موسیقی ما نوشت:
قرار است همین زمستانی که میآید؛ «پیمان سلطانی» اثرِ جدید خود را منتشر کند، اثری که «ایرانه خانم» نام دارد و میتوان آن را چکیدهای از تاریخ ایران از دریچهی نگاه دکتر «رضا براهنی» با موسیقی او دانست؛ اگرچه علاوه بر اشعارِ این شاعرِ نامی، در بخشهایی از اشعارِ سعدی، رودکی، فردوسی، خیام، مولانا، سغد، نظامی و میرزادهی عشقی هم استفاده شده است. خالق این اثر درباره ی این پروژه نوشته: «ایرانه خانم به معنای خاک، خانه و مادر است. اثر سمفونیک ایرانه خانم با ترکیبی از ساختار موسیقی کلاسیک غربی، موسیقی دستگاهی، موسیقی فولکلور ایرانی و با تاکید بر عناصری از موسیقی پاپیولار ساخته شده است؛ اما در فرم و ژانرهای پیشین نمی گنجد و قالبی تازه طلب می کند.»
سلطانی خودش دربارهی موسیقی این اثر می گوید که ترکیبی است از مدهای یونانی، موسیقی کلاسیک غربی، موسیقی دستگاهی و اتمسفرهایی از موسیقی فولکلور ایران: «تلاشم را کردهام تا این اثر در قالب هیچ فرم خاص و واحدی نباشد؛ شاید باید آن را تلاشی برای به وجود آمدنِ مکتبی در موسیقی کلاسیک ایران دانست؛ گرچه معنای مکتب مبتنی بر اندیشه گروهی و سبک مبتنی بر اندیشهی فردی است؛ اما این امکان در عصر حاضر برای آدمی وجود دارد که آنچه را که می اندیشد به هر نحو که بخواهد بیان کند. روسو چند قرن پیش به دلیل افشاء عقاید و افکارش به ناچار خانه و کاشانه اش را ترک کرد. مکاتب غالبا با پشتوانه های فلسفی پیش می روند اما من علاقه مندم تا این رویه را با اندیشه های اومانیستی و دستاوردهای روانکاوانه معاصر درهم آمیزم. “ایرانه خانم” به مکتب خاصی منسوب نیست. چرا که اندیشه های نوین همیشه برای خالق اش باز است. “ایرانه خانم” یک اثر چند وجهی است برای همین می تواند به گونه های مختلفی مورد سنجش و قضاوت قرار گیرد. ضمن اینکه منتقدین و کارشناسان هنری هم می توانند یک اثر را به ژانر خاصی نسبت دهند. مثلا گروهی کافکا را سوررئالیست، گروهی دیگر اکسپرسیونیست و گروهی هم او را سمبولیست می خوانند. همینطور فلوبر و جویس که گاه ناتورالیست و گاه رئالیست نامیده می شوند. همنیطور شوئنبرگ که اکسپرسیونیست، مدرونیست و سریالست نامیده می شود.»
این آهنگساز همچنین دربارهی نامِ این اثر توضیح میدهد: «ایرانهخانم، نامِ یکی از اشعار دکتر براهنی است؛ البته تعبیرِ ایشان با من در این باره در جاهایی مشترک و در جاهایی متفاوت است؛ ایشان برساخت زبان متمرکز هستند و “ه” تأنیث را برای موکد کردن نام ایران که زنانه است به اسم می افزایند و وجه مادرانگی را برجسته می کنند و من زایش را میان خاک و زن مشترک می بینم. برای من هم که بر وجه مادرانگی و زن بودن تاکید دارم ریشه های اسطوره ای زن اهمیت دارد. در عین حال «ایرانه خانم» را به معنای خاک گرفتم همان محیط زیستی که هر انسانی برای خودش انتخاب میکند و آن را مادر خود میداند. در واقع زایشی که با خاک اتفاق میافتد مقارن است با زایش مادر. البته همه چیز در این کره ی خاکی به اعتبار انسان است که اهمیت دارد. من انسان معاصر را در برابر خاک و خانه اش مستأصل و سردرگم می بینم. وضعیت ما چیزی شبیه اهالی فضل آخرین امپراطوری روم شرقی است، آنها پس از مهاجرت با رجوع به منابع یونانی و زنده کردن اومانیسم پایه ی اصلی رنسانس را بنا کردند. وضعیت فعلی ما هم که اغلب مان مهاجران سرگردان محسوب می شویم (چرا که خانه ازآن ما نیست) بازگشت به خانه و احیاء فرهنگ فروپاشیده و بی هویت است. به تصور من شاید بهتر باشد در این بازگشت تا مدت ها عشق زمینی را تحریم کرد چرا که با از بین رفتن قبح گناه و عشق کورتلی به عنوان یک پدیده، که در آن ستایش انسان از انسانی دیگر معنای زندگی و امید بود، ما دیگر نمی توانیم به نیروهای بی پایان و اندیشه های اومانیستی دست بیابیم. بنابراین تنها راه شاید این باشد که در برابر خود قرار گرفته و از طریق بازخوانی تاریخ و گفتگوی متقابل و برخورد انتقادی بی رحمانه به وسیله هنر، به عشق پاک دوباره رونق ببخشیم. در این صورت است که انسان دوباره از نو زاده می شود و بیانیه هایش با زبان تمدن عصر حاضر به یک جریان روشنگرانه تبدیل شده و بدین طریق شاید بتوانیم زبان خود را از دیدگاه اومانیسمِ از دست رفته با ابزار هنر بیان کنیم. در “ایرانه خانم” این گفتگوی انتقادی میان من با آنچه که باید می بودم مدام در جریان است و این تضاد فکری و اخلاقی، گرفتاری جامعه ای است که در آن زیسته ام و از آن گریزانم. ماجرا در کل بر سر بازگشت است؛ بازگشت به خویشتن!»
او این اثر را آوازی نوشته است؛ اتفاقی که در کمتر آثاری از این دست رخ میدهد؛ او میگوید که از گذشتههای دور، پیوندی میان موسیقی دستگاهی و فولک وجود داشته است، رابطهای که بیرونی نیست: « در موسیقی ایران به یک تنش و وارونه گی و یک آیرونی نیاز داریم. باید ترکیبی از قواعد کلاسیک و قوانین ارگانیک و پیوند تخیل موسیقیدان به وجود بیاید. ما باید برای آنهایی هم که نیستند حرفی داشته باشیم. این در واقع مانیفست قرن بیستم است. سرگذشت روحی انسان معاصر، جا به جایی است. چرا که مرز میان تاریخ، حقیقت و خیال مخدوش شده است. برای همین است که من در روایت ام از تاریخ ایران در “ایرانه خانم”، دوران سلجوقی یا تیموری را با زندگی خود در هم آمیخته ام و برای هر دوره از تاریخ پایان های متعدد نوشته ام. بنابراین شنونده ی “ایرانه خانم” می تواند اثر را تکه تکه بشنود و حتی موومان ها را خودش بر خلاف اولویت انتخاب کند. شنونده باید در اثر حضور یابد. همان اتفاقی که با خواندن اتوبیوگرافی آلیس بی تگلاسِ گرترود استاین برای مان پیش می آید. در این صورت باید عنصر غالب، معرفت شناسی باشد. پس بازگویی تاریخ به روایت موسیقی در عصر کنونی مقارن می شود با عدم پیوستگی، فرا روایت، عدم قطعیت، چند لایگی ذهن و مقابله با جعل. به همین دلیل است که من رپرتوار موسیقی کلاسیک، موسیقی دستگاهی و فولک ایران را در یک کاسه ریختم و برای رسیدن به محصول مورد نظر تمامی عناصر را با ایده هایی نو درآمیختم. ایده ها نباید در زیر بار صداها، سکوت ها، فیگورهای ریتمیک و ملودی های سیال گم شوند.»
اما چرا اشعارِ براهنی؟ شاعری سختخوان و دشوار؟ آهنگساز در پاسخ به این سوال میگوید: «من در دوران معاصر مفاهیم و مقولاتی را تجربه میکنم که نیاز به یک زبانِ معاصر دارد؛ شاید بسیاری از شاعران در این زمینه فعالیتهایی را انجام داده باشند؛ حتی بسیاری از شعرهای کلاسیک ما دارای چنین خصوصیتی هستند؛ اما من باید به سراغ شاعری می رفتم که به طور مستمر خود را قربانی کند و در فرم حل شود. باید شاعری را برمی گزیدم که هدفی ورای شعر نداشته باشد. دکتر براهنی شاعری مستقل و متعهد است. توجه براهنی به اساطیر، رمانس، گروتسک و مهارت بی اندازه اش به زبان، استادی اش در آفرینش و همینطور توجه اش به ارزش های ذاتی شعر او را نهایتا به سوی ترکیبِ ارکان، بافت چند صدایی و نَفَس به عنوان عامل خلق بی واسطه کشاند و من نیز بی واسطه جذب اشعارش شدم.»
«ایرانه خانم» قرار است تاریخ ایران روایت کند؛ مسالهای که در جای جای این اثر میتوان مشاهده کرد: پیمان سلطانی در این باره چنین می گوید:« با مطالعهای وسیع و همه جانبه به ایران و تمرکز بر تاریخی استبدادی در آن؛ کوشش من درباره ایران یا جستجوی خانه ی گمشده و ویرانه ای به عنوان خاک به هیچ عنوان وابسته به ناسیونالسیم افراطی و دولت گرا نیست و حتی در پی زمینه سازی ناسیونالیسم سیاسی هم نبوده ام، هدف من آگاهی از یک همبستگی جهانی از طریق احساس هویت، مبانی قومی و مجاورت فیزیکی است. حتی به دنبال عقاید و تفکرات لیبرالیستی هم نیستم. ازنظر من تمدن و انسان برتر وجود ندارد. توانایی، احترام متقابل، تلاش برای آزادی و حقوق برابر تنها مواردی هستند که جستجویشان برایم ارزشمند است.»
