×
×

تا زنده ام به رابطه ی پاکم با بابک بیات افتخار میکنم

  • کد نوشته: 83933
  • 16 مرداد 1394
  • ۳ دیدگاه
  • حامی حالا دیگر در آستانه چهارمین دهه از زندگی خود و دومین دهه از فعالیت هنری اش است. اغراق نیست اگر او را یکی از خواننده های برتر بعد از انقلاب در حوزه پاپ و پاپ-کلاسیک بدانیم. هنرمندی که ابتدا اثری همنام خود روانه بازار کرد و با البوم «دو نیمه رویا» در میان عموم […]

    تا زنده ام به رابطه ی پاکم با بابک بیات افتخار میکنم
  • حامی

    حامی

    حامی حالا دیگر در آستانه چهارمین دهه از زندگی خود و دومین دهه از فعالیت هنری اش است. اغراق نیست اگر او را یکی از خواننده های برتر بعد از انقلاب در حوزه پاپ و پاپ-کلاسیک بدانیم. هنرمندی که ابتدا اثری همنام خود روانه بازار کرد و با البوم «دو نیمه رویا» در میان عموم محبوبیتی بسیار پیدا کرد و در «فقط نگاه می کنم» قابلیت های خود را تمام و کمال به اثبات رساند. او همچنین با انتشار آلبوم های «آخدا» و «یک لحظه عاشق شو» ضمن تجربه موفق در سبک های دیگر، توانست مخاطبان بیشتری را با موسیقی خود آشنا کند.

    حامی مدتی است اعتراض‌های خود به سیستم حاکم بر موسیقی را شجاعانه مطرح می‌کند. وقتی پای گفتگو با او بنشینید، ناگفته هایی می شنوید که شاید تا مدت‌ها شما را به فکر فرو برد. ما این بار برای یک گفتگوی متفاوت و البته تحلیلی به دفتر مجله «هفت نگاه» رفتیم. جایی که با حضور بابک صحرایی می‌شد مصاحبه‌ای متفاوت ترتیب داد. آنچه که در ادامه می‌خوانید تنها بخشی از این گفتگوی ۱۲۰ دقیقه ای است.

      شما نزدیک به دو دهه است به صورت حرفه ای در حوزه موسیقی پاپ فعالیت می کنید. هدف شما از ورود به خوانندگی و سبک پاپ چه بوده است؟

    من همیشه با خواندن آرامش پیدا می کردم. برایم جذاب بود و شهرت را هم دوست داشتم. البته منظورم از شهرت این نیست که در خیابان کسی با دست مرا نشان بدهد. می خواستم نشان بدهم صدای خوبی دارم و احساسم را فریاد بزنم. می خواستم با خواننده های زمان خودم و حتی قبل از خودم رقابت کنم که هیچ وقت فکر نمی کردم بتوانم این کار را انجام بدهم. در شروع تمام این حس ها وجود داشت. در تمام هنرها جذابیت خاصی وجود دارد و نکته پررنگ میان همه آنها این است که به قول معروف سری توی سرها در بیاوری که همه چنین چیزی را دوست دارند. اما آنچه کمی موضوع را شخصی می کند این است که احساس می کنم رسالتی دارم و باید از هنری که دارم به درستی استفاده کنم. در ابتدا یکی از اهدافم عاشقانه خواندن بود چرا که خودم موسیقی عاشقانه زیاد گوش می کردم و دوست داشتم آدم های تنها و گوشه گیر صدای کسی را بشنوند که خواننده دوره خودشان است و نه نسل قبل، در صورتی که ما اسطوره های خوانندگی، آهنگسازی، ترانه سرایی و غیره را در دهه پنجاه داشته ایم و من نمی توانم جای دیگری را بگیرم و نکته اینجاست که من میخواستم خودم باشم، میخواهم خودم باشم نه تقلید کننده و پیرو جریان قدیمی موسیقی و این به معنای مدرن بودن نیست. الگوی دیگران بودن هم هدف دیگر من بود که به مرور به هر دو هدفم رسیدم.

