ماهنامه دیار در شماره ویژه نوروز خود گفت و گویی نسبتاً مفصل با مانی رهنما حول موضوعاتی چون وضعیت موسیقی پاپ در ایران و مشکلات خوانندههای داخل کشور انجام داده است که قسمتهایی از آن را در زیر میخوانید.
آدمی انفجاری و لحظهای هستم
کم کار نیستم. من الان مثل یک دوربین نگاه میکنم. راضی هستم هرچند نمیگویم صد در صد کارم درست است اما از بس فکر میکنم یواش یواش کنترل میکنم. چون میدانم که آدم انفجاری و لحظهای هستم؛ سعی میکنم کمکم تهاش را نشان دهم. دوستانی که اطراف من هستند میدانند که من آدم بداههای هستم اما شاید مردم ندانند چون نگذاشتم این جرقهها تا در مسیر خودشان قرار نگرفتهاند کسی آنها را ببیند.
موسیقی هنوز باور نشده است
تا موقعی که موسیقی باور نشود از طرف کسانی که باور ندارند و تسلط دارند بر اداره این سازمان کار ما همین است. همان موقع هم که موسیقی پاپ آزاد شد باورم نشد با این تفاوت که در آن زمان مزاحم کار نمیشدند. به جز تهیهکنندههای لالهزار که همه به نوعی قربانی کارهای خودشان شدند. الان نه تنها باور نشده بلکه میخواهند با برنامهریزی چهره دیگری از موسیقی پاپ را نشان بدهند. بعضیها خودشان خودشان را خراب میکنند و بعضیها موسیقی را خراب میکنند و از بیرون هم این مسیر هدایت شده است و خیلی جالب است کسانی که موسیقی داخلی را قبول ندارند فکر نمیکنند با برداشتن موسیقی داخلی چیزهایی جایگزین آن میشود که خود آنها بچههایشان را نمیتوانند جمع کنند! نمیتوانند درک کنند.
موسیقی ما مدیریت لازم ندارد
میگویند آب اگر از یک جا گلآلود باشد میتوان جلوی آن را گرفت اما متاسفانه در موسیقی آب از ۱۰۰ جا گلآلود است و این در توان یک گروه فرهنگی مدیریتی مملکت است که درستش کند. موسیقی احتیاجی به مدیریت ندارد. موسیقی خودش خودش را میگوید اما وقتی شما خرابش کردید باید خودتان درستش کنید. تکلیف ماهوارهها را روشن کنید، تکلیف تلویزیونهای داخلی را روشن کنید. خواننده داخلی کجا باید بخواند؟ وقتی همه از تریبونهای مختلف ۱۰۰ها کانال دارند که خودشان را معرفی کنند یک خواننده داخلی که خیلی هم دلنشینتر است کجا باید کارش را نشان دهد؟
هیچگاه دنبال پول نبودم
پولی که در موسیقی وجود دارد پول گندهای نیست اما جا به جا میشود. ترکیه هزار تا خواننده دارد و همه پولدار هستند. البته من دنبال پول نیستم. اگر دنبالش بودم میرفتم سراغ بیزینس. در این مملکت و در این جهان، من دو دو تا چهارتا کردم و فکر کردم در هنر حرفی برای گفتن دارم. تعلقی دارم و میتوانم ریگی را جا به جا کنم. من دنبال بحث پول نبودم. پولها یک قسمتش هم سمت ما آمد. امیدوارم مردم حلال کنند ولی خب به هرحال گرفتاری ما پول نیست.
برای خواندن در تیتراژها کاسه دستم نمیگیرم
در خصوص تیتراژ سریالهای تلویزیونی باید بگویم من در حال خواندن هستم و فکر میکنم در این سالها پختهتر شده و آمادهام. در تلویزیون یک دایرهای با هم حشر و نشر میکنند و من آدمی نیستم که کاسه دستم بگیرم و بگویم به من کار بدهند. دعوت بشود با اخلاص میروم اما از کسی خواهش نمیکنم. هر چیزی که خدا بخواهد همان میشود. شما وقتی زور الکی بزنی مثل کسی هستی که در باتلاق پایین میروی.
آواز را از بابک بیات دارم
۱۰ سالم بود که یک پیانو روسی خریدم. صدای آن بسیار خوب و سالار بود و ۲۰۰ هزار تومان خریده بودم. یکی از پیانوهای گران آن موقع بود. من در تهران کلاس پیانو و مدتی کلاس آهنگسازی رفتم. کلا با داستان ور میرفتم تا اینکه با بابک بیات آشنا شدم. در این اثناء جرقهها و نیروی نافذ بابک باعث شد که بتوانم آواز را از عدم به سوی ابد ببرم. یعنی واقعا چیزی بود که بیات به من داد و از ایشان گرفتم. روزی آقای بیات به آقای دهقانیار گفت: «بهرام، مانی خودش آهنگساز است.» این جمله برای من افتخار است.
دیدگاهتان را بنویسید