امیر بهاری و سیامک قلیزاد: کاوه یغمایی شاید بهنوعی ادامهدهنده راه پدرش در موسیقی باشد اما هیچگاه زیر چتر نام «کوروش» قرار نگرفت. کار خودش را کرده و اهل کوتاهآمدن و گذشتن از حقش هم نبوده و نیست؛ که اگر بود شاید حالا در آستانه ۵٠سالگی بیشتر از سه آلبوم داشت. برای نسل جوانی که اواسط دهه ٧٠ در ایران که با موسیقی راک آشنا شده بودند و شاید حتی گیتارالکتریک را از نزدیک هم ندیده بودند، کاوه یغمایی نماد راک بود. کنسرتهای کاوه و گروهش همیشه پرطرفدار بوده و فرقی نمیکرد فرهنگسرای بهمن باشد یا سالن میلاد نمایشگاه. کاوه بدون اینکه بخواهد نمادی از راک فارسی شد، اما همیشه دغدغهاش موسیقی بوده که در بین عموم مردم نفوذ کند و حتی مخاطب فراگیر اما خاموش را بیدار کند. در تمام این سالها از ایجاد سوءتفاهم دوری کرده و کمتر در رابطه با آثارش اظهارنظر کرده است و ترجیح میدهد این کار را به منتقدان واگذار کند. حالا با چنین روندی از معدود موزیسینهایی است که هم وجه آرتیستی خود را حفظ کرده و هم توانسته مخاطب گسترده داشته باشد. او پس از آلبوم «مترسک» موقعیت خوبی برای کار در ایران داشت اما ترجیح داد ریسک کند و کار در شرایطی جدید و دشوار اما حرفهای را تجربه کند. حاصل این تجربهها در کانادا و مدتها سکوت ناخواسته، تبدیل به آلبومی به نام «منشور» منتشر شده که در آن همکاریهایی با اعضای گروه «نیکل بک» هم داشته است. همچنین قرار است حدود یک ماه پس از انتشار آلبوم، روزهای ٩ و ١٠ شهریور روی استیج برود تا منتخبی از سه آلبومش را اجرا کند. به همین بهانه به محل تمرین کاوه یغمایی و گروهش رفتیم تا زوایای مختلف این آلبوم و کنسرتی که ٩ و ١٠ شهریور برگزار میشود را از زبان خودش بشنویم.
چه روندی طی شد تا آلبوم منشور به دست مخاطبانتان برسد و اگر مشکلاتی در داخل کشور وجود داشت، چگونه این مشکلات برطرف شد؟
خوشحال میشدم اگر این سؤال از سوی یکی از مسئولان فرهنگی کشور در ١۵ سال گذشته صورت میگرفت که متأسفانه چنین نشد. شاید جواب این سؤال و دلایلی که توضیح خواهم داد، فقط مشکلات من نباشد و توضیحاتی را که برای مردم عزیزم خواهم داد، امیدوارم به گوش مسئولان فرهنگی کشورم برسد تا شاهد وقوع اتفاقاتی اینچنین در آینده برای هنرمندان کشورمان نباشیم. هنگام خروجم از ایران نه مشکل اقتصادی داشتم، نه ممنوعالکار بودم و نه پیشنهاد کار در خارج از کشور به من داده شده بود و البته هماکنون هم به خواست خود در کشورم هستم. قبل از هر چیز، لازم میدانم شرایط فرهنگی و بهویژه موسیقی آن زمان را کمی تشریح کنم، چون تصور میکنم اگر کسی در زمان خروج من از ایران به دنیا آمده باشد، درحالحاضر حداقل ١۵ سال دارد و شاید هیچ شناختی نسبت به وضعیت فرهنگی (موسیقی) در آن دوران نداشته باشد.
در آن سالها بهتازگی اجازه خواندنِ خوانندگان مرد صادر شده بود، گرچه امروز شاهد چرخش محسوسی در نگاه مدیران شرکتهای موسیقی پس از ١۵ سال هستم، اما در آن زمان بهسختی امکان داشت خوانندهای موسیقی مدرن یا پاپ را برای ادامه حیات هنری خود انتخاب کند و مطمئن باشد از هفتخان رستم اعم از ممیزی و دیدگاههای کاسبکارانه شرکتهای موسیقی محدود آن زمان گذر خواهد کرد. برای مثال، یکی از ارزشها از دیدگاه همین شرکتها، نزدیکبودن هرچه بیشتر صدای خواننده به خوانندگان قبل از انقلاب بود و این دیدگاه با اینکه در آن دوران پول خوبی برای شرکتهای مذکور ساخت، اما پس از یک دهه بهشدت میان مردم اشباع شد و جای خود را به نسل جدیدی از خوانندهها داد. قصد من در اینجا به هیچوجه بیاحترامی به هنرمندان آن دوره نیست، بلکه ناگزیر به عنوان یک موزیسین وظیفه خود میدانم مشکلات و ضعف مدیریت صنعت موسیقی مدرن ایران را پس از دو دهه سکون، بیان کنم. دوران جنگ را سپری کرده بودیم و در چنین شرایطی به همان اندازه که هنر اهمیت و اعتبار خود را به طور طبیعی از دست میداد، موارد اولیه زندگی اولویتهای بیشتری برای همگان پیدا میکرد و همینطور هنرمندان، عرصه اجتماعی و سیاسی را بر خود تنگتر میدیدند. موشکباران شهرها و… مشکلاتی بودند که پس از اتمام جنگ چشماندازی امیدبخش فراروی هنرمندان پدیدار میکرد.
اما متأسفانه تصمیمهای اصلی و کلیدی در مدیریت موسیقی پس از جنگ نه بهوسیله هنرمندان، بلکه بهوسیله اشخاصی دلال و سودجو در شرکتهای محدود موسیقی رقم میخورد. البته از این نکته نباید غافل شد که تصمیمهای متغیر و عجیب وزارت ارشاد در آن دوران گاهی آبی در آسیاب همین شرکتهای بهاصطلاح فرهنگی نیز بود. برای مثال، صدور مجوز پخش آثار هنری بیکلام موسیقیدانان غیرایرانی، بدون در نظرگرفتن حق کپیرایت خالق اثر برای شرکتهای موسیقی ایرانی؛ این اتفاقات عملا موسیقیدانان مدرن ایرانی را به پایینترین جایگاه خود از نظر اولویت برنامهریزی فرهنگی از دیدگاه دولت در آن دوران سخت تبدیل میکرد. شرکتهای موسیقی بهراحتی کارهای موسیقی بدون کلام تولید داخلی را که به دلیل محدودیت گذشته برای آثار با کلام بهطور اتفاقی، کمی جان تازه گرفته بودند، بیارزش میخواندند و بهصراحت اعتقاد داشتند: «چون این کارها دیگر فروشی ندارند، بیارزش و فاقد هرگونه اعتبار اقتصادی هستند بنابراین از پخش این کارها معذوریم».
به خاطر دارم مدیرعاملی از مدیران همین شرکتهای فرهنگی درهمینباره روزی به من تأکید کرد: به جای اینکه آهنگ تو را بخرم، میروم یک سیدی از جو ساتریانی میخرم و آن را تکثیر میکنم، هم فروش بیشتری دارد و هم هزینه کمتری در حد خرید یک سیدی برای من و با پوزخندی به چای جلوی من اشاره کرد و گفت: بفرمایید چایتان سرد نشود!
مشکلات اقتصادی همکاران موزیسین من بهویژه آنهایی که تا آن زمان یا بهصورت مستقل کنسرتهای بدون کلام برگزار میکردند، یا از راه تدریس به زندگی خود ادامه میدادند، هرچه بیشتر خود را نمایان میکرد. تا جاییکه آنها یا باید تصمیم میگرفتند بهعنوان یک نوازنده در اختیار ارکستر یک خواننده قرار گیرند و از این طریق بهطور ماهانه حقوقی بگیرند یا با ریسک کمبود درآمد، خود و خانواده خود را به خطر میانداختند. در آن زمان این اتفاقات در اطرافم بهشدت ناگوار و ناامیدکننده بود، اما هیچوقت دلیل محکمی برای خروج من از ایران نبود.
پس دقیقا چرا ایران را ترک کردید؟
بعضی از مشکلاتی که من را به سمت مهاجرت طولانی سوق داد، سؤالاتی بود که هیچگاه برای آنها جوابی پیدا نمیکردم. از کودکی فقر دانش موسیقی مدرن در ایران و مشکلاتِ پیرامون صنعت منهدم موسیقی من را آزار میداد. این مشکلات از نگاه مسئولان وقت فرهنگی آن زمان یا دیده نمیشد یا اگر هم به فرض محال احساس میشد، به دلیل جاافتادن نادرست مسئله تهاجم فرهنگی علیه هنرمندانی مثل من، بهسادگی از نگاه آنان، موسیقی مدرن ایران جنبه تهاجم فرهنگی داشت و همه عوامل آنکه قطعا یکی از آنها من و امثال من بودیم هم مهاجم فرهنگی فرض میشدیم، غافل از اینکه اگر ما بهزودی دستبهکار نمیشدیم سونامی کپی کارهای غربی بهصورت ضعیف و تهاجم فرهنگی به معنای واقعی، آن هم در کمتر از یک دهه صورت میگرفت که به عقیده من، درحالحاضر شاهد آن در آثار تولیدی داخل هستیم. البته منظور من درصد زیادی از موسیقی پاپ و مدرن ایران است که خواسته یا ناخواسته از موسیقی خوب یا بد غربی، ترکی، عربی و… کپیبرداری محض میشود.
منظورتان از موسیقی پاپ اورجینال، مدرن و غیرکپی چیست؟
یعنی آثاری که واجد ارزشهای فرهنگی و هنری است و به همراه مدرنیته و درعینحال در نظرگرفتن بستر ملیت و قومیت خود، توان رقابت با موج عظیم تبلیغات و البته آثار قدرتمند بینالمللی را به معنای واقعی داشته باشد. نبود موسیقی مدرن در کمتر از دو دهه و پس از آن شروع تولید موسیقی مدرن و پاپی که همچنان از نگاه من مصرف داخلی داشت و حتی در سه دهه گذشته یک نفر مخاطب بینالمللی نداشته و بدتر از آن هدف از تولید این نوع موسیقی شاید هدف قراردادن موسیقیای به نام موسیقی لسآنجلسی بود و نه رقابت جهانی با موسیقی قدر غربی و همه اینها من را بیشازپیش به مهاجرتی طولانی برای برقراری ارتباطی مستقیم با موزیسینها و مراکز مهم موسیقی مدرن و تحقیقات و تجربه در این زمینه سوق میداد.
یکی دیگر از این مشکلات، کنسرتهای ضعیف داخلی با تعداد مخاطب کم که در مقایسه با مخاطب موسیقی پاپ بینالمللی و آمار جمعیت ایران بودکه سوءمدیریت در این بخش را بیشازپیش متبلور میکرد. خاطرم هست گاهی دلمان خوش بود که فلان خواننده در بهترین حالت، ١۴ شب در سالن میلاد نمایشگاه اجرای موفق دارد. با کمی دقت متوجه میشویم کل مخاطبهای این کنسرت حداکثر ٢٨ هزار نفر بوده و کافی است این تعداد را با جمعیت تهران در آن زمان مقایسه کنیم. متوجه میشویم چه بیپروا چندین میلیون تهرانی با زبان بیزبانی به ما اعلام میکردند «ما این نوع موسیقی مصرف داخلی را نمیخواهیم».
چون به اعتقاد من قویترین، قابل ارتباطترین، مردمیترین و پولسازترین موسیقی هر کشور موسیقی مدرن یا پاپ آن کشور است و اگر قرار بود سبک دیگری بار رقابت بینالمللی موسیقی را به دوش بکشد، قاعدتا پس از ۳۸ سال حمایت از سبکهای دیگر و بیتوجهی به موسیقی مدرن ایران باید به نتیجه دیگری، میرسیدیم که اینچنین نشد، آیا زمان تصمیمگیری متفاوتی فرا نرسیده!
بر فرض محال، اگر در همان دوران یکی از گروههای درجهدو ترکیه به تهران میآمدند و موفق به اجرای کنسرت میشدند، جایی برای موسیقی مدرن یا پاپ ایرانی باقی نمیماند. البته سؤالهای دیگری برای من جنبه جدیتری پیدا میکرد. سؤالهایی مثل چرا هیچ موفقیت بارزی در زمینه موسیقی مدرن ایران در سطح جهانی مانند موفقیتهایی که برای سینما و حتی ورزش اتفاق میافتد، صورت نمیگیرد؟ چرا هر سال بیشتر از سالهای گذشته موسیقی مدرن و پاپ ایران دارای مشکلات کپی و فقر دانش تنظیم موسیقی است؟ تا حدی که به فاصله چند ساعت پس از پخش یک آلبوم موسیقی در ایران، حتی منتقدهای آماتور موسیقی در فضای مجازی اصل آهنگهای کپیشده غربی یا ترکی و… را پیدا کرده و آبروریزی و شرم تنها چیزی است که برای صاحب اثر و مخاطب موسیقی ایرانی باقی میماند. از شما چه پنهان، این سؤالها امروز سؤالهای من هم هست و امیدوارم در جهت حل این مشکلات به نوبه خود در آلبوم منشور و پس از این مفید باشم.
پس از اجرائی که قرار بود در جشنواره داشته باشید و به دلایلی لغو شد، تمرینها ادامه پیدا کرد؟
بیش از یک ماه است که تمرینات را آغاز کردهایم. هنوز وضعیت مجوز کنسرت مشخص نبود اما به دلیل وسواس کاریای که همیشه داشتم تمرینها را شروع کردیم. واقعا یکی از سختترین کارها این است که بلاتکلیف به تمرین ادامه دهید، چراکه درنهایت مردم کاری به مشکلات شما ندارند و کاری با کیفیت و با ارزش هنری میخواهند. به عقیده من، ما هنرمندها برای مردم معیار و مقیاس میسازیم و اگر این کار را درست انجام دهیم، وظیفه خودمان را انجام دادهایم. اگر ما دسترویدست بگذاریم تا تکلیف مجوز یا مشکلات دیگر روشن شود و در مدتزمان اندک بخواهیم به برنامه برسیم، قطعا روش درستی نخواهد بود.
گروه نسبت به جشنواره تغییر کرده است؟
بله، در زمان جشنواره ما سرعت کاری بالایی داشتیم و باید در ١۵ روز تصمیم میگرفتیم. زمان کوتاه بود و بسیاری از همکارانم درگیر بودند. بههرحال، تغییرات کوچکی به وجود آمده که «آرین کشیشی» جای خود را به «بابک ریاحیپور» داده است. آرین از بهترین موزیسینها و نوازنده بسیار توانمندی است. من سالها با بابک کار کردهام و حتی نیاز به حرفزدن نداریم. با نگاه هم میتوانیم هماهنگ شویم. در زمان جشنواره بابک گرفتار بود. تغییر عمدهای در کار نیست.
پس از بازشدن فضای موسیقی در نیمه دوم دهه ٧٠، شما و چند نفر دیگر تبدیل به مهمترینها در موسیقی پاپ شدید. حالا از آن نسل چیز زیادی برجای نمانده است. شما هم مدت زیادی نتوانستید کار کنید. حالا شرایط را برای موسیقی پاپ و خودتان چگونه میبینید؟
قطعا من هیچگاه در موزیک بهترین یا مهمترین نبودم و نخواهم بود، اما همنسلهای من همچنان به فعالیت خود با وجود مشکلات فراوان ادامه میدهند و امیدوارم بتوانیم تجربه خوبی برای نسل آینده باشیم. از همنسلیهای خود همچنان سپاسگزارم و لازم میدانم نام تعدادی از آنان را که برای موسیقی ایران زحمات زیادی تا به امروز کشیدهاند، بیاورم؛ زندهیاد شاهرخ پورمیامین، نیلوفر فرزندشاد، پیمان یزدانیان، بابک ریاحیپور، بابک امینی، فواد حجازی، بهنام ابطحی، آریا عظیمینژاد، رضا عسگرزاده، کریستف رضاعی، رامین بهنا، شهرام شعرباف، شاهرخ ایزدخواه، کامیل یغمایی و دهها همکار عزیز دیگرم.
شما چه راهی برای خودتان انتخاب کردید که در این چرخه گیر نکنید؟
به عقیده من، دو عامل میتواند به بدترین وجه هدف هنری را تخریب کند؛ زمان و پول!!!
عجله یا دیرکرد در ارائه اثر هنری و البته تغییر مسیر هدف هنری به خاطر پول، خطرناکترین عوامل در تولید آثار هنری هستند.
با توجه به اینکه در این سالها فعالیت رسمی نداشتید و روی صحنه هم نرفتید، پس از آلبوم «سکوت سرد» چطور ارتباطتان را با مخاطب حفظ کردید؟
به اعتقاد من، ارتباط هنرمند با مخاطب و مردم قطع نمیشود و اگر اینگونه بود اصلا بتهوونی وجود نداشت. اگر فکر کنیم کسی که فعالیتش متوقف میشود ارتباطش هم قطع شده، اشتباه است. شاید آرتیستی فوت شده باشد و مخاطبی در فیسبوک و اینستاگرام نداشته باشد، اما طرفدار میلیونی داشته باشد و حتی برعکس. آثار هنرمند است که این ارتباط را میسازد.
از زمان آلبوم «سکوت سرد» تا امروز که منشور را منتشر کردید، سلیقه مخاطب چه تغییراتی کرده است؟
سلیقه مخاطب مقوله نسبی است. کسانی که به موسیقی امروز ایران گوش میکنند قطعا چنین موسیقی باب طبعشان است، اما نکته اینجاست که همیشه مخاطب خاموشی هم وجود دارد. پیش از اینکه «سیروان خسروی» شروع به کار کند با بعضی متخصصان که صحبت میکردم، برایشان سؤال بود که چرا این موسیقی را تولید میکنید؟ آن زمان اکثریت نظرشان این بود که صدای خواننده باید دارای تحریر آن هم تحریرهای معمول محلی یا تن صدا باید آن چیزی باشد که آنان میپسندند یا مثلا خواننده باید بلند بخواند، اتفاقاتی که در مسابقات خوانندگی امروز هم شاهد آنها هستیم اما پس از انتشار اولین آلبوم سیروان روشن شد در ایران هم مخاطب خاموش وجود دارد همچنان که امروز این مخاطب وجود دارد و در انتظار آثاری هنری و مدرن هستند. این مخاطبان از طریق اینترنت به موسیقی سطح بالای بینالمللی گوش میدهند و سلیقه خوبی دارند اما برای مخاطب چه کاری کردیم؟ آیا آثاری تولید کردیم که بگوییم یک رنگ جدید به مدادرنگی موزیک ایران اضافه کردیم؟ اگر از طرف موزیسینها که من هم کوچکترین عضوشان هستم چنین اتفاقی افتاده بود، قطعا از طرف مخاطب هم پذیرفته میشد و همراهی میکرد. درعمل اگر حس میکنید سطح سلیقه پیشرفت نکرده یا حتی افت کرده، این مشکل از جانب ما موزیسینهاست.
از وقتی آلبومتان منتشر شده تابهحال چه بازخوردهایی گرفتهاید؟
نظر مثبتدادن که راحت است و خیلیها لطف داشتند و من هم بازخورد مثبت زیاد گرفتم. کامنتهای منفیای که دیدم، یکی این بود چرا استایل شما بیش از حد غربی است؟ یا اینکه گفته بودند چرا آنقدر زود کنسرت گذاشتید و ما هنوز آهنگها را حفظ نشدهایم. کسی گفته بود آلبوم دیستروشن است (خنده دستهجمعی).
جدای از این کامنتهای مردمی، منظور بازخوردهای جدی از جانب اهل فن است؟
بههرحال، تا اینجا مجموع بازخوردها مثبت است و مشخص شده این آلبوم براساس کار تیمی تولید شده و کار انفرادی کاوه یغمایی نیست. دوست نداشتم خودم لایندرام بنویسم، صدابرداری کنم، گیتار بزنم و بخوانم، بلکه میخواستم کارکردن در صنعت موسیقی را تجربه کنم و واقعا هم شگفتانگیز بود؛ از تکنولوژی رکورد گرفته تا برخوردهای حرفهای.
چرا برادرتان «کامیل یغمایی» در این کنسرت حضور ندارد؟
در شرایطی که ما کار میکنیم استرس زیاد است و تا آخرین لحظه هم مشخص نیست چه اتفاقی میافتد. برخی تحمل چنین شرایطی را دارند و برخی ندارند. من هم انتظار ندارم هنرمندی شرایط سخت موسیقی امروز را قبول کند و همانطور که میبینید خیلی از موزیسینها تحمل ندارند در این شرایط کار کنند. فکر میکنم کار باید به اینجا میرسید و اتفاقی میافتاد تا کامیل هم بخواهد همراه شود. کامیل اصولا آدم عجله نیست. در این کنسرت فکر میکنم بهعنوان نوازنده میهمان حضور داشته باشد و اگر شرایط با همین روند ادامه پیدا کند، به جز کامیل شاید هنرمندهای دیگری با همین شرایط هم شروع به کار کنند و حتما هم میتوانند آثار بهتری از من خلق کنند.
قرار بود پروژهای را در کنار همسرتان «نیلوفر فرزندشاد» داشته باشید و کارهای بزرگانی مانند بتهوون را به شکل راک اجرا کنید. این پروژه به کجا رسید؟
نیلوفر تصمیم دارد این پروژه حتما اتفاق بیفتد، اما باید شرایط مطمئنی برای ورود موزیسینهای غیرایرانی که نیاز است در این پروژه باشند به ایران فراهم شود. بههرحال، این اتفاقات و کارهایی که در ذهن داریم، یکییکی پیگیری میشوند.
آیا سالن میلاد نمایشگاه از نظر صدا دچار مشکل نیست؟
همه مسائل به صدابرداری ربط دارد. در خارج از ایران در ورزشگاهها که بازگشت صدا افتضاح است، صدای باکیفیتی شنیدم که باورم نمیشد. ما به دلیل شرایط اینبار نتوانستیم از حضور صدابردار «نیکل بک» و اطلاعاتشان استفاده کنیم. امیدوارم چنین امکانی بهزودی فراهم شود.
قطعاتی که در کنسرت اجرا میشود همگی از آلبوم منشور هستند؟
خیر از هر سه آلبوم است؛ شش قطعه از منشور اجرا میکنیم، چهار قطعه از سکوت سرد و چهار قطعه هم از آلبوم «مترسک».
اینروزها سورپرایز در کنسرت خیلی باب شده است. آیا شما هم برای مخاطبان برنامه خاصی دارید؟
شاید این سؤال را پس از کنسرت از مخاطبان بپرسید بهتر باشد. به قول «جیمی هندریکس»، همهچیز روی استیج اتفاق میافتد. ما همه توانمان را میگذاریم.
اگر برسیم بر سر موضوع آلبوم شما، پیش از هر چیزی دوست داشتیم بدانیم «منشور» دقیقا چه زمانی تولید شد؟
از سال ٢٠٠۶ که سکوت سرد منتشر شد تا ٢٠١٢ که آخرین مستر این آلبوم یعنی ورژن هفت گرفته شد، روند تولید منشور ادامه داشت. چهار سال هم آلبوم منتشر نشد. نه اینکه در کل این مدت رکورد کنم، بلکه سختترین قسمت تولید آلبوم انتخاب ملودیهاست و پس از آن ترانهها. آن زمان از نظر روحی زیاد روی فرم نبودم و خیلی سخت بود که به این روند ادامه دهم.
یعنی آن چیزی که ما در منشور میشنویم از ٢٠١٢ به بعد هیچ تغییری نکرده است؟
خیر، این آخرین ورژن است.
در زمینه ترانه، شما قائل به این موضوع هستید که شاید ترانههای موسیقی راک بیپرواتر هستند و شاید از مستقیم حرفزدن فرار میکنند؟ از نظر موسیقی به نظر میرسد با یک آلبوم راک روبهرو هستیم. شما هم چنین نظری دارید؟
با برداشت شما از راک موزیک بهعنوان موسیقی (اعتراضی) انتقادی، میتوان آهنگ «مرغ سحر» را به دلیل محتوای ترانه انتقادی، یک آهنگ تمامعیار راک فرض کرد که قطعا اینطور نیست.
برداشت هنری را نمیتوان به شرقی یا غربیبودن آن یا حتی قومیت یا ملیت آن محدود کرد. به نظر من، این برداشت کاملا درونی و شخصی است. برای مثال، موسیقیدان صاحبنام «جان کیج» که در دوران اوج خود یعنی دهههای ۵٠ و ۶٠ میلادی تحتتأثیر مطالعه فلسفههای شرقی و تعمیق در آیین ذِن و البته ترکیب آنها با دیدگاه هنری شخصی خود به عنوان یک هنرمند کاملا غربی بود- البته از نظر جغرافیایی- تأثیری انکارنشدنی بر هنر معاصر غرب داشت که قطعا تا به امروز کمتر هنرمند شرقیای حتی درصورت حضور فیزیکی در غرب، این تأثیرگذاری را روی هنر غربی داشته. بنابراین البته عواملی مثل موقعیت جغرافیایی یا محیطی میتوانند تأثیراتی در آثار هنری هنرمند داشته باشند، اما صرف اینکه تصور کنیم این عوامل میتوانند همیشه نتیجهای همجنس با محیط یا موقعیت جغرافیایی هنرمند موردنظر را داشته باشند گمراهکننده و حتی در بعضی از موارد اشتباه است.
همینطور به عقیده من، سؤال شما خواهناخواه سؤالیرئالیستی است. با این پیششرط که سبک یا شاخه هنری مقصد دارای محتوای عالم بیرونی است و این کاملا برخلاف دیدگاه تعداد زیادی از هنرمندان است که معتقدند جایگاه هنر بالاتر از آن است که صرفا دریچهای به سمت خارج باشد. مهمتر از آن کار اشتباهی است اگر براساس شعر یا محتوای ادبی، سبکشناسی موسیقی صورت گیرد.
به نظر من، هر سبک در هنر بهعنوان ابزاری است که به شما توان پرداختن به درون خود را میدهد و قطعا نگرش متفاوت به درون، تعدد سبکها را میطلبد. البته محکومکردن سبکهای مدرن موسیقی به دلیل داشتن بعضا محتوای ترانههای خوب یا بد ادبی، «زدن همه با یک چوب است» و من را به یاد دورانی میاندازد که بعضی از استادانم به دلیل بیادبی یک دانشآموز، همه کلاس را به باد کتک میگرفتند.
اما منظور از دو سؤال قبلی چیز دیگری بود. شما استایل خاصِ خودتان را دارید که در «مترسک»، «سکوت سرد» و «منشور» ثابت است. اگر کسی بدون هیچ کلامی هم به این موسیقیها گوش کند، تشخیص میدهد امضای کاوه یغمایی در این کار وجود دارد. حالا اگر ترانهها را هم عضوی از این امضا بدانیم، به نظر میرسد تا حدی در منشور برای انتخاب ترانه متفاوت عمل کردید.
بههرحال، ١۵ سال از مترسک گذشته و حتی نوع زندگی ترانهسرا هم تغییر کرده است. شما روی موضوع خوبی دست گذاشتید و آن هم موضوع کپی و اصل بودن است. متأسفانه تأکیدی روی اصل بودن در ایران وجود ندارد. امیدوارم در زمانی مناسب بتوانم بیشتر در این مورد مهم در خدمت شما باشم.
نقش گیتارالکتریک آن هم با رویکرد سولونوازی در این آلبوم بسیار پررنگ است. دلیل این تغییر رویکرد نسبت به آلبوم قبلی چیست؟
شاید دلیل اصلی برمیگردد به یک جمله که کامیل (برادرم) پس از شنیدن سکوت سرد به من گفت: «چرا هیچی گیتار نزدی؟». این انتقاد در ذهنم ماند و پس از آن هم در جریان ضبط آلبوم از کامیل دور بودم و یادش میافتادم. بههمیندلیل سعی کردم بیشتر روی گیتار تأکید کنم. در دورهای که سکوت سرد تولید میشد من تحتتأثیر شخصی بودم که ایشان اعتقادی به سولو نداشتند و من هم بیدلیل در این مسیر قرار گرفتم.
در این آلبوم قطعه فضاشکن وجود ندارد و فضای آلبوم خیلی پیوسته و در امتداد هم حرکت میکند. برای مثال، قطعه آکوستیک مترسک در میانه آلبوم فضای یک تکه را میشکست و تنوع ایجاد میکرد. چرا نخواستید چنین رویکردی در منشور باشد؟
در صحبتهایی که با کوروش، کامیل، ساتگین و دیگران هم داشتم، چنین چیزی بیان شد، اما پروسه تکمیل این آلبوم آنقدر طولانی شد که چنین کاری نکردم. درواقع وقتی زمان محدودتر باشد به راههای مختلفی برای رنگ و تنوع آلبوم فکر میکنید. اما آلبوم بعدی بهکلی با منشور متفاوت خواهد بود.
آلبوم بعدی در چه مرحلهای است؟
ترانهها مشخص شده و حتی قسمتهایی هم رکورد شده است. بسیار متفاوت از آنچه تابهحال ساختهام، خواهد بود. همیشه در تولید کارهایم وقتی راه مطمئن را رفتم بعدا پشیمان شدم. وقتی از طرف کسانی که قبولشان داری و دوستانت هستند این کامنتها را میگیری که فلان آهنگ مناسب نیست یا نمیگیرد، تحتتأثیر قرار میگیرید و البته هر بار هم این کار را کردم پشیمان شدم. آلبوم بعدی تمام کارهایی است که سالها در کمد مانده و میخواهم برای یکبار هم که شده این کار انجام شود.
همکاری شما با پدرتان در آلبوم «منشور» چگونه شکل گرفت؟
قرار بود این آلبوم با همکاری کامبیز یغمایی (عمویم) و کوروش یغمایی تولید شود. متأسفانه کامبیز بنا بر دلایلی مایل نبود در این آلبوم حضور داشته باشد و امیدوارم روزی بتوانم با این موزیسین بزرگ همکاری کنم، اما این شانس را داشتم که دو ملودی فوقالعاده از کوروش در آلبوم داشته باشم.
حرفی باقی نمانده است؟
همیشه حرف زیاد است، اما حالا دیگر زمان آن رسیده که روی استیج برویم.
دیدگاهتان را بنویسید