     از نظر شما ماهیت موسیقی پاپ چیست؟ به چه دلیل به وجود آمد و آیا به جایی که باید می رسید، رسیده است؟

    موسیقی پاپ مساوی است با موسیقی کوچه بازاری و موسیقی مردمی. این حقیقت است. موسیقی کوچه بازاری یعنی آن موسیقی که از دل مردم اجتماع به وجود آمده که البته آهنگ های شاد و رنگی و روحوضی مثل بعضی قطعاتی که در دهه چهل و پنجاه در کافه ها و فیلم فارسی ها می خواندند هم به همین اسم جا افتاده است. هردوی این ها در مجموع موسیقی پاپ است که به نظر من نباید انتظار داشت تفکرو فلسفه ای پشت آن باشد چرا که هدف از تولید آنها بازار و شنیده شدن در لحظه برای مردم است. اگر کسی الان قصد خواننده شدن داشته باشد هم باید همین قوانین را دنبال کند تا شنیده شود و کنسرت های خوبی که در اصل شبیه کنسرتهای الان که شبیه همان مراسم عروسی و کافه های قدیمی است، برگزار کند. اما اگر بخواهد ترانه هایش از نظر ادبی سطح بالایی داشته باشند و موسیقی اش متفاوت، جامعه او را پس خواهد زد. خیلی از خواننده های و آهنگسازان ما ایده پردازان خوبی هستند اما برای شنیده شدن و نزدیک شدن به سلیقه طیف وسیع مردم، آثارشان با به سلیقه آنها می سازند.

     hamis2222

     

     خیلی ها معتقدند مردم باید مسیر موسیقی پاپ را تعیین کنند و برخی اعتقاد دارند موسیقی پاپ به زندگی مردم جهت می دهد. شما چه نظری دارید؟

    در این سال ها در نشست های مختلف همیشه این موضوع مطرح بوده و هست. خیلی پیچیده است در ایران. در کشورهای دیگر همه چیز کانالیزه شده و محدودیت های ما را ندارند و مشخص شده مردم چه خوراکی نیاز دارند. من خودم نمی دانم یک خواننده چرا با صدای افتضاح خوب کار می کند اما یک صدای خوب پیشرفت نمی کند. در صورتی که هر دو همین موسیقی کوچه بازاری را ارائه می کنند. من دلیلش را یک سری روابط غیر هنری می دانم. مثلا شرکت های پخش، نشر،تهیه کننده ها و بعضی خواننده ها که شریک این بی هنری هستند، بیشتر بازار را در اختیار دارند و نتیجه این می شود که اثر بیشتری روی مردم می گذارند.

     ما مخاطب خنثی کم نداریم. وقتی تهیه کننده به این شکل کار می کند وظیفه اهالی موسیقی چیست؟ باید چه کار کنند این مسیر تغییر کند؟

    خواننده هایی با روابط سیاسی و لابی بازی قدرتمند و تهیه کننده هایی از همین دست بیست درصد از موسیقی هستند اما هشتاد درصد آن را در دست دارند و برای مردم تعیین سلیقه می کنند. همه جای دنیا این اتفاق می افتد اما همه جای دنیا خواننده ای حمایت می شود که حداقل را برای خوانندگی داشته باشد و اگر غیر از این باشد قابل نقد منفی است. همه جا خواننده های معمولی هم به عنوان یک کارخانه درآمدزایی دیده می شوند اما در ایران آن ها که حداقل را ندارند هم حمایت می شوند. در ایران بعضی خواننده ها و تهیه کننده ها درآمد بسیار بالایی دارند و به عنوان مثال خود من نمی توانم با این شبکه بزرگ سیاسی و آلوده مقابله کنم. شاید اصلا مسیر آن ها اشتباه نباشد اما من نمیخواهم وارد این آلودگی ها بشوم، شاید هم اصلا نمیتوانم، چون تربیت و شخصیت من در حدی نیست که به این نوع زندگی سیاسی و آلودگی های مالی آن تن بدهم. حتمن در جواب این مصاحبه دوباره مورچه هیی که آب در لانه شان ریخته ام بیرون خواهند آمد، درست شبیه مصاحبه های قبلی و اینچنینی که باعث اعتراض و اظهار نظر خود خود مافیایی ها شده بود و این سوال را در ذهن من متولد کرد که: چرا فقط و فقط تعداد محدودی از تهیه کننده ها و خواننده ها به به اظهارات من عکس العمل نشان دادند؟ چرا فریدون آسرایی و روزبه نعمت اللهی و مانی رهنما و نیما مسیحا و علیرضا قربانی و سالار عقیلی که از خواننده های مطرح و مردمی این دوره هستند عکس العمل نشان ندادند؟ جواب: چون روزبه و فریدون و … مافیایی نیستند و کسانی که بر علیه من مصاحبه کردند خود خود آنهایی هستند که عامل به بیراه رفتن و سقوط موسیقی به قعر چاه پول پرستی و لابی بازی شده اند.

     به نظر شما تجاری شدن موسیقی و بدل شدن آن به صنعت خوب است یا نه؟

    اگر مثل همه جای دنیا باشد خوب است. آن موسیقی که حساب و کتاب دارد باید تجاری شود. همیشه از ورزش مثال می زنم. در یک تیم مثلا دو بازیکن خوب بازی نمی کنند اما بر اساس روابط غیر ورزشی و یا رشوه همیشه در میدان مسابقه حاضر هستند. در ورزش که این همه باعث حساسیت می شود این اتفاقات رخ می دهد و از چشم مردم پنهان می ماند، چه رسد به موسیقی که پشت درهای بسته است و هزار داستان اتفاق می افتد و کسی از آن اتفاقات آلوده مطلع نمیشود. تجاری شدن موسیقی خوب است اما نباید باند بازی صورت بگیرد.

     اگر شرایط کنونی را وابسته به مافیا بدانیم، بین سال هشتاد تا حدود هشتاد و هفت هم شما را باید از مافیا دانست؟ چون خوب کار می کردید حتی تیتراژ سریال هم داشته اید.

    به هیچ عنوان. خواننده ای که با شانزده سال سابقه به تعداد انگشتان یک دستش کنسرت داشته است را نمی توان وابسته به مافیا دانست. من را مقایسه کنید با خواننده ای که در شانزده شب سی و دو اجرا داشت. یعنی شبی دو سانس. در مورد تیتراژها هم بگویم که اولا بعضی آهنگسازها مثل آقای بیات پشت خواننده را خالی نمی کند و می گوید مثلا آقای ایرج قادری خواننده من حامی است و شما حق دخالت در انتخاب خواننده ندارید. در مورد «دلم گرفت» خیلی ها نظر می دادند اما کسی اجازه دخالت نداشت. تیتراژهایی را اجرا کرده ام که موفق بودند چون خود اثر آهنگ خوبی بود و در آلبوم ها قرارشان دادیم. در مورد «گل یخ» هم بگویم که آقای پوراحمد با هم فکری فردین خلعتبری من را از بین خواننده های دیگر که تست داده بودند انتخاب کردند. در مورد فردین خلعتبری و بعضی از سریالها اعمال نفوذ وجود داشت و برای تیتراژ «هم نفس» به نظر کارگردان تن داد. هیج وقت اهل لابی و مافیا نبودم. در مورد آهنگ «دلم گرفت» این را هم بگویم که آقای بیات به من گفت اگر از دیگران بهتر بخوانی تو را انتخاب می کنم که همین هم شد. قدرتی جز صدا، استعداد و خدا پشت من نبود. برای «گل یخ» هم خیلی ها تست دادند و باز هم من انتخاب شدم. برای «غزل» هم آقای چشم آذر من را انتخاب کرد. برای سریال «سلام» آهنگساز اثر من را دوست داشت و بیش از دستمزدم به من داد آن هم از دستمزد خودش و گفت این آهنگ را تو بخوان. برای سریال «مردان کوچک» هم همینطور. هیچ وقت پشتوانه سیاسی نداشتم و تیتراژ نخریدم. علیرضا بذرافشان از دوستان قدیمی من است و می گفت سریال های ماه رمضان را اجازه نمی دهند تو بخوانی اگر بخوانی هم در لحظه آخر آهنگ خواننده دیگری را جایگزین می کنند. تیتراژ سریال «نابرده رنج» را قرار بود من اجرا کنم و به علیرضا بذرافشان گفتم می دانم دقیقه نود کار را عوض می کنند. گفت نه تهیه کننده تو را دوست دارد و من هم تو را حمایت می کنم. کار مورد تایید تهیه کننده ها قرار گرفت و حتی مجوز سازمان هم برایش صادر شد، نماینده تهیه کننده هم به استودیو آمد و هزینه کار من را پرداخت کرد و تاکید می کرد زمان بسیار کمی داریم. کار را در آن بازه زمانی کم تولید کردم برای مونتاژ به باکس ارسال شد و وقتی منتظر شنیده شدن آن بودیم، صدای خواننده ی دیگری پخش شد. گفته شده بود ترانه باید مثبت باشد ولی در نهایت ترانه ای که جایگزین ترانه ی من شده بود که هیچ ارتباطی با موضوع فیلم نداشت و مثبت هم نبود. این فقط یکی از داستانهای جالب و عجیب طول دوره ی کاری من است، اگر بنا را به روشنگری محض میگذاشتم مسلم بدانید که پتانسیل تبدیل شدن به یک کتاب قطور از اتفاقات عجیب هنر در ایران می شد که شاید در آینده این اتفاق بیفتد تا مردم و هنرمندانی که هنوز سر از اسرار عجیب هنر و ورزش در ایران در نیاورده اند تنها قسمتهایی از این اتفاقات را آگاه بشوند.

     شما بابک بیات را به عنوان کسی که از شما حمایت می کند داشتید.

    آقای بیات با خیلی ها همکاری کرده اند اما آیا موفقیت همه ی آن آثار و خواننده هایشان یکسان بوده؟ اگر ایشان من را حمایت کرده اند همیشه معنوی بوده است و پدرانه و نه سیاسی و لابی گرانه. تا زنده ام به این رابطه ی پاک افتخار میکنم با اینکه همیشه اختلافاتی بین عوامل تولید یک اثر هنری وجود دارد اما هیچوقت در مقابل او سر به سرکشی بلند نکردم و پدرانه دوستشان داشتم با وجود بعضی اختلافات. برای مثال: بعضی از آهنگهایی که برای من ساخته شده بود را بنا بر دلایلی به دیگر خواننده ها واگذار کردند، اتفاقی که در موسیقی زیاد تکرار می شود. من با پای برهنه در بیابان موسیقی دویدم، یک نفر آب دست من نداد ولی من به جایی که الان هستم رسیدم. اما بعضی از بزرگان موسیقی به واسطه ی پاکی و صداقتم و علاقه ای که به من و هنرم داشتند من را حمایت کردند، نه از آنگونه باند بازی ها و حمایت هایی که میدانید و میدانم! از جمله ناصر فرهودی هم من را خیلی حمایت کرد.

    موسیقی پاپ به عنوان موسیقی منعطف می شناسند. در آخرین آلبوم خود فضایی را تجربه کردید که ریشه در سبک پاپ داشت اما متفاوت بود.

    تقریباً درهیچ جای دنیا آلبومی منتشر نمی شود که چند سبک در آن باشد. پاپ، لاتین، راک و سبک های دیگر مگر آثاری که با ترکیب چند سبک مختلف تولید شده باشد، که این نقد خود من نسبت به آلبوم «یک لحظه عاشق شو» است.همه جا سبک آلبوم مشخص است اما کار من ترکیبی از سبک ها بود. از بچگی عاشق شنا خلاف جهت بودم اما در موسیقی نمی توانم زیاد این کار را انجام بدهم. بعضی آثار را شاید دهه پنجاهی بدانید اما همین دهه پنجاهی یعنی حرکت خلاف جهت. مثلا مدیریت مالی من به شکلی نیست که در تهیه آلبوم دستم باز باشد. دوم هم خودسانسوری من است چون اخذ مجوز کمی دست آدم را می بندد. ترسی از تغییر شرایط اجتماعی هم ندارم. در آهنگ «تقویم» با ملودی عجیبی رو به رو هستید که سال ها پیش با رضا در خصوص این کارها صحبت می کردیم. ملودی های این چنینی ساخته ذهن افرادی است که موسیقی غیر ایرانی زیاد گوش می کنند مثل رضا و علی بیرنگ. فراز و نشیب در این آلبوم به شکلی نبود که شنونده زده بشود اما اگر دستم باز باشد به شکلی کار می کنم که در تصورات مخاطبم نیست. دو آلبوم در فکرم دارم.

    وقتی خیلی ها شما را یک خواننده دهه پنجاهی می دانند، به این فکر بودید که ممکن است تغییر فضا برای مخاطب قابل درک نباشد و جبهه بگیرد؟

    بله فکر کرده بودم اما می خواهم هشتاد درصد روی سلیقه خودم پیش بروم و در زمان تولید، بازخورد زیاد برایم مهم نیست. من هیچ وقت نمی توانم از نظر کیفیت دهه پنجاهی باشم. اما از نظر سبک باید بگویم آنچه شنونده در آن زمان روی نوار کاست می شنید با صدای روی سی دی فرق دارد. چه صدای خواننده چه سازها. چرا که از فیلترهای مختلف عبور می کنند و گرمی و غربتی که در صدای آن ها بوده شنیده نمی شود.

    بعد از آلبوم «یک لحظه عاشق شو» همه فکر می کردند کنسرت ها شروع می شود. حتی تک آهنگ هم ندادید و این در شرایطی است که همه انتشار تک آهنگ را مهم می دانند.

    من با تک آهنگ همیشه مخالف بوده ام. اصلا هم برایم مهم نیست دیگران چه فکری می کنند. بیرون این مکان و زمان مهم نیست چه اتفاقی می افتد چون من در زمان و مکان خودم هستم. اصلا دلم می خواهد روتختی تنم کنم. از بچگی هم همین طور بودم و هر چه روی دیگران تاثیر داشت برای من خنثی بود و محیط بیرون تاثیری روی من نداشت. شاید انتشار تک آهنگ برای من خوب باشد اما اگر بخواهم این کار را انجام بدهم باید به بهترین شکل صورت بگیرد. بارها تا مراحل پایانی این کار رفتیم اما در نهایت راضی به انتشار نشدم. اما تمرین کنسرت ها شروع شده و امیدوارم به مرز آمادگی برسم. در تالار وحدت روی صحنه خواهم رفت و با توجه به حرمت روحِ آدم های بزرگی که آنجا بوده اند و نفس کشیده اند، به شکل خاصی روی صحنه می روم. اما احتمال هم دارد با کرگدن روی صحنه پا بگذارم را روی کولِ کینگ کنگ بنشینم. این ها دلیل متقاوت بودن نیست. تفاوت همیشه نباید در ظاهر باشد. تفاوت در تفکر است، تفاوت یک اتفاق درونی است. کسانی که روتختی میپوشند و روی استیج می روند مسلماً دچار فقر درونی هستند که این فقر در ظاهرشان نمایان میشود. کسی که به خود و استعداد و تفکر خود، و نیز به منبعی که از آن الهام میگیرد وابسته باشد، هیچگاه برای مطرح شدن خود و ایده هایش ظاهرش به تفکرش غالب نمیشود. نمونه های زیادی برای مثال زدن هستند، با نگاهی به اطرافمان میتوانیم نمونه های زیادی را بیابیم. از شعرای ساده دل و ساده رو گرفته تا خواننده های قدیمی و تازه ای که در عین آراستگی ساده هم هستند. مازیار، فرهاد، محمد نوری، بابک بیات، آندره آرزومانیان، محمدرضا شجریان، علیرضا قربانی، مانی رهنما، فریدون آسرایی، مجید انتظامی، احمد پژمان، فردین خلعتبری، یغما گلرویی، جبارکاکایی، ساعد باقری، قیصر امین پور، نیما یوشیج، فریدون مشیری، احمد شاملو و… هزار و هزار هنرمند متفکر و متعهدی که به دلیل عدم وجود فقر درونی از ظاهرسازی و غیرآدمی بودن گریزان بودند.

     چقدر در ترانه و تنظیم دخالت می کنید؟

    ترانه را روی کاغذ زیاد تغییر نمی دهم و با افراد منعطفی کار می کنم که اگر هم این تفاق بیفتند آن را به پای همفکری و در جهت بهبود کیفیت میگذارند. اما در تنظیم، میکس و مستر خیلی دخالت می کنم. اگر همکارم صاحب نظر باشد تنها نظر می دهم و دخالت مستقیم نمی کنم و در غیر این صورت کاملا دخالت می کنم.

    موسیقی پاپ الان خیلی درگیری دارد. سالن های کنسرت پُر نمی شوند، آلبوم ها فروش نمی روند و خیلی چیزهای دیگر. فکر می کنید برای حل این مسائل باید چه کار کرد؟

    کدام خواننده! آن خواننده که کنسرت زیاد می گذارد و می گوید ملودی های من تمام شده!

    کسی که احساس و خلاقیتش کم باشد و هدفش رسیدن به پول باشد و نوک بینی خود را ببیند زود تمام می شود. بارها گفته ام خواننده های هم نسل من تمام شده اند چون عمق نداشته اند و به سطح رسیده اند. بچه ای که تا ده بیشتر بلد نیست نمی تواند بیشتر از آن شمارش کند و باید بارها یک تا ده را بشمارد. خواننده ها هم همین طور شده اند و در هر آلبوم یک تا ده را می شمارند. متاسفانه چند روز پیش بر حسب اتفاق و اجبار چند قطعه از قطعاتی که تازه منتشر شده روی یک سی دی رایت شده بود و پشت هم برای من پخش شد، در نگاه اول که همه ی آهنگها و ریتم ها و ترانه ها کاملاً شبیه هم بود و از آن بدتر که صدای همه ی خواننده ها با کمی تغییر در لحن کپی دست دهم فلان خواننده ی فراری بود و دوم اینکه از تعجب تا فردای آن روز خشکم زده بود، باورم نمیشد که مردم این آهنگها را گوش میدهند، باورم نبود که این مردم، یعنی مردم ایران همان مردمی هستند که صدها و صدها الگوی خوب شعر و موسیقی در تاریخشان وجود داشته؟ نه در تاریخ دور بلکه در همین پنجاه سال اخیر، شعرا و آهنگسازها و خواننده های بی نظیری که در این پنجاه سال در هنر ایران متولد شده اند و امروز باید تفاله ی چند بار جویده شده ی تقلیدی موسیقی ترکیه و یونان را استفاده کنیم؟ با خودم گفتم وای بر من که اینهمه غافل ام، وای بر من که انتظار من از فرهنگ سرزمینم چیز دیگریست.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *