×
×

«نگاه من به موسیقی سعدی در ترکیبی ازکلاسیسیم، ناتورالیسم، سمبولیسم و اکسپرسیونیسم است»

  • کد نوشته: 127691
  • 29 آذر 1395
  • ۰
  • پیمان سلطانی (موسیقیدان، نوازنده و رهبر ارکستر ایرانی): شعر سعدی، زبانِ پیوسته و همیشه ی فارسی است. شعرِ عشقِ مداوم است و حافظه ی عاشقانه های موروثیِ ماست. آن سوی کلامِ سعدی، جهانِ دیگری در حال تکوین است. سخن اش آنی متقدم دارد و عشق اش ورای منِ عاشق است. یک عشق مجرد، یک اندیشه ی ناب و یک ناخودآگاهیِ جمعیِ بشری است…

    «نگاه من به موسیقی سعدی در ترکیبی ازکلاسیسیم، ناتورالیسم، سمبولیسم و اکسپرسیونیسم است»
  • درباره ی سعدی از زبان پیمان سلطانی
    شعر سعدی، زبانِ پیوسته و همیشه ی فارسی است. شعرِ عشقِ مداوم است و حافظه ی عاشقانه های موروثیِ ماست. آن سوی کلامِ سعدی، جهانِ دیگری در حال تکوین است. سخن اش آنی متقدم دارد و عشق اش ورای منِ عاشق است. یک عشق مجرد، یک اندیشه ی ناب و یک ناخودآگاهیِ جمعیِ بشری است.

    سعدی، صورتِ ازلیِ فرهنگِ درخشان و متنوع فارسی، وَ ترنمِ دل انگیزی از عشقِ شاعرانه است. در عاشقانه هایش، عشق پیشین را در اکنون و عشق اکنون را در آینده بیان می کند. بدین صورت که زمان های گوناگون را از طریق روایت های زبانی و زبان عاشقانه، بی زمان می کند و در نتیجه ترکیبی از زبان، زمان و هستی به دست می آورد. سعدی با بازگوییِ عشق، قدم در ساحت معشوق می گذارد و با بی زمان کردن عشق، میانِ خلقت های مختلف، اشتراکِ ساختی و بنیادی ایجاد کرده و زبانِ عاشقانه ی شعر فارسی را پیش از حافظ از آنِ خود می کند. او می خواهد زبانِ گویای ماورای عشق باشد، به همین دلیل تمامیِ زبان ها را از آنِ خود می داند و آنجا که از جایگاه پند واندرز فاصله می گیرد، به استعاره ها و نمادهای دیگرِ اشعارش، مفهومی هستی شناسانه و به عشق جامعیتِ قُدسی می دهد.

    تمامیِ تصاویرِ وداع عاشق با معشوق، در شعر سعدی، به محتوا و معانی تبدیل می شود. مضمونی دائمی از گذرِ معشوق و ماندنِ حسرت است. سعدی در عاشقانه هایش صاحب نطق و بیان می شود چرا که پیوندی درونی با معشوق یافته و روابط عاشقانه را در شعرِ خود درونی کرده است. سعدی هوشمندانه، عشق ورزی را به زبان فارسی می آمیزد و ما را به جانِ عشق می اندازد و ما پای کوبان به سویش شتابانیم.

    “وَشتَن” رقصی است که در آن، عاشق به پیشواز معشوق می رود. در “وَشتَن” عاشق از خراسان آغاز می کند به فارس و به آذربایجان می رود و دوباره باز می گردد و سالک، طریق را به مطلوب نهایی می رساند و صورت معشوق را طواف می کند. همان شوقِ باز پیوستن و یکی شدن با محبوب، که همان نیمه ی گمشده است. در “وَشتَن” این مردان هستند که عشق را به زن می آموزند. این فرایند در “وَشتَن” منجر به زایشِ نوعی زبانِ جدیدِ موسیقایی شده است. زبانی دوگانه که گاه، خصلتی پوشاننده دارد و گاه آشکار می کند. در واقع نمادی از اتحادِ روحی و وجودی عاشق و معشوق است.

    درباره ی چگونگی ساخت «وَشتَن» – سعدی خوانی از زبان پیمان سلطانی

    نگاه من به موسیقی سعدی در ترکیبی ازکلاسیسیم، ناتورالیسم، سمبولیسم و اکسپرسیونیسم است. در کلاسیسیم آن‌چه برایم مهم است این‌ که میان پیشینیان و متاخران، به چشم عدل نظر کنم. توصیف و بیان صفات خوب و برجسته کردن اخلاق، آرمانی است و طبیعت انسانی را ثابت خواهد کرد که منطبق با دیدگاه های سعدی در گلستان و بوستان است، همان اصل عقل و اصل نزاکت ادبی . این نگاه عریان کلاسیسیم در سعدی را به سوی ناتورالیسم هدایت کردم موعظه اخلاقی از انسان، طبیعت وهستی که سعدی در حکایت هایش به آن می پردازد. نوعی از عقل گرایی که گاهی از منطق اومانیسم آغاز می‌شود. رمانتیسیم عاشقانه‌های سعدی منطبق بر نگاه “زولا” نیست.

    به‌همین‌خاطر بود که سعی کردم زشتی‌های نگاه‌های عاشقانه‌ی معاصر را با قداست عشق کهن پیوند بدهم. قهرمان من در وَشتَن، معشوقِ ساخته‌شده توسط سعدی‌ست. راویان در اثرم دست به اغراقی در شعر سعدی زده‌اند؛ چرا که خوانش مجدد یک اثر، به نوعی اغراق منجر می‌شود و اینجا سعدی را به سوی ناتورالیسم، با بیانی تراژیک هدایت کردم، در ادغامی از لحن محاوره، در قالبی از فنون علمی کمپوزیسیون موسیقایی معاصر. بعد از این مرحله، سعدی را به سوی حقیقت آسمانی-ازلی که همان سمبولیسم عارفانه است سوق دادم، به‌شکلی که بتوانم در موسیقی به مکاشفه و استغراق برسم و اینجاست که مُهر عالم هستی به شکلی مدرن در اثرِ هنری متجلی می‌شود در واقع یک بیان عواطف و افکار انتزاعی از تصاویر عینی که با خواندن سعدی برایم فراهم می شد. در فینال اثر، دیگر وقت معرفی سعدی امروزی بود که سعی کردم وَشتَن را به‌ سوی اکسپرسیونیسم طغیان‌ گر هدایت کنم و به جای نشان دادن جهان عینی و حقیقت ملموس، تجربه‌ ی نهایی ‌ام از سعدی را به شکل یک قهرمان بیان کنم اما قهرمان اینجا در درجه ی دوم است بلکه رویا و اوهام در شکلی از ابزار، یک رشته رویداد را بیان می کنند و اینجا دیگر، بیان عاطفی من از عاشقانه‌های سعدی به‌ همراه دشواری‌های جامعه‌ ی صنعتی مطرح می‌شود. در اکسپرسیونیسم، مولف تلاش دارد تا اضطراب روح خود را به تصویر بکشد و من این کار را در پایان وَشتَن انجام دادم و سعدی را امروزی کردم.

    در قسمت هایی از وشتن از ملودی گوزل اجرای حاج قربان سلیمانی استفاده کرده ام. البته این الگوی ریتمیک را در موسیقی قدیم ایران دوران عبدالقادر مراغه ای هم یافته ام و در رکن های عروضی بعضی از وزن های غزلیات سعدی هم وجود دارد. و نهایتا این انگاره ی ریتمیک را بهانه ای برای پیوند زدن میان سنت و مدرنیته ، میان موسیقی قدیم و معاصر ، میان موسیقی دستگاهی و فولکلور قرار داده ام.

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *