موسیقی ایرانیان – حمیده موسوی: «علی صمدپور» نوازنده، آهنگساز و یکی از اعضای مؤسسهی فرهنگی-هنری «خانهی هنر خرد» به نیابت از این مجموعه، در سومین جشن «موسیقیِ ما» جایزهی بهترین ناشر سال ۱۳۹۳ را از «مجمع صنفی ناشران و آهنگسازان» دریافت کرد. میهمان او بودیم تا به بهانهی این اتفاق، گفتگویی داشته باشیم. گفتگویی که می توانست سرآغاز مبحثی مفصل تر و چند جانبه در زمینهی موسیقی و احوال آن از دیروز تا امروز باشد.
ما حصل این گفتگو را در ادامه می خوانید.
*ملاک این برگزیدگی چه بود؟
-نکاتی که انجمن صنفی ناشران در نظر داشت اینها بود؛ اول ارایهی متفاوت آثار موسیقایی بود که گرافیکِ کارها، نحوهی بازاریابیِ ویژه برای جلب توجه مخاطب و هنرمندان از آن جمله بود و دیگری ایدهی ما در روش انتشار آثار بود که آلبوم ها در یک یا چند مجموعهی تعریفشده به بازار موسیقی عرضه شدهاست که یا در قالب «احوالات شخصی» بوده و یا «پارتیتور خوانی» و این سیاستیست که من همچنان قصد دارم آن را ادامه دهم چون بر این باورم که روش مؤثرتری است و البته همیشه این حجم تعریف نشده از موسیقیای که عرضه میشود برای خودم گیجکننده و هراسآور بوده است.
*منظورتان ارائهی یک اثر فرهنگی، از طرقی غیر فرهنگی ست؟
-ببینید! روشنترش این است که امروز روال تولید آثار به این شکل پیش میرود: ناشران راهی را بهوجود نمی آورند که کاری آماده شود یا تعریف خاصی برای فعالیتهایشان ندارند یا دارند ولی خیلی تعریف کلی یا بعضی اوقات گنگیست. یک هنرمند اثری آماده میکند، بعد دنبال اسپانسر میگردد تا اثرش را در جهت انتشار حمایت کند، بعد مثلا یک شرکت تولید ماکارونی هم بیاید و اسپانسرش شود. اصلاً مهم نیست که این به موضوع ربط دارد یا خیر و قصدم مذموم نشاندادنِ حرکتِ شرکت حمایتکننده نیست. منظورم این است که راهش این نیست. راه ارائه و اشاعهی یک اثر فرهنگی در ایران بدین شکل نیست. این ماجرا برمیگردد به اینکه من به عنوان یک ناشر قاعدتاً باید تبلیغات گسترده برای یک اثر فرهنگی کممخاطب را نالازم بدانم و با آن مشکل داشتهباشم چون مخاطبِ اثر فرهنگی را با جار زدن در کوچه و خیابان نمیتوان پیدا کرد ولی چون دریافت صحیحی از اثر هنری نیست تمام فکر این است که آن را به هر طریقی منتشر کرد، فروخت و به سود رسید.
*به عبارتی تولیداتِ فلهای و هدف گذاری نشده.
-خیلی ناشران هستند که نگاه و دغدغهی فرهنگی دارند. اما معنای دقیق نشر را اگر بدانیم و تعریف صحیحی از یک ناشر داشته باشیم، درمییابیم که راه ارائهی یک اثر فرهنگی این نیست که منتظر بمانیم هر که با هر دیدگاه و جهانبینیای، بیاید و اثر را حمایت کند و ما هیچ نظارتی بر نتیجه و سرنوشت کار نداشته باشیم و فقط به تیراژ فکر کنیم. حتی در زمینهی کتاب هم اگر دقت کنید میبینید، یک ناشر مسلط روی کتاب کار می کند و آن را به رای خود ساخت و پرداخت میکند و به نشر میسپارد: رسمالخط و آرایش متن و وسواس ویرایش… تا انتخاب کاغذ و صحافی و طرح روی جلد. نه تنها از دید اقتصادی، از لحاظ خلق یک محصول فرهنگی. اگر پیشینهی یک ناشر کتاب گُزیدهکار و بااصالت را مطالعه کنید، میبینید که مثلا در طول سی سال، یک خط مشی مشخص و هدفمند را دنبال کرده است و اگر چه آثاری از نویسندگان متعددی به انتشار رسانده اما همانها هم زیر نظر یک سلیقهی هنری واحد بودهاند: انتشارات امیرکبیر تا ۱۳۶۰، انتشارات نیل، انتشارات خوارزمی تا دههی ۷۰، نشر کارنامه، انتشارات ماهور و خیلی انتشارات دیگر که نمیتوان دانهدانه نام برد…
*با این اوصاف، ناشر بودنِ صرف کفایت نمی کند. و باید که یک ناظر هم بود. یک ناظر کیفی.
-ناشر برای این کار باید یک چارچوب سازمانوار داشتهباشد. یک مجموعه با زیر مجموعههایی که هر کدام متخصص و پیش برندهی یک وظیفه و کار از آن مجموعهی بزرگ تر باشند. مثل ایدهپرداز، گرافیست، بازاریاب، ویراستار و… نگاه مشترک بین اکثریت ناشران امروز یک نگاه اقتصادیست با صرفههای اقتصادی: شرکتهای قائم به ذات تقریباً یکنفره، اینکه یک آلبوم چقدر سود دارد یا چقدر شهرت؟ اما ناشرانی هم که وسواس فرهنگی در قبال تولیداتشان دارند، تقریباً میتوان گفت که این سازوکار را در کارشان تشکیل میدهند، حال یا بهصورت نیمه تعریف شده در بعضی و یا کاملاً تعریف شده در بعضی دیگر.
*به نظر شما یک مجموعه ی نشر با چند زیر شاخه می تواند شکلی معقول و قابل قبول به خود بگیرد؟
-در واقع رویکرد یک ناشر و خط مشی او برای منتشر کردن یک اثر موسیقی، ژانر فعالیتش و دیدگاه و مسیری که در طول سالهای فعالیتش دارد، با توجه به کمبودهای پشت سر و نیازهای پیش رو شکل میگیرد. برای تحقق چنین نگاهی به عقیدهی من سه مهره باید وجود داشته باشند. یا سه دیدگاه و منظر. یکی همان ماجرای بازاریابی و گردش اقتصادی، دوم ارائهی ایده های جدید به عنوان روشهای اثرگذاری فرهنگی و سوم این که در آینده نگاهمان به کجاست؟ که این آینده نگری احتیاج به شمی دارد که شرایط امروز و گذشته را تحلیل کند: کمبودهای ما در گذشته چه بوده؟ از چه چیزهایی ضربه خوردهایم؟ چه چیزهایی و چه کسانی را فراموش یا دربارهشان اهمال کردهایم. برای چه مسائلی ارزش قائل نشدهایم و… اینها مهرههای بنیادین هستند اما ضمن آنها تدابیری در مجموعه گنجانده میشود که نتیجه را بهتر و بهتر میکند، مثل گرافیست که اشاره کردم. مدیر هنری، مدیر اجرایی – که ناظر بر همهی جریانها باشد- و گزینههایی که اگر افزوده می شود صرفاً نام و دکور نیستند و همگام با هدف اصلی و در همان جهت حرکت می کنند.
*و در حیطهی فعالیت شما نمونههای این راه کارهای اثرگذار کدامند؟ یا نمونه هایی که شاید نیاز است که باشند و نیستند.
-من میتوانم از هر دو مثالی بزنم. یکی از مهمترین دغدغههای ذهنی من این است: هنرمندان موسیقی از چه طریق باید ارتزاق حرفهای و روحی شوند؟ {منظورم امرار معاش نیست} من به عنوان یک ناشر فکر میکنم باید به چنین سؤالی پاسخ گفت. شاید پارتیتورخوانی پاسخیست به این احتیاج و اثرش را خواهد گذاشت. یا مثلا مجموعهای از اجراهای گوناگونِ یک اثرِ واحد برای مقایسه، کاری که در موسیقی ما «اتفاق نیفتاده است». هیچوقت کارهای یک آهنگساز موسیقی ایرانی را با برداشت یک آهنگساز دیگر موسیقی ایرانی مثلا نشنیدهایم.
* در احوالات شخصی چطور؟ پاسخ سؤالتان را می توان دریافت کرد؟
-یک بخش یا وجهی دیگر از آن را بله. آنچه من از احوالات شخصی در این مدت دریافتهام، این است که پروژه با حداقل هزینهی تولید، اثر را منتشر می کند. یعنی یک تولید بسیار بسیار ارزان اما با خروجی قابل توجه و تأمل. وقتی ساز هنرمندان این مجموعه را گوش میکنید، حداقل به این فکر میکنید که در شهری که زندگی میکنید با همهی این بههمریختگی و بی اعصابی، کسی با این سلیقه هم هست و دارد میآفریند. نه پول عجیب و غریبی پشتوانهی آن اثر بوده، نه تبلیغات عجیب و غریبی. یعنی میگوییم که اول بهوجود آوردن و ارائهی یک موسیقی خوب، بسیار ساده است و دوم میتوان بین «سلیبریتی ساختن» و معرفی «یک هنرمند با هنر خاص» فاصله گذاری کرد. حکایت «آواز خوان نه آواز…یا آواز نه آواز خوان» است. من میخواهم بگویم که اینجا در این زمان استثناً «آواز! نه آواز خوان». برای من حداقل، وقتی موسیقی آفریده میشود، شخص ایستاده در پشت این موسیقی اهمیتی ندارد. البته با تاکید به وقتی که موسیقی محقق شود. آنچه حافظ به شعر پارسی افزوده شعر است و همین کفایت می کند. من حتی نمیدانم شخص حافظ کیست؟ ما تصویر واضحی از خیام نداریم. چه برجا مانده؟ اما اثر شعر او در همهجای ذهن ما جریان دارد. راستی؟ چه شکلی بوده؟ خیلی زشت؟ خیلی زیبا؟ معمولی؟ چه اهمیتی دارد؟
*یعنی وجه دیگر یا در واقع آن روی سکه در تأمین هنرمند از طریق احوالات شخصی به این شکل بوده؟ هنرمندی که حرفی برای گفتن یا نواختن داشته و اثرش ارزش شنیده شدن دارد بی آنکه شروطی سخت پیش پایش گذاشته باشید، معرفی اش کرده اید به جامعه. بی احتسابِ نام و منصب.
-لحظهای اگر به تاریخ موسیقی دقت کنید متوجه میشوید که اتفاقها بر این اصل استوارند. ممکن است امروز صفحهای قدیمی به دست شما برسد که نامی هم بر آن باقی نمانده و اطلاعات رویش پاک شده باشد. در آن صفحه اما تاری نواخته شده که بسیار بسیار اثر گذار بوده. شما نمیتوانید این نغمه را از حافظهی تاریخ پاک کنید. یکی دو سال پیش اتفاق جالبی رخ داد: یافتن حلقهی مفقودهای در موسیقی ایرانی. سالها نام حبیب سماعی را به عنوان یکی از استادان سنتور میشنیدیم و بین هنرمندان، از هر منظری که به این نام نگاه می شد، حبیب سماعی یک الگو به شمار میآمد. بسته به نگاهی که به او میشد، یعنی چه نگاهی کاملاً سنتی مثل آقای کیانی و چه نگاهی از سوی فرامرز پایور که چندان ادعای سنت گرایی نداشت. این شخصیتها خود را به نوعی دانش آموختهی حبیب سماعی یا ادامه دهندهی راه او میدانستند. در حالی که آثار زیادی از وی در دسترس نبود و همانها هم اطلاعات چندانی به مخاطب نمی رساند و چیزی را روشن نمیکرد. چندی پیش آلبومی منتشر شد از سوی «آوای باربد» که آقای شهاب منا در واقع این اثر را آمادهی انتشار کرده بودند. آقای منا سابق بر این یک کتاب دربارهی آقای سماعی نوشته بودند. در این آلبوم صدای ساز خانم طلیعهی کامران شنیده میشود، از شاگردان حبیب سماعی. نوازندهای از دههی۲۰ که کارش به طرز شگفتآوری شبیه بود به نوازندگیای که شما بعدها از استاد فرامرز پایور و پرویز مشکاتیان میشنیدید. آن اثر هم اواخر دههی ۲۰ به فکر و کوشش روح الله خالقی اجرا و ضبط شده بوده. جالب است که در کتاب سرگذشت موسیقی خالقی هم هیچ نامی از این بانوی نوازنده نیامده است لابد چون بسیار جوان بوده. ایشان بعدها یکی از نقاشهای مدرنیست ایرانی شد. کسی نام او را به عنوان نوازندهی سنتور نمیشناخت اما نوازندگیاش و تأثیر نوازندگیاش پا برجاست. وی آنچه از استادش آموخته بود را انتقال داده و از داشتههای خود نیز به آن افزوده بود و لابد همعصرانش هم کارهایش را شنیده اند… این است که می گویم واقعاً نام مهم نیست.
*در مورد تخصیص هر وظیفه به کاردان ها، به نظرتان هنرمندی که اثری برای تولید دارد و بخش اعظم ساخت و پرداخت آن را در مراحل و پروسه های مختلف، شخصاٌ به عهده می گیرد به این سازمان دهی ها معتقد نیست یا آنها را ضروری نمی بیند؟
-کافیست یک آمار از وزارت ارشاد بگیرید تا متوجه شوید. این همان نقدیست که من به نحوهی انتشار آثار و ناشران دارم. این موضوع ناشی از ساز و کارها و بده بستانهای اجتماعی امروز ایران است. و ضمن آن، هنرمند نیز جایگاه صحیح خود را در جامعه متوجه نیست که لازم نیست از صدر تا ذیل پروسهی به انتشار رساندن یک اثر را خودش انجام دهد. این ریشه در توهم بعضی هنرمندان در فروش آثار و دامنزدن به بیاعتمادی از سوی بعضی ناشران دارد.
*ممکن است یکی از دلایلش ناتوانی اقتصادی در تأمین چند زیر مجموعه نیز باشد؟
-فکر می کنم به دلیل تغییر یافتن شکل ماجرا هم باشد. یک زمانی تولید بسیار کارِ سخت و پیچیدهای بود. از دورانی صحبت میکنیم که حتی کامپیوترهای شخصی سیدیرایتر نداشتند و برای هر کاری باید میرفتی به دنبال یک شرکت عریض و طویل. امروزه شرایط تغییر کرده و همین تغییر از اهمیت ماجرا کاسته است. همهی «موارد» را کپی میکنی، و به هم میچسبانی. الگوها آماده است، دستگاههای ضبط و میکس و مونتاژ در اشکال گوناگون و…و… همه و همه کارها را بسیار راحت تر کرده و البته حجم زیاد تولیدات بیسروته ارزش کارهای درست و حسابی را پایین آورده و خیلی کسانی که احساس همهفنحریفی دارند را هم ظاهراً به شعار انقلابی خودکفایی نزدیک کرده. ولی این روند خوب فرسنگها فاصله دارد با اثر گذاری فرهنگی. ما ظاهراً نباید به جسمیت انتشار اهمیت دهیم، دقتمان را باید بر کیفیت متمرکز کنیم. با چنین نگاهی برای مرحله به مرحلهی تولید یک اثر اهمیت و احترام قائل میشوی و قوانین حقوقی و اخلاقی کار فرهنگی را دنبال می کنی.
*هنرمندانی که از طریق پروژهء احوالات شخصی اثر ارائه داده اند، شانس این را دارند که یک بار دیگر آلبومی منتشر کنند؟
– راستش نه! مگر اینکه ما را با اثر تازهشان مجاب کنند (نه شگفت زده) و یک مجموعهی کاملاً با رویکرد متفاوت از کار قبلشان ارایه کنند. یک اثر انقلابی مثلاً، ولی انقلابی برای درون خودشان نه مخاطب خیالیشان (خنده). در آن صورت بسیار هم جالب خواهد بود چرا که نشان میدهد یک هنرمند ۵ سال پیش دیدگاهی داشته و امروز با دیدگاهی متفاوت، قدرتمند و پویا بازگشته است.
*حال اگر همان شرایط ایده آل رخ دهد. یعنی انقلاب و تفاوت و این حرف ها (خنده) هنرمند با استانداردهایی متفاوت هم پا پیش خواهد گذاشت یحتمل و به ازای آن اثر منحصر بفرد عوایدی متفاوت را خواهد طلبید. شما نیز او را در این زمینه مجاب خواهید کرد؟
-ما شرایطمان تغییر نخواهد کرد. با همان سیاست ثابت پیشین تولید را انجام میدهیم. هرچند تا به امروز هم آثار منتشر شده از احوالات شخصی، پیشرفت مالی موجهی در بازار داشتهاند و فروششان مقبول بوده. ما درصدی از فروش را از قبل تعیین و تعریف کردهایم و سر موعد مقرر هم به هنرمند پرداختهایم. این تعاریف در ساز و کار تولید ما ثابت هستند. سعی میکنیم این ثابتها به همین شکل باقی بمانند.
*و اشاره کرده بودید که آلبومی را به شکل مستقل نیز منتشر نخواهید کرد
-فعلا بله. آثار در دو پروژه تعریف و تولید میشوند. یا احوالات شخصی یا پارتیتورخوانی.
*و در احوالات شخصی قالب آثار تنها تکنوازی ست یا همنوازی و چند نوازی نیز می تواند باشد؟
-نه چند نوازی هم میتواند باشد. مثلاٌ آلبوم «گمانه» کار سهیل پیغمبری. اما همانطور که گفتم شرایط ما ثابتند. یعنی ما یک محدودیت سرمایهگذاری داریم که به هنرمند پیشنهاد میشود. او در قالب یک سرمایهگذاری این مبلغ را میپذیرد اما در کنارش هم شخصاً راههایی در جهت پیشبرد و تحقق هدفش و بیانش دارد. این موضوع دیگر به خودش ربط دارد که چگونه پیش برود. در واقع در احوالات شخصی یک هنرمند فارغ از اینکه شناخته شده است یا نه، جوان است یا نیست و فارغ از ساز و کارهای بازار، تمایل به آفرینش و تولد یک اثر از بطن این فکر دارد. شاید حتی یک موزیسین بسیار شناختهشده باشد که اثر جدیدش هیچ ربطی به آثار سابق و آتی او نداشته باشند اما به عنوان یک کار شخصی آنقدر جالب و اثر گذار است که در صدد برمی آید از این طریق کار را منتشر کند. خیلی از هنرمندان هستند که یک شخصیت هنری خاص از آنها شکل گرفته و مخاطبانشان آنها را با آن شخصیت میشناسند و چون در آن قالب خودشان را تعریف کردهاند، میترسند آن قالب را بشکنند و شکل دیگری پیش بروند. مثل یک کمدین که چون تا به حال فقط خندانده ، دیگر حاضر نیست در یک تراژدی شانسش را امتحان کند. شاید اما شرایطش اگر مهیا باشد و به نقشی دیگر بپردازد این سؤال پیش بیاید که چرا تا به حال این کار را نکرده بود؟ باری چنین پروژهای حامی هنرمندانیست که گویی کاری را در خلوت خود، در چارچوبی کاملاً درونی و شخصی دنبال میکنند. همچنین ما قصد داریم نورها را به سوی یک سری نگاهها و یک سری از هنرمندان بتابانیم که به بطن و هستهی اصلی خود هنر موسیقی وفادارند. و البته به گونهای گریز از عوامزدگی و عوام فریبی. یک اثر هنری اگر وارد بازار لالهزاری نشد به این معنی نیست که اثر بد یا ناموفقی بوده است. اتفاقاً یک کار هنری نیازمند زمان بیشتریست برای درک شدن . نادرند آثار هنریای که به وجوهی ازآنها در زمانهی خودشان توجه میشود نه البته به تمامیتشان و این آثار شانس این را مییابند که ضمن اینکه آثار بسیار ناب و درجه یکی هستند، توجه عموم مخاطبان را هم جلب کنند.
*بسیار خب. «پارتیتور خوانی» جرقه اش با اثر صدای مناظر مخدوش از مانی جعفر زاده زده شد؟
-خیر. این پروژه هم در خلال آن چارچوبی که اشاره کردم و اهدافی که در نظرداشته، شکل گرفته است. مؤسسه طبق آن اهداف تعریف شده، تصمیم به آغاز یک سری پروژهها میگیرد و آثاری که با سیاستهای هر پروژه مطابقت دارند انتخاب میشوند و به انتشار میرسند.
*و این اثر از جمله کاندیداهای جشن موسیقی ما بود بله؟
-بله از هر دو پروژهی خانهی هنر خرد نامزد داشتیم. بیواژه گفتگو اثر خانم سپیده مشکی از احوالات شخصی و صدای مناظر مخدوش آقای جعفر زاده از پارتیتور خوانی.
*گزینش ها هم مردمی بود و هم کارشناسانه؟
-بله. هم انتخاب مخاطبان بود، هم کارشناسان که در لیست بلندبالایی ازشان نظرخواهی میشود و هم از سوی انجمن صنفی ناشران موسیقی که با لطف ناشران به ما رسید.
*نظرات متعددی در پی این جشن منعکس شد.
-در خصوص نحوهی برگزاری؟
*یکی این موضوع و دیگری مدعوین به این جشن. برخی لحاظ کرده بودند که چرا فلان هنرمند دعوت نشده بود یا معیار حضور هنرمندان در این جشن چه بوده؟ برخی دیگر می پرسیدند که چرا مخاطبین حضور نداشته اند و بخشی از این گزینش ها بر اساس آراءِ مخاطب بوده به هر جهت و از این قبیل صحبتها. شاید سؤال ها را بتوان پذیرفت اگر به همراه خود راهکار و تحلیل داشته باشند اما…
-ببینید هرکاری صورت بگیرد پشتاش ایرادی و نقدی و سرزنشی هم هست. در یک رویداد هنری یا جشنی از این دست که یکی جایزه دریافت می کند و یکی نه، طبعاً این حرف و حدیث ها نقل مجالس بعدش خواهد بود. همهی ما متأسفانه این ویژگی را داریم که به پشت سر نگاهی نمیاندازیم یا توجه نمیکنیم که در مجاورتمان چه اتفاقی میافتد. اگر من در امری کامیاب شدم همه چیز خوب است و ایده آل، حتماً باید به این شکل پیش میرفته و به من ربطی ندارد که دیگری هم راضی بوده یا خیر. در مقابل اما اگر در جایی به دلیلی از من تقدیر نشد یا دعوت نشد یا…قشون کشی میکنم و به دنبال همرای میگردم جهت احقاق حق!
*سوی دیگر ماجرا هم این است که ما نقدی اگر می کنیم در قبالش راه حل ارائه نمی دهیم. اصرار داریم که این اتفاق بد بوده و السلام. اما چرا بد بوده و ما به ازای خوبش چیست را یا نمی دانیم یا برایمان مهم نیست حتی. ضمن اینکه باید در نظر داشت انواع جشن ها، جشنواره ها و میهمانی ها از دولتی تا نیمه دولتی و غیر دولتی در کشور برقرارند -به استئناء جشنواره هایی که بی دلیل قلع و قمع می شوند البته، یا درمیانهء راه عقیم می مانند و ناکام- با این تفاصیل خب! این همایش هم یک نوع است دیگر. یک میهمانی خصوصی ست که رسانه ای هم شده.
-در جمعهای دیگر هم این بحثها رایج است. فردای عروسیمان، یکی از میهمانها با من تماس گرفت و پرسید که «علی! دیشب جوجه کباب هم دادید؟ گفتم: آره. برگشت که: اما به ما چیزی نرسید!» (خندهی طرفین)… در حقیقت ما عادت داریم به ریشهکن کردن پدیده ها و وقایع، نه اصلاح یا هرس کردنشان. این جشن در نوع خودش جالب است و یگانه که با نگاه درست، حمایت و راهنمایی اهالی موسیقی میتواند به سمت و سویی درستتر برود نه اینکه پنبهاش زده شود. اشاراتم را البته به این دلیل عنوان نمیکنم که خودم یکی از برگزیدگان این جشن بودهام خاصه که ما برگزیدهی انجمن صنفی بودهایم و مستقیماً از سوی متولیان جشن موسیقی ما تندیس نگرفتهایم هرچند که باعث خیرش آنها بودهاند و سپاسگزاریم. (خنده) ولی به عنوان یک بی طرف عرض میکنم. خب من هم می توانستم گلگی کنم که چرا این جایزه را خود کادر موسیقی ما به من اهدا نکرده؟ یا مثلاً چرا از من دعوت خاص و با زرق و برق بیشتری صورت نگرفته و یا اینکه مگر من در سالهای پیش از این ناشر خوبی نبوده ام؟ یا هیچکدام از کارهای موسیقیام لایق حتا یک ارزیابی در لیست بلند بالای شرکتکنندگان نبوده (و خنده) اگر نقدی داشته باشم بر نحوهی برگزاری این همایش است: به سازوکار گزینش (نه رای نهایی)، و ارزیابی گزینهها. بله خب بهتر است که ژانرها از یکدیگر تفکیک شوند و همهی هنرمندان به این شکل فشرده و با همدیگر دعوت نشوند. یا مثلا موسیقی با کیفیتتری در جشن اجرا شود ( نه اینکه چیزهایی که اجرا شد همگی بیکیفیت بود) حتی گزینش ناشران ممکن است سویههای مختلفی داشته باشد که باید مجزا از یکدیگر به آنها پرداخت. بازاریابی در انتشارات مختلف با یکدیگر متفاوتند… بنابراین به این راحتی نمی توان به ارزیابی و مقایسه پرداخت. و در نهایت حتی می توان با اتخاذ تمهیداتی، یک جشن برای انتخابهای مردمی ترتیب داد.
* دو مجموعه ی شنیداری خانه ی هنر خرد ابعادی متفاوت از یکدیگر دارند. پارتیتور خوانی بسیار تخصصی و قانونمند است.
-بله و لازم است اشاره کنم به توضیحی که در پشت پارتیتورخوانی شمارهی ۱ آوردهایم. شاید بتوان آن توضیح را در این گفتگو بیشتر باز کرد. در واقع پارتیتورخوانی، مجموعهایست بسیار نزدیک تر، به ایدهای که برای تحت تأثیر قرار دادن هنرمندان و تولید کنندگان آثار موسیقی داشتهایم و شاید حتا کاملاً منطبق است بر آن. نگاه به ماجرا به این شکل بوده که ما جامعهای حدوداً هزارنفره، یا کمی بیشتر و کمتر متشکل از آهنگسازان، نوازندگان، دانشجویان، صدابرداران و ناشران آثار موسیقی داریم که به جزییات تخصصی موسیقی کاملاً اشراف دارند یا باید داشته باشند. از سویی دیگر چندین و چند سال است که برای این جامعه به طور مشخص و پیگیرانه اثری تولید نکردهایم. برای مثال شوقنامه ( بازساری آثار منسوب به عبدالقادر مراغهای به سرپرستی محمدرضا درویشی و خوانندگی همایون شجریان) اثری ست که برای این جامعه تولید شده است. یا آلبوم عجملَر و کتاب عجملر ( نوشته و گردآوری آرش محافظ، انتشارات ماهور) حتی. کتاب بسیار بسیار با ارزشیست و برای این جامعه ساخته شده است. اما این تولیدات چقدر امکان معرفی به خواهندگانشان را مییابند؛ میروند در همان قفسهای که یک کار ۵ روزه آماده شده نشسته، مینشینند و کسی هم به فکر تولید متفاوت و بخصوص عرضهی متفاوتشان نیست. یک انسجام فکریِ بههمپیوستهی مستدامِ هدفمندِ سازماندهیشده در دراز مدت باید باشد وتولید اینچُنینی را حمایت کند و پیش ببرد. اگرچه چنین پروژههایی در حقیقت باید به بخشهای دولتی واگذار شوند، لیکن از آنجا که در آن بخش دریافت صحیحی از داستان وجود ندارد شاید حتی پیشنهاد دادنشان هم به مراجع دولتی کار بیهودهای باشد.
*شاید بهتر باشد راهکارهایی هم در جهت اثر گذاری بر بخش های دولتی کشف کنید (خنده) چنین پروژه هایی آنچنان کمیابند و کمبودشان احساس می شود که نیاز به کمک دارید حقیقتاٌ. چند ارگان خصوصی اگر این رویه را پیش بگیرند و همگام با اهداف شما پیش بروند، شاید بخش دولتی انعطاف نشان دهد.
-مدیر دولتی باید درک درست و کافی و ذوقش را داشته باشد. نگاهش باید به حرکتهای زیر ساختی مثبت باشد و همراه. در غیر اینصورت… به هر جهت مسیر دشواریست و دشوارترش در پیش رو . مقاومت می خواهد. به پشت سر که نگاهی می اندازم، می بینم که وقتی وارد کار آهنگسازی شدم و توجهم به آثار ایرانی جلب شد و این آثار را بطور مداوم پیگیری کردم و تمایل پیدا کردم که آنها را بیشتر کنکاش کنم و پارتیتورهایشان را بیابم و بیشتر بیاموزم، هرچه جستجو کردم، کمتر به نتیجه رسیدم. خوشبختانه در همنشینی با استادانم آقای علیزاده، آقای درویشی، و آقای پژمان، خانم فوزیه مجد، آقای چکناواریان و زنده یاد حنانه شانس این را داشتم که پارتیتورهایشان را ببینم، اما باید پرسید که دیگران چه؟ این موضوع گویا دارد فراموش می شود. امروز یک آهنگساز ایرانی یا یک دانشجوی موسیقی ایرانی حتی شاید به این موضوع فکر هم نکند که باید آثار گذشتگان خود را ببیند. من اگر بخواهم آهنگسازی کنم باید صرفاً بروم به دنبال تحلیل و بررسی آثار کلاسیک و پارتیتورهایی که متعلق به دنیای غرب و آهنگسازان اروپاییست. اما هیچ گاه نباید چشمم به جمال پارتیتوری از هنرمندان هم نسلم یا هنرمندان یکی دو نسل پیش از خودم روشن شود. پس شروع کردیم ضمن اینکه آثار هنرمندان نسل های قبل را با پارتیتور و آثار صوتی در اختیار مخاطب و هنرمندان موسیقی قرار دهیم آثار هنرمندان عصر حاضر را نیز به همین شکل و قالب چاپ کنیم؛ در این صورت می توان ۲۰-۳۰ جلد کتاب با ارزش داشت برای دهههای بعدی تا بهعنوان مرجع بتوان به آنها مراجعه کرد.
*از هر دو پروژه آیا آثاری در دست انتشار دارید عنقریب؟
-بله. در پارتیتور خوانی از آقای پژمان اثری داریم با عنوان «دیوِرتیمِنتو» که ضبط آن به پایان رسیده، که اکنون مراحل میکس را سپری می کند، پارتیتورش آماده است و طرح جلد هم…امیدوارم و بسیار راغب که اثر شمارهی۳ این پروژه از خانم فوزیه مجد باشد. یک کوارتت زهی نوشته اند که بسیار زیباست و فکر می کنم بسیار مؤثر خواهد بود بر روند آهنگسازی در ایران. همچنین از یاسمن مشهوری در پروژهی احوالات شخصی یک کار آماده داریم که اتفاقاً این اثر هم تک نوازی نیست. این هفته ارسال می شود به ارشاد و طرح جلد هم در حال آماده سازی ست. فلوت ریکوردر محدودهی سوپرانو تا آلتو و کوارتت زهی و آکاردئون.
*و آلبومی به آهنگسازی خودتان چطور؟
-نه!
*گریزی بزنیم به بیرون از خانه ی هنر خرد (خنده) از موسیقی فیلم چه خبر؟
-در این دو سه سال کمی ارتباطم گسسته شده از موسیقی فیلم به عللی کلی و جزئی. علت کلیاش سفرهای زیادی است که در این مدت به خارج از ایران داشتهام برای کنسرت در آمریکا که مرا از نوشتن موسیقی باز میداشت و دلیل جزئی این امر پیشنهادهای وسوسهبرنینگیزی بود که میشد. تصمیم من بر این بوده و هست که سالانه، یک موسیقی فیلم بیشتر ننویسم مگر آنکه شرایطی استثنائی پیش بیاید و فیلمی استثنائی هم پیشنهاد شود. همچنین دو تجربهی تلخ که مرا آزرد و در واقع باعث شد به این نتیجه برسم که مِنبعد باید برای ساخت موسیقی هر فیلم، ابتدا کل فیلم را ببینم و بعد دست به قلم آهنگسازی ببرم. البته دو- سه پیشنهاد در حال حاضر هست که هنوز به قطعیت نرسیدهاند چون مراحل ساخت فیلمها به پایان نرسیده و از آنجا که من شرطم ساخت موسیقی برای یک فیلم آماده شدهی کامل است، پس باید منتظر بود و دید که شرایط به چه شکل پیش می رود.
*و کتاب های اینتراکتیو در چه حالند؟
-در زمینهء موسیقی که مجموعهء «آشنایی با سازهای ایرانی» به سفارش سایت ریتمیتیکا- و «روش آموزش موسیقی دکتر عمومی» -به سفارش دانشگاه ارواین- را در دست داریم. اما درحال بسط کتابهای اینتراکتیو در زمینههای دیگر نیز هستیم. مثلاٌ در زمینهی کتابهای درسی دانش آموزان.
*در مجموعه هایی که حاوی آموزش سازهایی خارج از تخصص شماست از چه طریقی اقدام کرده اید؟
-از نوازندگانی که در زمینه ی آن سازها تخصص دارند، کمک و مشاوره گرفته ام.
*از کاربرد این کتاب ها و بازتابشان در ایران و خارج از آن مطلعید؟
-بله. در ایران نیاز به زمان دارد اما در خارج از ایران کاربران زیادی داشته است. نکته ی جالب در این میان فروش این کتابها در ۵۱ کشور مختلف دنیاست. مثلاٌ مجموعهی «آموزش سازهای ایرانی» که به سفارش موسسهی فرهنگی- هنری ماهور بوده است مشتریانی از آرژانتین، ژاپن، مکزیک، اسپانیا، نیوزلند، مجارستان و…داشتهاند که برایمان جالب بوده است. ا پیغامی از یک نوازنده در انگلیس دریافت کردم که نوشته بود: «من می خواستم نواختن سیتار را شروع کنم اما چون روش آموزش اینتراکتیو برای این ساز را نیافتم تصمیم گرفتم که نوازندگی تار را آغاز کنم.» یا کسی از اسپانیاا نوشته بود: «این کتابها برای ما که خواهان آشنایی با موسیقی ایرانی هستیم مثل میوههای وعده داده شده در بهشتاند.»
*و دیگر اینکه، انفصالتان از استاد علیزاده آیا دلیل خاصی داشته، مقطعی ست یا …؟
-همکاریای نداریم و بسیار طبیعیست. هر هنرمندی در روند کاریاش ممکن است تغییراتی ایجاد کند. خیلی هنرمندان با گروههایی همکاری دارند و بعد از مدتی این همکاری به پایان میرسد. اما دقیقتر اگر بخواهید بدانید علت پایان همکاریمان در واقع وارد شدن من به عرصهی حرفه ایتر و شخصیتر در موسیقی بود. ضمن اینکه مسیرها که تغییر کنند و راههای پیش رو متفاوت شوند، خودبهخود زاویه نیز ایجاد می شود. اما اجازه بدهید از سؤالی که مطرح کردید و فرصتی که ایجاد شد بیشتر استفاده کنم. در حال حاضر من اگر در موسیقی مشغول فعالیتم و توانستهام که کارهایی را به ثمر برسانم یا نرسانم، برکشیدهی کسانی چون حسین علیزاده، هوشنگ ظریف، حسین دهلوی و داریوش طلایی در حیطهی آموزش و فراگیری مستقیم هستم و همچنین از طریق نشست و برخاستهایم با آقای درویشی، خانم فوزیه مجد و دیگران هم به طور غیر مستقیم بهره بردهام و همیشه مدیونشان هستم. همچنین ارشد طهماسبی که همنشینیهای به یادماندنیای با یکدیگر داشتهایم و هیچ وقت از یادشان نخواهم برد. از سویی دیگر در زمینهی نشر و انتشارات هم مایلم به دو کَس اشاره کنم : محمد موسوی مؤسس انتشارات «ماهور» که از ۱۹ تا ۳۱-۳۲ سالگی در کنارشان بودهام. من کارمند ماهور نبودهام اما آقای موسوی این رخصت و اذن را به من داده بودند که در آنجا باشم و در خصوص فعالیتها و برنامههای مختلف گفتگو کنیم و همفکری. و طی این سالها مجموعههای متعددی منتشر شد و همکاریهای تنگاتنگ و مستمری داشتیم که اثرات شایسته و با ارزشی داشت. و دیگری مرحوم محمد زهرایی موسس انتشارات «کارنامه» که بسیاری دانستههایم از ایشان است، هرچند البته دورا دورتر از آقای موسوی.
*این بحث را بگذاریم به حساب حرف آخر و حسن ختام این گفتگو؟
-بله. حسن ختام خوبی بهنظر میرسد. (خندهء طرفین)
دیدگاهتان را بنویسید