×
×

گفت‌وگو با شاهین فرهت، آهنگسازی که عاشق ایران است

  • کد نوشته: 153188
  • 01 شهریور 1396
  • ۰
  • خانهٔ «شاهین فرهت» – آهنگساز موسیقی کلاسیک – شبیه خانهٔ قصه‌هاست. پر از آینه و رنگ، پر از عکس‌های بتهوون و موتسارت و پیانویی که انگار هر روز منتظر است تا انگشتانِ صاحبِ هنرمندش نوازش‌شان کند. آینه‌های قدی، جام‌های خوش رنگ قجری و مبل‌های سادهٔ زیبا که بوی گذشته را دارند. این خانه، خانهٔ قصه‌هاست […]

    گفت‌وگو با شاهین فرهت، آهنگسازی که عاشق ایران است
  • خانهٔ «شاهین فرهت» – آهنگساز موسیقی کلاسیک – شبیه خانهٔ قصه‌هاست. پر از آینه و رنگ، پر از عکس‌های بتهوون و موتسارت و پیانویی که انگار هر روز منتظر است تا انگشتانِ صاحبِ هنرمندش نوازش‌شان کند. آینه‌های قدی، جام‌های خوش رنگ قجری و مبل‌های سادهٔ زیبا که بوی گذشته را دارند. این خانه، خانهٔ قصه‌هاست میانِ برج‌های سر به فلک کشیدهٔ نیاوران. این خانه قناعتی است برای فرصتِ محدود آرامش در جنجال‌ها و اضطراب‌هایی که بیرون از دیوار‌هایش در جریان است.

    «هوا گرم است، اول آبی بخورید و بعد گفت‌وگو را شروع کنیم.»

    «شاهین فرهت» می‌نشیند روی مبل و به آرامی اما پر انرژی سخن می‌گوید. اولین سمفونی او را یکی از بزرگ‌ترین رهبران تاریخ ارکستر سمفونیک «فرهاد مشکات» رهبری کرده است. سمفونی «خیام» که فرهت در سال ۵۶ به عنوان تز فارغ التحصیلی‌اش در دانشگاه نیویورک بر روی ۱۱ رباعی خیام نوشته است. یاد آن رزو‌ها می‌افتد واستقبالی که از این سمفونی شد: «خیام به اندازهای مورد استقبال قرار گرفت که بلافاصله نوشتن سمفونی دومم را شروع کردم. من از‌‌ همان کودکی عاشق موسیقی کلاسیک بودم و این عشق هنوز هم ادامه دارد، باید هر روز دو- سه ساعت موسیقی کلاسیک کار کنم. از دوران نوجوانی هم فرم سمفونی را بیشتر از هر چیزِ‌دیگری دوست داشتم. خیلی از کار‌ها را بدون اینکه سفارشی وجود داشته باشد، ساختم. خیلی‌هایش را هم با هزینه‌های شخصی‌ام توسط ارکسترهای بزرگ ضبط یا منتشر کردم.»

    او حالا سمفونی‌های بسیاری را نوشته که بسیاری‌شان توسط ارکسترهای بزرگ و معتبرِ جهانی منتشر شده و البته تعدادِ اندکی از آن‌ها این فرصت را یافته تا در کشورِ خودش اجرا شود. او از این ماجرا گلایه دارد و می‌گوید: «خوشحالم که خیلی از آثارم این فرصت را داشته تا منتشر شود؛ خب خیلی از این آثار در ایران شنیده نشده و خیلی‌هایشان هم در دنیا. می‌دانید جهان چندان موسیقی کلاسیکِ غربی در ایران را جدی نمی‌گیرد و برای همین باید دولت حمایت کند تا آثار آهنگسازانِ ایرانی توسط موسسات بین‌المللی منتشر شود؛ هر چند دنیای امروز خیلی هم وابسته به این چیز‌ها نیست؛ عصر، عصر ارتباطات است و می‌شود اثر را به هر شکلی به دستِ مخاطبان رساند. از آن طرف ارکسترهای داخلی هم باید به آثار آهنگسازان ایرانی توجه بیشتری کنند، تا کنون ‌آثار برامس و چایکوفسکی اجراهای متعددی توسط بهترین ارکسترهای سمفونیک دنیا داشته و سی‌دی‌های آن هم برای همه مهیاست؛ بنابراین اجرای این آثار تاثیر چندانی هم ندارد؛ ارکسترسمفونیک تهران باید به اجرای آثار آهنگسازان ایرانی توجه بیشتری کند. من این موضوع را برای خودم نمی‌گویم؛ چون تاکنون بسیاری از آثار من توسط ارکستر سمفونیک اجرا شده است، این را برای آهنگسازان جوان‌تر می‌گویم. ضمن اینکه این مساله برای نوازندگان ارکستر هم خوب است، مگر شما یک نوازنده آلمانی می‌توانید پیدا کنید که آثار بتهوون را اجرا نکرده باشد؟ بنابراین نوازندگان ایرانی هم باید قابلیت اجرای آثار ایرانی را پیدا کنند.»

    دکتر فرهت در خانوادهای موسیقایی به دنیا آمده است. پدر و عمویش -پدر دکتر هرمز فرهت- هر دو از شاگردان درویش خان بوده‌اند و پدرش به عنوان اولین معلم موسیقی‌اش فعالیت کرده است، «فرهت» دستی به مو‌هایش می‌کشد و می‌گوید: «آن روز‌ها را مثل دیروز به یاد دارم» و بعد سکوت می‌کند؛ انگار دیروز تمام ذهنش را به خودش مشغول می‌کند: «ما خانواده سحرخیزی هستیم. من از ۴ سالگی روز‌هایم را با موسیقی شروع کردم. پدرم تمام دستگاه‌های موسیقی را به من شناساند، ۶-۵ ساله بودم که مثلا می‌دانستم گوشه‌های ماهور دلکش و شکسته است و گوشه‌های همایون چکاوک و بیداد؛ اما هشت ساله که بودم جذب آثار آهنگسازان کلاسیک شدم. آثار باخ، بتهوون و شوپن مسحورم می‌کرد،‌‌ همان زمان‌ها شروع به تعلیم پیانو کردم. نوازندگی را دوست داشتم؛ اما علاقه اصلی من آهنگسازی بود. از ۱۲-۱۰ سالگی هم آهنگ می‌ساختم و همین شرایط را فراهم کرد که از دانشگاه‌های مهم دنیا بورسیه بگیرم. البته محیط خانوادگی‌ام هم خیلی مساعد بود.»

    «کارمین اوسوریو» اولین استاد فرهت بوده است. نام او که به میان می‌آید سراسر چهرهٔ «فرهت» توام با احترام می‌شود: «او اسپانیولی الاصل بود؛ اما عاشق ایران. نوازنده پیانوی بسیار خوبی هم بود، هر نتی که جلویش می‌گذاشتند می‌نواخت، البته بیشتر از آنکه سولیست خوبی باشد، معلم خوبی بود. بعد از او «امانوئل ملک اصلانیان» معلم من بودند او هم معلم و همچنین فیلسوف بسیار خوبی بود. بسیاری ازهم نسلان من شاگرد اصلانیان بوده‌اند. من ابتدا بورسیه فرانسه بودم و در آن کشور هم خیلی چیز‌ها آموختم، ضمن آنکه تمام دانشکده‌های دنیا از اروپا گرفته تا امریکا را دیدهام و اعتقاد دارم که دانشگاه‌های امریکا منظم‌تر و آکادمیک‌تر هستند و چیزهای بیشتری به دانشجو یاد می‌دهند تا دانشگاه‌های اروپا که بیشتر فرصت دانشجو باید صرف تحقیق و پژوهش شود. در واقع در اروپا دانشجو بیشتر از چیزی که کسب می‌کند، به دانشگاه می‌دهد؛ اما هر جایی بنا بر مقتضیات اجتماعی و آداب و رسوم خود خصوصیاتی خاص دارد که باعث می‌شود تا نحوه تکینک‌های آموزشی و یادگیریش متفاوت شود.»

    نمی‌دانم چگونه می‌شود با بیات اصفهان خو گرفت و ایام را با ماهور گذراند و بعد جذب موسیقی کلاسیک شد؛ به نظر می‌رسد بین موسیقی دلی ما و موسیقیِ علمیِ کلاسیک فاصلهٔ زیادی است؛ حتی اثر باشکوهی مثل «رنج انسان» هم آن برانگیختی آثارِ موسیقی ایرانی را ندارد؛ لااقل برای مخاطبانِ ایرانی. این‌ها را که می‌شنود، می‌خندد: «من این طور فکر نمی‌کنم. هرموسیقیدان ایرانی، باید موسیقی کلاسیک را بشناسد تا بتواند اثری جهانی خلق کند. موسیقی کلاسیک برای غرب نیست، برای تمام دنیاست. موسیقی ما هم این قابلیت را دارد که جهانی شود. خیلی از آهنگسازان ما مثل علیرضا مشایخی، احمد پژمان، سعید شریفیان، کامبیز روشن روان و غیره در سطح دنیا شناخته شده‌اند. در ایران هم آهنگسازانی موفق ترند که آشنایی کاملی با موسیقی کلاسیک دارند.»

    این‌ها را می‌گوید، جابه‌جا می‌شود و می‌پرسد:

    – مثلا می‌دانی مجید کیانی تا چه اندازه موسیقی کلاسیک را درک می‌کند؟

    تعجب مرا که می‌بیند، می‌گوید:

    – بله عجیب است؛ البته او خودش هم دراین باره چیزی نمی‌گوید. اما من این را می‌دانم. بار‌ها شده است که وقتی داریم موسیقی کلاسیکی را که توسط بزرگ‌ترین ارکسترهای سمفونیک دنیا ضبط شده است را می‌شنویم، اگر کوچک‌ترین خدشه‌ای از لحاظ احساسی در قسمتی از آن اجرا وجود داشته باشد، او متوجه می‌شود.

    با همهٔ این‌ها «فرهت» معتقد است: «باید به تربیت جوانان توجه بیشتری شود. باور کنید که این قدر هم که می‌گویند؛ وضع موسیقیدانان بد نیست. البته از آن طرف هم اگر خانواده‌ای می‌بیند که فرزندش استعدادی در این میان ندارد، نباید به زور وادارش کند که موسیقی کار کنند. موسیقی تا حد زیادی ژنی است و فراگیری آن به استعداد ذاتی بستگی دارد.»

    شما خودتان جدای از دانشگاه شاگرد می‌پذیرید؟ در پاسخ به این سوال می‌گوید: «این روز‌ها به خاطر کارهای آکادمیکی که من و امثال من داریم، وقت نمی‌کنیم شاگرد قبول کنیم، یعنی فرصت این کار‌ها را نداریم، البته من همچنان در دانشگاه مشغول فعالیت هستم. من کار معلمی را کاری بسیار سخت می‌دانم که مسوؤلیت بسیار بسیار بالایی دارد، به خصوص اینکه بر این اعتقادم که هم اکنون استعدادهای غرب اشباع شده است، اما ما چاه نفتی داریم که هنوز از آن هیچ استخراجی نکرده‌ایم. من فکر می‌کنم از معدود جاهایی که به صورت حرفه‌ای و خوب کارش را انجام می‌دهد، دانشگاه تهران است که شاگردان خوبی تربیت می‌کند؛ البته بازار کار برای این جوانانی که فارغ التحصیل می‌شوند خیلی کم است و بنابراین معمولا ناچار می‌شوند، تدریس خصوصی کنند یا در آموزشگاه‌ها مشغول شوند و فارغ‌التخصیلانِ آن فرصت کمتری برای ارایهٔ کار دارند؛ این شرایط در گذشته به این شکل نبود.»

    او خودش جرعه‌ای آب می‌نوشد و می‌گوید: «یک معلم همیشه باید دراین فکر باشد که شاگردی که تربیت می‌کند که از نظر خلاقیت و درجه علمی از خودش بالا‌تر باشد؛ اما می‌دانید این روز‌ها من بیشتر دلم می‌خواهد آهنگسازی کنم و بنویسم. این روز‌ها انگار سرشار از موسیقی‌ام.»

    او دربارهٔ هرمز فرهت هم می‌گوید: «دکترهرمز چند سالی از من بزرگ‌تر هستند. ایشان الان درایرلند زندگی می‌کند. البته مدتی هم به ایران آمد، اما چون رییس دانشگاه موسیقی دابلین بودند، نمی‌توانستند در ایران برای مدتی زندگی کنند. الان هم بازنشسته شده‌اند، اما همچنان کرسی استادی خودش را دارد. بااین وجود دکتر «هرمز» علاقهی بسیارزیادی به ایران دارد، او در خارج از کشور هم مدام درباره ایران مقاله می‌نویسد و در هر آکادمی‌ای که سخن رانی دارد درباره کشورش سخن می‌گوید. او فوق‌العاده به فرهنگ ایران عشق می‌ورزد. ما به دلیل بعد مسافت این روز‌ها خیلی کم همدیگر را می‌بینیم. او از اولین استادان ما در دانشگاه تهران بود و بنابراین برای ما سمبل استادی محسوب می‌شدند.»

    شاهین فرهت این‌ها را که می‌گوید، تلفنش زنگ می‌خورد. گوشی‌ای زیبا و قدیمی. از‌‌ همان تلفن‌هایی که شماره‌گیرهای دایره‌ای دارد. وقتی می‌پرسم فکر نمی‌کنید که اگر در کشور دیگری بودید هم اکنون جهانی‌تر شده بودید؟ «من در کشورهای مختلف دنیا بوده‌ام. در هیچ کدامشان هم به عنوان توریست حضور نداشته‌ام، بلکه در آنجا کار کرده و پول درآورده‌ام، اما من از مملکت خودم معروف شدم و خیلی هم خوشحالم که در ایران مانده‌ام و اینجا را به عنوان محل زندگی انتخاب کردم. من عاشق ایرانم، اگرچه الان هم مجبورم که به خاطرکار‌هایم چند ماهی در سال را درخارج از کشور زندگی کنم.»

    صحبتمان تمام که می‌شود، استاد می‌رود پشت پیانوی قهوه‌ای رنگش و قطعه‌ای را می‌نوازد. انگار دست‌هایش که روی پیانو قرار می‌گیرند سال‌ها جوان می‌شود و پرشور.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *