علی مغازهای: خبر آمد، قرار است جلسه نقد خانه موسیقی برگزار شود. دوستانی داریم که ماههاست و برخی سالهاست درپی طرح مسائل و مشکلات صنفی هستند و تکاپویی آغاز کردهاند برای بررسی دلایل وجود این مشکلات و یافتن موقعیت برای انعکاس و رسیدگی به انتقادات صنفی مرتبط با خانه موسیقی! پارهای صحبتها با من هم شد و گفتم: شما تازه آن بخش از کوهِ یخ را میبینید که از بیرون آب است و عظمت این کوه هنوز در زیر آب پنهان است. مشکلات و انتقاداتِ موسیقی نواحی ایران هنوز از آب بیرون نزده است! گفتند: این بخشِ کوه را چگونه میتوان نمایان کرد؟ گفتم: از انتشار فقط ١٨ آلبوم در حوزه موسیقی نواحی ایران در سال جاری که آن هم به همت دو ناشر صورت پذیرفته است. گفتم: از تماسهایی که با من از همه مناطق ایران برقرار میشود؛ هنرمندانی که گویا دیگر جز گوش من و شاید چند نفر دیگر، دری سراغ ندارند که بر آن بکوبند. گفتم: از آنجا که چندی پیش یکی از برجستهترین نوازندگان موسیقی ایران تماس گرفته بود و قسم میداد هرطوریکه شده برای من یک کار نگهبانی یا سرایداری پیدا کن که دیگر توان پرداخت قبض برق و آب هم ندارم و برقمان را قطع کردهاند. گفتم: از آنجا که نوازندههای بزرگمان در عزلت و احتیاج، روسیاه اهلوعیال، کنج خانههای دربوداغان در بستر بیماری افتادهاند و پول تهیه دارو ندارند. گفتم: از آنجا که وقتی هنرمندان برجسته موسیقی نواحی ایران، که همواره در برنامههای مناسبتی به وجودشان میبالیم، به علت بیماریهای بسیار راهی بیمارستان میشوند و برخی دوستان برای گرفتن عکس یادگاری پیش از مرگ آنان به ملاقاتشان از یکدیگر سبقت میگیرند! گفتم: از آنجا که به درخواست یکی دیگر از شما دوستان با چند نوازنده بزرگ تماس گرفتم تا انتقادشان را از خانه بگویند و من به دوستان خبرنگار منتقل کنم که شاید در میان سؤالاتشان مطرح کنند. و بهشان پیشنهاد کردم اگر هم علاقه داشتند، نامه را امضا کنند. پاسخ یکیشان این بود: خانه موسیقی کجا هست؟ ما که زندگیمان و همهچیزمان موسیقی است یکبار هم خانه موسیقی را ندیدهایم. یکی دیگر پرسید: آنها اصلا ما را قبول دارند؟ دیگری گفت: تو که همه زندگی ما را دیدهای و میدانی ما حاضریم همه زندگیمان را به تو بدهیم، خودت از طرف ما امضا کن. گفتم: اینکه نمیشود. جواب داد چرا نمیشود؟ میترسی امضا کنی؟ گفتم: آخر اسم و امضای خودتان را باید بدهید. گفت: بنویس. هم او حدود ۵٠ اسم برشمرد و ادامه داد، اگر نام تمام هنرمندانی را که خودت میشناسی بنویسی، هزار نفر هم بیشتر میشود. همه ما حرف داریم. همه ما مشکل داریم. همه ما درد داریم اما فقط چند روز در سال آدم به حساب میآییم و وقتی که مُردیم برای ما تشییعجنازه میگیرند و عکسمان را در روزنامهها چاپ میکنند. امروز موسیقیدانان نواحی ایران در حال انقراض هستند، اما من دیگر از بیان این حرف حالم بههم میخورد. امروز دیگر از بیان دردهای موسیقی نواحی حالم بد میشود. احساس میکنم تا کی باید فقط ذکر مصیبت کنیم؟ به قول مجید سوتهدلان، امروز خودمون مصیبتیم گریهکن نداریم! میدانیم گاهی فرهنگ برخی چیزها را دگرگون میکند. اما امروز تغییر در موسیقی نواحی، ناشی از تغییرات فرهنگی نیست! اینان در معیشت لنگند که موسیقیشان را رها میکنند و به رانندگی، حمالی و نگهبانی میپردازند که موسیقیشان میمیرد. این نیست که فرهنگها عوض شده یا در حال عوضشدن است و درنتیجه موسیقی هم عوض میشود. از شما میپرسم! مگر فرهنگ عوض نشده است؟ چرا مردم دوباره کرسی راه میاندازند؟ چرا گیوه و چارق میپوشند؟ چرا این همه از شیرینی روزگار گذشته دم میزنند و خواهان رجعت به گذشته و بازیافت ازدسترفتهها یا کنار گذاشتههاشان شدهاند. آقا، امروز یک نگاه از بالا به پایین به موسیقی نواحی به وجود آمده که از حمایتنکردن بهتر است. خانه موسیقی، خانه کدام موسیقی است؟ خانه موسیقی، خانه کدام موسیقیدان است؟ موسیقیدانان نواحی همه از خانه موسیقی انتقاد دارند. کجا را باید امضا کنند؟
دیدگاهتان را بنویسید