عصر چهارشنبه (بیست و سوم تیرماه) مجله بخارا دویست و پنجاهمین شب از مجموعه شب های بخارا را به استاد علی اکبر شکارچی، نوازنده برجسته کمانچه اختصاص داد. این شب با سخنرانی حسین علیزاده و پیام محمود دولت آبادی آغاز و با اجرای قطعاتی از موسیقی لری و شاهنامه خوانی توسط علی اکبر شکارچی و آساره شکارچی پایان یافت.
به گزارش سایت خبری و تحلیلی «موسیقی ایرانیان» و به نقل از ایسنا، علی دهباشی که اجرای جلسه را نیز بر عهده داشت، در ابتدا یاد و خاطره عباس کیارستمی و جمشید ارجمند را که به تازگی از میان ما رفتهاند گرامی داشت و برای این دو استاد گرانقدر طلب آمرزش کرد. سپس مرور کوتاهی بر زندگی، آثار و افتخارات علی اکبر شکارچی داشت.
سردبیر مجله ی بخارا در باره علی اکبر شکارچی گفت: او ششم فروردین هزار و سیصد و بیست و هشت در ایستگاه “چم سنگر” دورود در استان لرستان بدنیا آمد. در سال ۱۳۵۰ با ساز تخصصی کمانچه به دانشگاه هنرهای زیبای تهران وارد شد.کمانچه نوازی را تحت تأثیر کمانچه نوازان لرستان شروع کرد و اولین کسی بود که با ساز تخصصی کمانچه به تحصیل موسیقی در دانشگاه تهران پرداخت و نزد استادانی همچون “علی اصغر بهاری” “دکتر داریوش صفوت” “جلال ذالفنون” و “نورعلی خان برومند” به فراگیری موسیقی پرداخت و کارهای آوازی را نزد استادانی چون “محمود کریمی” “یوسف فروتن” و “استاد هرمزی” فرا گرفت و اولین کنسرت را در سال ۱۳۵۴ در شیراز به سرپرستی استاد حسین علیزاده اجرا کرد.
به گفته ی دهباشی آخرین کار ایشان که در دست اجرا است “آموزش ردیف های میرزا عبدالله” بصورت صوتی و تصویری است که هنرجویان میتوانند با دیدن این مجموعه آموزش های لازم برای کمانچه نوازی را بصورت تصویری نیز بیاموزند.
سپس دهباشی پیام محمود دولت آبادی را که به دلیل کسالت نتوانسته بود در مراسم بزرگداشت علی اکبر شکارچی شرکت کند برای حاضران قرائت کرد:
در متن این پیام آمده بود: «علی اکبرشکارچی، دوست عزیزم بی گمان دانسته ای که تا چه پایه برایم گرامی و محترم هستی. من بیش از هنرمندی ات به انسانیت ، صداقت ، وشرافت مندی ات احترام گذارده ام و احترام می گذارم و این مغایرت ندارد با احترام من به هنر و هنرمندی تو که با خصالِ عمیقاً إنسانی ات به خلاقیتی صمیمانه می انجامد. نباید از یاد ببریم که از برکت زحماتِ پیگیر و بی دریغ شما
در پیوستگی با پیشینه ای بومی، هنر کمانچه نوازی را به یک ساز مؤثر ملٌی ارتقاء بخشیدهاید.
این گرامیداشت برشما مبارک باد و حضور صمیمانه ی شما درجمع هنرمندانِ موسیقی ایران بر ما مبارک باد.
آرزومند توفیقِ شما».
در ادامه حسین علیزاده، درباره شخصیت و جایگاه هنری علی اکبر شکارچی گفت : شکارچی یک روشنفکر به معنای مثبت کلمه است و اگر امثال شکارچی در موسیقی ایرانی بیشتر بود، جامعه موسیقی و موسیقیدان ها تا این حد ضربه پذیر نبودند.
او ادامه داد: جمع با طراوت و خوش چهرهای که در این مکان گرد هم آمدهاند همه ناشی از تلاش های آقای دهباشی است و این جلسات باید در سراسر ایران و در ابعاد خیلی بزرگ انجام بگیرد که این اتفاق نمیافتد. من همیشه میگویم که ما نباید مدام بگوییم نمیگذارند و نمیشود، هرکسی در جایگاه خودش و در هر شغلی که هست باید کار خودش را به بهترین شکل انجام دهد و من به آقای دهباشی از این جهت تبریک میگویم.
این نوازنده با سابقه ادامه داد: امشب صحبت کردن برای من خیلی آسان است، چون درباره دوستی صحبت می کنم که گویی شرح حال خودم را میگویم. سعی می کنم مختصر از جایگاه شکارچی در موسیقی و شخصیت هنری او بگویم. من شکارچی را درهمان اوایل سال های دانشجویی، زمانی که در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی فعال شدیم، دیدم. ایشان واقعاً یک سوغاتی بودند که از لرستان مستقیماً به مرکز پست شدند. من در جریان نیستم که شکارچی چگونه سر از مرکز در آورد، ولی میدانم که زنده یاد آقای صفوت که مسئولیت مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را داشت، شکارچی خوبی بود. ایشان به دانشگاه ها میرفت و جوانان با استعداد را برای مرکز حفظ و اشاعه موسیقی شکار می کرد و علی اکبرشکارچی که خودش شکارچی بود در دام افتاد و به مرکز دعوت شد .
این موسیقیدان گفت: شکارچی درست در ابتدای جوانی در حالیکه نامزدی هم داشت، به تهران آمده بود و از عشق خودش دور بود. او تک تک آرشهها را به عشق همسرش ماهرخ میکشید. قبل از اینکه بخواهیم به خود شکارچی بپردازیم، باید به ماهرخ ، همسر ایشان بپردازیم ماهرخ تمام این سالهای بسیار سخت تا به امروز را در کنار شکارچی با اعتقاد حضور داشت و این چیزیست که خود شکارچی همیشه با قدردانی ، افتخار و با صدای بلند می گوید. این ها با اعتقاد و عشقی که به هم داشتند همیشه به هر هدفی که می خواستند ، رسیده اند و هر سختی که در راهشان بود را هموار کرده اند . و خوشبختانه جزء خانواده های بسیار شاد و خوشبخت جامعه هنرمندان ایرانی هستند.
علیزاده با بیان اینکه وقتی که موسیقی ایرانی را بررسی میکنیم، این موسیقی همواره از چند زاویه فراز و نشیب داشته است، اظهار کرد: در جامعهای که ردپای موسیقی در تمام معماری و فرهنگ ایرانی سایه افکنده است، حتی اگر ما بطور نوشته شده در تاریخ آثاری از موسیقی نمیبینیم، ولی وقتی طاق بستان یا عالیقاپو را نگاه میکنیم میفهمیم که موسیقی در دوره های مختلف چه نقش بسزایی داشته است. موسیقی از دورانی مشکل پیدا میکند که در ایران و به خصوص از دوران صفویه با مسائل مذهبی روبه رو میشود و موسیقی به نوعی حرام اعلام شد، که البته امروز هم فقط رسماٌ گفته نمیشود ، ولی همچنان با موسیقی شایسته رفتار نمیشود و این رفتار هم تا حدودی نشأت گرفته از همین نگاه است. کسانی که صاحب قدرتند همیشه نسبت به موسیقی نگاه بدی داشته اند ، ولی نباید تصورکنیم حالا که دیگر اینجا نمی شود کار کرد پس باید مهاجرت کنیم و برویم به کشورهایی که به موسیقی توجه می کنند چون این روش در تاریخ به هیچ وجه نتیجه خوبی نداشته است ، من شخصاً معتقدم که در ادبیات و دیگر رشته های هنری هم خیلی کم جواب داده است . وقتی که هنرمندان از سرچشمه اصلی جدا شوند دیگر نمی توانند آن نتیجه ای که باید در هنر داشته باشند ، بعضاً حتی چنان دچار سرخوردگی شدند و دست به خودکشی زدند .
علیزاده با بیان اینکه «من این بخش از روشنفکری را اصلاً قبول ندارم ، حتی اگر از صادق هدایت یا غلامحسین ساعدی صحبت بکنیم» ادامه داد: درست است که ما باید حس آنها را درک کنیم ، ولی نتیجه روشنفکری نباید این باشد که آدم وقتی خودش با محیط سازگاری ندارد ، حتی وقتی که مهاجرت می کند مجبور بشود خودش را از بین ببرد . ما در دوره ای زندگی می کنیم که می توانیم بیشتر به واژه روشنفکری فکر کنیم ، آیا روشنفکر کسیست که مسائل جامعه را بهتر ازعوام درک می کند ؟! پس اگر بهتراز دیگران درک می کند ، مسائلی که در کشورش می گذرد باید برایش طبیعی باشد و بتواند فرهنگ ، تاریخ و حوادث جامعه را کنار هم بچیند و بداند که چرا این اتفاقات در کشورش می افتد . منی که در ایران زندگی می کنم نمی توانم هر روز از یک خبری شوکه بشوم. اگر ما به عنوان روشنفکر نگاه درست تر و شناخت بیشتری نسبت به جامعه داشته باشیم ، باید بهتر از مردم عادی شرایط کشور را درک کنیم تا اینکه من بعضی اوقات می بینم که مردم عادی درکشان بیشتر است ، خودشان را بهتر وفق می دهند و زندگی طبیعی تری دارند تا برخی از روشنفکران ما که سرخوردگی جز جدانشدنی از زندگی آنهاست .
حسین علیزاده گفت: عقیده دارم که هیچ وقت نگوییم که این بلا را سر ما آوردند و نمی گذارند یا نمی شود . چون به طور کل فرهنگ ما ایرانی ها به شکلیست که همیشه معترض هستیم ، حتی اگر جایی حق با ما نباشد و یا اگر هم حق با ماست به قدری این اعتراض جز اخلاق ما شده است که در جای خودش تأثیری ندارد . حقیقتاً وضعیت موسیقی ایران از چه چیزی رنج می برد ؟ از نداشتن موسیقیدان روشنفکر که شرایط خودش را درک و مقاومت کند و برسر اصول خودش بایستند و یا از شرایطی که بر موسیقی وارد می شود ؟ به نظر من هردو زاده هم هستند . هرچقدر که موسیقی و شرایط موسیقیدان ها سست تر ، بدون اطلاعات و پشوانه فکری باشد ، ضربه پذیرتر خواهند بود.
این موسیقی دان با سابقه با بیان اینکه «چیزی که باعث می شود موسیقیدان های ایران اتفاق نظر نداشته باشند این است که موسیقیدان باید روشنفکر باشد ، روشنفکر به معنای مثبت آن ؛ یعنی آگاه و با شناخت از جامعه اش» اظهار کرد: به موسیقی ما از دوره قاجار و بعد از یک دوره غفلت طولانی مجدداً توجه شد . درست از آن زمان موسیقیدان هنوز شخصیت هنری خودش را به طور کامل بدست نیاورده است . ما در دوره قاجار موسیقیدان های بزرگی داریم که از آنها تجلیل می کنیم ، ولی همیشه شرایط موسیقیدان ها را بررسی می کنیم که از نظر فکری در چه شرایطی بودند و نسبت های جامعه چه بوده است . این حمایت از موسیقی و موسیقیدان ها در دوره قاجار کار بسیار خوبی بود ولی موسیقیدان های دوره قاجار هیچ کدام نقش اجتماعی نداشتند و به ندرت می توان افرادی نظیر درویش خان و عارف قزوینی در بین آنها دید .
این هنرمند ادامه داد: هرچه جلوتر می آییم می بینیم جامعه موسیقی ما از یک موضوع رنج می برد و آن این است که چقدر جنبه های روشنفکرانه در جامعه موسیقی ما رشد کرده است ؟ و چقدر جنبه های عامیانه در آن قوی است ؟ آن چیزی که بخصوص در این سالها خیلی مشاهده می شود عوام زدگی و عوام فریبیست که جامعه موسیقی را درگیر کرده است . نتیجه ای که امروز می خواهیم بگیریم این است که ما هرچه بیشتر موسیقیدان های آگاه به مسائل جامعه داشته باشیم می توانیم موفقیت بیشتری را انتظار داشته باشیم . اگر که موسیقیدان ها جزء بدنه عوام جامعه باشند نه می توانند تأثیرگذار باشند ، نه می توانند در مقابل رفتارهای ناشایست یک برخورد متحدانه داشته باشند و نه خودشان می توانند با هم متحد باشند ؛
علیزاده سپس درباره ی علی اکبر شکارچی نیز اظهار کرد: ما در گروهمان به شکارچی، دکتر عشایری می گفتیم و در تمام گروه اگر ما از نظر پزشکی مشکلی داشتیم به سراغ او می رفتیم . او در جریانات انقلاب بسیار به داد کسانی که زخمی می شدند می رسید و در بعضی مواقع قهرمانانه با خطر رو به رو می شد . او یک لر به تمام معناست و با تمام اصالت های خودش به تهران آمد و از همان روز اول متوجه شدم که این دوست لر ما روشنفکر است ، یعنی کسی است که کمانچه و ردیف میرزا عبدالله می زند و از استاد اصغر بهاری درس میگیرد.
او با اشاره به همکاریاش با شکارچی در دوران جوانی، گفت خیلی ها بودند که ما با آنها کار می کردیم و وقتی به مسیر نگاه می کنیم حتی به پیچ های اول هم نرسیدند و همان اول مسیر ایستادند ، بعضی ها بدون اینکه از جایی کمک بگیرند مسیر را ادامه دادند. شکارچی نه استخدام دولتی بود و نه از طرف ارگانی حمایت و پشتیبانی می شد . او خودش یک تنه و البته با حضور همسر بزرگوارش در کنارش تمام این راه ها را هموار کرد . نتیجه اینکه اگر شکارچی در یک سازمان دولتی نبود ، اگر در وزارت ارشاد ، خانه موسیقی و … نبود ، خود به خود خودش همه اینها بود . هیچ کدام از ادارات شایستگی حفظ غرور و شخصیت او را نداشتند ، ولی خود شکارچی با شایستگی تمام این مسئولیت بزرگ را در قبال خودش داشت و هنرمندی را بار آورد که وقتی شما می گویید شکارچی همه چیز را زلال ، باصفا و آماده فداکاری و جانفشنانی می بینید . این حرف هایی که من می زنم حاصل تمام عمر مشترکیست که ما با هم گذرانده ایم و من دیده ام که چیزی به عنوان ترس هیچ وقت در وجود شکارچی نبوده است . شکارچی خیلی مواقع کمانچه اش حکم یک تفنگ را داشت ، تفنگی که در موسیقی لری زیاد از آن می شنویم و اگر این تفنگ بر دوش شکارچی نبود ، ولی کمانچه اش همان حکم را داشت .
حسین علیزاده در پایان سخنانش با اشاره به اینکه «اگر تعداد هنرمندان نظیر شکارچی درجامعه بیشتر باشد، جامعه خوشبختی خواهیم داشت و موسیقی ایران به این اندازه دچار کمبودها و مشکلات نمی شود» گفت: وجود آدمهایی مثل شکارچی حتی آگاهی دهنده هم است، خیلی مواقع مسئولین موسیقی هیچ اطلاعی از این هنر ندارند و تنها یک حکم اداری دارند، ولی اگر آدم هایی مثل شکارچی در موسیقی ما بیشتر و بیشتر بودند حتی مسئولین هم آگاه تر می شدند.
در پایان علی اکبر شکارچی در سخنانی اظهار کرد: چقدر خوشبختم که در این دوران و در این روزگار کسی مثل آقای دهباشی بدون اینکه ما حقیقتاً ارتباط زیادی داشته باشیم این مراسم را برای من برگزار کرده است ، من فقط می دانم که آقای دهباشی بدون استثناء هر موقع که مجله اش منتشر می شود برای من هم یک جلد می فرستد . بدون اینکه ما حتی همدیگر را دیده باشیم و چقدر خوشبختم که دوستان و یاران ایشان از دو سال پیش محبت کردند و پیگیر برگزاری این شب بودند . نه اینکه من نخواسته باشم ولی درواقع خودم را همسنگ افراد بزرگی که عمرشان را پای فرهنگ و هنر این جامعه گذاشته اند و اینجا برایشان بزرگداشت برگزار می شود ، نمی دیدم.
این هنرمند موسیقی ادامه داد: در هیچ جای دنیا مثل ایران نیست که انسان ها به بهانه های مختلف دور همدیگر جمع بشوند و تبادل ذوق ، اندیشه ، مهر و عاطفه داشته باشند ، بخصوص مواقعی که بزرگداشت برای فردی در قید حیات باشد . اینها موقعی اتفاق می افتد که انسان ها دیگر بعد تاریک آن شخص را نمی بینند و تنها ویژگی های مثبت آن را می بینند و واقاً مثبت نگاه کردن یکی از گوهرهای گرانبهای انسانست.
این نوازنده در ادامه با تمجید از حسین علیزاده و داوود گنجهای و حاضران و برگزار کنندگان مراسم، گفت: زمانی که به دانشگاه آمدم فقط یک سری ترانه محلی را می زدم و برای اولین بار موسیقی دستگاهی به گوشم می خورد . از شما متشکرم که سیاهی های من را ندیدید و فقط رنگ ها و سفیدی های من را دیدید و من چقدر خوشبختم که یک عمر با رو سفیدی و سربلندی زندگی کرده ام . مزدی که شما به من دادید همین جمعیست که برتر از هر چیزیست .
شکارچی اظهار کرد: من از کودکی با ایلات و عشایر زندگی کرده ام شوق و امید را از آنها آموخته ام . کسانی که در زمان کوچ تمام زندگیشان به اندازه بار دو تا الاغ و قاطر نمی شود ، ولی وقتی با آنها زندگی می کنید متوجه می شوید که سرشار از طنز ، هجو ، فکاهی ، شعر و ترانه هستند و مثل اینکه در آسمان ها می رقصند ، اینها با امید و شوق زندگی می کنند و بدون هیچ گفتگویی این دلیری ، جسارت ، شهامت ، غیرت ، مردانگی و بخشندگی و پایداری را به شما منتقل می کنند .
او ادامه داد: نمی دانم که آیا شما تا به حال نیزاری در ساحل رود که چنگ بر ساحل می افکند تا سیلاب آن را نبرد را دیده اید یا نه ؟ یا موقعی که گل و گیاهی در دل کویر از زیر ماسه ها به شوق زندگی کردن سر بر می آورد ؟! من یکبار در کوه درختی را دیدم که سنگ را شکافته بود و از آن سر بر آورده بود ، دلیل این هیچ چیز نیست الی شوق زندگی کردن.
شکارچی در با شاره به سخنان حسین عیزاده اظهار کرد: همانطور که آقای علیزاده گفت زندگی بسیار سختی بر ما گذشته و اگر این شوق به زندگی نباشد آدم کمرش می شکند و نمی تواند دوام بیاورد ، آنهایی که موی سپیدی دارند و هم سن و سال من هستند می دانند که من چه می گویم . بنابراین این حکایت به قول خلیل جبران: ” حقیقتاً زندگی تاریک است اگر انسان شوق نداشته باشد و شوق کور است اگر بینش و دانشی نباشد ” بینش هم بیهوده است اگر شما کاری نکنید و کار اگر آمیخته با عشق نباشد تهی است و کار با عشق یعنی همین خانه ای که من برای بچه هایم ساخته ام ، یعنی ” ترکمن “، ” نی نوا “، ” کلیدر” ، ” جای خالی سلوچ کار با عشق ” ، ” خانه دوست کجاست ؟ ” .
شکارچی در پایان گفت: من برای پاسداری از موسیقی این سرزمین کار کردم و ادامه دادم . روزی در کوه صحنه ای دیدم که مرا ترغیب کرد به تکرار ، ماندگاری ، پایداری و پای این نگهبانی ایستادن . دیدم قطره ای از دل صخره ای که روی آن خزه بسته بود و از پرسیاوشان پر شده بود فرود می آمد و چون این قطره فرود می آمد با خودم گفتم «قطره به خواب نمی رود / نمی رود خواب در چشمان من /می چکد خون من و قطره قطره بر این سنگ سیاه / تا بگذرد از دل سخت و سیاه او / من به خواب می روم و قطره هم وقتی که می چکد جان من قطره قطره بر پای ارغوان».
در این مراسم ایرج رحمان پور و داوود گنجهای نیز دقایقی درباره علی اکبر شکارچی سخنرانی کردند و در ادامه علی اکبر شکارچی و آساره شکارچی به شاهنامه خوانی و اجرای ترانه ای لری مربوط به عصر شکارگری با همراهی ساز کمانچه و تنبک پرداختند که مورد استقبال و پسند حاضران واقع شد.
دیدگاهتان را بنویسید