تئاتر صحنه زندگی ست، کلاس عاشقی و فرزانگی، خاک صحنه اش بر سینه هر سینه سوخته ای که نشسته است، عشق آفریده است و هنر؛ به قول استاد «آندرانیک چخومیان» نمایشنامهنویس قدیمی ایران، تئاتر جایی است که عدهای دیوانه مینویسند، عدهای دیوانه کارگردانی میکنند و عدهای دیوانه نیز بازی میکنند و سپس به دنبال پول هستند.
استادانش آموزگاران رنج دیده انسانیت اند که همچون شمع سوخته و ساخته اند با هر چه بی مهری و نامردمی و قطره قطره آب گشته اند تا این صحنه زندگی روشن بماند.
بر صحنه تئاتر ایران، ستاره های اندکی درخشیده اند، اما پرتو نورافشانی شان سالهاست روشنگر راه پویندگی نوجویانش است. بغض راه گلو را می بندد وقتی قلم به نوشتن از عاشقی های این فرزانگان بی تکرار، بی قراری می کند.
در میان هیاهوی شهر، در هجوم پر سکوت نبودن ها و رفتن های غریبانه فرزانگان، از نیشابور از سرزمین شعر و ادب و فرزانگی ندایی به گوشم رسید که خبر از همتی مردانه می دهد. چند تن از هنرمندان جوان تئاتر نیشابور گروه تئاتری را تشکیل داده و عزم خود را جزم کرده اند و دست به عاشقی زده اند تا یکی از دراماتیک ترین آثار نوستالوژیک هنرهای نمایشی میهن از داستان نویسِ شاعری که عاشقانه و شجاعانه درد و رنج ملت ایران را بر صحنه تئاتر به تصویر می کشید و اینک روی در نقاب خاک کشیده است را بازخوانی نمایند تا ادای احترامی به این بزرگمرد ادبیات نمایشی ایران کرده باشند.
نمایشنامه (سگی در خرمن جا) اثر ماندگار استاد «نصرت الله نویدی» هنرمند فقید ادبیات نمایشی میهن برای عاشقان و آگاهان عرصه تئاتر تداعی نوستالوژیک ترین خاطرات روزهای رونق تئاتر ایران را دارد.
این اثر در سال ۴۸ به کارگردانی هنرمندان عباس جوانمرد و با نقش آفرینی بزرگانی همچون علی نصیریان و علیرضا مجلل و رضا کرم رضایی حسن کسبیان و فیروز بهجت محمدی و آذر فخر به روی صحنه رفت که جایزه تقدیر و سپاس را از جشن هنر شیراز برای نویدی به ارمغان آورد و جای پای او را بر صحنه تئاتر ایران برای همیشه ماندگار کرد.
در حیطهی ادبیات دراماتیک ایران”سگی در خرمنجا” یکی از آثار میراث فرهنگی ماست. اثری که هنوز هم تازه است. تقابل ملموس موجود در نمایشنامه عامل موثر در همراهی مخاطب تا پایان اثر است.
ما نویدی را نشناختیم. هیچ کس، هیچ سازمانی، هیچ انجمنی و حتی هیچ منتقد یا روزنامهنگاری این زحمت را بر خود هموار نکرد تا سطری از منش و اندیشه وی را بنویسد یا شاید سواد و شجاعت این کار را نداشت. ولی فکر میکنم عباس جوانمرد او را شناخته بود. چون تنها کسی بود که یکی از نمایشنامههای نویدی را به کاملترین شکل ممکن به روی صحنه برد.
یادداشت را از نقل قولی از عباس جوانمرد به پایان می برم؛
یادم میاد وقتی نصرت نویدی در غربت آلمان فوت کرد، استاد محمد را در کشور دیگری پیدا کردم و به او گفتم:
ـ محمود میتونی یکی از نمایشنامههای نویدی رو تا دو ماه دیگه آماده کنی؟
بله آقا! ولی چرا با این عجله؟
ـ نویدی فوت کرده. هیچ کس هم که هیچ کاری برایش نمیکنه. هر کدومتون یکی از نمایشهاشو آماده کنید تا فستیوالی از کارهای نویدی برگزار کنیم…
جوانمرد و ما میدانیم که این کارها، این رویاهای شیرین، شدنی نیست ولی میخواهیم که بشود، مثل خیلی از کارهای دیگر که میخواستیم اما نشد …!
فانوس اندیشه اش روشنگر راه مان باد.
دیدگاهتان را بنویسید