۱- سالهاست که افرادی، موسیقی ایرانی را متهم به رخوت و عدمپویایی میکنند. در سوی دیگر نیز کسانی هستند که هرآنچه در گذشته این موسیقی بوده را حکم ابدی دانسته و در مقابل هر نوآوری جبهه میگیرند. صرفنظر از میزان صحت این باورها، طنز روزگار وقتی است که افرادی، هم در گروه اول باشند و هم در گروه دوم؛ آنها در حالیکه دایم از کسالتباری موسیقی ایرانی دم میزنند، در همان لحظه با چماقی در دست منتظرند تا اثری کمی نامتعارف (و البته مقبول عمومی) منتشر شود تا بلافاصله آن را به حکم تکفیر و تحقیر بنوازند و بیهیچ استدلالی، مانع هر تجربه متمایزی شوند. ناگوار آنکه جوانان یک جامعه دچار این تناقض و تعصب شوند.
۲- همایون شجریان با شروع خوانندگی تا سالها متهم میشد که: «نسخه دوم پدر است و پدر، آنقدر ممتاز و یکتاست که دیگر نسخه دوم آن هیچ شوری نمیانگیزد.» اما تا همایون سعی کرد راه خود را پیدا کند و به سمت تجاربی نو برود، زمزمههای دلواپسان شروع شد که: «آه یادت نرود پسر که هستی! ایدریغ، چرا از راه پدر جدا شدی و هیهات، به کجا میروی؟»
۳- بهنظر میرسد برخی از پرخاشها به آثار جدید همایون، برخاسته از رشک پیدا و پنهان به محبوبیت و موفقیت وی و از سوی کسانی باشد که یا هیچکاری نمیکنند یا کاری میکنند که به حق یا ناحق، دیده و شنیده نمیشود و آنها خشم ناشی از این موقعیت را بر روی همایون یا هرکسی که مطرح میشود، فرافکن میکنند. برخی واکنشها نیز ناشی از باوری آگاهانه یا ناخودآگاه هست مبنی بر اینکه مخالفت با آثار هنری (خصوصا موردتوجه مردم) معترضان را در جایگاه «منتقدانی ابدی» قرار میدهد که گویی با سطح توقعی بالا، به هیچ اثری راضی نمیشوند. اصولا کسی که از چیزی دفاع نمیکند و درعوض، به همهچیز حمله میکند، همیشه در موضعی حقبهجانب است که هیچگاه خود را ملزم به پاسخگویی نمیداند؛ معترضانی که چون بهصورت «ایجابی و اثباتی» جایگاهی ندارند، هویت خود را در «انکار دیگران» تعریف میکنند. در نظر این افراد، ارزش یک اثر، صرفا نسبتی معکوس با علاقه مردم دارد و کاری «ایدهآل» است که کمترین مخاطب را به خود جلب کند.
۴- اما تمام اینها دلیلی برای بستن درهای گفتوگو و انتقاد نیست زیرا اولا تمام مخالفتها با آثار جدید همایون را نمیتوان ناشی از غرض دانست و ثانیا اگرچه بسیاری از معترضان نیز به تکنیک و توانایی بالای همایون و کیفیت ممتاز اجرای موسیقی در کارهای اخیر او معترف هستند، اما تجارب وی در راه نو، حتما بدون اشتباه و بینیاز از نقد نیست. این تفکر که «هرچه آن خسرو کند، شیرین بود» و حمایتهایی از جنس سرسپردگی، ضررش، از توهینها و تمسخرها قطعا بیشتر است. بیاننکردن اشکالات و سکوت در برابر ضعفها، راه را بر هراصلاح و پیشرفتی میبندد. هر اثری، نیازمند نقدهایی مستدل و جدی است که از داد و فریاد، مدح و تخریب، تمسخر و تملق به دور هستند و متاسفانه معمولا در سیل هیاهوهای بیمحتوا که توجه بیشتری به خود جلب میکنند، گم میشوند. ما هنوز نیازمند گفتوگوهای جمعی، حول این پرسشها هستیم که: «جوهر و ذات موسیقی ایرانی چیست؟» و «چگونه میتوان ضمن خلاقیت و پویایی، این جوهر را حفظ کرد؟» و «ملاک ارزیابی یک اثر در موسیقی ایرانی چیست؟»
۵- بزرگترین خدمت به همایون، کمک به وی در «رهایی از سایه پدر»، از هر دو سو است؛ «پسر محمدرضا شجریان»بودن، نهدلیلی است که همایون را از اشتباه مصون بدارد و نه مبنایی برای قیاس دایمی او با پدر و الزام او به ادامه راه وی. نقد هر اثر همایون، باید نقد «ماقال» (خود اثر) بدون لحاظ «مَن قال» (نسبت او با پدر) باشد. البته که مسیر کاری شخص همایون شجریان را هم، میشود با توجه به مجموعه آثار او، نقد کرد اما این نیز مجددا باید فارغ از نسبت او با پدر باشد. هرچند ادامه پدرنبودن، الزاما به معنای تقابل با پدر نیست و خود همایون هم تاکنون آگاهانه و بیادعا از این دام رهیده است اما بیرونآمدن از سایه سنگین پدری همچون محمدرضا شجریان و «خودبودن»، کاری دشوار است که بدون خطا نخواهد بود و نیازمند حمایت نقادانه مخاطبان است.
۶- نهایتا اینکه در مقابل تجربههای متفاوت هنری، هرحمایت یا مخالفت افراطیای که با زدن برچسب (خواه موید یا تکذیبگر) حکم مطلق صادر کند و محاسن و معایب را با هم نبیند و صرفا حاوی گزارههایی کلی و فاقد معیارهای کمی و بدون قابلیت بررسی صحت و سقم باشد، بیش از آنکه باعث پویش و رویش در هنر کشور شود، منجر به انسداد راههای تعامل، سرکوب و در بلندمدت باعث نوعی محافظهکاری هنرمندان و پرهیز از هرچالش و خلاقیتی یا تکرار خطاهایشان میشود و این فرآیند، نهایتا حاصلی جز رکود و فسردگی هنر و هنرمندان نخواهد داشت.
دیدگاهتان را بنویسید