کمیل انتظاری: این روزها فایل صوتی سخنان یکی از استادان جامعهشناسی دانشگاه تهران درباره واکنش مردم به درگذشت مرحوم «مرتضی پاشایی» که در اینترنت و شبکههای اجتماعی دست به دست شده واکنشهای متفاوتی را برانگیخته است.
با نگاهی به سخنان دکتر «یوسف اباذری» و آنچه مخالفان و موافقان درباره سخنانش گفتهاند، ذکر چند نکته ضروری است. نخست اینکه گروهی لحن تند و پرخاشگرانه اباذری را مورد نقد قرار دادهاند و شیوه او در تحلیل جامعهشناختی از یک پدیده را ناشایست خواندهاند. فارغ از قضاوت درباره لحن یا شیوه او، به نظر میرسد اگر اباذری چنین صریح و تند سخن نمیگفت، به جز حاضران در این نشست کسی از آنچه در جلسه فوق گذشته باخبر نمیشد، همانگونه که دیگر تحلیلها پیرامون پدیده پاشایی دیده نشد.
اباذری در ابتدای سخنانش به مستند «ماهیها در سکوت میمیرند» اشاره میکند که روایتی است از شرایط سخت و دشوار زندگی مردم استان سیستان و بلوچستان و از شبکه سراسری صدا و سیما نیز پخش شده است. او میگوید در حالیکه میلیونها نفر برای مرگ مرحوم پاشایی سوگواری کردند، اما کسی این مردم و شرایطشان را ندید: «نکته جالب برای من این است که هیچ کس، هیچ کس به این فیلم کوچکترین توجهی نکرد… شما که اینجا نشستهاید نمیدانید چنین فیلمی تهیه شده و این فیلم درباره زندگی و مرگ یک استان این مملکت است.» اما چرا در بین بحث مخالفان و موافقان این موضوع گم میشود؟ چرا کسی به آن اشاره نمیکند؟
به دور از نسبت دادن صفت ابتذال به هر گونه موسیقی، باید پذیرفت کمتر کارشناس حوزه موسیقی پیدا میشود که در ارزشگذاری موسیقی مرحوم پاشایی آن را قابل توجه برشمرد. البته اباذری در مبتذل خواندن این موسیقی، نظر تئودور آدورنو، فیلسوف و جامعهشناس آلمانی را بازخوانی میکند که معتقد بود موسیقی پاپ بخشی از صنعت فرهنگ سرمایهداری غربی است که چون خوراکی جذاب، ساده و به دور از هر گونه عمق و اندیشهای به مصرفکنندگان خورانده میشود تا ضامن بازتولید ارزشهای سرمایهداری غربی و حفظ جایگاه آن در جامعه باشد. اباذری با تکیه بر این دیدگاه، جامعه ما را دچار چنین آفتی میبیند؛ آفتی که پیش از انقلاب نیز گریبان جامعه ما را گرفته بود و انقلاب شکوهند اسلامی برای رهایی از چنگال آن به وقوع پیوست.
شاید تا اینجا حق با اباذری باشد که مردم را بدلیل خواب غفلتشان سرزنش کند؛ مردمی که ظواهر زندگی مادی و ارزشهای سرمایهداری کورشان کرده؛ مردمی که جز منافع مادی خود چیزی نمیبینند و نمیشناسند تا جاییکه شرایط دشوار زندگی هموطنانشان آنها را جریحهدار نمیکند.
برخی در همان جلسه که از سخنان اباذری رنجیده بودند از انتخاب آزادانه خود در موسیقی و سبک زندگیشان میگویند. اینجاست که او همچون نظریهپرداز شهیر مکتب فرانکفورت پاسخ میدهد: « فکر میکنید که انتخاب میکنید، انتخاب میشوید. هزاران الگو مشابه برای انتخاب در اختیار شما میگذارند و شما فکر میکنید که خود چیزی را انتخاب کردهاید.» اباذری انتخاب برخی از ورزشکاران به عنوان نماینده مجلس و شورای شهر را مثال میزند.
اما اباذری برای خوار شمردن موسیقی مرحوم پاشایی، آن را با نمونههای اعلای موسیقی نظیر آثار بتهوون و موتسارت مقایسه میکند. اینجاست که باید از این استاد جامعهشناسی که خود اعتراف میکند پیر است و نظریات جدید را نخوانده، خرده گرفت و پرسید چه کسی معیارهای یک موسیقی خوب را مشخص میکند؟ آیا ارزشهای مطلقی وجود دارد که نشان از برتری یک سبک یا قطعه موسیقی نسبت به سبک یا قطعه دیگر داشته باشد؟
باید اشاره کرد که فرهنگ و هنر پاپ و عامهپسند موضوع مبتلا به همه جوامع انسانی تلقی میشود و متفکران غربی سالهاست که در این زمینه در حال مطالعه و پژوهش هستند. با مروری بر نظریات جدید میتوان پی برد که مخاطبان در انتخاب خود آنچنان که اباذری میگوید منفعل نیستند. انتخاب یک مخاطب هر اندازه هم که سلیقهای سطحی داشته باشد، فرآیند پیچیدهای است که پرداختن به آن در حوصله این نوشتار نمیگنجد. در حقیقت، هیچ معیار مطلقی برای برتری یک اثر هنری بر دیگری وجود ندارد و نخبگان براهین متقنی برای اثبات برتری انتخاب و سلیقه خود بر انتخاب و سلیقه عامه مردم در چنته ندارد. از این رو، نمیتوانند مخاطب را به دلیل آنکه انتخابی مشابه انتخاب آنها ندارد محکوم کنند. اینکه اقلیت نخبه، عامه مردم را به دلیل رفتارشان در نادیده گرفتن شرایط سخت همنوعان خود مورد عتاب قرار دهد با اینکه مخاطبان عام را به علت انتخاب یک کالای فرهنگی سادهلوح بخواند، زمین تا آسمان تفاوت دارد. در همان جلسه دکتر نعمتالله فاضلی به نکته قابل تأملی اشاره میکند. او میگوید حالا که اکثریت مخاطبان چنین انتخابی دارند، نباید آنها را محکوم کرد و در گفتوگو را بست.
باید پرسید ما در هر موقعیت و مقامی، برای ارتقای سطح سلیقه و سواد فرهنگی مردم چه کردهایم؟
اما نکته دیگری که اباذری از آن غافل مانده، ماهیت رفتار جمعی است. زمانی که جمعی شکل میگیرد، هویت واحد و ناشناختهای پدید میآورد که پیشبینی رفتارهایش بسیار دشوار است؛ مانند جمع تماشاگران یک بازی فوتبال که ممکن است در اثر باخت تیمشان دست به رفتاری بزنند که تک تک افراد آن جمع هیچگاه به تنهایی آن رفتار را انجام ندهند. از آن سو، زمانی که مصیبتی جمعی چون زلزلهای مرگبار در شهری از کشور حس همدردی مردم را برمیانگیزد، شاهد صف طویل همین مردم برای اهدای خون یا سیل کمکهای مردمی آنها به منطقه حادثهدیده هستیم. باید اشاره کرد که مبارزه این خواننده جوان با سرطان و مرگ زودهنگامش، حس همدردی مردم را یک شبه برانگیخت و کسانی که حتی پیش از آن نام مرحوم پاشایی به گوشش نخورده بود، برایش اشک ریختند و به سوگش نشستند. شاید اگر بخشی از همان مستند مورد نظر اباذری از برنامه پرطرفداری چون ۹۰ پخش میشد، امروز شاهد برخی از کمکهای خودجوش مردمی برای سرمایهگذاری در منطقه محرومی از کشورمان بودیم.
در پایان باید اشاره کرد که نخبگان یک جامعه نقش معلمان و راهنماییان آن جامعه را برعهده دارند. در آئین ما معلمی را شغل انبیا خواندهاند که خود مؤید نقش این قشر در جامعه است. پس به جای جبهه گرفتن و شانه خالی کردن از بار مسئولیت، نخبگان جامعه سعی در گفتوگو و راهنمایی مردم داشته باشند.
دیدگاهتان را بنویسید