×
×

پای‌کوبان آشکار و مطربان پنهان چو راز

  • کد نوشته: 19042
  • 31 اردیبهشت 1391
  • ۳ دیدگاه
  • به دیدن محمد اسماعیلی، استاد پیشکسوت و نوازنده ساز تنبک، متولد چهارم شهریور ۱۳۱۳ تهران رفته‌ایم، کسی که به تایید اساتید فن بعد از حسین تهرانی (که به ساز تنبک شأنیت و شخصیت داد) جایگاه ایشان را خالی نگذاشته. سر تمرین اجرای گروه همنوازان تنبک رفته‌ایم که قرار است به مناسبت بزرگداشت این استاد مسلم […]

  • به دیدن محمد اسماعیلی، استاد پیشکسوت و نوازنده ساز تنبک، متولد چهارم شهریور ۱۳۱۳ تهران رفته‌ایم، کسی که به تایید اساتید فن بعد از حسین تهرانی (که به ساز تنبک شأنیت و شخصیت داد) جایگاه ایشان را خالی نگذاشته. سر تمرین اجرای گروه همنوازان تنبک رفته‌ایم که قرار است به مناسبت بزرگداشت این استاد مسلم تنبک روی صحنه بروند و گوشه‌یی از آموخته‌های خود را به نمایش بگذارند. چیزی در حدود ده دقیقه که مهارت انگشتان و قدرت پنجه‌ها در ضرباهنگ ریتم‌های گوناگون چنان موجی از شعف و حس تاثیر را برمی‌انگیزد که بی‌اختیار برای مدتی کنده شدن از محیط و گم شدن در رقص ریتم را تجربه می‌کنید. گسست‌ها و شکست‌ها و سکوت‌های به موقع حین تمرین، تنوع ریتم و ورود از ریتم‌های سنگین به تم‌های آشنا آن‌هم به طرفه‌العینی که نه گوش احساس گسست کند و نه حس درهم ریختگی ایجاد شود، به روانی و پیوستگی صورت می‌گیرد و چیزی جز مهارت در پردازش ریتم و خلاقیت یک روحیه متصل به کائنات نمی‌تواند باشد. آن‌گونه که خود می‌گوید، از تنبک صدای «هو» می‌شنود و جز این نمی‌تواند باشد چراکه تاثیر تنبک اسماعیلی همگان را به یاد این بیت خواجه در ساقی‌نامه معترف می‌دارد «که بار غمم بر زمین دوخت پای / به ضرب اصولم برآور ز جای». راست گفته‌اند که افتخار اساتید بزرگ به شاگردان‌شان است و اسماعیلی هم استثنا نیست و در ابتدای سخن از هنرجویانش تعریف و تشکر می‌کند که هم انسان‌های ظریفی هستند و هم خوب زحمت کشیده‌اند. نشان درجه یک هنری وزارت ارشاد معادل دکترا را دارد اما نظام ناهماهنگ پرداخت هنوز هم گلایه و شکایت هنرمندان را دربردارد، چراکه اغلب با مدارک دکترای هنری حقوق بازنشستگی‌ای در حد دیپلم می‌گیرند و معلوم نیست کی جایگاه این هنرمندان بی‌‌ادعا در این ابعاد دیده خواهد شد و آیا تکریم هنرمندان فقط منوط به یک روز است؟ اصلا چه کسی به فکر این است که هنرمند چگونه نان شب خود را به دست می‌آورد؟ آن هم استادی که هرگز حاضر نشد در برابر چند ده برابر حقوق ماهانه فرهنگ و هنر برود در کافه‌ها بنوازد. گپ و گفت با این استاد که حین صحبت تنبک را شاهد می‌آورد و ریتمی را روی آن ضرب می‌گرفت، لطف دیگری داشت و به خصوص طرز بیان و گفته‌هایش که هنوز هم صفای بچه‌های تهران قدیم و محله سنگلج را در آن می‌توان یافت. او در ابتدای این کلاس می‌خواهد هنرجویانش که نزدیک به ۳۰ نفر هستند شهادت دهند که در کلاس از انسانیت چه آموخته‌اند و ادب را مهم‌تر از تنبک‌نوازی می‌داند و هزار نکته باریک‌تر از مو را عامل تهرانی شدن استاد تهرانی می‌داند. گپ صمیمانه‌مان را بخوانید ولی پیش از آن سپاسگزاری می‌کنم از هنرمند عزیز آقای سعید ثابت که امکان این گفت‌وگو را میسر ساختند.

    ‌ شما ظاهرا از سنین کودکی ضرب‌نوازی را آغاز کردید، چگونه به موسیقی و ضرب علاقه‌مند شدید؟

    من متولد بخش ۴ تهران محله سنگلج هستم. دایی‌ام ضرب‌گیر بود و در عروسی‌ها ضرب می‌گرفت. دو دایی دیگر هم داشتم که هر دو موزیسین بودند؛ مصطفی و مرتضی گرگین‌زاده که سابق با بانو دلکش کار می‌کردند. از بچگی ضرب می‌زدم. مادرم زن محجبه و مومنی بود و خانواده مذهبی‌ای داشتم. او گلدان برایم پوست می‌کشید. آن زمان حیاط‌ها بزرگ بود و من در حیاط می‌چرخیدم و ضرب می‌گرفتم و می‌گفتم «آی دیمه دیمه آی دیمه دیمه». این را مادرم نقل می‌کرد. دایی‌ام با استاد تهرانی دوست بود و مراوده داشتند. ایشان مرا به استاد تهرانی معرفی کردند. یکی از آن روزها که استاد تهرانی در منزل دایی‌مان بود، ضرب را جلوی من گذاشتند و گفتند محمد بزن استاد ببیند. کمی ضرب گرفتم. همان‌جا استاد از من خوش‌شان آمد و شماره‌شان را به من دادند و من تلفن زدم و دیگر رفتم و رفتم. هنرستان آقای امیرجاهد می‌رفتم. با خود آقای تهرانی چند سال کار کردم. در هنرستان آقای امیرجاهد کلاس‌های شبانه می‌رفتم. و ضرب را آنجا یاد گرفتم. بعد من را آقای تهرانی به هنرستان موسیقی ملی کلنل وزیری معرفی کردند. بعد از آن خودم رفتم کلارینت خریدم پیش آقای غریب در کنسرواتوار موسیقی. هشت سال کلارینت زدم و به خاطر ضرب برگشتم دوباره ضرب را از سر گرفتم. سپس به جای استاد تهرانی در هنرستان موسیقی ملی زمان آقای حسین دهلوی تدریس ضرب را شروع کردم. (استاد تهرانی مریض‌احوال بود و نمی‌توانست هنرستان بیاید. من را معرفی کرد جایش درس بدهم.) و هنوز که هنوز است، در هنرستان دختران و پسران و دانشگاه ضرب تدریس می‌کنم. اصولا دایی‌ام باعث پیشرفت من شدند و استاد تهرانی تشخیص دادند که مرا قبول کنند.

    ‌ چگونه استاد تهرانی شما را پذیرفتند؟

    آقای تهرانی آن موقع کسی را تا امتحان نمی‌کرد، قبول نمی‌کرد. امتحان ریتم از من گرفت. چند تا ریتم زد و من توانستم در حدودی آن ریتم را اجرا کنم و همان موقع شماره تلفن‌شان را به من دادند و تماس گرفتم. من را که معرفی کردند، رفتم خانه‌شان و شدم مثل پسرشان. آنقدر استاد تهرانی آدم بزرگی بودند. فراموش نمی‌کنم زمانی که خانه نداشتم، سند خانه‌شان را به من دادند که ببرم بانک رویش وام بگیرم (البته نبردم و وام نگرفتم) اما هیچ وقت این دل‌بزرگی ایشان از یادم نمی‌رود. این اساتید بزرگ مثل تهرانی و صبا این گونه و بزرگوارانه به کسی که هنرجویشان بود و دوستش داشتند، ابراز لطف و بزرگواری می‌کردند. ما آن زمان مثل پدر و پسر بودیم. ۳۰ سال خدمت استاد تهرانی را کردم و افتخار می‌کنم. ما این‌گونه شاگردی کردیم. متاسفانه امروز این‌گونه نیست و هنرجو به خاطر شهریه‌یی که می‌دهد، همیشه طلبکار است.

