مینا آتشی: سرپرست گروه آوای مهربانی میگوید سال آینده عمر فعالیت موسیقایی او ۲۵ سال میشود و خوشحال است که در این سالها از هیچ خط قرمزی عبور نکرده است.
موسیقی ایران بعد از انقلاب اسلامی با فراز و نشیبهایی بسیار همراه بود، اما زنان هنرمند فعال در عرصه موسیقی خصوصاً بانوان خواننده این فراز نشیب را به نحو دیگری تجربه کردند. با این حال معدودی از بانوان آوازهخوان با وجود موانع به فعالیت در عرصه موسیقی کشور ادامه دادند و علاوه بر اجرای کنسرتهای موسیقی ویژه بانوان، به تربیت شاگردانی در بخش آواز پرداختند.
سهیلا پورگرامی یکی از این بانوان خواننده است که طی سالهای اخیر با همراهی گروه آوای مهربانی در تولید آلبوم و اجرای کنسرتهای همخوانی و کنسرتهای ویژه بانوان یکی از فعالان عرصه موسیقی کشور به شمار میرود. او و گروهش روزهای ۹ و ۱۰ دیماه در تالار وحدت روی صحنه خواهند رفت که به همین بهانه با او وارد گفتوگو شدهایم:
کنسرت دو هفته پیش چطور بود؟ از استقبال راضی بودید؟
اجرای بسیار خوبی بود و خوشبختانه با استقبال خوب مخاطبان مواجه شد. ما در این کنسرت موسیقی را به همراه حرکات آئینی، سنتی اجرا کردیم و از این حیث اجرای بسیار متنوعی بود. سعی کردیم قطعات بسیار نوستالژیکی را در این رپرتوآر به گنجانیم، قطعاتی که بدون شک در ذهن مخاطب یادآور خاطرات گذشته بود، به طوری که شور و شعف وصفناپذیری را در بین مخاطبان حاضر در سالن به وجود آورد. ما جامعه شادی نداریم و مردم ما رو به افسردگی هستند. ما تمام تلاشمان را به کار بستیم تا بار فکری مردم را در جایگاه موسیقی کم کنیم. الان که دوباره مجوز حرکت را میدهند خودم احساس میکنم بخشش اعظمی از کارم این است که از بانوان حمایت کنم چون خودم هیچوقت در هیچ عرصهای خصوصاً با اساتید خودم دیده نشدم. میخواهم کاری کنم بانوان در این جایگاهها رشد کنند. من در سالهای گذشته توانستم این توانمندی را به نوازندههایم بدهم که علاوه بر اینکه در گروه ساز میزنند بتوانند رهبری ارکسترها را بر عهده بگیرند.
متأسفانه در سالهای گذشته ساز دف یک حالت نمادین پیدا کرده بود، خصوصاً خانمها خیلی جایگاهی برای عرضه این ساز نداشتند، اما ما توانستیم این اتفاق خوب را رقم بزنیم و از این بابت بسیار احساس آرامش میکنم. ۴۰-۵۰ نفر دفنواز خانم را در یک جایگاه تعریفشده و منطقی حمایت کردم که موفق شدند در تالار وحدت رزومه خود را قوی کنند. ما این خاکها را خوردیم و زحمتها را کشیدهایم و خوشبختانه توانستیم این گرید را به دست آوریم.
در اولین قدم از دفنوازانم خواستم که شاگردانشان را به روی صحنه بیاورند، همانطور که میدانید همیشه پوسترهایم تیتر دارد و آن روز این تیتر را برای پوستر اجرا انتخاب کردم، ” هلهله دفها” و این انتخاب درست نه تنها باعث خوشحالی نوازندهها بلکه باعث ایجاد انرژی و انگیزه مضاعف در وجود آنها شد، اما این کار باعث شد میزانسنهای کار خیلی سنگین شود چرا که باید ۵۰ نفر خانم متفاوت را به تالار وحدت آورده و از طرفی مشکل حراست، عکس و بسیاری دغدغههای دیگر را به ذهن میآورد، اما اساساً فکر میکنم کاری که دغدغه نداشته باشد زیبایی ندارد.
چه شد که به فکر تشکیل یک گروه افتادید؟
با گذشت زمان بهتر دیدم که یک گروه تشکیل بدهم که محل درآمد خوبی باشد. هم نوازندهها تکلیفشان در جایگاه سازشان مشخص شود و هم رهبرانی که بتوانند اینها را درست حمایت کنند. بهعنوان نمونه به یکی از نوازندههایی که ساز کششی مینواخت گفتم هم ساز بزند و هم سرپرستی موزیسینها را عهدهدار باشد، یعنی تکلیف بزرگتر به او دادم، برای این که در آینده بیشتر دیده شوند، چون خودم جایی دیده نشدم. اصولاً در کنسرت بانوان هیچکس دیده نمیشود، نه صدا و نه تصویر.
مثلاً در کار قبلی باید هماهنگ میشد بروشورها را در فلان ساعت دم در تحویل بگیریم، البته حراست هم خیلی حق دارد نسبت به این مسائل، چون بانوان ما آن حد و مرزی که در مملکت ما باید رعایت شود را رعایت نمیکنند. این میشود که ضرباتش را همه میخورند. میدانم که چارچوب من در کنسرت بانوان این است و میدانم اگر میخواهم کار کنم و نادیده گرفته نشوم باید این قوانین را رعایت کنم.
خوشبختانه سال آینده عمر فعالیت موسیقایی من ۲۵ سال میشود و خوشحالم که در این سالها از هیچ خط قرمزی عبور نکردهام. برای اینکه سرزمینم، کارم و مردمم را دوست دارم. من در چند کشور به مناسبتهای مختلف برنامه اجرا کردم، اما این شعفی که اینجا احساس میکنم و این خشنودی که با مردم خودم وجود دارد، حال خودم را بهتر میکند.
پس از جایگاه خود رضایت دارید؟
بعد از گذشت این همه سال مسئولیتی داریم. اگر خاطرتان باشد من مدت طولانی با خانم پری صابری تئاتر کار کردم و خواننده کارهای او بودم. در تئاترهای موزیکالی که اجرا میکردند من نقشم را با خواندن اجرا میکردم. در این سالها در تئاترها، کنسرتهای خارج از کشور زیادی کار کردم و مقامهای بسیاری به دست آوردم. امروز گذشته از این که بخواهم برای ارضا خودم روی صحنه بروم احساس میکنم یک دین به عهده دارم که باید این چرخه حفظ شود و پایهریزیاش را محکم کنیم، چون پایهاش خیلی قوی نبوده است. امروز بسیار متأسفم از این که خیلی از اساتید ما در منازلشان نشستهاند و فعالیت نمیکنند و دیده نمیشوند. من بارها از اساتید خودم خواهش کردم که به کنسرت ما آمده و از ما انتقاد کنند، کار ما با انتقاد شما رنگ و لعاب پیدا میکند و اتفاق زیبایی میافتد اما به دلایل مختلف نمیآیند.
یکی از مسائلی که این روزها در باب شده است این است که در کنسرتهایشان از بازیگران دعوت میکنند، نظر شما دراینباره چیست؟
بازیگر برای من چه نقشی دارد؟ اگر میخواهید تبلیغاتی داشته باشید که باید از قبل بنویسید با حضور فلان بازیگر، مگر فلان بازیگر یا هنرپیشه تا به حال شده از خوانندهای دعوت کند به اجرایش برود؟ پس این چه چیزی است که ما بخواهیم یک ردیفمان را بسوزانیم. جالب است که نمیآیند. چرا ما فرصتهایمان را دستخوش این کنیم که فلان بازیگر بیاید یا نیاید؟ مطلب مهمتر این که در گفتوگوهای بین اهالی موسیقی این مسئله مطرح میشود که ما نمیتوانیم در سینما فیلم بازی کنیم، چون مثلا من به شخصه نه درسش را خواندهام و نه علم و دانشش را دارم، اما چطور آقایی که فوتبالیست و بازیگر و مهندس هستند بخواهند بیایند خواننده شوند؟ من فکر میکنم جایگاهها همه جابهجا شده است. اگر هر کسی در هر کاری وظایف خودش را درست انجام دهد و در جایگاه خودش باشد و این مهرهها درست چیده شود، ما برنده میشویم. زمانی میبازیم که مهره و بازی را نشناسیم. زمانی که با مسئولین تالار وحدت صحبت میکنم میگویند ما به لحاظ اینکه دغدغههای مالی داریم تالار را به همه اجاره میدهیم. در زمان ما اگر کسی گرید یک نداشت، اگر کسی در سالنهای کوچک اجرا نمیکرد، تالار بزرگ را به او نمیدادند. الان هر کس پول داشته باشد میتواند تالار را بگیرد، پس آن علم و دانش و سابقه چه میشود؟ پس آن خاک صحنه خوردن چه ارزشی دارد؟ متأسفانه دردها زیاد است و درمانها کم. هر چیزی دارد سطحی میشود. قبلاً خیلی ذوق میکردیم که یک هنرمند بیاید و کار ما را تماشا کند، همه وجودمان لبریز از شعف میشد. گاهی دلمان میلرزید، اما الان برای من هیچ فرقی ندارد که خانم فلان بیاید کارم را ببیند. مگر چقدر تأثیر دارد؟
فکر میکنید این مشکلات صرفاً برای بانوان در موسیقی است؟
خیلیها در این عرصه اذیت میشوند ولی به اعتقاد من، ما در کشورمان در حال جهاد هستیم. اگر به جای آبادی بروید که اطراف شما پر از سر سبزی و آب و نشاط باشد و زندگی کنید، کار نکردهاید ولی وقتی به کویر رفته و میبینید هیچ چیز دوروبرت نیست، اگر بتوانید آنجا خودت را محکم نگه دارید و در آن شرایط دوام آورده و موفق شوید میتوانید به خود افتخار کنید. البته من اینجا را کویر نمیدانم. من اینجا را پایگاه عشق و مهر و محبت و صفا و امنیت میبینم ولی دلم میخواهد دیدها درست باشد. فکرم این است که ما باید مردم را شاد کنیم ولی چقدر شاد؟ خانه از پایبست ویران است. دلم نمیخواهد موسیقی ما فقط موسیقی طرب باشد ولی متأسفانه به خاطر دردهای درونی انسانها مجبور میشوید که این اتفاق بیفتد.
شما نگاه کنید، خانمی که پول میدهد و بلیت تهیه میکند اعتراض میکند چرا فلان آهنگ را نمیخوانید مثلاً من تهرانیام، از من انتظار دارد فلان آهنگ جنوبی، ترکی و… را بخوانم …موسیقی اقوام که الان همه تکرار مکررات است و همه خوانده میشوند. بهتر است خود جنوبی آن را بخواند و چقدر هم زیبا میشود وقتی با لهجه اصیل خوانده شود.
یکی از مسائلی که خیلی برایم دردناک است این است که چرا کارهای نوستالژیک از هنرمندان بزرگی که خدمت بسیاری به موسیقی ایران به لحاظ آهنگسازی، تنظیم، شعر و…کردند زیاد اجرا نمیشود. در مورد اجرای قطعات خود هم مشکلات فراوانی وجود دارد. مثلاً اگر من بخواهم یک آهنگ جدید بسازم باید هزینههای گزافی را متحمل شوم و بعد کجا این را پخش کنم؟ یکی دو بار هم برای بانوان بخوانم اما بعد چه؟
یکی از اتفاقاتی که توانسته مردم را به راه درست بیاورد همان اشعار نوستالژیک است. در علم پزشکی نیز ثابت شده است کسانی که دچار بیماری افسردگی هستند و به سمت افکار منفی و حال بد گرایش دارند، اگر بالای سرشان موسیقی قدیمی را تکرار کنند و بخوانند، یاد خاطرهشان میافتند که حالشان را خوب میکند و روند بیماری کندتر میشود. من اشعار را مینویسم و روی صندلیها میگذارم و به سالن نور میدهم که مردم با من بخوانند و تکرار کنند. این یک کار فرهنگی است و به هیچ وجه ترانههای لس آنجلسی نمیخوانم.
به خاطر دارم یک بار در دانشگاه کیش برنامهای داشتم و خانمها میگفتند چرا از فلان خواننده نمیخوانی؟ گفتم موسیقی ما موسیقی تعریفشده است، موسیقی طرب نیست که هر چه شما اراده میکنید ما بخوانیم. ما آمدهایم دینی که داریم ادا کنیم و اینجا دانشگاه است و ویژه بانوان است. آن برنامه تبدیل به یک سمینار گفتوگو و سؤال و جواب شد. ۲۰ دقیقه برنامه اجرا کردیم و زمان باقیمانده را در حال توضیح این مسئله بودم که اگر بنده خواننده هستم و اینجا میخوانم از یک سری کانالها رد میشوم که باید درست و زلال و شفاف برسم پیش شما و نمیتوانم هر چه شما اراده کنید بخوانم. پس باید به این اتفاق فکر کنید و بگذارید تداوم پیدا کند. وقتی شما در این جایگاه فرهیخته باشد میتوانید به ما کمک کنید، به شهرتان و به بانوان این سرزمین که این اتفاق تداوم داشته باشد.
برای اجرای بعدی سورپرایز خاصی در نظر دارید؟
یک اتفاق خوب دیگر که برای کنسرت بعدی در نظر داریم این است که برای اولین بار شاگردهای آوازی که با آنها کار میکنم، علاقهمند هستم شروع فعالیتهایشان در یک جایگاه فرهیخته و معتبر و استاندارد و البته در کشور خودمان باشد. به این ترتیب هم انگیزه پیدا میکنند و هم از طرفی با آنها صداسازی و سلفژ کار میکنیم. اساتیدی که در حال حاضر هستند اجازه نمیدهند که شاگردان حتی بهترینها در کنارشان همخوانی کنند، ولی به نظر من اشکالی ندارد بیایند چون برایشان انگیزه ایجاد شده و اشکالاتش برطرف میشود و در نهایت به موسیقی سنتی و البته به درست خواندن عادت میکنند.
خودتان چنین روشی را امتحان کردید؟
بله، در کنسرت قبلی حدود ۱۰ تا از شاگردانم آمدند و کار کردند. آنها عملکرد بسیار خوبی داشتند و همین موضوع انگیزه در آنها ایجاد کرد که تکنیکهای آواز را مثل نفسگیری، صداسازی و سلفژ کار کنند. آنها در همین کنسرت هم با ما بودند. علاوه بر این در کنسرت آینده که یک کنسرت مختلط خواهد بود باز هم آنها را با گروه کر در کنارمان خواهیم داشت. بسیار ناراحتم از این که میبینم خانمها خیلی کم همدیگر را حمایت میکنند. نمیدانم چرا؟ کسی جای کسی را تنگ نکرده هر کس سبک، جایگاه و طرفداران خودش را دارد. یک روز پیش آقای روشنروان در انجمن موسیقی رفتم و گفتم میخواهم کانون خوانندگان زن را تشکیل بدهم. یکی از دوستانی که آنجا بود مرا از کارم منصرف کرد. امروز از اینکه این کار را نکردم پشیمانم. ایکاش خوانندگان و نوازندگان خانم را کنار هم جمع میکردم. درد زیاد است. و برای امثال این دردهاست که اکثر بزرگان ما گوشهنشین شدهاند. مثالی است که میگوید نرود میخ آهنین در سنگ. من هم این کار را کنار میگذارم و بخش دیگر را انجام میدهم. کارهایی که در حد توان و حیطه خودم هستند. سال ۲۰۱۲ به فستیوال “ترانه شرق” در ازبکستان رفتم و مقام دوم را برای ایران آوردم. برایش خیلی زحمت کشیدم اما هیچ حمایتی از من نشد. خدا با من بود و کمک کرد. ما پنج خانم بودیم که به آن کشور سفر کردیم و همه چیز را رعایت کردیم. در آنجا اگر شرکتکنندگان کشور لیتوانی نبودند ما مقام اول را میآوردیم. لیتوانی مشکلی با ازبکستان داشت که حل شده بود و آنها میخواستند به آن کشور بیشتر توجه کنند این مسئله به وجود آمد. البته اگر نفر دهم هم میشدم افتخار میکردم ولی دوم شدم و با دست خالی و با تکیه به توانمندیهایم و به عشق ایران کار کردم ولی وقتی برمیگردی هیچ، هیچ اتفاقی رخ نمیدهد، الان هم یکی از آقایان که از مهمترین اهالی موسیقی است به کنسرتم دعوتش میکنم، بعد از ۲۵ سال میپرسد خانم مگر شما برای خانمها نمیخوانید؟ میگویم آقای محترم من و خانم پری ملکی تنها دو خانم در ایران هستیم که مجوز مختلط داریم. بقیه خانمها برای بانوان میخوانند چطور متوجه نشدید؟ هر بار هم دعوتتان میکنم همین جمله را میگویید؟ برای اینکه نمیبینید برای اینکه به آدمهای معدودی توجه میکنید. ما فقط روی پای خودمان هستیم اما زانوهای من دیگر قدرت ندارد. این همه سال روی پای خودم بودم. گاهی به پشت خودم میزنم و به خودم میگویم دستمریزاد که تنهایی این کارها را میکنی! قطعاً سرآمد همه اینها عشق است.
یکی از سختترین کارها، بهصورت پروژهای کار کردن است، چون هزینه جای تمرین، خوردوخوراک، عکاس، فیلمبردار و… با شماست. خوب به یاد دارم اوایلی که کار میکردیم تالار وحدت بروشور و پوستر را برایمان چاپ میکرد ولی الان هیچی در تالار وحدت نیست. فقط میروید مبالغ سنگین را میپردازید. آواز دهل شنیدن از دور خوش است. درست است که گرید، گرید خوبی است ولی الان میبینید هر کسی که پول داشته باشد تالار را میگیرد. فقط پول ملاک است. مشکل به همینجا ختم نمیشود. الان دیگر به یک هنرمند پنجشنبه و جمعه سالن برای کنسرت نمیدهند یا چهارشنبه و پنجشنبه یا جمعه و شنبه. ولی برای بعضی گروهها این قانون استثنا است. یعنی همه چیز شده رابطه و پول که اصلاً خوب نیست. روزبهروز هم اوضاع بدتر میشود و من امیدی برای بهبودی این ماجرا نمیبینم. پس ناچاریم کار خودمان را خوب انجام دهیم و کاری نداشته باشیم. حاشیههای سیاست کشورمان به ما ربطی ندارد. من نه سیاسی میخوانم نه غیرسیاسی. من فقط کار خودم را انجام میدهم و به مردمم توجه میکنم. به مردمی بودن خودم خیلی اهمیت میدهم و سعی میکنم این خصلت خوب و دوست داشتن مردمم حفظ شود و سرآمد زندگیام شود.
با تمام مشکلات و حواشی کنسرت برگزار میشود استقبال چگونه است؟
من فقط از روابطم استفاده میکنم و با هوادارانمان جلو میرویم. هواداران من اصلاً فامیل نیستند. آوای مهربانی را خیلیها میشناسند و کارهایی که دیدهاند را پیگیری میکنند. سابقه اجرایی و کارهای متنوعی که دیدهاند یا از تئاتر یا از کنسرتهای قبلی پیگیری میکنند و میآیند. اسم خاصی ندارم ولی این حامیانی که کار را دیدهاند و همیشه خشنود و راضی بودند و البته عده زیادی از تئاتر هنوز من را میشناسند. عده زیادی از اجراهایی که در همین تالار بوده است میشناسند و واقعاً لطف میکنند. این را هم بگویم که امکان ندارد شما از سمت نوازنده حمایت شوید. من به نوازندهها میگفتم چرا از طرف شما کسی بلیت نمیخرد؟ در صورتی که همان نوازنده از من ۲۰ بلیت مهمان گرفت. جالب است که همان نوازندهها میگویند در کشور ما خوانندهسالاری است، به نظر شما کجا در بحث کنسرتهای خانمها ما سالاری کردیم؟ کی وقت کردیم که سالاری کنیم؟ هیچ جایی برای دیدن ما نیست. تلویزیون را روشن میکنید، آقایان ساز میزنند، آقایان میخوانند. مجلس میروید همینطور. الان دو یا سه سال است به خانمها مجوزهای خواندن میدهند. با خانمی که ما را به کنسرتش در نیاوران دعوت کرد و رفتیم دیدیم و تشویق هم کردیم. چند ماه بعد از کنسرتش صحبت کردم و پرسیدم خوب بود؟ گفت من تعجب میکنم چطور این همه سال دارید کار میکنید؟ گفت هرچه درآوردم، پول تالار و نوازنده و تنظیمکننده و آهنگسازهای خانم دادم چون بینهایت پول میگیرند. امروز آهنگسازها یا نوازندگان به خوانندگان تازهکار میگویند ما برای شما کنسرت مهیا میکنیم و از صفر تا صد با ماست و بخش مالی سنگینی از او میگیرند و کنسرت برگزار میشود. الان ما کلی خواننده زن یکبارمصرف داریم. گرداندن پروژهای که هیچکس تو را حمایت نکند سخت است. خانمی همسرش پول دارد یا خودش پول دارد. اسپانسرها خیلی ضعیف عمل میکنند و جدیداً تالار نمیگذارد لوازم آرایشی اسپانسر شوند که خیلی هم خوب است. من بعضی چیزها را که دیدم در تالار یا در کار ما منع شده بد نمیدانم این روی لج نیست. این روی اتفاقات بدی است که افتاده و دارند آن را از بین میبرند. من بارها از حراست تالار تشکر کردم. خیلیها اذیت میشوند ولی بعضی از ما هم تحمل صفهای طولانی تحویل موبایل را نداریم. از طرفی بعضیها قانون فیلم و عکسبرداری از اجراهای بانوان را نقض میکنند و تالار هم هنوز برنامه درستی برای اینها ندارد. باز هم میبینید از فلان کنسرت و فلان کنسرت فیلمهایی بیرون میآید که درست نیست.
دو مشکلی که جدیداً به وجود آمده، حضور بازیگرهای خواننده است که هیچ بهرهای از صدا نبردهاند و ساعت شروع کنسرت است که ساعت دو بعدازظهر به نظر ساعت خوبی برای کنسرت نیست.
هنرمندان ما که دوست دارند بیایند و برند شوند. دوست عزیز شما که در جایگاه خود برند هستید و مردم هم میگویند تالار وحدت پر از هنرمند است و برای دیدن اینها میآیند. بعضیها واقعاً علم موسیقی ندارند حتی یک روز هم کلاس آواز نرفتهاند. پولی میدهند تا برایشان آهنگ تنظیم کنند و بعد بخوانند. به این موضوع بارها اعتراض کردم. فکر میکنم یا خانمها به این کار نمیرسند و خسته شدهاند یا دارند نظارت میکنند. یا درگیر پروژههای سینماییشان هستند. یا وقتی پروژه سینماییشان تمام میشود دوباره میآیند روی صحنه میخوانند. من از طریق یکی از نوازندهها به کنسرت یکی از بازیگران دعوت شدم و در کمال تعجب دیدم که از بیرون نورپرداز آورده بودند در صورتی که کسی حق ندارد نورپردازی دیسکویی در سالن داشته باشد. از طرفی دیگر صدای بلند و پوشش نامناسب خواننده بود که اصلاً مناسبتی با کنسرت نداشت. یکی از مسائلی که من این همه سال رعایت کردم طرز پوشش روی صحنه است. همان خوانندههایی که پاپ کار میکنند بدترین لباسها را میپوشند و روی صحنه میآیند. این باعث میشود هواداران آنها بیشتر شوند، چون مردم توجهشان به ظاهر است و تماشاچی وقتی به کنسرت من میآید همین انتظار را دارد، به من میگویند چرا نمیایستی و مثل خانم فلانی بخوانی؟ خوب وقتی بایستید حرکتت بیشتر است، من پاپ خوان نیستم. من کار نوستالژیک و موسیقی تلفیقی انجام میدهم که نه صد در صد پاپ است نه صد درصد سنتی، و به این خاطر نباید خودم را زیر سؤال ببرم.
خوشبختانه ساعت کنسرت در روزهای جمعه خوب است اما روزهای دیگر فاجعه است. دلیلش این است که ما نمیخواهیم زنها تا دیروقت بیرون بمانند. وقتی هم روز جمعه کنسرت دارید گروه باید از ساعت ۱۰ صبح آنجا باشد تا ساندچک انجام دهیم. در تالارها یک آقا ساندچک میکند و همه را تنظیم میکند به یک خانم میسپارد که زیاد به این مقوله آشنایی ندارد و اگر کوچکترین حرکتی انجام شود دوباره همه چیز به هم میریزد و صدا پارازیت میدهد. متأسفانه صدابردار توانمند خانم نداریم. به نظرم بهتر است حداقل به خانمها صدابرداری آموزش دهند و از آنها در برنامهها استفاده کنند. به شخصه پیش از اجرای برنامه از همه خواهش میکنم زودتر آنجا باشند چرا که نیم ساعت فقط صف تحویل موبایل است. قبلاً وقتی ما کار را شروع میکردیم کسی در طبقه پایین اجازه ورود نداشت باید به جایگاههای دیگر میرفت، اصلاً مثل حالا نبود. خیلی همه چیز بازاری شده است.
وضعیت آموزش آواز در بانوان به چه شکل است؟
خیلی سخت است، ولی من یکی به نعل یکی به میخ میزنم. اصولاً با هنرجویانم صداسازی، نفسگیری و مقداری سلفژ کار میکنم چون این بخش فرار است. یک مدت در ابتدای شروع کارم پایم در گچ بود ولی از پله بالا میرفتم تا در کلاس خانم استاد بهرامی مقدم و کلاس استاد احمد ابراهیمی برای آواز باشم. این برای ما یک مرتبه و مقام بود، ولی الان من با ترفند باید این خانمها را نگه دارم. مثلاً میگویم شما چیزی در ذهنتان است که آهنگهای خانم مرضیه را میخوانید ولی باید یاد بگیرید درست بخوانید، باید کلاس صداسازی بیایید. اگر خوب بخوانید در کنسرت کنار من خواهید بود. اگر خوب بخوانید دیگر در مهمانیها یا هر جایی نمیگویند بخوان. خواندت تعریف شده خواهد بود. از طرفی دیگر نگهداری خانمهای خواننده الان خیلی مشکل شده است. آنهایی هم که الان اسم و رسمی دارند و در محضر اساتید بزرگ بودهاند یک برند شدهاند. ما چیزی که هیچوقت سرآمد زندگیمان نداریم دوران قدرشناسیمان است. همیشه وقتی از سرمان میگذرد تمام میشود و میرود. همیشه میگویم دوران قدردانیمان طولانی باشد. پیش چه استادی بودید؟ با چه کسی به کجا رسیدید؟ با چه کسی خودتان را پیدا کردید؟ من هنوز دیدن خانم پری صابری میروم. ایشان در مقام تئاتر خیلی به من کمک کردند زن بسیار بزرگی هستند. کتابهای بسیاری نوشتهاند و انسانهای زیادی را تربیت کردهاند و بسیار از زنان حمایت کردهاند. باید قدردان بود. بعضیها وقتی به جایی میرسند یادشان میرود که کجا بودهاند. به خاطر دارم یک روز به استاد شجریان گفتم استاد شما شاگردهای خانم فرهیختهای دارید، چرا از بانوان حمایت نمیکنید؟ گفتند شما خود باید از خودتان حمایت کنید. استاد من خانم معصومه مهرعلی از شاگردان خوب استاد شجریان بودهاند ولی الان فقط تدریس میکنند چون در زمانی که باید دیده میشدند، نشدند.
با وجود این مشکلات هیچوقت به فکر مهاجرت نیفتادید؟
اتفاقاً برای اجراهای رسمی به خیلی کشورها رفتهام. به کانادا رفتم و شش ماه آنجا بودم و پنج سال میتوانم راحت بروم و بیایم، ولی به هیچ عنوان نمیتوانم آنجا بمانم. تعدادی از هنرمندان آنجا هستند نهایتاً سالی یک کنسرت میدهند، در آموزشگاهها تدریس میکنند. این عشقی که من در اینجا میبینم با هیچ چیز عوض نمیکنم. من همین دغدغههایش را دوست دارم، ماندگاریام را دوست دارم. چه چیزی در خارج وجود دارد؟ آنجا هم دوگانگیها و باندبازیها وجود دارد. به تالار وحدت، به کشورم افتخار میکنم، به مخاطبینم میبالم و دغدغههایش را دوست دارم. امیدوارم خدا همینها را از ما نگیرد. باید برای ماندگاریاش تلاش کنیم. اکنون آقای ترابی روی کار هستند که هم سختگیر و هم محافظهکار هستند. البته محافظهکاریشان دلیل دارد و اینها خیلی ارزش دارد. شنیدم در کنسرت پاپ نوازنده شلوارش پاره بوده و ایراد گرفتهاند که کار درستی کردند. صحنه مقدس است چرا اینطور لباس میپوشید؟ یک جوان باید قوانین را بداند برود هر موسیقی که دوست دارد بخواند که کنار گذاشته نشوند. صحنه خیلی مقدس است و جایگاه والایی دارد، اما متأسفانه برخی با مهمانی اشتباه میگیرند. اگر مملکتت را دوست دارید و میخواهید اینجا بخوانید باید همه چیز را رعایت کنید وگرنه میتوانید بروید و هر چه دوست دارید بخوانید.
برنامه شما تا قبل از سال جدید چیست؟
۹ و ۱۰ دیماه در تالار وحدت دو شب کنسرت داریم که مختلط است. پیگیر پیدا کردن یک اسپانسر هستم. احتمال دارد کنسرت را در برج میلاد برگزار کنیم ولی من برج میلاد را برای یک اجرای جدی مناسب نمیبینم. آثار تقریباً نوستالژیک خواهد بود و سینا زکائی تنظیم آثار را بر عهده دارد. سبک و سیاق قطعات بیشتر موسیقی تلفیقی، سنتی، پاپ و جاز است و نوازندگان سازهای قانون، گیتار بیس، تار، گیتار الکترونیک، پیانو، تنبک، پرکاشن نیز در کنار ما حضور دارند. کاری است که باید با احوال مردم جلو برود. کنسرت ساعت ۲۱:۳۰ شب است و برای اولین بار وسط هفته کنسرت اجرا میکنیم. این را هم امتحان میکنیم که ان شاء الله اتفاقات خوبی بیافتد. همچنین در جشنواره موسیقی فجر برنامه داریم. امیدوارم اهالی موسیقی ما را انتخاب کنند. چند سال است خیلیها مخالف حضور ما در جشنواره هستند، اما باید راهمان را ادامه دهیم در هر گوشه و کناری که برنامهای برای مطرحشدن و بودن ما باشد، حضور داشته باشیم. خیلی دستمزدهای خوبی نداریم. یک سال ۱۰ نفر خانم را در جشنواره موسیقی فجر به ارمنستان بردم. دیدند آنها چقدر قوی کار انجام میکنند و این خیلی بُعد خوبی برای ما داشت. امسال هم شرکت میکنم، فرم فرستادم و نمونه کار امسال اجراها در نیاوران است. در گذشته که جشنواره موسیقی “یاس” داشتیم متأسفانه فقط دو تالار برای بانوان بود. تالار نیاوران که خیلی کوچک است و سنگفرش مسیری که باید طی شود طولانی و نامناسب است و سالنش هم کوچک است سالهای گذشته تالار وحدت هم برای بانوان اجرا داشت ولی الان فقط نیاوران است. حتماً دلایل خوبی دارند. برای جشنواره هر جا بگویند بروید بخوانید، میرویم و اعتراضی هم نداریم.
قطعهای در حال تولید در دست ندارید؟
اگر پولدار شوم میخواهم کار جدید بسازم. نه اینکه از تکرار کار خسته شده باشم. خودمان دلمان میخواهد یک اثر از خودمان داشته باشیم. الان من دو تا کار در بازار دارم یکی”وصل پروانه” که شش یا هفت سال پیش در استودیو پاپ با آهنگسازی آقای بهرام خانی آن را با همخوانی آقای حسین علیشاپور خواندم که در شهر کتاب هم مورد استقبال قرار گرفت و به فروش رفت. امروز بازار فروش سی دی خیلی ضعیف شده است. یک اجرا هم با آقای پدرام درخشانی داشتم که کار تلفیقی بود. در تالار وحدت و باکو و ارمنستان و ازبکستان این کار خیلی تکرار شد و یک بار هم در تالار وحدت یکی از مدیران این کار را تصویری تولید کرد و آن هم به عنوان ” آوای مهربانی” در بازار به صورت تصویری موجود است. دلم میخواهد از خودم یک اثر دیگر به جا بگذارم. میروم روی صحنه میخوانم و میآیم ولی هیچکس نیست حمایتت کند. خودت هم یک تنه نمیتوانی این همه کار انجام بدهی. متأسفانه سی دی هم در کشور ما خیلی رنگ و لعابی ندارد. در فکر یک تغییر نهایی در دنیای کاریام هستم.
تغییر در چه بخشی صورت خواهد گرفت؟
سال دیگر میخواهم ۲۵ سالگیام را جشن بگیرم. نمیدانم در ۲۵ سالگی پروندهام بسته میشود یا ادامه پیدا میکند؟ آهنگسازهای خوبی داریم نمیدانم چرا فقط روی اشخاص خاصی انگشت میگذارند و آنها را برند میکنند که تداومی هم ندارند. آقای مجید درخشانی یک پروژه انتخاب خواننده گذاشتند. خوانندگان آقا و خانم معرفی میشدند و نمونه کار میدادند و از میان آنها چند تا خواننده انتخاب میشد که روی آنها کار شود. مثل “روی ماه” که چند خواننده زن معرفی شد. و میخواستند یک بند معرفی کنند. حدود ۲۰۰ نفر رفتند. ولی اگر من به یک آقا پیشنهاد همکاری بدهم با همین رزومه قبول نمیکنند. نمیدانم باید چه کار کرد که بعد از این همه سال یک جایی در مملکت تو را حمایت کند. یکی از اهالی موسیقی حمایت کند. من نه حمایت میشوم نه بیمه هستم و نه از جایی حقوقی میگیرم. نه گریدی به من داده شده است. رفتم خودم را معرفی کردم به آن بخش از تالار وحدت که به خوانندگان درجه هنری میدهند. فکر میکنید به عمر قد بدهد؟ من نه رابطهای دارم و نه دلم میخواهد در کارم این روابط را به وجود آورم ولی دلم میخواهد در کشورم در جایی، جایگاهی درست داشته باشم. دوست ندارم گله کنم. اسم آوای مهربانی زمانی به ذهنم رسد که کتاب زندگینامه قمرالملوک وزیری را خواندم. دیدم آوای مهربانی چه اسم زیبایی است. این مهربانی باید سرآمد کارها و ملکه ذهنمان باشد.
دیدگاهتان را بنویسید