حمیدرضا تهرانی: به تازگی یک آلبوم موسیقی به دستم رسید که اگرچه عمر کموبیش ۳۰سال و اندی از روی هر قطعه آن میگذشت، باز هم برایم تازگی داشت. آلبوم Back From the Brink کوروش یغمایی که در آمریکا منتشر شد، به اضافه اینکه تمام آهنگهای آلبوم دوستداشتنی و عزیز «گل یخ» را در خود دارد، تعداد دیگری از آهنگهای هم دوران «گل یخ» نیز در این آلبوم هست که اکثریت آن آثار برایم ناشنیده بود. فکرش را کنید، وقتی آثار قدیمی از یک هنرمند محبوب به دست میرسد، شکل یک گنج نو یافته را به خود میگیرد.
این اثر توسط کمپانی تحقیقاتی Stones Throw عرضه شده و ظاهرا ویرایش صوتی نیز روی آهنگها صورت گرفته تا جایی که وقتی آنها را میشنویم اگر از قدمت آثار باخبر نبودیم، باورمان نمیشد که متعلق به سالهای دوری است که در ایران ضبط شدهاند. در مجموع ۳۰ ترانه، در دو لوح فشرده در این آلبوم وجود دارد که بر تصویر روی جلد آن، این توضیح به چشم میخورد که آثار متعلق به سالهای بین ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۹ هستند. یکی از آهنگهای این آلبوم به نام «حجم خالی» حدود دو سال پیش توسط همان کمپانی انتخاب شد تا در آلبومی به نام FORGE YOUR OWN CHAINS قرار بگیرد که شامل ۱۵ قطعه از موسیقیدانان راک جهان بین سالهای ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۴ بود و در همان آمریکا منتشر شد. به قول کوروش یغمایی، در این آلبوم، او تنها نماینده خاورمیانه است. آهنگ «حجم خالی» را آن موقع نمیشناختم، چراکه تنها آلبومی که از این هنرمند در دست داشتیم و متعلق به آن دوران بود، ۱۳ قطعه گل یخ بود که در آن وجود نداشت. دریغ از اینکه نمیدانستم آثار دیگری هم وجود دارد. بنابراین پس از آن اتفاق ناب و نایاب در موسیقی، نام کوروش یغمایی را مغرورانهتر از گذشته به زبان آوردیم. اما من تا به آن موقع، حجم خالی را نشنیده بودم و فقط میدانستم که بار اعتبار یکی از بهترین آهنگهای راک جهان را به دوش میکشد.
مدت نهچندان زیاد قبلتر از انتشار مجموعه Back From the Brink، حجم خالی را به دست آوردم و شنیدم. این آهنگ مثل تمام آثار کوروش یغمایی، صداقت و سادگی خود را دارد. شاید بتوان گفت این اثر در ذات وجودیاش از سادهترینها شمرده میشود اما پیچیدگیها و معیارهای خاصی هم دارد که منتخب آن کمپانی شد و افتخار نادری را برای موسیقی ما در پی داشت که در نوع خود بینظیر است. از شنیدن این اثر – که میشد قدمتش را از روی صدابرداری از روی نغمه بارش باران در ابتدای آن تشخیص داد- احساس یک کشف تازه را داشتم. همان احساسی بود که از شنیدن دیرهنگام ترانه زیبای «بانوی گیسو حنایی» فرهاد در خود یافته بودم. ترانهای که فراتر از عاشقانههای متداول بود. اما با این انتشار تازه در آمریکا که به سمع ما در ایران رسید، ابعاد این احساس گستردهتر شد و شعفی زیبا را یافتم، البته غبطهای هم خوردم، چراکه آهنگها و ترانههای دیگری نیز وجود دارد که میتوانست در زمان خود به عنوان آلبوم دیگری در کنار گل یخ قرار گیرد و ما میتوانستیم این سالها را با آثار هنرمندانه بیشتری از کوروش یغمایی به سر بریم.
باری، کوروش یغمایی چیزی حدود ۱۷ سال را در سکوت گذراند و حال صدایش مدام از رادیو پخش میشود ولی کارش مجوز نمیگیرد. خود او در یکی از مصاحبههایش گفت: «خدایان موسیقی را اگر ۱۷ سال ممنوعالکار کنید، ببینید آخر سر چه چیزی از آنها میماند؟ اما من بعد از این همه سال سکوت آمدم.» جملههایش زخمدار است؛ اما امید هم در آن موج میزند. روح زجرکشیده امید و آزادی در جملههای او نشسته و دارد ما را میپاید که زندگی همین است و در این اقلیم باید صبر بیشتری داشت. فکر میکنم تحول روحی سالهای سکوت، او را اینچنین ساخته. سالهایی بر یک هنرمند بزرگ گذشت که حتی تصور آن همه را دمق میکند.
کوروش یغمایی همانند هنرمندان بزرگ همتراز و همدورانش، زندهیادان فرهاد مهراد و فریدون فروغی که هنرشان جنس دیگری داشت، کار بزرگی کرد که شایسته تجلیل است. هر کدام از این هنرمندان با یک آلبوم موسیقی بیش از سه دهه مخاطبان را تحتتاثیر قرار دادند. کارشان همواره بر سر زبانها بوده و رنگ ملالآور تکرار را به خود نگرفته. کار کمی نیست که یک اثر همپای دورانها برود. اما هر سه هنرمند، ناملایمات و بیمهریهای زیادی را هم تحمل کردند که هرگز حقشان بر این ناسپاسیها نبوده و نخواهد بود.
دیدگاهتان را بنویسید