سعید سروراحمدی میگوید که پدرش در زمینه اعتلای موسیقی نواحی سختکوشیهای زیادی انجام داده است و نوآوریهای او هم در زمینه پیشرفت این حوزه نقش موثر و مهمی را ایفا کرده است که امروز هم شاهد آن هستیم.
حسن احمدیفرد: عبدالله سروراحمدی، متولد ۱۳۲۸ در شهر تربت جام؛ دارای سه پسر و چهار دختر. این اطلاعات شناسنامهای مردی است که در عمر نه چندان بلند ۶۳ سالهاش، جهانی از نغمههای مانا را خلق کرد؛ نغمههایی که از سازی باستانی برخاستهاند و بر دل نشستهاند؛ سازی به نام دوتار. شرکت در جشنواره موسیقی آوینیون فرانسه، هم اجرا در آلمان، انگلیس و واتیکان، بخشی از هنرنمایی عبدالله سروراحمدی با دوتار است. شماری از اجراهای او، در کاستهای موسیقی تربت جام و موسیقی خراسان ثبت و ضبط شده است.
امروز هفتمین سالگرد درگذشت عبدالله سروراحمدی است. در گفتوگو با فرزند ارشدش کوشیدیم تا به جزییاتی از زندگی هنری این استاد موسیقی مقامی بپردازیم. سعید سروراحمدی که حالا در کنار برادران و خواهرانش، میراثدار هنر پدر است، با حوصله پاسخگوی ما بود.
اجازه بدهید صحبت را از نام خانوادگی شما، آغاز کنیم. این عنوان سروراحمدی چطور شکل گرفته است؟
در تربت جام، وجه تسمیه اولاده(خانواده)ها بر اساس پیشینه شغلی پدرانشان یا موقعیت مکانیشان انتخاب میشد. عمدتا هم نامهای خانوادگی به خاطر ارادت به ساحت قدس حضرت رسول(ص) و همچنین ارادت به شیخ احمد جام، پسوند احمدی هم دارند. خانواده ما در اصل از مقریخانهها هستند. مقریخانه، جایی بوده در قدیم که آنجا آموزش قرآن انجام میشد.
اسم امروزیتر آن میشود مکتبخانه. به اولادههایی که به نوعی با آنجا سرو کار داشته، و کار آموزش قرآن را به عهده داشتهاند، اولادههای مقریخانه میگفتهاند. اینها، خودشان چند اولاده هستند. ما از آبفروشها هستیم که در لفظ محلی به اُوفروشها معروفیم. آبفروشی در قدیم، شغل رایجی بوده. عدهای کارشان این بوده که آبِ خوردن خانوادهها را تأمین میکردهاند.
چهار نسل قبل، بزرگترِ این خانواده، شخصی بوده به نام سرور وقتی بحث گرفتن شناسنامه و تعیین نام خانوادگی میشود، به اعتبار این که این خانواده، همه فرزندان سرور بودهاند، همین نام را به عنوان فامیلی انتخاب میکنند؛ البته چنانکه در تربت جام رسم است، پسوند احمدی هم به آن اضافه میکنند و میشود سروراحمدی. الان چهار نسل میشود که خانواده ما به عنوان سروراحمدی شناخته میشوند.
چند نسل این خانواده، به موسیقی هم اشتغال داشتهاند؟
آنقدری که من میدانم و آنقدری که از بزرگترها پرسیدهام، موسیقی همیشه در این خانواده بوده؛ هم موسیقی و هم قرائت قرآن.
یکی دیگر از آن اولادههای مقریخانه، آخوندها یا میرزاها هستند. پدربزرگ مادری من، از میرزاها بوده. پدربزرگ پدریام از آبفروشها.
مادربزرگ من، که ما به ایشان ننه کلون میگفتیم، یعنی مادر پدرم، از قاریان زیردست قرآن بود و بیشتر جلسات قرآن زیر نظر ایشان برگزار میشد. ایشان حافظ قرآن هم بودند. هر جا جلسه قرآنی برگزار میشد یا هر جا مکتبخانهای بود و بچهها آموزش قرآن میدیدند، مادربزرگ من، به عنوان معلم قرآن حضور داشت؛ یک زن خودساخته و هنرمند.
مادربزرگم، در چهار سالگی پدرش را از دست میدهد و در شش سالگی مادرش را. پدر مادربزرگم به نام اسماعیل زمانی نوازنده چیرهدست دوتار بوده. این را دایی مادربزرگم حاج غلامعلی میرزااحمدی میگفت که خودش هم از نوازندههای به نام بود. مرحوم پدرم هر جا که یادی از استادان قدیم دوتارنوازی میشد حتما حاج غلامعلی میرزااحمدی را یاد میکرد و تأکید میکرد که فلان مقام را ایشان این طوری مینواخت یا درباره این مقام این نظر را داشت.
مادربزرگم در خانه داییاش، و در این فضا بزرگ شده بود. ایشان همیشه میگفت حاجی دایی، بالاخانهای داشت که خیلی وقتها با مهمانهایشان در همان بالاخانه مینشستند و تا صبح دوتار میزند و آواز میخواندند. میگفت ما بچهها هم گاهی پشت در گوش میکردیم و مقامها را میشنیدیم.
مادربزرگم بعدها که بزرگتر میشود، به گفته خودش پنهانی، دوتار حاجی دایی را بر میدارد و سعی میکند دوتار بزند. حالا تصور کنید آن موقعها که در همه تربت جام چند تایی دوتار بیشتر نبود، این که دختر بچهای دوتار بزرگترش را بردارد و بزند، چه جسارتی میخواسته.
میگفت حاجی دایی یک وقتی که دوتارنوازی من را شنیده بود، با تعجب به خانمش گفته بود «این فخری است که دارد دوتار میزند؟ چه خوب میزند» همین گفته حاجی دایی، باعث شده بود تا مادربزرگم، بتواند بعد از آن، با خاطر آسوده دوتارنوازی را یاد بگیرد.
مادربزرگ من قاری قرآن هم بود. صوت بسیار زیبایی داشت. ما نوارهای قرآنخوانی ایشان را داریم. باور کنید همین حالا هم که گاهی آنها را گوش میکنم، ناخواسته گریهام میگیرد. ایشان قرآن را با صوت بسیار زیبا تلاوت میکرد.
علاوه بر این، ایشان به برکت حفظ قرآن، حافظهای بسیار قوی داشت. نغمههای بسیاری را به خاطر داشت که مثلا یک بار در کودکی شنیده بود. دایی پدرم به نام غلامرضا زمانی برادر بزرگتر مادربزرگم، نوازنده بسیار چیرهدستی بوده. مرحوم پدرم همیشه میگفت که دایی من، مقام شاهزمان را بسیار خوب اجرا میکرد.
این فضای خانواده ما بوده است. موسیقی در خون این خانواده است. پدرم، عبدالله سروراحمدی، در چنین فضای خانوادگی رشد کرده بود.
پس هنرمندی ایشان، مدیون فضای خانوادگی است که در آن بزرگ شده بود؟
نه فقط فضای خانواده، بلکه فضای اجتماعی در بروز و رشد هنرمندی آدمها موثر است. در آن زمان در مکتبخانهها قرآن تدریس میشده؛ اما در کنارش گلستان سعدی و غزلهای حافظ هم درس داده میشده. ما در تربت جام مکتبدار صاحب نامی داشتهایم به نام حاج محمد ابراهیم موذناحمدی؛ ایشان مشهور بوده به آخوند حاجی. مادربزرگ بنده، درس قرآن و مشق موسیقی را در مکتب خانه ایشان فرا گرفته بود. همیشه هم تعریف میکرد که آخوند حاجی، هر غزل حافظ را با یک مقام دوتار، میخواند. این فضای تعلیم و تعلم در آن سالها بوده. در این فضا طبیعی است که موسیقی گل میکند و میشود یک امر رایج در زندگی روزمره. آنقدر که خانمها هم اهل موسیقی باشند. موسیقی خانمها در منطقه جام، موسیقی ریشهداری است. نمونهاش مادر استاد عبدالله سروراحمدی که مادر بزرگ من باشد. مادربزرگم از کودکی دوتارنوازی کرده بود. البته در سنین میانسالی دچار حادثه شده بود و دستش آسیب دیده بود. برای همین هم مقداری از قدرت نوازندگیاش را از دست داده بود. اما مقامها را خیلی خوب میشناخت و جزئیاتشان را میدانست. ما بسیاری از مقامهایی را که به عنوان سند ثبت و ضبط کردهایم، با صدای ایشان است. این گنجینهای است که ما هنوز هم هر بار که به آن رجوع میکنیم، دست پر برمیگردیم…
دوتارها را آن موقعها، کولیها میساختهاند. اینها اقوامی بودند که میآمدند و اطراف شهر چادر میزدند.هنوز هم هستند. اینها اساسا صنعتگرند. مادربزرگم تعریف میکرد که دوتارش را همین اقوام برایش ساخته بودند. میگفت من هم در عوض آن، روی چند تا پرده برایشان گلدوزی کردم.
مرحوم پدر تعریف میکرد که دوتار در قدیم خیلی کم بود و هر کس دوتاری داشت، توی صندوقی در پستو، نگهداری میکرد. میگفت من دوتار مادرم را که در پستوخانه نگهداری میشد، پیدا کردم. بعد به دور از چشم مادر، شروع کردم به دوتار زدن. میگفت هر وقت فرصتی میشد و میدانستم کسی حواسش به من نیست، خودم را به دوتار میرساندم و دوتار میزدم. میگفت مادرم در این تصور بود که من یواشکی در پستو، خودم را شکمبه قورمه میرسانم. برای همین دقیق شده بود تا ببیند، پسرش چکار میکند. بعد که فهمید من کاری با شکمبه قورمه ندارم، یک روز گفت خب حالا بنشین و دوتار بزن ببینم چی یاد گرفتهای. وقتی پنجهای زدم، راهنماییام کرد که دوتار را این طوری در دست بگیر و اینطوری پنجه بزن و…
بابا میگفت به کمتر از یک ماه، دیگر جوری صدای دوتار در میآمد که هر کس میشنید میدانست که یک آدم کاربلد، دارد دوتار میزند. میگفت بعد از آن مادرم، هر وقت که مجلسی بود، یا مهمانی داشتیم، یا چند نفری که دور هم جمع میشدند، مرا صدا میزد تا بیایم و دوتار بزنم. میگفت من را مینشاندند روی درطاقی و میگفتند بزن.
مرحوم سروراحمدی، از چه استادان دیگر بهره برده بود؟
پدرم از هر استادی که در آن روزگار بوده، چیزی آموخته بود؛ بویژه از حاج غلامعلی میرزااحمدی که گفتم دایی ایشان بود، عبدالکریم دوستکاماحمدی که استاد آواز بود و اسدالله اسدی که مشهور بود به اسدالله قرایی.
بابا میگفت آن سالها، در هر مجلسی که بود شرکت میکردم تا ببینم استادان، چطور دوتار میزنند و مقامها را چطور اجرا میکنند. پدرم، هنرش را عاشقانه دوست داست و انصافا عمرش را برای این هنر صرف کرده بود.
یک نوازنده دوتار، باید مقامهای بسیاری را یاد بگیرد. یعنی باید به خاطر بسپارد که هر مقام چه بخشهایی دارد، چه اوج و فرودی دارد. از کجا شروع میشود و به کجا ختم میشود. اما مرحوم پدرم، علاوه بر اینها روایتهای مختلف مقامها را هم میدانست. مثلا میگفت، این مقام را فلان استاد، این طوری اجرا میکرد و فلان استاد، این طوری. یا مثلا میگفت در فلان روستا، دوتار نوازی بود که پنجههای کشیدهای داشت و اینطوری پنجه میزد. همه این جزییات را به خاطر داشت.
حاج مرادعلی سالاراحمدی که سال گذشته به رحمت خدا رفت، همیشه از این تلاش پدرم برای آموختن، یاد میکرد. داستانی هم تعریف میکرد که من البته از زبان پدر هم شنیده بودم. استاد سالاراحمدی میگفت که آقای سلیمانی(استاد مرحوم نظرمحمد سلیمانی) میآمد خانه ما برای تمرین موسیقی. پدر شما هم به من گفته بود که هر وقت چنین محفلهایی برپا میشود، به من خبر بده که من هم بیایم. استاد سالاراحمدی میگفت ما در باغهای بالا بودیم. باغهای بالا، باغهایی بوده در حاشیه شهر قدیم تربت جام و حالا جزو شهر شده و همه آن باغها، شده خانه و کوچه و خیابان. همینجا هم که حالا خانه ماست، جزیی از باغهای قدیم شهر بوده. اینجا بخشی از چارباغ قدیم بوده به نام کوچه ماهرخها…
آن وقتها وسط باغهای بالا، یک قلعه قدیمی بوده؛ قلعهای با دیوارهای بلند و درِ بزرگ که شبها، آن را میبستهاند و پشتش سنگ بزرگی میگذاشتهاند تا دزد و راهزنی شبانه به قلعه نیاید. استاد سالاراحمدی میگفت پیغام فرستادم به پدر شما که استاد سلیمانی اینجاست. پدرتان دوچرخهای داشت. در آن سرمای زمستان با دوچرخه خودش را به قلعه رساند که شب را همراه استاد سلیمانی، دوتار بزند. میگفت چند روز کار پدر شما همین بود، صبح برود به کار و زندگیاش برسد و شب بیاید به قلعه تا دوتار بزند.
این صرفا نمونهای از سختکوشیهای عبدالله سروراحمدی است برای اعتلای هنر موسیقی مقامی.
خب ما کارهای مرحوم پدرم را از سالهای پنجاه به این طرف داریم. چهار دهه عمر هنری پدرم، الان ثبت و ضبط شده، هست و میشود آنها را کنار هم گذاشت و مقایسه کرد. نکته اینجاست که وقتی این کارها را میشنویم میفهمیم که هنر پدرم تا آخرین روزهای زندگیاش در حال تعالی بوده. این، خیلی نکته مهمی است. یعنی عبدالله سروراحمدی، تا روز آخر در حال تلاش برای ارتقای هنرش بوده. این طور نبوده که بگوید خب من که در جشنوارههای معتبر رتبه آوردهام، دیگر چکار دارم که یاد بگیرم و همینهایی که یاد دارم کافی است. این هم جزو آن ویژگیهای منحصر به فرد پدرم بود. که با وجود آن که سواد آکادمیک موسیقی نداشت، اما فهم بالایی برای درک و دریافت موسیقی مقامی داشت.
استاد سروراحمدی، چقدر درس خوانده بود؟
پدرم تا ششم قدیم درس خوانده بود. ایشان در همان سالهای جوانی به استخدام شهرداری در آمده بود. شهرداریها در قدیم، همه امورات شهر را به عهده داشتند. تأمین آب شرب هم یکی از این کارها بوده. همین بخش، بعدها از شهرداری جدا شد و شد سازمان آب.
آب شرب شهر، آن موقعها از طریق چاههای عمیق تأمین میشده که هر کدامشان یک موتور دیزل داشتهاند. موتورهای دیزل هم کسی را میخواسته که بطور مرتب آنها را تعمیر و نگهداری کند. پدر بنده برای سالیان سال، کارش این بوده که به این موتورهای دیزلی رسیدگی کند. پدرم البته بعدها به قسمت اداری سازمان آب تربت جام منتقل شد و برای سالها مسئول بخش مشترکین این سازمان بود.
و البته در تمام این سالها در قامت یک هنرمند برجسته موسیقی مقامی هم بود.
اولین اجرای استاد در رادیو خراسان به سال چهل و هشت برمیگردد. اصلا رادیو خراسان در همین حوالی سال چهل و هشت راهاندازی شده. میگفتند برای مراسم راهاندازی رادیو خراسان، یک گروه بازیهای آیینی را از تربت جام دعوت میکنند تا آنجا برنامه اجرا کند. این برنامه شامل دوتارنوازی و آوازخوانی هم بوده. خب پدر هم که نوازنده شناختهشدهای بوده، این گروه را همراهی میکند. یکی از آن اجراها را بعدها در آرشیو صدا و سیما شنیدیم؛ اجرایی است که به نوازندگی پدرم و خوانندگی چهار خواننده؛ استاد غلامعلی پورعطایی، استاد موذناحمدی، استاد ناصر نیکپی و استاد فاروق کیانی.
استاد فاروق کیانی، آن وقتها آواز میخواندهاند؟
بله. این اجرا هنوز هم در آرشیو صدا و سیما هست. اینها اولین اجراهای هنرمندان تربت جام در صدا و سیما بوده. همان زمان خانم فوزیه مجد از طرف بنیاد اشاعه موسیقی ایران، برای کارهای تحقیقاتی درباره موسیقی نواحی، میآمده به مشهد و از آنجا پشتیبانی میشده برای رفتن به شمال خراسان یا شرق و جنوب خراسان. ایشان هم در همین برنامهها اجراهای پدرم را میبیند. این شروع آشنایی خانم مجد با پدرم است که این آشنایی تا سالهای انقلاب، ادامه داشت.
بعد از انقلاب، بخشهایی از موسیقی تربت جام به حاشیه رانده شد اما بخشهایی از این موسیقی بویژه با اتکا به شعرهای عرفانی، توانست خودش را نشان بدهد.
و حتی در جشنواره موسیقی فجر بدرخشد.
بله. بعد از آزمون و خطا کردن در سالهای اول، موسیقی مقامی بخشی از این جشنواره شد و موسیقی مقامی تربت جام هم شد پای ثابت این جشنواره و رتبههای فراوانی هم آورد.
یادم میآید تابستان ۶۷، پدرم با چند هنرمند دیگر، اجرایی داشتند در تهران؛ در جشنوارهای به نام برائت از مشرکین. این شروع یک کار هنری نو بود در موسیقی تربت جام.
فاصله این جشنواره تا جشنواره موسیقی فجر چند ماه بیشتر نبود. در این چند ماه پدرم، گروهی از نوازندههای شهر را تکچین کرد و با آن هوش موسیقایی که داشت آنها را سامان داد تا در جشنواره موسیقی فجر که همه هنرمندان قدر در آن شرکت داشتند، بتواند جایی هم برای موسیقی تربت جام باز کند. گروه شیخ احمد جام، عملا در بهمن ۶۷ شکل گرفت. شروع کار، از چند ماه قبل بود اما اولین اجراهای گروه به همان بهمن ۶۷ میرسد. ۹ نفر عضو این گروه بودند. عبدالله سرور احمدی، حبیب طالباحمدی، غلامحسین غفاری، رمضانعلی نظراحمدی، خداداد قاسمی، احمدرضا امیریعسکری، دادمحمد غمخواراحمدی، حاج رحمتالله خداماحمدی و من.
در آن سال، که گروههای قدر فراوانی در جشنواره حاضر بودند، که یکیاش گروه دکتر مجید تکه از گنبد بود، این گروه، که تازه سینه از خاک کنده بود، توانست مقام سوم گروهنوازی را از خود کند. در همان سال، بابا در بخش تکنوازی، رتبه دوم جشنواره را کسب کرد. مجید تکه، اول شد و پدرم دوم.
این اتفاق در چند سال بعد جشنواره هم رخ داد و گروه ما، همیشه رتبههای نخست را در گروهنوازی به دست میآورد و پدرم در تکنوازی.
پس استاد سروراحمدی، گروهنوازی را در موسیقی مقامی، میپسندید.
بله. گروهنوازی کار تازهای است اما در همان راستای کار قدما در تکنوازی قرار دارد. گروهنوازی، انسجام هم میآورد. گروهنوازی کمک میکند تا جمعی از هنرمندها، اجرای مقامی را به شکل استاندارد، یاد بگیرند. این، خودش چیز کمی نیست. خیلی از مقامها بعد از رواج گروهنوازی، شکل ثابتی پیدا کردند. البته باز همینجا توجه کنید که همان گروهی که در گروهنوازی سوم میشود، در تکنوازی رتبه دوم را به دست میآورد. این نشان میدهد که آن گروهنوازی هم بر مبنا و محور تکنوازی شکل گرفته.
بماند که پدرم، گروهنوازی را زمینهای برای اشاعه موسیقی میدانست و میگفت اگر کسی بضاعت داشته باشد، میتواند از گروهنوازی، خودش را بالاتر بکشد و در تکنوازی تبحر پیدا کند.
در تمام گروهنوازیهای همین گروه شیخ احمد جام، تکنوازی دوتار، محوریت دارد. نوآوری خوب است اما حتما باید در چارچوبهای موسیقی مقامی باشد.
هنر ما تا وقتی ارج و قرب دارد که همان اصالت کهن را داشته باشد و اگر چیزی به شکلی بیضابطه به آن اضافه شد، دیگر آن هویت تاریخی را ندارد. به ویژه اگر آن اضافه شدن از سر فکر و از سر هنرمندی نباشد، حتما محکوم به فناست. میشود همان جریانهایی که چند روزی میآیند و بعد میروند و فراموش میشوند. اما نوآوریهای عبدالله سروراحمدی، همه در چارچوب بافت موسیقی مقامی است.
در یکی از سالها در جشنواره موسیقی فجر، پدرم اجرایی داشت از مقام «الله هو». آنجا در اوج الله هو، بخشی از مقام را، را تک سیم اجرا کرد. ریتم و ملودی سرجایش بود اما، تک سیم اجرا شد. این نوآوری جالب توجهی بود. هشت، ۹ تا ساز ناگهان سکوت میکردند تا یک سیم، حرف بزند. خب این نوآوری است. هنرمندانه هم هست؛ هوشمندانه هم هست. برای همین، شانس بقا دارد.
اما الان موسیقی مقامی دارد تحریف میشود. همین حالا بعد یکی دو نسل، هنرجوها، چیزی برای یاد گرفتن ندارند. این، محصول همین نوآوریهای بدون پشتوانه است. آنهایی که به جای ارایه هنر اصیل، دنبال نوآوری هستند، اینها به نظر من، شاگردی نکردهاند. مرحوم پدرم همیشه میگفتند شاگردی کردن، استخوان خرد کردن است. به یک ماه و یک سال نمیشود، شاگردی کرد.
متاسفانه، ناهنجاریها، رسم شده. این روزها ما هم در تربت جام وقتی دوتار بدون کمانچه، دوتار بدون سنتور، میبینیم، چشممان روشن میشود.
یکی از دوستان ما در اینستاگرام به فرزند یکی از استادان اعتراض کرده بود که این کارهایی که شما در موسیقی انجام میدهی، با روح موسیقی تربت جام، سازگار نیست. میدانید او به این دوست ما چه گفته بود؟ گفته بود شما تربت جام را خیلی جدی گرفتهاید!
تربت جام، خاک ماست. ریشههای ما اینجاست. فرزند یک استاد موسیقی مقامی، کسی که باید میراثدار پدرش باشد، این حرف را میزند؟ آخر کدام درخت بدون ریشههایش زنده میماند که ما بمانیم؟
درختهایی هستند که ریشهشان در خاک نیست. ریشههایشان بیرون از خاک است. جزر و مد که میشود، آب اینها را میبرد و میآورد. این سرنوشت همان آدمی است که ریشههایش در خاک نباشد. آدم نمیتواند همه داشتههایش را بسپرد به دست تلاطمها. تلاطمها آدم را میبرد و معلوم نیست که برمیگرداند یا نه.
به نظرم میشود از نوآوریهای استاد سروراحمدی در موسیقی مقامی تربت جام، به عنوان نوآوریهای معیار و نوآوریهای ماندگار یاد کرد. این ابداعات چه مواردی را شامل میشود؟
پدرم، برخی مقامها را با ظرایفی همراه کرده است. مثلا مقام «دل شیدا». خب این مقامی است که از قدیم به یادگار مانده. یکی از اجراهای قدیم این مقام هم با دوتار پدرم هست و خوانندگی استاد نظرمحمد سلیمانی.
با خوانندگی نظرمحمد؟
بله. این اجرا، هست. دیگران هم این مقام را اجرا کردهاند. اما مرحوم پدرم میگفت، من نقایصی را در بخشی از این مقام حس کردم. حس کردم، اوج در این مقام، باید شکل دیگری داشته باشد. الان اگر مقام دل شیدا را بشنوید، حتما میگویید خب این که همیشه همینطور اجرا میشده. در حالی که اینطور نیست. عبدالله سروراحمدی، با آن نگاه هنرمندانهاش، اوجی برای مقام دل شیدا خلق کرد که چون بسیار هنرمندانه است و کاملا در بافت مقام نشسته، الان که میشنوید، نمیتوانید باور کنید، اوج در این مقام، پیش از این، شکل دیگری داشته. پدرم از این دست نوآوریها، فراوان دارد. او اگر به شدت برای اصالت مقامها حرمت قایل بوده اما هنرمندیهای فراوانی هم به خرج داده و تغییراتی در برخی مقامها به وجود آورده.
مقامی داریم به نام «سرحدی مرحبا». این مقام اوج نداشت. بابا برایش اوج ساخت. اینها فقط در قطعات سازی نبوده. گاهی بابا در مقامهای آوازی هم نوآوری کرده. مثلا مقامی داریم به نام حاجی میریحیی. بابا میگفت من دیدم این مقام خیلی ساده است. آمدم و برایش دو تا اوج ساختم؛ یک اوج پایینپرده و یک اوج بالاپرده.
علاوه بر اینها پدر مقامهایی هم ساخته. یعنی از ابتدا تا انتهای آن را، بابا خلق کرده؛ مثل مقام سودای گل. این مقام در جشنواره موسیقی فجر هم اجرا شده. یا مقام «تیر مژگان». ۱۵ تا ۲۰ مقام هست که همهشان را بابا ساخته. همه اینها در همین بستر موسیقی مقامی خلق شده و خارج از چارچوبهای آن نیست. این نکته مهمی است.
علاوه بر اینها، بابا اولین کسی است که از چوب عناب برای دسته دوتار استفاده کرده. من ندیدهام که قبل از بابا، کسی از چوب عناب در ساخت دوتار استفاده کند. هنر استاد عبدالله سروراحمدی در ساخت دوتار، خودش یک بحث مهم است. مطمئنم اگر یک شب، سر شب بنشینیم به حرف زدن درباره هنرمندیهای پدرم در ساخت دوتار، تا خود صبح، حرف برای گفتن داریم.
دیدگاهتان را بنویسید