ایرانه خانم برای ارکستر سمفونیک، ارکستر سازهای ملی و آواز در سیزده موومان نوشته شده است و ارکستر سمفونیک ناسیونال چک و اسلواکی به رهبری «علی رهبری» بخش سمفونیکِ آن را اجرا و ضبط کردهاند؛ او میگوید ضبط یک اثر ارکسترال در ایران دشواریهای بسیاری دارد، جز تالار رودکی که هماهنگی آن با دشواریهای همراه است؛ هیچ استودیویی برای ضبط آنسامبل همزمان با این حجم وجود ندارد؛ ضمن آنکه سلطانی معتقد است ارکستر سمفونیک تهران نیز همواره با اما و اگرهای بسیاری همراه است و این سال ها در سطح قابل قبولی قرار نگرفته است: «با شنیدنِ نمونههای صوتی ارکستر سمفونیک تهران حتی در دورانِ اوجِ خودش که میگویند زمانِ «فرهاد مشکات» بوده است، بر اساس شنیده ها می بینیم که باز صدادهی چندان مطلوبی وجود ندارد و به همین خاطر ترجیح دادم که با ارکستری غیر ایرانی آن را اجرا کنم؛ ضمن آنکه نیاز به رهبری داشتم که هم با فرهنگ ایران آشنا باشد و هم فرهنگ موسیقی اروپایی را بشناسد؛ به همین خاطر با آقای رهبری مذاکره کردم.
بخش آوازی اثر اما در ایران با همکاری ۲۵ نوازنده و ۵۳ خواننده به انجام رسیده است. بر اساسِ آنچه «سلطانی» میگوید این اثر را نمیتوان صرفا موسیقی کلاسیک یا موسیقی دستگاهی یا فولکلور دانست. او سالهاست که دارد روی این اثر کار میکند. چیزی قریبِ ۲۰ سال: « نگارش این اثر را در سالِ ۷۷ آغاز کردم و چند سال بعد آن را ویرایش(ریوایز) و در سال ۱۳۸۹ آن را ضبط کردم.
او مستر کار را به ایران میآورد و تازه بخشِ مهمی از کار شروع میشود. هفت سال طول میکشد تا خوانندگانِ مختلف، اثر را بخوانند. این اثر اما در ابتدا قرار بوده توسط «محمدرضا شجریان» خوانده شود: «من دربارهی این کار با آقای شجریان صحبت کردم و ایشان پذیرفتند؛ از آنجا که از همان زمان آرمانِ فکری من حضورِ چند خواننده بود، از ایشان خواهش کردم که از حضور تعدادی از شاگردانشان نیز استفاده کنیم، در آن زمان امکان مالی ضبط را نداشتم. به هر صورت این همکاری به دلایلی صورت نگرفت و من دوباره به سمتِ همان ایدهی اولیهام که همکاری با تعدد خوانندگان بود، روی آوردم و اثر به این ترتیب شکل گرفت. برای روایت دوره های مختلف تاریخی، و چند صدایی بودن جامعه کنونی بود که لحن های آوازی متفاوتی را برگزیدم.»
او در جاهای مختلفی، دکلمههایی با صدای خانمها سیمین بهبهانی، فرخنده حاجیزاده، آقایان محمود دولت آبادی، رضا براهنی و … نیز استفاده کرده است؛ حالا خوانندگانِ مختلفی در این اثر اجرا داشتهاند، از خوانندگانِ پیشکسوت تا بسیاری جوانان؛ خوانندگانی چون شهرام ناظری، ناصر مسعودی، ایرج رحمان پور، علی جهاندار، محسن کرامتی، علی رستمیان، مهدی فلاح ، بهرام باجلان، سالار عقیلی، مهیار شادروان، داود آزاد، ودود موذن زاده، وحید تاج، علی زند وکیلی، اسحاق انور، پوریا اخواص، غفار ذابح، اشکان کمانگری، مجتبی عسگری، علیرضا وکیلی منش، حسین علیشاپور، هاله سیفی زاده، راحله برزگری، نوید نوروزی، علی مومنیان، هادی فیض آبادی، مائده طباطبایی، سارنگ سیفی زاده، وصال علوی، دانیال معمار نژاد، مهدی امامی، پوریا خاکپور، مهرو مستوفی ، ماری بیابانگرد، امید مظهری، رضا رضایی پایور، محمد ذاکر حسین، امیراثنی عشری، نازی حمزه لو، مهران زمانی، محمد مقدس، علی یاری پور، پارسا حسن دخت، رامین بحیرایی، ملیحه مرادی، سحر محمدی، محمود صالحی، محبوبه گلزاری، بهرخ شورورزی و … در این اثر حضور داشته اند.
«سلطانی» اما در انتخابِ این چهرهها وسواسِ بسیاری داشته است: «تعداد کسانی که این قطعات را اجرا کردند، بسیار بیش از این بوده است. برخی قطعات چندین بار و توسط چندین خوانندهی مختلف ضبط شده است تا به این چهرهها رسیدهایم.»
دیدگاهتان را بنویسید