جهانگیر نصر اشرفی پژوهشگر موسیقی میگوید در حال حاضر موسیقی قومی پدیدهای است که دارد به سمت موزهای شدن پیش میرود.
جهانگیر نصر اشرفی پژوهشگر موسیقی درباره مشکلات در بخش پژوهش و موسیقی نواحی و برگزاری جشنوارهها به هنرآنلاین، گفت: ضمن احترامی که برای متصدیان جشنوارهها قائل هستم، فکر میکنم مبنای پژوهشی و تحقیقی این جشنوارهها درست نیست و مسئولین آنها دغدغه برگزاری یک جشنواره خوب را ندارند. وقتی کل این جشنوارهها را روی هم میریزیم، میبینیم چیزی از آنها بیرون نمیآید.
او ادامه داد: در حال حاضر موسیقی قومی پدیدهای است که دارد به سمت موزهای شدن پیش میرود. اینیک واقعیت انکارناپذیر است. قرار نیست اگر مثلا ما امروز یک حاج قربان سلیمانی داریم، فردا هم یک حاج قربان دیگر به وجود بیاوریم. چنین اتفاقی امکانپذیر نیست چون حاج قربان مربوط به یک فرآیند تاریخی و تعاملات اجتماعی، اقتصادی و معیشتی خاصی است. آیا ما امروز هم آن فرآیند خاص را داریم؟ خیر. حاج قربان تا سال ۱۳۵۰ کاری به تلویزیون نداشت و کار خودش را میکرد. زندگی او زراعت، باغداری و کشاورزی بود و درعینحال ساز خودش را هم میزد، اما امروزه برخی نوازندهها تجارت و بیزینس میکنند و به سفر هم میروند. چنین حسی هیچ ارتباطی با آن محتوا ندارد. آن محتوا یک بازتاب ساده از یک معیشت ساده و سنتی بود. آیا در حال حاضر ما آن معیشت ساده و سنتی را داریم که از دل آن بخواهد حاج قربان سلیمانی، حاج نورمحمد درپور، عثمان خوافی، استاد طیبی و استاد محسنپور در بیاید؟ به نظرم نداریم. من میگویم مسئولین بیایند جشنوارهها را موردی کنند. مثلاٌ وقتی من بهعنوان محقق با یک سری پدیدههای نو برخورد میکنم، دولت باید برای آدمهایی که من شناسایی کردهام یک جشنواره برگزار کند.
این پژوهشگر اضافه کرد: ما در حال حاضر در مازندران داریم جشنوارهای برگزار میکنیم که روی موسیقی قزاقی، موسیقی کولیهای شمال، موسیقی خواجهوند و… پژوهش میکنیم. به نظرم اینها پدیدهها و خردهفرهنگهایی در موسیقی هستند که ادبیات جدیدی را به وجود آوردند و حرفی برای گفتن دارند. اینکه هر بار یک سری گروهها را دعوت کنیم و آنها را از کرمان به فارس و از فارس به خوزستان ببریم، چه فایدهای دارد؟ ضمن اینکه خیلی استقبال خوبی هم از آنها صورت نمیگیرد. بخشهایی از موسیقی قومی مثل آقای محسن شریفیان که ظرفیت ارائه عام دارند، میتوانند کنسرت خودشان را بگذارند و درآمد کسب کنند، بنابراین آنها دیگر چه نیازی به اجرا در جشنوارهها دارند؟ من فکر میکنم ما باید جشنوارههای نواحی را داشته باشیم، اما با این عنوان که بیاییم روی دستاوردهای پژوهشیمان تمرکز کنیم. جشنوارهها باید وارد دانشگاهها شوند و تبدیل به کارگاه آموزشیهایی برای دانشجویان موسیقی و هنر شوند. من در هفتمین جشنواره موسیقی نواحی ایران نیز همین کار را انجام دادم ولی متأسفانه مغفول باقی ماند. درواقع من بهترین خنیاگران را به دانشگاه تهران بردم و دانشجویان را جمع کردم تا آنها با این نوع موسیقی آشنا شوند و کار کنند. جالب بود که بسیاری از دانشجویان موسیقی دانشگاه تهران با این نوع موسیقی آشنا نبودند.
نصر اشرفی تأکید کرد: فکر میکنم چنین اتفاقاتی باید بیفتد وگرنه نه جشنوارهها به درد میخورند و نه آدمهای غیرتکراری پیدا میشوند. اگر هم بخواهند آدمهای غیرتکراری پیدا کنند، درواقع آن آدمها بچههای همان پدرها هستند. در این صورت آن چیزی که بچهها ارائه میکنند قبلاً پدرانشان ارائه دادند.
او در پاسخ به این سؤال که یک سری از اساتید موسیقی نواحی هیچ یادگاری از خود بهجای نگذاشتهاند و بهنوعی هنرشان دارد مدفون میشود هم توضیح داد: اگر منظور ما از دولت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باشد، به نظرم دولت بیش از آنچه باید برای موسیقی نواحی خرج کند، خرج کرده است ولی واقعیت است که خرج درستی نکرده چون اساساً نمیدانسته کجا باید خرج کند.
او ادامه داد: در سالیان اخیر جشنوارهها تبدیل به یک دکان و یک بیزینس شدهاند که در این دکانها هرکسی به فکر سود خودش افتاده است. ما این جشنوارهها را برگزار میکنیم که به یک سری هنرمند که از این راه دارند ارتزاق میکنند، کمک کنیم ولی با ۵۰۰ هزار تومان و یا یکمیلیون تومان چه دردی از زندگی هنرمندان دوا میشود؟ من فکر میکنم کشور ما آنقدر ثروتمند هست که بتواند به یک هنرمند درجهیک بهطور ماهیانه پول خوبی بدهد. از دوره وزارت آقای مهاجرانی این طرح بود که به هنرمندان قومی ماهیانه ۱۰۰ هزار تومان حقوق بدهند که آن موقع این دستمزد برای یک آدم روستایی پول خوبی بود ولی هنوز هم دارند همان ۱۰۰ هزار تومان را میدهند. البته بگذریم از اینکه دورهای در زمان ریاست جمهوری آقای احمدینژاد همین ۱۰۰ هزار تومان هم قطع شد. من معتقدم هنرمندان باید بهصورت جدی تحت حمایت قرار بگیرند چون آنها بخشی از میراث معنوی معتبر ما را به دوش میکشند. اما در جواب سؤالتان که میگویید هنر دارد، مدفون میشود، به نظرم یک واقعیت وجود دارد. مثلاً ما ۳۰۰ سال پیش ساختمانهایی داشتیم که ساختمانهای خوبی هم بودند ولی ما الان دیگر نمیتوانیم آن ساختمانها را بسازیم چون کاربرد خاصی ندارند.
او اضافه کرد: امروز تعریف ساختمانسازی تغییر پیدا کرده است. ما باید فکر کنیم که از آن ساختمانها میتوانیم چه الگوهایی برای ساختمانهای جدید بیرون بیاوریم و یا ببینیم ساختمانهای گذشته از نظر مالی و زیبایی چه تجاربی داشتهاند که بتوانیم از آنها در ساختمانهای جدید استفاده کنیم. من در شمال کشور زندگی میکنم و میبینم همه خانههای شمال تبدیل به یک قوطی شدهاند، درصورتیکه همه شمال ایران را با سقفهای شیروانی میشناسند. سقفهای شیروانی برای خانههای شمال یک هویت بود که حالا آن هویت از بین رفته است. طبیعتاً چیزهای سنتی از بین میروند و مدرنیته جایگزین آنها میشود. امروزه دانشجویان و آهنگسازان جوان ما باید از وجود اساتید گذشته استفاده کنند و برای آنها یک سازماندهی به وجود بیاورند. مگر تعداد آنها چند نفر است؟ شاید تعداد پیشکسوتان و اساتید موسیقی قومی در کل کشور سه هزار نفر هم نباشد. الحمدالله ما الان دانشگاههای زیادی داریم! دانشگاهها میتوانند این اساتید را حمایت کنند و آنها را سر کلاسها ببرند تا دانشجوها با بخشی از فرهنگ و هنر این مملکت آشنا شوند. بحث دیگر این است که مسئولین بیایند به اساتید موسیقی مجوز شرکت در عروسیها و هرکجا که مردم میطلبند اجرا کنند را بدهند. از طرفی دولت هم یک حقوق ماهیانه به آنها اختصاص بدهد. اگر این مسائل را درست کنند، مشکلات مالی هم مرتفع میشود.
این هنرمند ادامه داد: اما اینکه میگویید این هنر باید زنده بماند، کجا باید زنده بماند؟ ما در حال حاضر تفاوت و تغییر فرهنگ را در جامعه مشاهده میکنیم و میبینیم که جوانان و حتی افراد مسن چه نوع موسیقیهایی گوش میدهند. ما نباید متأسف شویم چون بههرحال این تغییرات حاصل میشود و دست من و شما هم نیست اما این تغییرات نباید باعث فراموشی شود که ما فکر کنیم درگذشته چیزی نداشتهایم. ما چیزهایی که داشتهایم را باید در مراکز دانشگاهی، فرهنگستانهای هنر، دانشگاههای هنر، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان میراث فرهنگی و مراکز فرهنگی و هنری زنده نگه داریم.
این محقق موسیقی در پایان هم گفت: در طرح توسعه ما میگویند که دولت باید کوچکتر شود. حالا ما با کل دولت کاری نداریم ولی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان میراث فرهنگی ما روزبهروز دارند فربهتر میشوند. همه این هزینهها از جیب هنرمندان میرود. در واقع همه این هزینهها حقوق هنرمندان است که باید به آنها پرداخت شود. بنابراین من فکر میکنم اگر سازوکار درستی وجود داشته باشد، سازمانها و ادارات هنری میتوانند هنرمندانی که زنده هستند را تحت حمایت قرار بدهند. حداقل بهجای کارمندانی که استخدام میکنند، بیایند این اساتید را استخدام کنند. اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میخواهد ۱۰۰ نفر را استخدام کند، برای این کارها چه کسانی بهتر از هنرمندان؟ در حال حاضر اکثر هنرمندان سواد لازم را هم دارند و آدمهای بیسوادی نیستند.
دیدگاهتان را بنویسید