    ‌ استاد تهرانی از روی نت به شما آموزش می‌دادند؟

    نه، نت را خودم آموختم چون نزد آقای غریب، رییس هنرستان کنسرواتوار موسیقی، کلارینت می‌زدم. استاد تهرانی به شیوه سینه به سینه و گوشی کار می‌کردند. البته کتاب تنبکی را که نوشته‌ام، استاد تهرانی زدند و روی نوار ضبط کردیم، استاد ظریف زحمت کشیدند آن را به نت درآوردند که ۳۰ سال است آن را تدریس می‌کنم.

    ‌ آیا نظرها و ایده‌های خود را هنگام فراگیری به استاد انتقال می‌دادید؟

    هیچ وقت در برابر استاد اظهار وجود نکردم. حتی اگر خودشان ضرب را در آغوشم می‌گذاشتند، در برابرش هرگز ضرب نمی‌گرفتم. ریتم‌هایی هستند که ساخته شده‌اند و بیشتر مطرب‌های محفل‌گرم‌کن عروسی‌ها درست کرده‌اند و می‌زنند و آنها آن‌گونه دوست داشتند ولی من نمی‌کنم. حضرت مولا فرموده: «شوخی نکنیم که ارزشت از بین می‌رود، دروغ نگوییم که نورانیت، از میان می‌رود. از دو خصلت بپرهیز: آزردگی و کسالت، که اگر آزرده شوی نمی‌توانی برحقی بردبار باشی و اگر کسالت به خود راه دهی، نمی‌توانی حقی را به جای خود راه دهی.» من راهی که آنها برای خنداندن و سرگرم کردن مردم می‌روند، نرفته‌ام. آن هم هنری است ولی من آن راه را نرفتم و راهی را رفتم که بزرگانم رفته‌اند و این راه را بیشتر پسندیدم و دیدم که برای انسان سنگینی و وزنه بودن خیلی مهم است. هیچ بزرگی را ندیده‌اید که جلف باشد یا جوک بگوید و مسخره‌بازی دربیاورد. همه‌شان وزنه‌یی بودند و سنگینی خودشان را داشتند. البته آدم‌های بداخلاقی هم نبودند و به موقع آنچه را که لازم بود بگویند، می‌گفتند و آدم‌های مودبی بودند و از ادب خارج نمی‌شدند. حالا این صدا را بشنوید و ببینید تا به حال به شما این را گفته‌اند. در این ساز شما صدای خدا را می‌شنوید. (تک‌‌ضربه به تنبک) می‌گوید «هو» یعنی او. پس از هرچیزی می‌توان خوب استفاده کرد و هم بد. چاقو فی‌نفسه آدمکش نیست. نفس عمل استفاده‌کننده است که از آن چه استفاده‌یی ببرد.

    ‌ روش تدریس استاد تهرانی چه نکته‌ ویژه‌یی داشت؟

    گوشی درس می‌دادند. یک ریتم را می‌زدند و سپس می‌گفتند بزن. آنقدر تمرین می‌کردم تا خوب جا بیفتد. بعد از آن باز تمرین و تکرار کردیم تا رسیدیم به ریتم در تصانیف و بعدش به شعر و سرانجام وزن‌خوانی. در زمانی که از استاد درس می‌آموختم، با این شعر شروع کردم و ضرب گرفتم. این کار، کار عمل است. در سابق هر ضربگیری که ضرب می‌زده، باید می‌توانسته هم بزند و هم بخواند. یکی از هنرهای ضرب‌نواز این است. تصانیف قدیم و ردیف‌های قدیم را از استادم یاد گرفتم. اولین چیزی که آموختم، ضربی در آواز ابوعطاست: «چه شود به چهره زرد من نظری برای خدا کنی/ که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی/ تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین/ همه غمم بود از همین که خدانکرده خطا کنی/ تو شهی و کشور جان تراست تو مهی و ملک جهان تراست/ ز ره کرم چه زیان‌تر است که نظر به سوی گدا کنی؟» این را اجرا کردم برای اینکه بدانید روش تدریس اساتید در قدیم همین‌گونه بوده و این‌طور نبود که چهار تا ریتم بزنند و بعد هم بقیه را از روی نوار ضبط شده بگیرند گوش کنند. همه پیش استاد می‌رفتند زانو می‌زدند و ضرب می‌گرفتند، نفس به نفس از استاد یاد می‌گرفتند. و می‌گفتند آدم باید دود چراغ بخورد تا یاد بگیرد. باید نفس استاد بهشان بخورد تا آن پختگی را پیدا کنند. آقای تهرانی شیش و هشت می‌خواستند درس بدهند می‌گفتند «بله و بله و بعله دیگه / بله و بله و بعله دیگه» ایشان این‌گونه درس می‌دادند، ولی الان نت هست و هر کس سواد نت دارد، می‌تواند استفاده کند. با نت می‌گویند «یک دو سه چهار پنج شیش» و هر بار ضربه‌یی به تنبک می‌زنند. یا دوضربی که استاد می‌خواستند بزنند، می‌گفتند «یکصد و بیست و چهار» می‌توان گفت «هشتصد و بیست و دو» یا «سیصدوبیست و پنج»، البته این قانون نیست فقط از روش‌های تدریسی مخصوص هر استاد در گذشته بود. حالا نت و کتاب آن را راحت‌تر کرده و من هم با کتاب درس می‌دهم.

    ‌ در ابتدا روزی چند ساعت تمرین می‌کردید و آیا هنوز هم تمرین می‌کنید؟

    بله. الان به حالم بستگی دارد. از یک تا پنج ساعت تمرین می‌کنم. در ابتدا که هنرجوی استاد تهرانی بودم روزی ۱۰ ساعت تمرین می‌کردم. تازه آن زمان‌ ساز نداشتم. مادرم را بردم سه‌راه سیروس یک ضرب حلبی خریدم تا مادرم بگذارد زیر چادرش و تا خانه بیاورد. برای اینکه مردم در و همسایه خبردار نشوند پسر فلانی ضرب می‌زند. ببینید ما کجا بودیم و وضع‌مان چگونه بوده! می‌رفتم در صندوقخانه، رویم چندتا لحاف و پتو می‌انداختم تا صدای ضرب بیرون نرود و در و همسایه متوجه نشوند و این‌گونه بود که ضرب یاد گرفتم.

    ‌ چرا به برنامه آقای پیرنیا (گلها) در رادیو نرفتید؟

    بعد از مدرسه استخدام فرهنگ و هنر شدم و از همان‌جا هم بازنشسته شدم و هنوز هم با همان حقوق زندگی می‌کنم (البته اگر نشان درجه یک هنری من که معادل مدرک دکتراست، تاثیر داشت، حقوق بهتری می‌داشتم). فرهنگ و هنر اجازه نمی‌داد ما جایی برویم برنامه اجرا کنیم (حتی در منزل پهلبد چه برسد رادیو!) معتقد بودند که هنرمند باید ارزش داشته باشد و هنرش را نفروشد و اگر فروخت، حدش همان است. و چون در استخدام وزارت فرهنگ و هنر بودم، طبق قانون اجرای برنامه در رادیو نداشتیم. فقط تلویزیون می‌رفتیم که هر شب با یک گروه تا ۸:۳۰ برنامه داشتیم. یک شب با گروه آقای پایور، شبی با گروه آقای مهرافشان یا گروه آقای خوشدل و آقای محمد حیدری و گروه بانوان خانم پرتو. آن موقع رادیو ما را دعوت نکرد. بعدها در زمان آقای ابتهاج از ارکستر آقای پایور برای برنامه گلها دعوت شد که رفتیم و چند برنامه با آقای شجریان، گلچین و شهیدی ضبط کردیم. (البته قبل از آن ماهی یک‌بار با آقای شجریان در تالار رودکی کار می‌کردیم).

    ‌ شما جایگاه مدرسی استاد تهرانی را در هنرستان پر کردید. او چه پیشنهادی برای شما داشت؟

    گفتند اول آدم باش، بعد هنرمند. ۹۰ درصد این هنر چیز دیگری است و یکی‌اش نواختن. این را حلقه گوشم کردم و همین‌گونه هم تدریس می‌کنم. درس اخلاقی‌ام این چیزهاست و اینها را می‌گویم. شاگرد می‌آید سر کلاس، می‌گویم شما یک راهی را انتخاب کرده‌اید و در این راهی که می‌خواهید بروید و حرکت می‌خواهید کنید مثل یک سفر وسایل لازم دارید. و آن چیست «انسان باید سفر کند و خدمت اولیای خدا برسد در هر رشته‌یی، اول آن‌که نیت خالص گرداند و به هر شهر و دیار که رسد مرادش طلب دانش باشد و از صحبت دانشمندان طلب علم نماید به موجب اطلبوالعلم من المهد الی الحد، و در هر حال فارغ از خیال تحصیل کمال نباشد و همواره با نیکان روزگار و محققان هر دیار مجالست و موانست کند» چرا؟ چون نفس انسانی خوپذیر است. گفت پیغمبر که: «هر جا می‌روی اول باید طالب مرگ شوی. اگر قصد سیاح (ضربگیر) چنین نباشد مانند حیوان جز شکم پر کردن و کمر خالی کردن نباشد و به اصطلاح سیاحان چنین کسی گدای دربه‌در و هرزه‌گرد و شکم‌پرور است و در زمره این آیه خداوند اولئک کالانعام بل هم اضل.» اضل ابدی است چون عقل دارد و این‌طور رفتار می‌کند. بعد اینها، صحبت‌ها در مورد صبر و قناعت و عفت و علم و سخاوت تا دوازده شرط دیگر برسد. تا هنرجو اینها را بیاموزد، یک سال گذشته و دیگر پخته شده. آن‌وقت دست خود هنرجو می‌سپارم. می‌گویم برو کتاب تهیه کن و بخوان تا علم و معرفتت زیاد شود. استاد تهرانی هم به من گفتند از کنار من که رفتی، می‌روی سر مسجد شاه یک کتاب موش و گربه می‌خری، شروع می‌کنی به کتاب خواندن تا علاقه‌مند به کتاب خواندن شوی.

    ‌ روز اول درس‌تان همین بود؟

    بله، روز اول با همین درس‌های اخلاقی شروع کرد. گرفتاری ما سر اخلاق است. سر ساز زدن نیست. کمی بالاتر و پایین‌تر هر کسی می‌تواند بزند. گرفتاری ما سر این است که تا کسی می‌تواند سازی دست بگیرد، دیگر به استاد خود احترام نمی‌گذارد. مگر ادب داشته باشد و حق‌شناس باشد. بزرگان هم گفته‌اند که اگر کسی هنرش را فروخت و رفت در کافه و عروسی زد، به آن نمی‌توانیم هنرمند یا استاد بگوییم، برای اینکه رفته ضرب زده تا دیگری بیشتر گمراه شود. اشکال ما سر تربیت است. می‌دانید چرا آقای ثابت شد هنرمندی که امروز هست و افتخار من این است که برایش ضرب می‌زنم؟ برای اینکه ۱۰ سال به استاد پایور خدمت کرد و او را تر و خشک می‌کرد و تمام این سال‌ها همانند پسر برای استادش بود. کارهایی برای پایور کرد که خیلی‌ها در ازای پول هم این کارها را نمی‌کنند! من خودم سه ماه رفتم اما از توانم خارج بود. اما آقای ثابت همیشه آنجا بود. ۱۰ سال، شوخی نیست. استاد پایور نمی‌توانست راه برود. ما اصرار داریم هنرجو این چیزها را بیاموزد. کسی به بیوگرافی اشخاص کاری ندارد. همه ضرب کمی بالاتر، کمی بهتر و کمی پایین‌تر می‌زنند. شاگردان را با این صحبت‌ها نگه داشته‌ام. کلاس با این کلمات شروع می‌شود. بعد تمرین و ضرب. استاد تهرانی این مسائل تربیتی را نمی‌گفت. من در زمانی مطرح شدم که دیدم گرفتاری اخلاق بیشتر است. مجبور شدم این راه را شروع کنم چون شاگرد به حرف من گوش می‌کند. پس حرف خوب را بگویم که در وجودش اثر بگذارد تا آدم مفیدی در مملکتش باشد چون گرفتاری همه هنر در ادب است: «ادب بهتر از گنج قارون بود / فزون‌تر ز ملک فریدون بود/ بزرگان نکردند پروای مال/ اموال را هست روزی زوال/عنان سوی علم و ادب تاختند/ که نام نکو از ادب یافتند.» بلی سرمایه هر سعادت و پیرایه هر کرامت ادب است. هیچ جامه کمال بدون سوزن ادب دوخته نشود.

    ‌ نکته بارز در تنبک‌نوازی شما استفاده از بدنه ساز و حلقه زدن روی دیواره ساز است. این حربه از کجا می‌آید؟

    بله، این حلقه‌ها (اشاره به انگشتان) مال استاد تهرانی بود که در نوازندگی استفاده می‌کردند و به من دادند و من هم در ضرب به کار می‌برم. کارهای زیادی می‌توان با این حلقه‌ها کرد چراکه تنوع زیادی به اجرا می‌دهد.

    ‌ با کدام ارکسترها و خواننده‌ها در فرهنگ و هنر کار کرده‌اید؟

    اولین ارکستری که کار کردم، ارکستر نصرت‌الله گلپایگانی بود. بعد با ارکستر محمد حیدری و بعد ارکستر پایور که هفت سال رفتند خارج از ایران و دوباره که برگشتند، باز هم با هم کار کردیم. با ارکستر آقای دهلوی هم در کاری ساز زده‌ام. کار رسمی‌ام با ارکستر پایور بود که ۴۰ سال در این ارکستر ضرب گرفته‌ام. البته گاهی اوقات آقای تهرانی هم می‌آمدند اما ضبط‌های پایور ۸۰ درصد با من بوده. با خواننده‌هایی چون خانم افسانه، پریوش، افخم، خاطره، پروانه و آقایان احمد ابراهیمی، گلچین، شهیدی، شجریان و نخست (که از این کار بیرون رفتند) کار کرده‌ام.

    ‌ بهترین کارهای شما با کدام ارکستر بوده؟

    فقط با ارکستر پایور.

    ‌‌ بیشترین انرژی را در اجرا از چه کسی می‌گرفتید؟

    فقط پایور بود که روی من اثر مثبت داشت. او ساززن نبود. پروفسوری بود که کسی او را نشناخت. کسی در کنارش نتوانست دوام بیاورد و فقط خدا کمک کرد که توانستم از پس‌اش بربیایم.

    ‌ چرا فقط شما توانستید؟

    برای اینکه کار می‌کردم و او و شخصیتش و سازش را دوست داشتم. می‌نشستم کار می‌کردم که بتوانم به آنچه ایشان می‌خواستند، برسم. سخت‌گیری‌های ایشان باعث می‌شدند بیشتر تلاش کنم. البته ایشان مرا در اختیار خودم می‌گذاشتند و اکثرا در کارهایشان سولو زده‌ام.

    ‌ در دونوازی‌های شما شاهد هستیم که خیلی خوب انرژی پخش می‌کنید. علت این روحیه انرژی‌بخش فقط وجود همنوازی چون پایور است یا مسائل دیگری هم مطرح است؟

    هم وجود پایور علتش بود و هم اینکه باید به آن (اشاره به بالای سر) متصل بود. الان هم همین‌گونه سعی می‌کنم انرژی پخش کنم. وقتی «مجید مهران» سفیر امریکا بود، با آقای پایور برای اجرا به امریکا دعوت شدیم. او همیشه در ابتدا مرا می‌فرستاد تا سولو بزنم. آقای مهران با حالتی از شک گفت چه می‌خواهی بکنی؟ گفتم: «سولو می‌زنم.» گفت: «نمی‌دانید دیشب هنرمند هندی در این سالن چه کرد (با حالت شگفتی)! کاری کن که ما هم سربلند باشیم.» در راه که داشتم از راهرو به سمت سن می‌رفتم، با خودم گفتم خدایا خودت آبروی ما را حفظ کن. ساز زدم و ۷۰ نفر را آن شب به خاطر من شام دادند. اینها همه نظر اوست. آدم خودش چیزی نیست.

    ‌ از ضربگیرهای همدوره خودتان از کار چه کسی بیشتر خوش‌تان می‌آید؟

    آقای افتتاح، جهانگیر ملک، بعدتر آقای فرهنگفر و… همه‌شان خوبند، همه از من بهتر هستند. فرهنگفر با من هم کار کرده بود و خوب بود.

    ‌ فکر نمی‌کنید به علت زیادی تنبک‌نواز و استفاده کردن از هر کسی به عنوان نوازنده تنبک در گروه‌ها، تنبک دارد از جایگاه خود خارج می‌شود؟

    چرا متاسفانه این اتفاق دارد رخ می‌دهد. باید شاگرد برود جلوی استاد زانو بزند، جلوی چشم استاد تمرین کند و نفس استاد به او بخورد تا به مرور زمان استاد شود. آنها نوار این و آن را می‌گیرند و تمرین می‌کنند. نمی‌روند پیش یک استاد بیاموزند. شما وقتی با هواپیما مسافرت می‌روید، دیگر مثل سفر با ماشین در جاده با پنچری لاستیک و غذای بد رستوران بین‌راهی و مسمومیت و کلا فراز و فرودها و تجربه‌ها آشنا نمی‌شوید. استاد خوب همه اینها را می‌تواند بیاموزد. آدم باید صبر کند و از هر جایی نکته‌یی بیاموزد تا بشود استاد تهرانی ولی اینها نرسیده می‌خواهند بشوند استاد تهرانی. اول باید زمان بگذارند، بعد استعداد باشد، بعد استاد باشد و صد نکته دیگر که در کنارش تا یکی بشود حسین تهرانی.

    درباره هنر و زندگی محمد اسماعیلی
    ریتم‌هایی برای اخلاق
    افشین پویان‌پور

    هنر تنبک‏نوازی در موسیقی ایرانی چندان مورد توجه‏ نبود تا ظهور حسین تهرانی‏ که با قابلیت‏هایی که به نواختن تنبک بخشید ارزش و اعتباری به تنبک و نوازنده آن اعطا کرد که پس از سالیان‏ سال بدون یاد و نام او هیچ شاگردی دست به ساز نمی‏برد. می‌گویند تهرانی ‏ همیشه یادآوری می‌کرد تنها آرزویم این است که به تنبک‏ شخصیت دیگری بدهم و آن را در بهترین شرایط در کنار سازهای دیگر بنشانم و کاری کنم که تنبک‏نوازی افتخار باشد و چنین هم شد.

    یکی از هنرمندان برجسته‌یی که این رویکرد به نوازندگی تنبک را ادامه داد و به گونه‌یی اعتلا بخشید، محمد اسماعیلی است. محمد اسماعیلی به عنوان شاگرد وفادار تهرانی با روحیه‌یی ایثارگرانه و همچون کسی که شیفته موسیقی و ساز محبوبش است راه استاد را ادامه داده و ماحصل شایسته‌یی را برای موسیقی ایران به جا گذاشته است. تشکیل گروه‌های تنبک‌‌نوازی (که یکی از ماحصل‌های این رویکرد در فرهنگسرای ارسباران روی صحنه رفت)، همراهی با هنرمندان برجسته و سهم در تولید آثار ارزشمند و همچنین تربیت شاگردانی از نقاط مختلف ایران از جمله فعالیت‌هایی است که محمد اسماعیلی در طول عمر هنری خود به انجام رسانده است.

    اسماعیلی آنچه را که از استاد خود آموخته با ذوق و سلیقه درونی‏اش‏ درهم آمیخته و آثاری خلق کرده که با اجرای آنها در کنسرت‏های‏ داخل و خارج از کشور شگفتی آفریده و مورد تحسین تماشاچیان و هنردوستان شده است. اسماعیلی در سال ۱۳۱۳ به دنیا آمد. تحصیلاتش را در دبستان رازی‏ و دبیرستان پیرنیای تهران به اتمام رساند. او از وجود دایی‌های خود مرتضی و مصطفی گرگین‏زاده (که هر دو نوازنده بودند) بهره برد و در همان سنین کودکی در سال ۱۳۲۰ با استاد بزرگ تنبک، حسین تهرانی آشنا شد. در میان نوازندگان برجسته تنبک، اسماعیلی تنها کسی بود که ساز تخصصی و ساز اولش، همان تنبک بود. مابقی در سازهای دیگر تخصص داشتند.

    در سال ۱۳۴۳ در هنرستان موسیقی ملی به صلاحدید بزرگان به جای استادش برای تدریس انتخاب شد و در تربیت هنرجویان کوشش فراوان کرد. برای نخستین‏بار آموزش دف به هنرجویان علاقه‏مند توسط ایشان‏ انجام گرفته و هم‏چنین هنرجویان ضمن تحصیل در گروه وی به همکاری با او مشغول بوده‏اند.

    در سال ۱۳۴۵ سرپرستی گروه تنبک‏نوازان وزارت فرهنگ و هنر را به عهده گرفت و ۱۲ سال فعالیت خود را در ۱۵ قطعه بر اساس‏ ریتم‏های ایرانی جلوه‏گر کرد که بعضی از آنها در جشن هنر شیراز و کنسرواتورهای مختلف در خارج از کشور روی‏ صحنه رفته است. قطعه‏ رهنما بر اساس یکی از داستان‌های اصیل ایرانی ساخته شده است که حدودا ۲۰۰ مرتبه و با موفقیت چشم‏گیر روی صحنه رفته است و قطعه دیگری را در سالروز فوت زنده‏یاد حسین تهرانی‏ تنظیم و به اجرا درآوردند. از دیگر فعالیت‏های ایشان همکاری با گروه اساتید موسیقی ایران به رهبری استاد فرامرز پایور است که‏ سالیان سال ادامه داشته است. پس از ۱۰ سال وقفه کار هنری از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۸ بار دیگر فعالیت خود را از سر گرفته و در سال ۱۳۶۸ با گروه تنبک خود که از شاگردان جدید و سال‌های آخر تشکیل شده بود، قطعاتی را به مناسبت‏ ولادت حضرت علی اجرا کرد.

    در سال ۱۳۶۸ استاد اسماعیلی‏ به همراه گروه اساتید موسیقی ایران جهت اجرای برنامه به دعوت کانون‏ موسیقیدان‏های فرانسوی که درباره‏ موسیقی کنکاش می‏کرد، به مدت یک هفته در معروف‏ترین سالن تئاتر پاریس به اجرای برنامه‏ پرداخت و در همان هنگام دعوتی از کشور امریکا از ایشان جهت‏ اجرای کنسرت به عمل آمد و مدت سه ماه در شهرهای لس‏آنجلس، واشنگتن، کالیفرنیا و اورنج کانتری به اجرای برنامه پرداخت که این اجرا در یک کاست به نام دونوازی به همراه استاد فرامرز یاپور، استاد جلیل‏ شهناز و استاد مرحوم اصغر بهاری در دسترس علاقه‏مندان به موسیقی‏ قرار گرفت.

    محمد اسماعیلی وقتی در سال ۱۳۶۸ پس از ۱۰ سال روی صحنه رفت با توان بی‌نظیرش در نوازندگی و اجرای تکنیک‌های تازه‌یی موجب شگفتی شد. باور این نکته که این استاد توانمند در این ۱۰ سال مدام و مستمر مشغول به تمرین و خلق بوده، سخت بود اما او به رغم اینکه ۱۰ سال بود صحنه و استودیو را تجربه نمی‌کرد اما توان نوازندگی خود را ارتقا داده بود.

    هرکس که تجربه شاگردی اسماعیلی را دارد یا افتخار حضور به محضر او را داشته بعید است که توجه خاص استاد به مقولات معنوی را متوجه نشده باشد. تا آنجا که هرکس درباره او نوشته یا تجربه شاگردی او را داشته یا رودرروی او به گفت‌وگو نشسته است، حتما به نکات اخلاقی مد نظر این هنرمند برجسته اشاره می‌کند.

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *