×
×

واکنش جالب تختی به دیوانه‌ای که به او دشنام داد

  • کد نوشته: 298629
  • 09 شهریور 1398
  • ۰
  • واکنش جالب تختی به دیوانه‌ای که به او دشنام داد

  • عباس خجسته این روزها چهارمین نمایشگاه عکس خود را با عنوان «نمایشگاه عکس غلامرضا تختی و کشتی ایران» که شامل عکس‌هایی از زندگی جهان پهلوان تختی و  برخی دیگر از قهرمانان تاریخ کشتی ایران است، در گالری شیث برپا کرده‌ است.

    بخش‌هایی که از گفتگو با عباس خجسته را مرور می‌کنیم.

    از زمانی که کار آرشیو عکس‌های جهان پهلوان تختی و سایر قهرمانان ورزش کشتی را آغاز کردید، تاکنون چند فریم عکس جمع‌آوری کرده‌اید؟ 

    تعداد دقیق عکس‌ها را نمی‌دانم اما گمان می‌کنم تاکنون قریب به ۷ تا ۸هزار عکس جمع کرده باشم که از این تعداد، حدود ۲ هزار عکس مربوط به آقاتختی است.

    شما در کودکی جهان پهلوان تختی را از نزدیک دیده و با او برخورد داشته‌اید. خاطره اولین مواجهه‌تان با آقاتختی را برایمان تعریف کنید. 

    من حدودا ۸ سال داشتم که برای نخستین بار آقاتختی را از نزدیک دیدم. کلاس دوم بودم و سه ماه تعطیلی تابستان را برای کار به مغازه پدرم می‌رفتم.  پدرم در بازارچه شاهپور قنادی داشت و باشگاه پولاد که محل تمرین آقاتختی بود هم به قنادی پدرم نزدیک بود. از طرف دیگر، یک لبوفروشی در بازارچه شاهپور بود که آقاتختی همراه با قهرمانان دیگری نظیر آقایان سیف‌پور، اکبر حیدری، سرداری و… بعد  از تمرین به آنجا می‌آمدند و لبوفروش هم برای آنها سنگ تمام می‌گذاشت. من همیشه شاهد حضور آقاتختی و دوستانش در این لبوفروشی بودم. یک بار از پدرم درباره‌شان پرسیدم و پدرم گفت اینها پهلوانان کشتی هستند. منزل ما سمت میدان خراسان بود. در پله‌های خیابان توپخانه پیرمردی بود که عکس‌های دوزاری می‌فروخت. یک بار وقتی با پدرم در حال رفتن به منزل بودیم، عکسی از آقاتختی را در بساط این پیرمرد دیدم و از پدرم خواستم آن را برایم بخرد. عکس؛ مربوط به کشتی پهلوانی آقاتختی با شهاب ایراندوست بود.

    در ادامه چه اتفاقی افتاد؟ 

    پس از اینکه پدرم عکس را برایم خرید، بار دیگر آقاتختی را دیدم. از پدرم پرسیدم: «بابا بروم عکس را به آقاتختی بدهم که برایم امضا کند؟» پدرم موافقت کرد. جلو رفتم و به آقاتختی سلام کردم. او به گرمی سلامم را جواب داد. به آقاتختی گفتم:«می‌شود این عکس را برای من امضاء کنید؟» دستی روی سرم کشید و گفت: «چرا نمی‌شود؟» سپس از جیب کتش یک مداد درآورد و پشت عکس را برایم امضاء کرد. سپس با پدرم هم سلام و علیک کرد و گفت: « چه پسر خوبی دارید.»

    خاطره‌ای از آقاتختی دارید که بخواهید برایمان تعریف کنید؟

    آقای مصطفی تاجیک قهرمان فقید کشتی کشور و یکی از رفقای آقاتختی، تعریف می‌کرد یک بار یک فرد دیوانه به آقاتختی دشنام داد و من جلو رفتم که او را بزنم. اما آقاتختی جلویم را گرفت و گفت: “مگر من خود زورم به او نمی‌رسد که تو می‌خواهی او را بزنی؟” این مشی و مرام، آیین امثال تختی‌ها و پوریای ولی‌هاست که متاسفانه در فضای کنونی جامعه ما خیلی کمرنگ شده است. من دوست دارم بتوانم گامی در راستای احیای این فرهنگ بردارم. خیلی‌ از ورزشکاران بودند که از نظر کسب مدال، از آمار بهتری نسبت به آقاتختی داشتند اما در تاریخ کشورمان به اندازه او ماندگار نشدند.

     

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *