×
×

عَجائب و مَصائب؛ دَعایاتُ شَکایات

  • کد نوشته: 84816
  • حمیده موسوی
  • دوشنبه, ۲۶ام مرداد ۱۳۹۴
  • ۱۰ دیدگاه
  • ۲۰۱۵-۰۸-۱۰-۱۷٫۲۰٫۵۹-e1439279901910موسیقی ایرانیان – حمیده موسوی: این چه بلایی ست که اول صبح به سر آدم می آورید؟ این چه ادا و اصولی ست؟ خودمان کم کابوس می بینیم؟ کم بدبختی داریم؟ کم قَلبمان ضعیف است؟ کَم انواع و اقسام «شوک» از صبح تا شام بَرمان وارد است؟

    عَجائب و مَصائب؛ دَعایاتُ شَکایات
  • موسیقی ایرانیان – حمیده موسوی: این چه بلایی ست که اول صبح به سر آدم می آورید؟ این چه ادا و اصولی ست؟ خودمان کم کابوس می بینیم؟ کم بدبختی داریم؟ کم قَلبمان ضعیف است؟ کَم انواع و اقسام «شوک» از صبح تا شام بَرمان وارد است؟

    این بار خیلی آب و تاب نمی دهم اَقاویل را چون همانگونه که عرض کردم، شوکه هستم و قلبم ضعیف است و کابوس زده ام. لذا از همین تریبون. کدام تریبون؟ همین دیگر! همین جایی که بنده قرار گرفته ام. همین منصب، همین پست. هرچند ناچیز. از همین فضا! اعلام می دارم که کمپین «ضد شوک» راه اندازی شده و از حامیان و دلسوزان و شوک زدگان تقاضامند است به آن بپیوندند.

    باز چه خبر شده؟  بیانیه را مطالعه بفرمایید یک چیزهایی دستگیرتان خواهد شد بی شک.

    اِنّا لله و انا الیهِ …ای بابا اشتباه شد…اصلاٌ نمی دانم بیانیه چگونه صادر می شود. خب بگذارید حرف دلم را بزنم.

    اَلا ای سایت وَزین و رَزین و رنگین «موسیقی ایرانیان»! این معلق های تبلیغاتی دیگر چیست که گریبانت را گرفته؟ احترامِ خودت را و شأنت را چرا زیر سؤال می بَری؟ یا به عبارتی «درست صحبت کن!» اول صباحَ الله، خود را از هزار جور خواب های عجیب و غریب و انواع کوابیس، خارج کرده و آمده ام سایت را باز کرده ام و یک هویی حافظ ناظریِ خوش تیپ، با آن ردای سراسر تیره و فیگورِ دست به کمر ایستاده -یک چنین فیگوری البتّه، مطمئن نیستم- تمام میدان دیدم را اشغال کرده است و یک طورهایی نگاهم می کند، تو گویی نعوذُ بالله خطایی اَزَم سر زده است. یعنی یک جور نگاهی که آدم از خودش خجالت می کشد و نا امید می شود و دلش می خواهد برود دوباره همان کابوس های زنجیره ای را از سر بگیرد و بعدش بمیرد انشالله. آنقدر دست و پایم را گم کرده بودم که به دنبال چادر و چاقچور می گشتم حجابم را رعایت کنم. ابهتی داشت فی الواقع که متوجه حضور ذاکر حسین و شوالیهء آواز ایران -تصدُّقَش گردم- و آن یکی هنرمند دیگر نیز نشدم که عرضِ ادبی کنم لااقل.

    اول فکر کردم که این سایت واگذار شده است. هزار جور فکر و خیال به مخیّله و گیج گاهم هجوم آوردند. گفتم شاید خط مشی سایت عوض شده، یا شاید کارآیی لازم را نداشته و زین پس واگذارش کرده اند به کمپین های سیاحتی و زیارتی و …به چه کنم چه کنم افتاده بودم. حالا این خبرنگار در به در، نانش را از کجا تأمین کند؟ چرا نمی گذاریدمان با اعصاب راحت یک خبری بگیریم و یک مطلبی بنویسیم و لقمه نانمان را به ازای آن بخوریم؟

    نه به جان مادرم! فقط من نبوده ام که. یک استاد عزیز تر از جانِ گرانقدری هم با من تماس گرفته است متعاقباٌ که «اینجا چه خبر است؟ چرا با احساسات مردم بازی می کنید؟ این صفحه چیست که هر چه می خواهم خبرهاتان را بخوانم نمی گذارد؟ من هم که وارد نیستم با یک بدبختی ای توانستم بفهمم چه خبر است!» گفتم «استاد بنده بی تقصیرم و گردنم از موی باریکتر و از قضا از برنامه نویسی یک مدرکش را دارم فقط. آنقدر هم در این رشته ضعیف بوده ام که رویم سیاه.»

    یک کاری می کنید که آدم با تمام خویشتن داری ای که از خودش سراغ دارد، عنان از کف داده و واکنش های رکیک نشان دهد. نکنید این کارها را خب؟ که چه بشود مثلا؟ بزرگان موسیقی جهان و سرآمدان موسیقی ایران، گرد هم آمده اند و می خواهند کنسرت برگزار کنند؟ خب برگزار کنند. قدمشان بر چشم. بزرگان که بزرگند. مگر آن زمان که ازین کارهای «شاخ» و برگ دار نبود این عزیزان بزرگ نبودند؟ مگر اولین بار است که از این کنسرت ها اتفاق می افتد؟ یا اولین بار است که مهمان خارجی داریم؟  مگر اولین بار است که وطن عزیزمان مهمان نوازی می کند؟ هان؟ اثر صدرنشین موسیقی کلاسیک جهان؟ خب باشد، هزارتا اثر صدر نشین دیگر داریم که اول جهان ایستاده اند و از جایشان جُم نمی خورند. -راست و دروغشان هم گردن خودشان- …اثری ست که به دنبال افق های مشترک فرهنگ های مختلف شنیداری جهان، طَیِّ طریق کرده است؟ -چقدر اسمش طولانی ست. یاد آن مجمع صنفی تازه تأسیس افتادم که از بس اسمش طولانی بود الان خاطرم نمانده. بعد البتّه نامش را مختصرتر کردند- خب دستش درد نکند که افق ها را در نوردیده. کدامیک از هنرمندان ما طی طریق نکرده اند و افق های مشترک این جا و آن جا را کشف نکرده اند و به هم گره نزده اند؟ شما یک لحظه غور کنید در این پروژهء عظیم اعطای مجوز، افق های دنیا و عقبی می آید جلوی چشمتان. ابداع کرده است؟ آنچه که امروز کم نیست ابداع است. ما را ز سر بریده می ترسانی؟ خب دیگر چه؟ حرف حسابت چیست که اول صبحی آرامش مقطعی ما را بر هم زده ای؟

    ببین سایت عزیز! بحث کل کل باشد کلی می توانم وقت بگذارم و برایت مدرک جور کنم که خیلی اتفاق ها افتاده است و می افتد اخیراٌ، ولی ازین حرکت های گرد و خاک بر پا کن، صورت نمی گیرد. تبلیغ هایی به این غلیظی. مثلاٌ چه؟ مثلاٌ همین ارکستر فیلارمونیک چین و ارکستر سمفونیک تهران دیگر. این اتفاق، تازهء تازه است و عرقش خشک نشده است هنوز. می خواهم یک جملهء دندان شکن برایت به عنوان سند از توی یکی از خبر های این ارکستر استخراج کنم…نمی گذارد که. این حافظ ناظری نمی گذارد. هر صفحه ای باز می کنم دست به کمر ایستاده است و یک جورهایی نگاهم می کند تو گویی نعوذ بالله… حتی نمی توانم به شوالیهء آواز ایران عرض ادبی کنم.

    این آقای لونگ یو با نوازندگان افسانه ای اَش آمد ایران و اجرا کرد و رفت. ازین مدل حرکت ها خبری بود؟ نبود که! نیامد اول صبحی تا صفحه ای را باز می کنم یک هویی ول شود توی صورتم. از همهء این ها گذشته، علی رهبری عزیز باعث و بانی این اتفاق خیلی خیلی خوب بوده -و البتّه بسیاری دست اندرکاران محترم هنری و مملکتیِ دیگر.- او هم ازین حرکت ها برای ما نیامد. اجرایشان را با قدرت و شایستگی هرچه تمام تر ارائه کرده، انرژی بخشیدند و امیدوار کردند. آنقدر ابهت حضور ارکستر فیلارمونیک چین و قدرت مدیریتی آقای رهبری و تلاش دیگران بالا بوده که به گفتهء برخی دوستان  یک جاهایی از تالار وحدت را «نو نَوار» کرده بودند و از تمیزی و شیاکت برق می زد. معهذا وقتی وارد سالن می شدی هم ازین صفحه ها یک هو نمی آمد توی صورتت! تازه آنقدر بچه های ایرانمان خوب نواخته اند و عالی که آقای رهبری عزیز به نقل از آقای لانگ یو گفته بود «به اندازه ای خوب بوده اند که نمی شد گفت کدام بهتر هستند.» هرچند این حرف آدم را کمی نگران می کند که نکند دَمِ آخری از بس نوازندگانمان خوب بوده اند یواشکی چند تایشان را با نوازندگان چینی عوض کرده باشند! و گرنه چرا باید اینقدر زود به کشورشان برگردند؟…نه! البته محال است. چینی ها آنقدر همه شبیه به همند که کوچکترین کلکی از این دست لو می رود. دوستان دیگری هم که به تماشای اجرای ارکستر رفته بودند می گفتند آنقدر خوب بوده است اوضاع که آدم نمی دانست چینی فکر کند یا ایرانی! چینی تشویق کند یا ایرانی و اِلَـــــــــــــخ.

    بگذریم! نگارنده باز شوک و ضعف قلبش را فراموش کرد و دیگر نمی توان کنترلش کرد.

    این همه کمپین تعدیل رفتاری و تقویت فرهنگی دارد تشکیل می شود که این اتفاقهای پاپ آپی کم شود. بیانیهء کمپین «ضد زرد» را آورده اید روی سایت، بعد خودتان از این کارهای غلو آمیز می کنید؟ دیگر چه انتظاری از مخاطبان «دو آتیشه» داشته باشیم با این اوصاف؟ این کارها را می کنید که مخاطبان…ای بابا! کنسرت جهانی دارند. خب داشته باشند. قدمشان روی چشم. آلبوم را هم که شنیده ایم. خواستید یک بار دیگر هم می خریم و می شنویم. اما نکنید اینکارها را.

    اصلاٌ حالا که اینطور شد بنده باز هم تأکید می کنم که یک کمپین «ضد شوک» راه می اندازم و بر این حرکت های ناجوانمردانه می تازم. امضا کنندگان و موافقان؟

    فعلاٌ خود بنده و همان استاد عزیزتر از جانِ گرانقدری که متعاقباٌ تماس گرفته بود و او هم توأمان در شوک بود و نمی دانست جریان از چه قرار است…

     پانویس ها:

    دعایات: (در اینجا) تبلیغ ها/ شکایات: (در اینجا) شکایت ها، شاید هم همان شوک ها/ اَقاویل: گفته ها/ شیاکت: (در اینجا) شیکی و باکلاسی/ صباح الله: صبح خداوند، روزِ خدا

    https://musiceiranian.ir/?p=84816
       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *