میگویند، بعداز نام فرش ایرانی، نام ایرانی دیگری که در خارج از ایران تکرار میشود، نام علی رهبری است؛ هرچند که با نام «الکساندر رهبری» شناخته شود. برای رهبری؛ دستیاری هربرت فون کارایان آنهم در سن 30 سالگی، دریافت مدال طلای جهانی برای رهبری ارکستر در ایام جوانی و رهبری 120 ارکستر معتبر دنیا تنها افتخاراتش نیست. بلکه نام یک ایرانی است که هرهفتهاي که در گوشهای از دنیا و در یکی از سالنهای بزرگ اجرای ارکستر شنیده میشود، براي هر ايراني افتخار است. هرچندکه به قول خودش شاید به طور مستقیم کاری برای ایران نکرده باشد. رهبری، بیش از 200 آلبوم دارد که در کوچه و پس کوچههای شهرهای مختلف دنیا و در هر صفحه فروشی میتوان از آنها سراغ گرفت. به همین دلیل است که یکی از پرمشغلهترین رهبران دنیاست.
«هفته قبل در سئول کنسرت دادم، قبل از آن در براتيسلاوا (اسلوواکی) بودم. بعد قرار است به يوهانسبورگ(آفریقای جنوبی) برم، بلافاصله برای یک ضبط دو روزه به پاریس (فرانسه) میروم. بعد با ارکستر استانبول(ترکیه) تمرین دارم. تازه حدود چهار هفته ديگر به خانه بر میگردم. قبل از اينكه به ژنو(سوییس) براي بررسي كنسرت بروم.» این بخشی از برنامه کار و زندگی علی رهبری از زبان خودش است که میگوید سبک زندگیاش مثل کولیها شده.
ارکستر سمفونیک تهران چندبار این افتخار را داشت که رهبری، یکی از بزرگترین رهبران دنیا میهمانش باشد. در سالهای پس از انقلاب یکبار به دعوت مرحوم فریدون ناصری و بار دوم به دعوت دفتر موسیقی در سال 1384 برای رهبری دائم این ارکستر به ایران آمد. امابیشتر از دو ماه دوام نیاورد و به اتریش بازگشت. پس از بازگشت به اتریش برای صفارهردی(وزیر وقت ارشاد) نیز نامهای نوشت تا شاید سخنش در بهبود وضعیت این ارکستر تاثیر بگذارد اما…
* ارکستر سمفونیک تهران در سال 84 وقتي شما بعداز يك دوره كوتاه آن را ترك كرديد، شباهتهايي به وضعيت فعلياش داشت. ميخواهم بدانم چه اتفاقاتي موجب شد كه شما اركستر را در آن زمان ترك كنيد و پس از آن نامهاي درباره اركستر به وزير ارشاد وقت بنويسد؟
ــ دلیل اینکه در سال 1384 (2005) تصميم گرفتم به ايران بيايم، فقط علاقه شخصيام بود. چون بعداز سالها كار با اركسترهاي مختلف يكدفعه احساس كردم، چرا وضعيت اركستر سمفونيك تهران را درست نكنم. كار من در 30 سال گذشته اين بوده؛ مثل اركسترهاي بروكسل، مالاگا(اسپانيا)، زاگرب يا پراگ. وقتي كه آدم سن و سالش بالاتر ميرود، علاقهمند ميشود كه شايد در وطن هم بتواند كاري كند. به همین دلیل تصميم داشتم بمانم و حتي همسر و بچههاي كوچكم را هم به ايران آوردم. البته حضورم در تهران به اين دليل نبود كه به اين كار نياز داشته باشم. چون رهبری این ارکستر نه ازنظر حرفهاي و نه ازنظر مالي به درد من نميخورد. فقط ميخواستم كار درجه يك انجام دهم. در آن زمان با اعضاي اركستر، سمفوني 9 بتهوون را اجرا كرديم و اين اجرا به من نشان داد كه اگر نوازندگان اركستر بخواهند و امكانات باشد، ميتوانند خيلي كارها انجام دهند. يادم هست يكي از روزهاي آخر با بچههاي قديمي اركستر نشسته بودیم و صحبت ميكرديم. بچهها ميگفتند دليل اينكه اركستر، سمفوني 9 را به اين خوبي اجرا كرد، اين است كه آنها تمام كارهای دیگرشان را كنار گذاشتهاند تا سر تمرين بيايند. چون اعضاي اركستر مجبورند جاهاي مختلفي كار كنند كه بتوانند خرج يك زندگي معمولي را در تهران در بیاورند. این حرف خيلي روي من اثر گذاشت. ميدانستم نميتوان انتظار داشت كه نوازندگان 12 ماه سال آن طور فداکاری کند. برای آن اجرا نوازندهاي اركستر آمدند و فداركاري كردند. يا از قديم خودشان یا پدر و پدربزرگ یا استادشان؛ من را ميشناختند و به اصطلاح ميخواستند به من محبتي كرده باشند. شما وقتي ميتوانيد اركستر درجه يك و در سطح جهاني داشته باشيد كه بچهها به اندازه كافي درآمد و متناسب با آن وقت براي تمرين داشته باشند و نيازي نباشد كه پدر خودشان را در بياورند.
البته اینها مسائل تازهای نبود و همان 35 سال قبل(سال 1354) که ایران را به نشانه اعتراض ترک کردم، دراعتراض به این موضوع بود که به اندازه كافي سرمايهگذاري براي آينده جوانهاي ايراني سرمایه گذاری نمیشود. حالا بعداز 30 سال كه برگشته بودم با وضعيتي روبهرو بودم كه با آن سه سال قبل انقلاب خيلي فرق داشت. فرق بزرگ اين بود كه تعداد نوازندههاي ايراني موسیقی کلاسیک و هم علاقهمندان این موسیقی بيشتر شده بود. جالب بود که وقتي من سمفوني 9 بتهوون را 7 شب در تهران رهبری كردم؛ همه دلخور بودند كه چرا فقط 7 دفعه! سالن هم به طور کامل پرشده بود. تفاوت اصلی ارکستر در بعد و قبل از انقلاب تا آنجاكه من متوجه شدم اين بود كه بعداز انقلاب به مراتب بيشتر از اركستر چه در مناسبتهای مذهبی و دولتی استفاده میشد.
اما باوجود این تغییرات، ارکستر سمفونیک تهران همیشه با دو مشکل اساسی روبرو بوده، یکی همین مسال حقوق و درآمد و مشكل ديگری كه از زمان تاسيس اركستر سمفونيك تا حالا وجود داشته و آن مساله رهبری است. هركسي كه سر اين اركستر میآید، یا بدون دلیل هندوانه زیر بغل بچهها میگذارد یا دائم آنها را تحقیر میکند. زمانی که از ایران رفتم، احساس کردم اگر نامهاي بنويسم شاید مسئولان متوجه شوند و تكاني بخورند. البته مثل اينكه متوجه هم شدند، چون حقوق نوازندگان ارکستر کمی بالاتر رفت.
* مشکل حقوق و درآمد نوازندگان را که شما بر آن تاکید داشتهاید دغدغه آقای صهبایی هم بوده، در این دو سال گذشته وضعیت نوازندگان در این زمینه بهتر شده بود، اما وضعیت ارکستر تهران هنوز هم سامان نگرفته است؛ به مدت زمان بیشتری نیاز دارد؟
ــ یک جملهای را برای شما نقل میکنم. توسکانینی يكي از رهبران خوب جهان گفته است: اركستر بد وجود ندارد، اما رهبر بد وجود دارد. یعنی نمیتوان تمام مشکلات ارکستر را گردن نوازندهها انداخت. ضمن آنکه من هيچ وقت نميگويم اگر نوازندههاي اركستر درآمدشان خوب شد، خوب هم ميزنند. حرف من اين است كه اگر شما به نوازنده احترام نگذاريد و پول كافي به او ندهيد، اصلا نميشود كار را شروع كرد. ممكن است اين حرفي كه من ميزنم به برخي بربخورد، اما باید بگویم برخلاف اركستر سمفونيكهاي هم سن و سال اركستر تهران، اركستر سمفونيك ما هيچوقت يك رهبر دائمي باتجربه و حرفهای نداشته است. ارکستر تهران، از اول محل کاری برای رهبران بیکار بود. به همین دلیل است که کارها خوب پيش نمیرود و کاسه و کوزهها سر نوازندهها شکسته میشود. بعداز چند سال یک ارکستر پیشرفته و یک رهبر بدون کار باقی میماند تا نوبت به نفر بعدی برسد.
اركسترهايی که در دنیا بالای 50 سال سن دارند، وضعيت ديگري دارند، تمام اركسترهاي دنيا رهبرشان يك رهبر حرفهاي است. مليت آن هم مهم نیست. مثلا در وين شما خيلي كم يك رهبر اتريشي داريد و در فرانسه اغلب رهبران فرانسوي نيستند. قضيه رهبري كمي مثل مربيگري فوتبال است. کسانی که نگران ارکستر سمفونیک هستند بايد بگردند، يك رهبر حرفهای و باتجربه پیدا كنند، لزومی هم ندارد که حتما ایرانی باشد. مسئولان باید متوجه این نکته شوند که ارکستری مثل اركستر سمفونيك که جزء آداب و رسوم و میراث ملی ما نیست، اتفاقا براي وجهه جهانی كشور ما خيلي خوب است.
* اتفاقا یکی از سوالهات هم این است که اجرای ارکستر سمفونیک تهران را در اروپا چطور ارزیابی میکنید؟
ــ من یکی دو قطعه از این کنسرتها را در یوتیوب دیدم، اما قضاوت من درباره کیفیت ارکستر يك مقدار ناعادلانه است. چون توقع من از اركستر حتي در 30 سال قبل از حالا هم بسیار بالاتر بود. ببینید ایده اجرا در اروپا یک فكر عالي بود، اما مهم این است كه چه بفرستیم و چطور بفرستیم؟ چنین تصمیمی در شرایط حاضر ارکستر، کاملا غيرحرفهاي بود. مثل این است که من به یک نفر که تمرين آواز ميكند، توصیه کنم كه فعلا آلبومی منتشر نکند. چون اين كار هم ممکن است تبلیغ منفی برایش باشد. معلوم است اگر شما ارکستر تهران را به اروپا بفرستید، همه تعجب میکنند و میگویند خیلی خوب است و البته تعارف هم میکنند. چون فكر ميكنند ما مثل بنگلادش و افغانستان هستیم و اصلا نمیدانيم ارکستر چیست. مساله دوم این است که برای این اجرا چطور برنامهریزی شده بود؟ وقتي شما خودتان سالن اجاره ميكنيد و كنسرت بدهید، اتفاقا وجه منفی از خودتان نشان دادهاید. چون شما پول دادهاید و سالن اجاره کردید. بنده كه تا امروز بيش از 120 اركستر رهبري كردهام، اگر 10 تا از اركسترهایم با پول نفت یا سرمایهداران ایرانی برگزار شده بود، قطعااثرات منفی روی کار من میگذاشت و موقعیت امروزم را نداشتم. حتی اگر ارکستر ما در سطح جهاني هم بود، نباید سالن را اجاره میکردیم و کنسرت میدادیم.
* بلیتها هم به صورت مجانی توزیع شده بود!
ــ دیگر بدتر. در همه کشورها مراکز فرهنگی وجود دارد که از ارکسترهای کشورهای مختلف دعوت ميكنند و در کنسرتهای آبونمان برای آنها برنامه میگذارند، بلیت هواپیمای مجانی دراختیار ارکستر میگذارند و افتخار هم میکنند که دعوتشان را قبول کردهاست. همانطور که با ارکسترهای دیگر دنیا بارها به این سفرها رفتهایم. این احتمالا وظیفه بخش روابط بینالملل وزارت ارشاد است و باید يك كمی در این زمینه زحمت بكشند. ارکستر سمفونیک را هيچكس نماينده يك دولت نميداند. این ارکستر؛ سمبل يك كشور است.
* يعنی در ایجاد شرایط حاضر ارکستر، فقط رهبران نقش داشتهاند؟
ــ اركستر سمفونيك تهران از 50 سال پيش تا حالا هميشه در سطح متوسط و نابسامان به سر برده. این موضوع به انقلاب هم هيچ ارتباطي ندارد. اگر مسول علاقهمندي باشد، ميتوان در عرض دو هفته آنرا درست كرد. یک مثال برای شما بزنم. چندروزی است که از رهبری ارکستر سئول بازگشتهام. کشور کره جنوبی 50 سال قبل اصلا ارکستر نداشت و از هيچ نظر قابل مقايسه با ایران نبودند. اما امروز ارکستری دارند که با ارکسترهای برلين و نيويورك و پاريس قابل مقایسه است. ما ايرانيها از بچگي عادت كرديم به بزرگترها احترام بگذاریم و مسائل اين چنيني باعث شده از قضاوتهاي حرفهاي دور شويم. مرحوم ناصري مدتی رهبر ارکستر سمفونیک تهران بودند، اتفاقا خودشان هم از من دعوت كردند به ايران بیایم و به من هم خيلي لطف داشتند، اما اگر بخواهم قضاوت حرفهاي كنم، باید بگویم ایشان تجربه رهبري اركستر نداشتند. زمانيكه من در سالهای قبل انقلاب رئيس هنرستان موسیقی بودم، ايشان در همین هنرستان سازهاي ضربي درس ميدادند. يعني با تمام افتخار و احترامي که برای رهبران قبلی این ارکستر قائلم، رهبران این ارکستر هيچ كدام در كشور ديگري تجربه رهبري نداشتند، غير از آقاي لوريس چكناواریان که رهبر دائمی ارکستر سمفونیک ارمنستان بودند. رهبرانی که در اين 60 سال گذشته به اركستر سمفونيك تهران آمدهاند چون خودشان نياز به اركستر داشتند، نتوانستد كاري انجام دهند. این نکته مهمی است که نوازندگان اركستر استاتيدي هستند كه خودشان آرزوی رهبری داشتند. پس فقط به كسي احترام ميگذارند كه به رهبری او نياز داشته باشند. باید بگویم حتي رهبران مهمان این ارکستر، رهبراني بودند كه رهبر دائم به خاطر نيازهاي شخصياش از آنها دعوت می کرده. مثلا 35 سال پيش يك رهبری از یک رهبر معروف دعوت میکرد که اجرایی را در ایران رهبری کند و آن شخص معروف هم درمقابل برای آن رهبر در يك شهر درجه دوم و سوم يك كنسرتي را ترتیب میداد. من امروز اين حرفها به اين دليل ميتوانم بزنم كه خودم بعدها با اين اركسترهای اروپایی کار کردم و آنها این مسائل را براي من تعريف كردند. اينها حقايقي است كه تا زمانيكه به صورت شفاف و به دور از عوامفريبي درباره آنها صحبت نکنیم وضعیت ارکستر درست نمیشود.
* گفتید که در تاريخ ارکستر سمفونیک، رهبر حرفهای سابقه نداشته، اما در ایران دوره حضور آقای فرهاد مشكات را دوره طلايي اركستر سمفونيك تهران مينامند و همواره با تقدس و تعصب از آن نام برده ميشود.
ــ من آقاي مشكات را خوب ميشناختم و میشناسم. ايشان سطح رهبريشان از تمام رهبران ديگر بهتر بود، اما منظور من سطح جهانی است. کسانی که تا امروز مسئولیت اركستر سمفونيك را داشتند، تجربه رهبریشان تنها به ایران محدود میشد و رهبرانی نبودهاند که مثلا 20 سال در خارج از ایران رهبری کرده باشند. بله ايشان اركستري درست كردند كه نسبتا قابل مقايسه با اركسترهاي جهانی بود، اما نباید فراموش کرد 70، 80 درصد نوازندههای این اركستر خارجي بودند. بله ارکستر خیلی خوب میزد، اما نوازندههای خارجی بعداز انقلاب رفتند و اركستر هم خوابيد. اصلا شما ميتوانيد خود اركستر وین را بياوريد و بگوئيد چه ارکستری داریم. سال 55 قبل از اينكه ايران را ترك كنم؛ بزرگترين ايرادي كه گرفتم اين بود كه چرا اينقدر پور خرج خارجيها ميكنيد، اما همانقدر پول خرج نوازندههای ایرانی كه قرار است آينده را بسازند، نمیشود. زمانی که ایشان رهبر ارکستر سمفونیک تهران بودند؛ من اركستر جوانان سمفونيك را درست كردم که همه نوازندههایش ایرانی بود. در آن زمان نوازندههای خارجی 30 دلار میگرفتند، اما برای این ارکستر جوانان گاهی لنگ 50 دلار میماندیم.
* يعنی رهبری که سابقه و تجربه داشته باشد؛ میتواند وضعیت این ارکستر را درست کند؟ از کجا میشود فهمید که یک رهبر حرفهای است یا نه؟
ــ آخر تمام کارها به پول برميگردد. رهبري كه كمتر از 5 هزار يورو براي يك شب بگيرد، معمولا سطحش خيلي پايين است. ممكن است كسي باشد که به خاطر خدا و پيغمبر و وطنش این کار را بکند، اما این یک استثناست. از همین نکته که یک رهبر آخرین بار چه زمانی برای هدایت یک ارکستر دعوت شده و پول دریافت کرده، میتوان فهمید که یک رهبر چقدر حرفهای است.
این حرف را از روی تجربه میزنم. من درحال حاضر با اركستر استانبول و آنكارا كار ميكنم و خيلي وقتها براي ارکستر رهبر میهمان معرفی میکنم. گاهي به من ميگويند، نميشود شما رهبري پيدا كنيد كه فقط دو هزار دلار هزينه داشته باشد؟ ميگويم چرا، اما چنين رهبری درنهایت خودتان را هم راضی نخواهد کرد. رهبران خوب؛ رهبراني هستند كه اصلا وقت ندارند رهبراني كه وقت ندارند، به اين معناست كه گران هستند، رهبری که گران شد، بايد بودجه داشته باشيد،اگر بودجه نداشته باشيد خوب کارها کمی مشکل میشود. اما به هر حال چه با پول و چه بيپول و چه با سالن و چه بدون آن، دست آخر همه راهها به رهبر ارکستر ختم میشود. یعنی اگر يك مقداري شرايط مالي درست شود و يكي كمي يك مدير هنري خوب داشته باشد، ارکستر درست خواهد شد.
* در چنین شرایطی نیاز به حضور دائمی چنین رهبری نیست؟
ــ برخلاف آنچه كه برخي معتقدند، حضور رهبر دائم خيلي مهم نيست؛ يك اركستر نياز به يك مدير هنري درجه يك دارد. اين مدير هنري نه تنها ازنظر موسيقي بايد انسان فهميدهاي باشد، بلكه بايد پولساز هم باشد. در اركستر سمفونيكهاي بزرگ دنيا؛ اين مدير پول هم براي اركستر درميآورد، چرا اركستر تهران اينطور نبايد باشد؛ خرج كردن پول دولت که هنر نيست. علاوهبر آنكه مدیر هنری باید بتواند برنامههاي خوبي هم بگذارد. .هيچ فرقي نميكند چه مهمان و چه دائم؛ رهبر بايد درجه يك باشد و درجه يك هم كسي است كه در عرض يك ساعت سطح اركستر را بالا ببرد. تفاوت رهبر میهمان و دائم فقط آن است كه رهبر میهمان مثلا سه هفته رهبري ميكند، رهبر دائم مثلا هشت هفته. ارکسترهای ضعیفتر، رهبران بهتری نیاز دارند.
* در عرض یک ساعت؟
ــ بله. فکر ميكنيد در همین وین که این همه رهبر خوب وجود دارد، چرا از هزار كيلومتر دورتر یک رهبر خارجی دعوت میکنند؟ چون آنها به مليت فكر نميكنند و به شیوه رهبر کار دارند. مثل هواپيمايي ملي كه ممکن است خلبان خوب خارجي دارد، مهم آن است که هواپيما سقوط نكند.راستش من شناختی از آقای صهبایی بهعنوان رهبر ارکستر ندارم و درباره رهبری ایشان قضاوت نميكنم، اما فکر میکنم ایشان پس از چهار و پنج ماه کار با این ارکستر، باید تصميم ميگرفتند که میتوانند، ادامه دهند یا نه.
* نوازندگان ارکستر دو سال و نیم تقریبا فقط با آقای صهبایی کار کردند و این شاید کمی ارکستر را خسته کرده بود. از طرف دیگر شايد در وضعیت فعلی ارکستر سمفونیک، خود نوازندهها هم بیتقصیر نبودهاند، برخی از نوازندگان ارکستر مثل بخشی بزرگی از جامعه دچار یک تنبلی و فرافکنی شدهاند.
ــ از روي تجربه ميگويم که این طور نیست. من 12 سال در بروكسل با يك مدير هنري و رهبر اركستر كار كردهام. يعني در روزهاي سختي كه بايد اركستر را براي پايتخت اروپا آماده ميكرديم و در سطح جهاني ميآورديم، اما این خستگی و دلزدگی رخ نداد. من دوستاني دارم كه براي 25 سال است كه با يك اركستر كار ميكنند. خود من هم امسال سی و دومین سال همکاری با اركستر فيلارمونيك اسلوواكي را جشن گرفتم نه من از آنها خسته شدم و نه آنها از من. يك رهبر خوب باید با يك اركستر نسبتا خوب هم کار کند. کار رهبر فقط دست بالا و پايين بردن نیست، رهبري یعنی كار كردن با 100 نفر آدم است و هزار مشكلات مختلف كه اين آدمها دارند و مديريت آنها. متاسفانه دائم از خودم باید مثال بزنم. اركستر فيلارمونیك كشور چك، يكي از اركسترهاي بزرگ دنياست. مدیر هنری این ارکستر در جایی تعریف میکرد: اين آقاي رهبري 30 سالش بود و هيچكس او را نمیشناخت، برای رهبری سر ارکستر ما آمد و به نوازندهها گفت شما مثل ارکسترهای خياباني ميزنيد. هركس ديگر كه اين حرف را زده بود، نوازندهها او از سالن بيرون ميانداختند؛ اما آنها برایش دست زدند. اینها فوت و فنهای رهبری است، بستگي به هزار عامل مختلف دارد و اصلا فرمول ندارد. البته مساله دیگری هم هست. نوازندههای ارکستر ما به انتقاد عادت ندارند. در همان زمان كه به تهران آمده بودم، مثلا وقتی به يك نوازندهاي ميگفتم كه صداي سازت بالا يا پايين است، به او برمی خورد يا حتي قرمز ميشد. اين علامت بدي است و نشان میدهد که عادت نکردهاند کسی از آنها انتقاد کند. درحاليكه كار اركسترهاي حرفهاي همهاش انتقادات، اما انتقاد سازنده.
درمورد سوال دومتان، در موارد کلی من با شما موافقم، اما در یک ارکستر سمفونیک و یک تیم فوتبال این رهبر گروه است که کار را حرفهای میکند، نه اخلاق جمعی. نگاه کنید اغلب کشورهایی که شاید به نظمی معروف باشند، مربیهای فوتبال خوبی دارند. من ارکسترهایی میشناسم که اغلب نوازندگانش بینظم هستند، اما با وجود یک رهبر عالی؛ کاری درجه یک اجرا میکنند. به همین دلیل است که مربیان خوب فوتبال و رهبران حرفهای ارکسترها همیشه گرانند. متاسفانه یا خوشبختانه مسئولانی که بودجه را دراختیار دارند، متوجه ضرورت مربی خوب برای فوتبال شدهاند، اما در مورد رهبر ارکستر همیشه صرفه جویی کردهاند.
* چقدر به حرفهای شدن ارکستر سمفونیک امید دارید؟!
ــ ايران ميتواند يك اركستر درجه يك و خوب و نوازندههاي خوب داشته باشد، به شرط آنكه اساس کار حرفهاي باشد. بايد روزي باشد كه در تهران يك رهبر و مدیر هنری واقعا حرفهاي بيايد. وقتي در وین يك مدير هنري ميخواهند انتخاب کنند، امتحان جهاني ميگذارند، اما مثلا در آنكارا اين كار را نميكنند و به همين دليل سطح ارکستر آنكارا هم هيچ وقت از سطح فعلياش بالاتر نميرود. رهبری و مدیریت ارکستر نيازي به مدارك تحصيلي هم ندارد. در اين شغل يكي استعداد مهم است که درعرض يك روز مشخص ميشود و دیگری تجربه. بیتدبیری درمورد یک ارکستر جوان و مثلا در فرانسه مشکل چندانی ایجاد نمیکند، اما برای ارکستر تهران باید گشت و یک رهبر و مدیر خوب هنری پیدا کرد، اما ببینید این ارکستر در چند سال اخیر چقدر رهبر عوض کرده است.
اركستر مثل يك خانه ميماند و شما هر وقت كه بخواهيد میتوانید سقف و دیوارها را تعمیر کنید، كافي است كه وضع ماليتان خوب باشد و اصولا بخواهید. اصلا نگران نباشيد. وضعيت اركستر زماني درست ميشود كه همهچيز از پايه درست شود. منظورم این نیست كه همه چيز را از اول شروع کنند، از نوازندها امتحان بگيرند و آنها را به سیخ بكشند؛ با عوض كردن نوازندها که اركستر درست نميشود.
اگر یک زمانی کسی در تهران تصميم گرفت که اركستر درجه يك درست کند، من میتوانم ده نفر را معرفي كنم كه در عرض يك ماه وضعیت اركستر درست شود. درست است که این کار پول ميخواهد، اما قبل از آن باید كسي باشد که عقلش هم برسد. (می خندند) مهم این است، از مسئول دولتی ارکستر گرفته تا مدیر هنری و رهبر همه کاردان باشند.
* مثل اینکه مدیریت دفتر موسیقی در برنامهشان برای رهبری ارکستر دعوت از شما را هم در برنامه دارند.
ــ (می خندند) آخر باید بدانند که اصلا مرا برای چه کاری میخواهند؟ به درد كار آنها ميخورم يا نه؟ اگر برای خودشان مشخص شد، هر زماني كه بخواهند، با دل و جان هر کاری که از دستم بربیاید انجام میدهم. من سال 2005 کار عجیبی کردم و تمام برنامههایم را لغو کردم که به ایران بیایم و به همین دلیل از ایران که بازگشتم تا چند ماه بیکار بودم. ارکسترهای ترکیه وقتي این موضوع را فهمیدند، سريع برنامههای دیگرشان را خالی کردند، البته بعداز 6 ماه تمام برنامههایم دوباره پر شد. اما من برای مرتبه دوم دیگر چنین کاری نخواهم کرد. قبل از نوروز از ايران به من تلفن كردند كه آقاي رهبري؛ علاقه داريد به ایران بیایيد؟ ميتوانيد هفته آينده به ايران بياييد؟ گفتم با چه اركستري گفتند با هر اركستري كه دلتان بخواهد! خوب معلوم است که علاقه دارم و اتفاقا خیلی هم ایرانی هستم. گذشته از این کار حرفهای که اين شكل كه نيست، نه اركستري آزاد است و نه من وقت آزاد دارم. برنامه من تا دو، سه سال آینده پر است. مثلا میدانم که ژانویه سال بعد در کجا برنامه دارم. زندگي من مثل كوليهاست و دائم در سفرم. من خوشحالم كه دو روز وقت آزاد داشته باشم که به همسر و بچههايم برسم. حالا چطور ميتوانم مثلا يك هفته به ايران بيايم. البته هر زمانی که بتوانم میآیم و اگر هم نتوانم میتوانم رهبران و مدیران حرفهای معرفي کنم.
گفتگو از: طاهره رحيمي
دیدگاهتان را بنویسید