یک سال از انتشار خبر ناراحتکننده درگذشت «هادی پاکزاد» گذشت و در این یک سال، حرفهای مختلفی عنوان شد که تلخی این خبر را در کام مخاطبان این موزیسین ماندگار کرد.
هادی پاکزاد (شاعر و خواننده مشهدی) پیش از ۷ خرداد سال ۹۵ چهرهای محبوب میان دوستداران موسیقی راک در مشهد بود؛ ولی مرگ تراژیک او و حواشی پیرامون این اتفاق، باعث شد آثار و روحیات هادی پاکزاد، پس از مرگاش بیشتر از زمان حیاتاش مورد توجه قرار بگیرد. در این گزارش سعی کردهایم پاسخی برای سوالات بیجواب و حاشیههای تلخ زندگی و فوت او از اطرافیان، خانواده و مسئولین پیدا کنیم.
* هادی پاکزاد که بود؟
پاکزاد از سال ۱۳۸۱ فعالیتهای خود را در حوزه موسیقی آغاز کرد و نخستین آلبوم رسمیاش به نام «تاریکی» دیماه سال ۱۳۹۴ روانه بازار موسیقی کشور شد. او از خوانندههای مطرح آلترناتیو در ایران است و قبل از این که با موسیقی درگیر شود، به اشعار کلاسیک و نوشتههای فلسفی علاقه داشت. در سال ۲۰۰۰، بعد از کسب تجربه یادگیری پیانو و گیتار، در یک استودیوی خانگی و با کمک موسیقیدانهای محلی، شروع به تولید اولین آلبومش کرد. تمام اشعار آهنگهای این آلبوم توسط خودش سروده شد و اسم این آلبوم را «سرزمین وحشت» گذاشت. خیلی زود هم به خاطر سبک منحصر به فردش معروف مورد توجه قرار گرفت.
پس از انتشار این آلبوم، پاکزاد دیماه ۱۳۸۲ در سالن سیمرغ مشهد برای اولین بار روی صحنه رفت و ویدئوی قطعه «در یاد» را نیز بهمن ۱۳۸۳ به کارگردانی جواد جلالی ضبط کرد. پس از استقبال علاقهمندانش از آلبوم اول، دومین آلبوم خود را با تیمی حرفهای و در استودیویی در تهران ضبط کرد.
در سال ۲۰۰۵ دو کنسرت رسمی و بزرگ در مشهد برگزار کرد. در همین سال، آلبوم دوم او به نام «زندگی زیرِ زمین» منتشر شد. آلبوم سوم هادی پاکزاد هم «دکتر» نام داشت و زمستان سال ۸۶ انتشار یافت. خودش در مورد این آلبوم گفته بود: «موضوع ترانههای آلبوم «دکتر» را یک سالی هست که از ذهنم میگذرانم. اگر فرض کنیم همه ما، اوقاتی از زندگیمان را با بالغ درون و اوقاتی را با کودک درون نقش بازی میکنیم، بالغ ما همان دکتر این داستان و کودک درونمان همان بیمار این قصه است. ترکهای مختلف آلبوم، هر یک از زبان یکی از این دو شخصیت درونی ما بوده و مجموع آلبوم نیز گفتوگوی بین این دکتر و بیمار است. سبک آلبوم کاملاً آلترناتیو است.»
دو آلبوم بعدی او به نام «افلاطون» و «برای چهار» به ترتیب در سالهای ۸۸ و ۸۹ به صورت غیررسمی منتشر شدند. پس از این دو آلبوم، از هادی پاکزاد یک EP با نام «آخرین آهنگها» منتشر شد که در ادامه و با اضافه شدن چند قطعه جدید، به «ارتباط با کرها» تغییر نام داد. آخرین آلبوم غیررسمی او «گورستان ایستاده» نیز در سال ۹۲ منتشر شد. آلبوم «تاریکی» مجموعهای از آلبومهای گذشته هادی بود که در دیماه سال ۱۳۹۴ مجوز نشر گرفت و پس از برگزاری مراسم رونمایی در تهران، وارد بازار موسیقی کشور شد.
پس از ورود هادی پاکزاد به عرصه رسمی تولید موسیقی کشور، او نخستین گفتوگوی خود را با سایت موسیقی ما انجام داد و در آن صحبتهای جالبی را بیان کرد که میتوانید از اینجا بخوانید.
* شوک در نیمهشب
شامگاه شنبه ۶ خرداد ۹۵ خبر درگذشت هادی پاکزاد در وضعیتی دلخراش منتشر شد. موج شایعات شدت میگرفت و بررسیهای کارشناسان پزشکی قانونی از مصرف تعداد زیادی قرص خبر میداد. خبرگزاری میزان از خودکشی این خواننده خبر داد و شرح این اتفاق را با جزئیات کامل منتشر کرد. اطرافیان او با اغراقآمیز خواندن این داستان، سعی در آرام کردن فضا داشتند.
هنوز یک هفته از درگذشت هادی پاکزاد نگذشته بود که آلبوم «تاریکی» به طرز عجیبی پرفروش شد. غیرقابل پیشبینی نبود اما تا این حد هم تصور نمیشد که «تاریکی» در میان پرفروشترین آثار هفته و ماه قرار بگیرد.
در ادامه چند اظهار نظر درباره زندگی و مرگ هادی پاکزاد را از زبان دوستان و همکاران او میخوانید.
* علی باغفر (یکی از موزیسینهای مشهدی):
هادی سه سال بود که از همسرش جدا شده بود. این جدایی، ضربههای عاطفی فراوانی به او وارد کرد. خانواده او از نظر مالی وضعیت متوسطی داشتند اما خودش در کار ساختوساز بود و وضع مالی خوبی داشت. البته این اواخر با یکی دو نفر از دوستانمان درباره شکست مالیاش صحبت کرده بود.
* کاوه آفاق:
من تقریباً ۱۰ سال بود که هادی را میشناختم و از طریق بچههای گروه «ماینوس ۱» در کنسرتی که در مشهد داشت، با او آشنا شدم. از آنجا به بعد، بارها همدیگر را دیدیم و با هم رفیق شدیم. آدمی که من میشناختم، اهل این نبود که بخواهد با تصمیم خودش، به زندگیاش پایان بدهد. البته اخیراً مدتی بود که او را ندیده بودم و ارتباطمان در حد چند تلفن و تبریک مجوز گرفتن آلبوم به هم بود و نمیدانم که چه تغییراتی در زندگیاش به وجود آمده بود. هادی اصولاً آدم شادی نبود ولی زندگی را جدی میگرفت و دوست داشت که زندگی کند. گواه حرفم هم این است که بالاخره تلاشهایش نتیجه داد و توانست مجوز اولین آلبوم رسمیاش را بگیرد. کسی که برای مجوز گرفتن اقدام میکند، قاعدتاً امید به زندگی دارد و بعید است که چنین تصمیمی بگیرد. واقعاً نمیدانم چه اتفاقی برایش افتاده بوده که اینچنین در روح و روانش تأثیر گذاشته بود تا چنین تصمیم تلخی بگیرد.
* س.ض (از دوستان هادی پاکزاد):
هادی از سالهای خیلی دور قرصهای آرامبخش مصرف میکرد. خیلی شدید تحت تأثیر این قرصها بود و حتی در یکی از شعرهایش هم به قرص «زاناکس» اشاره کرده است. من بارها به او میگفتم که هادی این قرصها خوب نیست و باعث میشود احوالت به هم بریزد. ولی میگفت بدون این قرصها نمیتوانم دوام بیاورم. این حرف را میزد و با هم میخندیدیم و اصلاً حتی به این اتفاق فکر هم نمیکردیم. یک روز حدود یک ماه قبل از فوتاش به من زنگ زد و گفت حال خوبی ندارم و اگر ممکن است شب را پیش من باش. اصرار داشت که احتیاج دارد شبها کسی پیشش باشد و تنها نماند. به دیدنش رفتم و دیدم منزلش خیلی به هم ریخته است. روی کاناپه، تپهای از قرص بود و هر ده دقیقه یک قرص را برمیداشت و میخورد. اوضاع ناخوشایندی بود. میگفت فیلم «به خلأ وارد شو» را هم این اواخر دیده و به شدت تحت تأثیر آن قرار گرفته و حالش اصلاً خوب نیست. با خنده گفت: «اگر این قرصها را نخورم، شک نکن میروم سمت تیغ!» آن جمله و آن خنده آخرین تصویری از هادی است که در ذهنام مانده.
* مسعود فیاضزاده (آهنگساز آثار هادی پاکزاد و عضو گروه «ماینس ۱»):
من از روزی که این اتفاق افتاده، هرگز حاضر نشده و نیستم درباره هادی حرفی بزنم. ما سال ۸۰ با هم آشنا شدیم. قرار تمرین گذاشتیم و به چند اجرا در مشهد هم رسیدیم. بعد از آن به تولید و انتشار موسیقی روی آوردیم. هادی بسیار باانگیزه و جسور بود و همه کارها را یکنفره پیش میبرد. مهم این است که او به انتخاب خودش دیگر بین ما نیست و بقیه صحبتهایی که درباره او مطرح میشود، زیاد برای من اهمیت ندارند.
* رضا کریمیتبار (تهیهکننده آلبوم هادی پاکزاد):
مجوزهای آلبوم «تاریکی» را گرفته بودیم و آلبوم با مشکلات فراوان سرانجام در بازار موسیقی کشور پخش شد. چند هفته بعد از انتشار آلبوم، هادی به من زنگ زد و گفت: «کنسرت میخواهم. میخواهم هر چه زودتر روی صحنه برویم.» دیماه ۹۴ بود. حرف زدیم و چند فیلم از اجرای زندهاش برای من فرستاد. کلی حرف زدیم و تصمیممان نهایی شد. ۱۴و ۱۵ تیر ۹۵ را به عنوان تاریخ کنسرت تهرانش رزرو کردم و همهچیز قطعی شد. مجوز را گرفتم و به هادی زنگ زدم و گفتم که مجوز کنسرتش بالاخره درست شد. با یک حالت بیحوصلگی محض گفت: مگر میشود؟ گفتم: بله. گفت الان باید چه کنیم؟ من هم گفتم که باید تبلیغات و اطلاعرسانی را شروع کنیم و هادی هم در جواب گفت که باشد برای شنبه که زنگ میزنم و همه چیز را هماهنگ میکنیم. فردای این صحبتهای ما، هادی رفت.
دیدگاهتان را بنویسید