “هوای تو” رو رمضان سال ۸۸ برای تیتراژ برنامه “ماه عسل“، سه بار و به سه شیوه مختلف و به سه منظور متفاوت تنظیم کردم. اولی(ورژن اصلی) همونه که الان توی آلبوم “منو رها کن” هست. دومی، یک واریاسیون خیلی ساده است برای “پیانوی تنها”، که برای موسیقی متن برنامه ساختم.و سومی رو به این منظور که در شب های قدر، به جای تیتراژ اصلی، آهنگ “از کرخه تا راین” روپخش نکنن، برای “پیانو و خواننده” نوشتم. بعد میبینم اینور و اونور همه میگن: “طی اون شش شب، مهدی یراحی قطعه “هوای تو” رو فقط با یه پیانو اجرا کرد!”. (احسان علیخانی در مصاحبه با مجله “اتفاق نو”) در صورتی که در زمان تنظیم “ورژن پیانو و خواننده”، مهدی یراحی اصلا مسافرت بود و من هم از همون خوانندگی نسخه اصلی استفاده کردم.

    این سومیش…!

    که البته اینجا باید به صداوسیما گله کرد که چرا (به گفته رضا رشیدپور و احسان علیخانی) اجازه نمی دن در تیتراژ برنامه هایی مثه “شب شیشه ای” و “ماه عسل” و… اسامی عوامل موسیقی نوشته بشه!

    ما ایرانی ها جنبه کار گروهی نداریم. این حالا صدبار…!

    بهمن سال ۸۵ به پیشنهاد بهروز صفاریان تصمیم گرفتیم که ازین به بعد بصورت گروهی کار کنیم. (من و بهروز صفاریان و مهدی یراحی) ترانه ها رو هم به “روزبه بمانی” بسپریم. و شاید بعدا دیگرانی هم به گروه اضافه بشن. گروهی که هنوز اسمی هم نداشت. هدف ما، تولید با سرعت بیشتر و با کیفیت بهتر بود. و به عنوان شروع؛ آلبوم “بی خوابی” سعید شهروز.

    تقسیم کار به این شکل بود که:

    اغلب ملودی ها رو مهدی بسازه، که ساخت. (به جزء قطعات “نفس” ساخته افشین سیاهپوش، “لری”، “ریمیکس”).

    اغلب کارها رو من و مهدی تنظیم کنیم، که کردیم. (غیر از قطعات “تبعیدی”، “لری” و “ریمیکس” که تنظیم بهروزن).

    و بهروز هم اونها رو “بزک” کنه، که کرد. در واقع نقش بهروز صفاریان در آلبوم “بی خوابی”، بیشتر نظارت ضبط، میکس و مستر بود.

    نهایتا من قطعات “نفس”، “ما عاشق هم بودیم”، “زخمه” و “میبخشمت” رو تنظیم کردم. البته (چون کار گروهی بود) ما همه در کارهای یکدیگر نظر میدادیم. گاهی کم (مثه نظرات من در “چند سال از امشب بگذره” که تنظیم مهدی بود)، و گاهی هم زیاد (مثه نظرات مهدی در “زخمه” که تنظیم من بود).

    قرار بود (بدون اینکه مشخص کنیم دقیقا چه کسی چه کاری رو انجام داده) یک عنوان کلی روی جلد آلبوم بنویسم:

    “موسیقی: گروه (مثلا) پی.ام.پی”

    و توی کاور هم اسم اعضای گروه نوشته بشه:

    “اعضای گروه پی.ام.پی: بهروز صفاریان، مهدی یراحی، بهزاد رئیسی”

    زمان انتشار آلبوم که رسید، بهروز گفت: “شرکت (آقای اکبر سلطانی) تهیه کننده ی آلبوم، اصرار داره که روی جلد آلبوم بنویسه “موسیقی: بهروز صفاریان، مهدی یراحی”! تا از معروفیت ما دو نفر، برای فروش آلبوم استفاده کنه!! و البته از تو هم تشکر میشه!!!” (نقل به مضمون) یعنی نه از گروه اسمی باشه و نه از من (به عنوان تنظیم کننده ۴ قطعه).

    منم که حسابی بهم برخورده بود، گفتم:“به…، به درک!” (نقل به مضمون) اصلا به هیچ عنوانی نمی خوام اسمم توی آلبوم باشه.” (نقل قول) که البته در نهایت از من صرفا تشکر شد!. (اون هم از نوع ویژه اش!!) گوئی زمانی که بچه ها مشغول به کار بودن، چای سرو میکردم یا مثلا برای بچه های بچه ها، پفک خریده بودم..!!!

    قطعا یادتونه که آلبوم خیلی “گرفت” و سعید شهروز بعد از سالها رکود، احیاء شد. در ویژه نامه های نوروزی به عنوان “برترین آلبوم سال” انتخاب شد و در بعضی دیگر جزء دو سه آلبوم برتر بود. حتما می تونید حدس بزنید چه حالی شدم وقتی که توی یکی از همین مجلات (خط آزاد)، در توضیح اینکه چرا تنظیم کننده های “بی خوابی” بهترین های سال هستند، نوشته بود: “بهروز صفاریان با تنظیم قطعه ی “ما عاشق هم بودیم”، بار دیگر ثابت کرد که هیچگاه به تکرار نمی افتد!!!” یعنی با تنظیمی که من انجام داده بودم…!!!

    این هم چهارمی و پنجمی و ششمی و هفتمیش…!

    اما سکوت کردم. پیش خودم می گفتم: “خدایا… دوست تر می دارم که بزرگواری گول خور باشم، تا کوچکواری گول زن!” غافل ازینکه اصلا معنای بزرگواری این نبود، چون دوباره و سه باره و چندباره همین قصه تکرار شد..

    آدم دانشمند از یه سوراخ خیلی نیش میخوره!

    نوبت به انتشار آلبوم “قسمت” رسید. که چهار قطعه ی ” سحر”، “قاصدک”، “بی چشم و رو” و “یلدا” رو  پنج سال قبل ترش تنظیم کرده بودم. این بار وقتی دیدم توی کاور نوشته:

    “تنظیم کلیه قطعات: مهدی یراحی، بهزاد رئیسی”(یعنی بدون تفکیک این که چه کسی چه کاری رو تنظیم کرده)

    واقعا کف کردم!!!

    چون این یعنی؛ ۵ تنظیم از مهدی یراحی، نصفه و نیمه به اسم من خورده بود و ۴ تنظیم از من، نصفه و نیمه به اسم مهدی یراحی…!! (و این، هر دو، برای من مثل فاجعه بود)

    اینم هشتمی و نهمی و دهمی و یازدهمی…!!!

    “دستم به مغزم نمی رسید.” رعشه گرفته بودم. خلاصه چند روزی تو کما بودم و به این فکر می کردم که: “بهزادیا! شاید تو باید هندونه فروش میشدی نه آهنگساز! برو دنبال شغل اصلیت بابا…!!” (ناگفته نماند که چند هفته ای هم دنبال شغل اصلیم گشتم!) تو همین فکرا بودم که یهو متوجه شدم؛

    “اِاِاِ… ۶ تا کاری که خودت میکس کرده بودی هم به اسم یکی دیگه خورده!!!”

    “اِ… ۲ تا رو هم اگه یادت باشه مستر کرده بودیا…!!”

    “اِ… تو آهنگ “لج تو” (که تنظیم من و مهدی بود و از آلبوم حذف شده بود و بعدا پخش اینترنتی شد) هم که اسمی از تو نیست..!”

    “اِ…میکس قطعه “کوه” در آلبوم “۱۴” علی لهراسبی هم که به اسم دیگران اومده….!!” “آخی! اسمشونم که آشناست..!! کارلوس کیروش و قاسم سعیدی..!!”

    ببخشید! مثل اینکه قاطی کردم..! آره، خیلی هم قاطی کردم.

    راستی چندمی بودیم..؟!

    آها.. سیزدهمی و چاردهمی و.. آَآَآَآَآَه… حسابش از دستم در رفت..!!

    میوه ممنوعه یا قهوه تلخ؟

    کدوم یکی از شکایت های این چنینی به نتیجه رسیده بود که مال من برسه؟ فکر کنم ما، تو بهشت که بودیم به جای “میوه ممنوعه”، “قهوه تلخ” خوردیم که افتادیم تو این زمونه ی بی های و هوی لال پرست…!

    به خودم گفتم: “تقصیر خودته! این همه ژورنالیست حرفه ای تو این مملکت هست که صبح تا غروب فقط به رسالت روزنامه نگاری فکر می کنن. خب نمی تونستی همون اول با یکیشون در میون بزاری ابله؟ که به این حال و روز نیفتی که مثه دیوونه ها داری با خودت حرف میزنی..!”

    دیدم؛ راست میگما..! چرا به فکر خودم نرسیده بود…؟؟!

    با یه عشقی شروع کردم به تماس گرفتن با اصحاب مطبوعات، اما…

    دردسرتون ندم، رسالت-مسالت تو کارشون نبود. جدی تر ازین صحبتا بودن که با این حرفا جوگیر بشن. محض نمونه فقط بگم؛ آخریه که بیچاره لحنش هم خیلی فرهنگی و دانشجوئی بود، تو لفافه و مودبانه بهم رسوند: “داشّم!۳۰۰ چوب بده، هرچی خواستی بگی بوگو..!”

    بهرحال اگه این نوشته رو توی یه مجله دارین میخونین، معنیش اینه که هنوزم ژورنالیست متعهد پیدا میشه!

    این اتفاق ها برای همه اهالی موسیقی پاپ می افته، و به وفور هم می افته.! ولی هیچکس تا تریبون بدست نیاره (معروف نشه)، نمی تونه از حق خودش دفاع کنه. چون “تاریخ رو قوم پیروز (معروف) می نویسه” و “وقتی که پیروز (معروف) شدی، هیچ کس نمی پرسه که چرا..؟” و نمی پرسه که چطور؟؟! چون در ایران همه کس حق رو به زورمندتر (معروف تر) میده..

    اینجا ایران است.!

    صداقت و انصاف من رو در حرفایی که زدم، می تونید از همه کسایی که توی این آثار (که اسم بردم) با من همکاری کردن بپرسید. و البته بدونید که اگه بخاطر یه سری مصلحت ها سکوت هم بکنن، باز هم معنیش تائید حرفای من خواهد بود.

    از حوصله ای که به خرج دادید تا درد دل های آهنگسازی که هنوز تریبونی بدست نیاورده رو بخونید، متشکرم.

    »

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *