موسیقی ایرانیان – زینب مرتضایی فرد: محمدرضا صادقی خواننده موفق کشورمان در عرصه آواز کلاسیک است. او حدود ۲۰ سال در ارکستر سمفونیک تهران کار کرده و از شاگردان موفق زندهیاد محمد نوری محسوب میشود. با او درباره حال و هوای روزهای تعطیلی ارکستر سمفونیک و سالها فعالیتش در عرصه موسیقی به گفتوگو نشستیم.
خیر، چون حوزه کاری ما با هم بسیار متفاوت است. من در حوزه موسیقی کلاسیک فعالیت دارم و ایشان خواننده موسیقی پاپ هستند. چون کارمان هم با هم متفاوت است بنابراین صدا، ژانر هنری و مخاطبان ما هم با هم فرق می کند. البته فکر می کنم در میان حدود ۷۵ میلیون جمعیت کشور ما این تشابه اسم ها طبیعی است، فکر می کنم چند آهنگساز و پزشک هم با همین نام وجود دارد.
اجازه بدهید به کارحرفه ای شما بپردازیم. از چه زمانی وارد عرصه موسیقی شدید؟
این ماجرا برمی گردد به اوایل دهه ۷۰ شمسی. دوست دارم توضیح این ماجرا را با ذکر نام عبدالحسین مختاباد شروع کنم. من در آن زمان ساکن اراک بودم، ایشان در محفلی هنری حضور پیدا کردند و قطعه ای از ساخته هایشان را اجرا کردند. من هم قطعه ای را از مرحوم استاد نوری خواندم. مرا بسیار تشویق کردند و توصیه کردند که مسیر خوانندگی را به صورت علمی دنبال کنم. از ایشان کمک خواستم و با مهربانی دست مرا در دست استاد نوری گذاشتند. تا ابد به خاطر این معرفی سپاسگزار ایشان هستم و خودم را همیشه مدیون کمک هایشان می دانم. با حمایت های بعدی ایشان بود که من به تهران مهاجرت کردم و در فرهنگسرایی که ایشان مدیریت آن را به عهده داشتند مشغول کار شدم. پس از چند سال وارد ارکستر سمفونیک تهران شدم و به عضویت ثابت گروه کر ارکستر درآمدم.
نخستین کاری که اجرا کردید چه بود؟
خوانندگی تیتراژ فیلم سینمایی «لیلی با من است» به کارگردانی کمال تبریزی و آهنگسازی جناب ابطحی با شعری از نظامی گنجوی (اگر با من نبودش هیچ میلی ـ چرا ظرف مرا بشکست لیلی) در بهمن سال ۷۴ که بعدها این فیلم از بهترین آثار سینمای ایران شناخته شد و به هر حال این شروع کار حرفه ای ام بود.
آقای صادقی شما تجربه شاگردی آقای محمد نوری را دارید و طبعا ایشان را از نزدیک بخوبی می شناسید. پس از درگذشت ایشان ما خواننده ای را در عرصه موسیقی کلاسیک نداریم که مردم خیلی او را بشناسند. فکر می کنید استاد نوری چقدر در جذب مردم به این نوع موسیقی تاثیر داشتند؟
استاد نوری به دلیل تولید آثاری ماندگار در این حوزه جایگاه عمیقی در موسیقی جدی کشور ما داشته و دارند. ما از گذشته تا امروز خوانندگان کلاسیک خیلی خوبی داشته ایم، استادانی از جمله مرحوم حسین سرشار، مرحوم بهجت قصری، احمد پارسی، فاخره صبا و دیگر خوانندگان خوب کلاسیک که یا خانه نشین شده یا مهاجرت کرده و به فعالیت هنری می پردازند.
اما صدای آقای نوری بیش از همه شنیده شد. چرا؟
آقای نوری یک آموزش دیده در مکتب موسیقی و آواز کلاسیک است و کاری هم که در حوزه خوانندگی انجام می دادند همین بود. اما با بررسی آثارشان می توان دریافت که نه خیلی کلاسیک بودند و نه خیلی پاپ. شاید بتوان به قول دکتر محمد سریر نام موسیقی نوین را بر این ژانر موسیقی و خوانندگی گذاشت.
آقای نوری بدرستی تکنیک و توانمندی یک خواننده کــلاسیک را داشتند با این حال من کارها و صدای ایشان را پلی بین موسیقی شرق و غرب می دانم. کارهای ایشان از جنسی است که می توان گفت نوعی پاپ مردم پسنداست که ریشه در موسیقی محلی و علاقه مندی مردم به این فرم از موسیقی دارد و از طرفی به تکنیک جاری در موسیقی کلاسیک غربی گره خورده است. ایشان از شاگردان مرحوم فاخره صبا و ئولین باغچه بان بودند که هر دوی این عزیزان از فارغ التحصیلان کنسرواتوار موسیقی کلاسیک در اروپا بودند.
شاید من در ابتدای بحث سوالم را خوب مطرح نکرده ام. واقعیت این است که مردم پس از درگذشت ایشان خواننده کلاسیک دیگری را نمی شناسند!
شاید به خاطر جامعه شناسی عمیق ایشان است که به دلیل همکاری با شعرا و ترانه سرایان معاصر به مردم نزدیک شده و سعی بر تاثیرگذاری داشته اند. این در حالی است که دیگر خوانندگان کلاسیک فاقد این جامعه شناسی بوده و بیشتر در حوزه موسیقی کلاسیک غربی خود را محدود کرده و کمتر به خواسته عامه مردم توجه داشته اند. حال پس از استاد نوری چشم مردم به شاگردانی که وی تربیت کرده، روشن است. امید که آنان در این عرصه در موسیقی بازاری زمانه خویش حل نشوند و همچنان به آموزه های خود پایبند باشند.
از نظر شـما موسیــــقی کلاسیک در رسانه های ما چقدر زنده است؟
موسیقی کلاسیک ریشه در فرهنگ ما ندارد اما می تواند بخوبی باعث رشد موسیقی کهن کشورمان شده و به این سیر تکراری در حوزه موسیقی شرقی رنگ و بویی تازه دهد. در حقیقت اگر ما بخواهیم صحبت از ریشه بکنیم قطعا باید درباره موسیقی سنتی صحبت کنیم و فکر می کنم اگر ما بخواهیم درباره ریشه در فرهنگی که شرقی است صحبت کنیم باید به موسیقی محلی یا ردیف های آوازی یا حتی پرده خوانی های نسل های پیشین مان اشاره کنیم. متاسفانه شاید به همین دلیل در صدا و سیما برنامه اختصاصی برای شناخت و تجزیه تحلیل یک قطعه موسیقی کلاسیک نداریم و برنامه سازها کمتر به سمت این فرم از موسیقی می روند. برای درک مفاهیم و قوانین حاکم بر موسیقی کلاسیک غربی و استفاده از کاربرد های آن در موسیقی سرزمین مان نیاز به آموزش هایی است که بسیار ضروری است.
اخیرا در شبکه آموزش برنامه ای را به نام دستان می بینم که می توان گفت در سال های اخیر تنها برنامه جدی در حوزه موسیقی فاخر است. اما باز هم این برنامه سمت و سوی آموزشی ندارد و بیشتر به معرفی هنرمند و فعالیت هایش در این عرصه می پردازد. به نظر من موسیقی کلاسیک در کشور ما در سال های اخیر با هجوم رسانه های برون مرزی و حمایت شرکت های تولید آثار موسیقایی از تولیدات موسیقی پاپ گیشه دار جایگاه واقعی خودش را پیدا نکرده است و شاید روزی این شناخت به واسطه حضور پر رنگ تر رسانه ها سبب شود تا مردم بیشتر به این فرم از موسیقی اعتنا کنند.
شما فکر می کنید اهالی موسیقی کلاسیک برای برقراری این ارتباط چه کارهایی می توانند انجام دهند؟
با نگاهی به آمار می توان دریافت که جامعه ما جامعه ای جوان است از این رو به نظر من بهتر است اهالی موسیقی کلاسیک به جای تولید آثاری دور از درک و سلیقه غالب جامعه سعی در تولید آثاری برای گروه سنی کودک یا نوجوان کنند. ما باید کار را به صورت ریشه ای تر و جدی تر روی گروه سنی کمتر متمرکز کنیم. هم اینک نوجوانان ما خوراک موسیقایی متناسب با گروه سنی خود را نداشته و به همین دلیل به آثار تولید شده برای سنین بالاتر خود روی آورده اند و شاید دلیل برخی از ناهنجاری های اجتماعی همین امر باشد.
اخیرا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با حمایت جناب شاه آبادی مدیر وقت آلبومی به نام «باد و گندمزارها» را منتشر کرد. در این کار آثار معروف و جذاب کلاسیک غربی متناسب باذائقه گروه سنی نوجوان با برگردان فارسی و با صدای بنده ضبط شد.
قطعات موسیقی غربی را از میان آثار بزرگان موسیقی کلاسیک دنیا انتخاب و تنظیم مجدد کردیم. آقای حامد پورساعی که از بهترین آهنگسازان و نوازندگان این کشور هستند، تنظیم دوباره این آثار را به عهده گرفتند و اشعار و طرح اولیه این آلبوم هم از آقای علی اصغر معینی است. ایشان ترانه های درخور تحسینی سرودند و آلبوم بین اهالی موسیقی خیلی مورد توجه قرار گرفت. اما متاسفانه این شرکت فرهنگی در معرفی اثر هیچ تلاشی نکرده و نمی کند و مردم تاکنون حتی از انتشار چنین آلبومی مطلع نشده اند. فکر می کنم شاید به عنوان خواننده اثر بهتر است شخصا این اثر را جاهای مختلف معرفی کنم تا بلکه شنیده شود.
چرا پخش خوبی انجام نشد؟
تولیدات کانون فقط در فروشگاه های کانون فروخته می شود که این موضوع هم خودش به اثر لطمه می زند. کانون حتی یک پوستر برای این آلبوم طراحی نکرد و من هیچ گونه تبلیغی برای این آلبوم در فروشگاه های معتبر موسیقی ندیدم. نمی دانم… شاید چون موسیقی کلاسیک در این کشور خیلی خواهان ندارد، مسئولان هم نسبت به معرفی آن کوتاهی می کنند. در هرصورت متولیان موسیقی در این خصوص مسئولند و باید به نسل های بعد پاسخگو باشند.
البته ما یک آلبوم دیگر را هم که متشکل از ده قطعه موسیقی است، آماده کردیم و به دلیل دلتنگی هایی که این روزها داریم نام آلبوم را هم گذاشته ایم «فصل سرد تنهایی». تمام اشعار این آلبوم به نوعی ریشه در دلتنگی هایمان دارد. چند سالی است که روی این اثر کار کرده و آلبوم واقعا خوب و مطلوبی تهیه کرده ایم. نمی خواهیم همین طوری روی سایت های موسیقی منتشرش کنیم. دوست داریم یک بروشور داشته باشد و معرف گروه تولیدی ما به جامعه باشد. دغدغه و مشغله فکری ما تولید یک کار ماندگار و موثر در این حوزه بوده است. متاسفانه بانی این فرم کارها وزارت فرهنگ و ارشاد هم اغلب از این آثار حمایت نمی کند. بتازگی با شرکتی به نام پژواک هنر و اندیشه به مدیریت کارآمد دکتر ناصری مذاکره ای داشتیم تا شاید ایشان که خود از پزشکان موزیسین فعال در خانه موسیقی ایران هستند، دست ما را بگیرند.
خیلی از دوستان یا همکارانم نیز مشکل جذب اسپانسر یا سرمایه گذار دارند. این مشکل برمی گردد به رسانه هایی چون صدا و سیما که کار حقیقی اش باید تبلیغ و معرفی موسیقی فاخر و خوب و الگوسازی درست برای جوانان باشد. این رسانه ها هستند که می توانند مردم یا اسپانسرها را به سمت یک اثر سوق دهند. همیشه به این فکر می کنم که آیا تخریب ذائقه مردم خواسته یا کوتاهی یک فرد یا یک گروه بوده یا یک ناآگاهی عمومی در این حوزه و در سطح جامعه که به آن هرگز توجه نشده است ! من انتظارم از موزیسین های حرفه ای و استادان این عرصه این است که با آسیب شناسی این معضل اجتماعی سعی در بهبود آن در جهت ارتقای شنیداری جوانان داشته باشند که اگر شرایط به همین شکل پیش برود، فردای فرهنگ شنیداری جامعه نیز به انحطاط فکری کشانده می شود.
دوست دارید در سال آینده چه اتفاقاتی برای موسیقی بیفتد؟
آرزو دارم ارکسترها دوباره زنده شوند. حدود دو سال است که ارکستر سمفونیک تهران در تعلیق کاری به سر می برد.
نمی خواهم همه حرف هایم گلایه گونه باشد اما این روزها موزیسین های زحمت کشیده و باتجربه در این ارکستر از لحاظ کاری در یک خمودگی به سر می برند. نه فقط من بلکه بسیاری از خوانندگان و نوازندگان در این ارکستر به این حالت دچار شده اند. امیدوارم هر چه زودتر این مشکلات حل شود و ما برگردیم به کاری که به آن عشق می ورزیم و برایش زحمت کشیده ایم.
متاسفانه وقتی این روند ادامه پیدا می کند، نوازنده ها و اعضای ارکستر ها ابتدا به افسردگی عمیق فرو می روند و افرادی هم دست به مهاجرت می زنند. و این اتفاق تلخی است که بهترین خواننده ها یا نوازنده هایمان دارند از این مملکت می روند و این نشان می دهد که ما در بخش فرهنگی مملکتمان داریم دچار یک آسیب فرهنگی جدی می شویم.
امیدوارم هر چه زودتر شرایط عوض شود و شاهد راه اندازی مجدد و روزهای پرکاری برای ارکستر باشیم. در ایران فقط یک ارکستر سمفونی تهران و یک گروه کر اپرا وجود داشته است با سابقه ای حدود هفتاد ساله. عدم حضور و فعالیت این ارکستر ضربه ای است به بدنه فرهنگ و هنر این مرز و بوم.
همه جا حرف از این است که ارکستر سمفونیک در سال های پایانی حیات خود فقط کارهای سفارشی انجام می داده است. شما به عنوان یکی از اعضای ارکستر، این موضوع را می پذیرید؟
بله. اواخر دوران حیات ارکستر غالب کارها سفارشی بود که خوب آن هم بخشی از وظایف این ارکستر بوده و هست اما با این همه باز هم نتوانست سرپا بماند.
این کارهای سفارشی دقیقا کدام ها بودند؟
مجموعه کارهای جناب انتظامی از جمله سمفونی انقلاب، خرمشهر، ایثار، صلح و دوستی و رسول عشق و امید اثر استاد چکناواریان. این را می پذیرم که کارهای سفارشی هم در فهرست کارهای ارکستر باشد اما نباید فقط به همین موضوع محدود شده و از اجرای آثار کلاسیک و معرفی این آثار به ملت فرهیخته ایران زمین باز بماند.
حالا با تعطیلی ارکسترها شما مشغول چه کاری هستید؟
در چند آموزشگاه معتبر موسیقی درگیر آموزش هستم و تدریس می کنم. آنچه را که طی سال ها در حوزه صداسازی کلاسیک از استادانم فراگرفته ام، به جوانان کشورم می آموزم با عشق.
دیدگاهتان را بنویسید