محمد یگانه میگوید: ۴۵ سال است موسیقی را آموزش میدهم، اما نه بیمهای دارم و نه خانهای. همه عمرم را به مستاجری گذراندهام. زمانی که من به عنوان پیشکسوت چنین وضعیتی دارم چگونه انتظار دارید نسل جوان سرخورده نشوند؟!
به نقل از ایلنا، محمد یگانه (دوتارنوز، مقامدان و مقام خوان) از فضای موسیقی به شدت دلزده است و از مسئولان بابت بیتوجه به پیشکسوتان و استادان تاثیرگذار موسیقی، گلهمند است.
محمد یگانه پیشکسوت موسیقی خراسان و اهل شهر قوچان، یکی از هنرمندانی است که طی عمری فعالیت به موسیقی مقامی خراسان خدمات ارزندهای ارائه کرده است. او موسیقی را از کودکی نزد پدرش (محمدحسین یگانه) فرا گرفته و از همان زمان تاکنون که بیش از هفتاد سال سن دارد، در عرصه موسیقی فعال است.
یگانه در دهه شصت، آن زمان که هیچکس به فکر ثبت و ضبط مقامهای موسیقی خراسان نبود، تعدادی از آنها را در قالب آلبوم تولید و منتشر کرد که قطعات آن همچنان به عنوان منبع شنیداری و آموزشی مورد توجه هنرجویان، هنرمندان و علاقمندان است. او در مقطعی که موسیقی نواحی مورد توجه نبود با حضور در جشنوارههای بین المللی و برگزاری کنسرتهای خارجی در چندین کشور به معرفی مقامات دوتار پرداخت. همچین، طی همکاری با واحد موسیقی خراسان آثاری چون «الله مزار»، «ارمان ارمان»، «علی سلطان عشق» و «زارنجی» را تولید کرده است. یکی از کارهای مهم و ارزنده محمد یگانه کار روی شاهنامه فردوسی است. او سالها با تمرکز بر نقالی و شاهنامه خوانی میان اشعار فردوسی و موسیقی مقامی پیوندی ناگسستنی ایجاد کرده و همچنان در این زمینه مشغول پژوهش و ممارست است. او همچنین بر سبکهای متعدد دوتارنوازی خراسان، از جمله ترکمنی، باخزری، قوچانی، کردی و ترکی اشراف کامل دارد.
هرازگاهی میشنویم که نسل بخشیهای خراسان در حال انقراض است و شما نیز جزو آخرین نسل بخشیها هستید. واقعا این نظریه صحت دارد؟
۴۵ سال است موسیقی را آموزش میدهم، اما نه بیمهای دارم و نه خانهای. همه عمرم را به مستاجری گذراندهام. زمانی که من به عنوان پیشکسوت چنین وضعیتی دارم چگونه انتظار دارید نسل جوان سرخورده نشوند؟! بدون تعارف دلیل انقراض بخشیها و کم توجهی به موسیقی مقامی بدبختی و بیچارگی جوانهاست. همیشه به هنرجویانم میگویم فقط به دنبال موسیقی نروید و سعی کنید شغل دیگری اختیار کنید تا آب باریکهای داشته باشید. بهتر این است که آنها حقوق و درآمد دیگری داشته باشند و موسیقی را در کنارش ادامه دهند و جز این راهی نیست. مسئله دیگر این است که هنر نیم درصد ماجراست و باقی آن معرفت و انسانیت است. جوانان امروز به این موضوع مهم توجه ندارند و خب زمانی که اخلاق در میان نباشد، هنر نیز کارایی نخواهد داشت. جوانان نمیدانند که من و امثال من با چه سختیهایی مقامها را یاد گرفتیم و آنها را به نسلهای بعد از خود انتقال دادیم. من شاگردان زیادی تربیت کردهام، اما دریغ از یک تماس و احوالپرسی. نسلهای جدید هنرمندان عصر خود را نمیشناسند، اما از جزییات زندگی فوتبالیستها با خبرند.
از وضعیت دیگر پیشکسوتان موسیقی خراسان اطلاع دارید؟
بله مطلعم و باید بگویم آنها اوضاع بدی دارند. تنها کاری که از دستم برآمده این است که شماره حساب تعدادی از آنها را گرفتهام و با تمام دوست داران هنر تماس میگیرم و از آنها میخواهم هرچقدر میتوانند و دوست دارند به حسابشان واریز کنند. در کشور ما وقتی هنرمند هست، نیست و زمانی که از دنیا میرود، هست و وجود دارد. تقدیر و ساخت تندیس و مجسمه به چه درد میخورد وقتی هنرمند در این دنیا نیست. اصلا مجسمههایی از طلا بسازند یا خیابانها به اسم هنرمندان کنند، چه دردی از آن افراد دوا میشود؟! بگذارید خاطرهای برایتان تعریف کنم. سه، چهار سال پیش در شهر درگز همایشی برگزار شد که به بخشیها اختصاص داشت. من نیز همراه برخی از دوستان به درگز رفتم. شبش به ما خبر دادند که فردا معاون وزیر و دیگر مسئولان ارشاد به همایش میآیند تا از یک نوازنده پیشکسوت سورنا نواز تقدیر کند و ما نیز از این اتفاق خوشحال شدیم. فردای همان شب با دهل و سرنا و با کلی دبدبه به خانه پیرمرد استاد رفتیم و او نیز حق میزبانی را به جا آورد و در حد خودش و بر اساس آنچه در توانش بود از ما پذیرایی خوبی کرد. من به اتفاق هنرمندان، مدیرکل و معاون وزیر دور ایشان را گرفتیم و باقی دستاندرکاران نیز در جمع حضور داشتند. در همان حین یکی از مسئولان وزارت ارشاد با یکی سینی که پارچهای سبز روی آن بود و یک لوح تقدیر و یک خودکار، با کلی تشریفات در جمع حاضر شد و نزد یکی از مسئولان رفت تا او تقدیرنامه را امضا کند و به پیرمرد بدهد. زمانی که آن مسئول خواست خودکار را بردارد، دستش را گرفتم و گفتم چه چیزی را میخواهی امضا کنی. این تقدیرنامه به چه درد این استاد پیر و هنرمند میخورد؟! چرا برای تقدیر از او چکی ده میلیون تومانی را امضا نمیکنید تا چند صباحی را به دور از مشکلات معیشت با خیال آسوده زندگی کند؟ آن مسئول پاسخی داد که اصلا به سوال من ربط نداشت. در نهایت هم همان لوح تقدیر را امضا کرد و به پیرمرد داد با خیال اینکه او را قدر دانسته و از او تمجید کرده است. این رفتار و پاسخ را باید به چه حسابی بگذاریم؟! ما با چنین مسئولانی طرفیم.
شما در موسسه هنرمندان پیشکسوت نیز عضو هستید؟
بله. تنها اتفاقی که افتاده این است که موسسه پیشکسوتان مقداری خوراکی را در جعبهای گذاشته و برایم ارسال کرده است. این چه کاری است؟! تا زمانی که آقای سیدعباس عظیمی مدیر عامل موسسه هنرمندان پیشکسوت بود، اوضاع بهتری داشتیم و به طور کم و بیش به پیشکسوتان کمک میشد.
از فعالیتهای خودتان بگویید. آیا همچنان به شاهنامه فردوسی میپردازید؟
توجهم به شاهنامه حرف دیروز و امروز نیست. من حدود سی است که مشغول پرداختن به شاهنامه فردوسی هستم. پدرم بهترین راویتگر و شاهنامه خوان بود، اما تا پیش از من کسی شاهنامه را با دوتار روایت نکرده بود. میدیدم که موسیقی مقامی بهترین گزینه برای شاهنامه خوانی است و به همین دلیل به صورت جدی به این موضوع پرداختم. موسیقی مقامی، هنری روایتگر است و حال بر اساس فعالیتها و پژوهشهایی که داشتهام، میتوانم بگویم شاهنامه ریشه و اساس موسیقی مقامی کشور است. روایتگویی شناسنامه این مملکت است. ریشه موسیقی مقامی شمال خراسان، مخصوصا قوچان، حماسی است.
آثاری که در زمینه شاهنامه تولید و اجرا کردهاید، ثبت و ضبط شده است؟
متاسفانه این اتفاق نیفتاده و طی سی سال گذشته هیچ کس پا پیش نگذاشته و نگفته بیا تفاهم نامهای امضا کنیم تا این آثار ضبط شوند. هرجا بروم چند دقیقهای شاهنامه خوانی میکنم، همین و بس. تنها خوشحالیام این است که کارم را کردهام و پیامم را دادهام. به نظرم هنرمندی که با اثرش پیامی به جامعه ندهد مانند پسته بیمغز است. پیام من این است که جوانان شاهنامه و فردوسی را بشناسند.
آیا شاهنامهخوانی بر اساس موسیقی مقامی خراسان را به شاگردانتان آموختهاید تا ادامه دهنده راه شما باشند؟
بله شاگردانم در حال یادگیری شاهنامه خوانی هستند اما هنوز به کسی اجازه ندادهام این کار را انجام دهد. به آنها گفتهام زمانی که من از دنیا رفتم به اجرای شاهنامه بپردازید. زیرا میخواهم آنها به طور کامل آموزش ببیند.
در حال حاضر اگر کسی به شنیدن شاهنامه خوانی شما تمایل داشته باشد، چگونه به آثارتان دسترسی خواهد یافت؟
با کمک دوستان حدود بیست تا بیست و پنج دقیقه از شاهنامه خوانیام ضبط و صدا برداری شده و در اینتسگرام قابل دسترسی است. این اجرای ضبط شده مربوط به بخشی است که تهمینه عاشق رستم میشود و تا زمان به دنیا آمدن سهراب ادامه مییابد. فایل این روایت صوتی است و در استودیو و با کیفیت قابل قبول ضبط شده است.
به جز روایت تهمینه و رستم و به دنیا آمدن سهراب چه بخشهای دیگری از شاهنامه را روایت کردهاید؟
به زندگی سیاوش یکی دیگر از شخصیتهای شاهنامه نیز پرداختهام و از زمان به دنیا آمدنش تا گذرش از آتش را آماده کردهام. جنگ رستم و سهراب و وقایع پیش از آن، تا مرگ سهراب و راهی شدن تابوتش به زابلستان هم از جمله بخشهایی است که روایت کردهام.
یکی از کارهای مهم شما ضبط مقامهای منطقه در قالب آلبوم است. آلبوم «هرای» همچنان یکی از منابع شنیداری موسیقی خراسان محسوب میشود. چرا دیگر به ضبط مقامها در قالب آلبوم ادامه ندادید؟
پس از سال ۱۳۶۸ که آلبومم با عنوان «هرای» برگزیده شد، اداره ارشاد قوچان مقابل من جبهه گرفت. بحثی میان ما درگرفت و مزاحمتهایی برایم ایجاد کردند. مثلا عوامل اداره اماکن را به کارگاهم میفرستاند و خلاصه اینکه زندگیام مختل شده بود. واقعا کار به جایی رسید که از قوچان فرار کردم و به خانه زندگیام را به مشهد انتقال دادم. البته شرایطم در مشهد نیز تغییر چندانی نکرد تنها اتفاق خوشحال کننده این است که دفتر موسیقی و انجمنهای موسیقی مسابقات و جشنوارههایی را برای ترغیب و تشویق جوانان ترتیب دادهاند. البته جشنوارهها نیز مشکلات و نواقصی دارند. در تهران جشنوارههایی برگزار میشود و تعداد زیادی متقاضی از مشهد و دیگر شهرها برای شرکت در آن راهی تهران میشوند. آنها به امید حضور در جشنواره و دیده شدن به تهران میروند، بیآنکه جایی برای استراحت داشته باشند و کسی آب خنکی دستشان دهد. در روزهای برگزاری جشنوارهها در تهران عدهای جوان را میبینید که با بار و وسائل روی چمنها دراز کشیدهاند تا نوبتشان شود و روی صحنه روند. من یک بار به آقای ثابت نیا گفتم اگر خدماتی ارائه نمیدهید، لااقل با دریافت صد یا صد و پنجاه هزارتومان از بچهها، محلی را برای اسکان و شام و ناهار آنها در نظر گیرید تا لااقل پس از سفری طولانی مهلت استراحت داشته باشند. این درخواست من هیچ پاسخی نداشت و انگار نه انگار! کاش لااقل یک سوم از بودجهای که مسئولان برای برگزاری جشنوارهها دریافت میکنند واقعا هزینه بچهها شود. به هر صورت زندگی من به طور کم و بیش از طریق آموزش و تدریس میگذرد، اما این رسمش نیست که حالی از هنرمندان نپرسند و سراغی از آنها نگیرند.
دیدگاهتان را بنویسید