موسیقی ایرانیان – رضا نامجو: موسیقی مردمی یا پاپ بعد از انقلاب افت و خیزهای فراوانی را به خود دید. خیلی از اولینهایی که در این راه قدم برداشتند از میدان به در شدند. آنها یا به کل موسیقی را کنار گذاشتند و یا تن به ترک وطن و مهاجرت دادند. اما رضا یزدانی با ارادهای مثال زدنی مسیر را طی کرد و به آینده امیدوار بود. تجربه کار با بزرگان سینما مثل مسعود کیمیایی نیز او را در طی مسیر بیشتر یاری کرد. او بعد از سالها از انتشار اولین آلبومش موقعیت خوبی را در میان مردم پیدا کرده و در این مسیر ادامه کار میدهد. «موسیقی ایرانیان» با این خواننده پاپ – راک کشورمان گفتوگویی مفصل و صمیمانه داشته که در ادامه آمده است.
* فرهاد به لحاظ ساختار صدا و نحوه خوانش ترانه، جز موزیسینهای محبوب شماست. خود شما در نشست خبری شب موسیقی فیلم کیمیایی گفتید بهترین کسی هستید که میتواند کارهای فرهاد را بخواند. با این وجود خیلیها معتقدند که در تئاتر- موسیقی «روزهای آخر اسفند» شما مثل فرهاد نخواندهاید. در شب موسیقی فیلم کیمیایی هم که اصلا کارهای فرهاد که آهنگسازی بسیاری از انها را اسفندیار منفردزاده انجام داده بود بنا به دلایلی اجرا نشد. آیا از پس کار آنگونه که مهراد در ذهنها مانده برآمدید؟
در ابتدا باید بگویم که به واسطه موسیقی غربی که گوش میدهم موسیقی ایرانی در پلی لیست من نمیرود. اما اگر بخواهم کارهای ایرانی گوش کنم تنها خواننده محبوبم فرهاد مهراد است. در ضمن پیش از این هم بارها پیشنهاد خواندن کارهای فرهاد از سوی خیلی از تهیه کنندگان به من داده شده بود اما من همیشه میگفتم قدم گذاشتن در این راه و اجرای کارهای فرهاد کار بسیار اشتباهی است. برای اینکه هر کس چنین کاری انجام دهد به خودش ضربه زده. تجربههای مشابه خوانندههای این طرف و آن طرف آب خود گواه ناموفق بودن این کار است.
* به خاطر همزاد پنداری که مخاطبان با آن مرد داشتهاند؟
هم به این علت و هم به خاطر خاص بودن جنس صدای و گویش خاصی که فرهاد ارائه میداد. این بیان مال فرهاد بود و مهر امضای فرهاد هم پای همه کارهایش نشسته. بنابراین کار فرهاد را عین خودم خواندم و از او تقلید نکردم. البته که فرهاد برای تقلید کردن اصلا آدم کمی نیست. او انقدر بزرگ است که نمیشود تقلیدش کرد.
* فرهاد در یک طبقه خاص فکری و اجتماعی مقبولیت دست نایافتنی دارد. به نظر شما که از طرفداران کارهای او هستید چرا هنرمندی مثل او با وجود کم کار بودن هنوز تا این حد جذاب و محبوب است؟
او به غیر از استواریهایی که در زندگی شخصی و هنریاش، آدم خاصی بود و مهر امضای خودش را داشت. او طوری بود که دیگران نبودند. به صورت عامیانه میشود گفت «فرهاد یه دونه بود». نفر دومی مثل او نبود.
* او خواسته یا ناخواسته صدای اجتماع خودش شد. نوعی اعتراض اجتماعی در کارهایش داشت که گاهی رنگ و بوی سیاسی هم پیدا میکرد. شما خود را خواننده اعتراضی این نسل میدانید؟
اسمش را خواننده اعتراضی بودن نمیگذارم. بلکه آن را خواندن کارهای اجتماعی و فریاد زدن دغدغههای اجتماع میدانم. از سوی دیگر معتقدم اگر بناست حرفی بزنم باید بتوانم آن را در قالب کارم انجام دهم. باید کار را انجام بدهیم و بقیه مسیر شامل قضاوتها و برداشتها و… را به شنونده و جهان بینیاش واگذار کنیم. من نمیتوانم برای هیچ کس جهان بینی تعیین کنم. کار را میسازم و در ادامه خود مخاطب است که در خلوت کارها را میشنود، تفکر میکند و به نتیجه میرسد. خیلی اهل جدل نیستم و به همین خاطر خیلیها علیه من بیاینه صادر کردند و گفتند یزدانی راکر نیست، کلاهبردار است. من جواب هیچ کدام از این بیانیهها و حرفها را ندادم. چراکه باورم این است هر کسی که ادعا و حرفی دارد باید آن را در قالب کارش مطرح کند. این مردم هستند که در نهایت قضاوت میکنند.
* به نظر رضا یزدانی موسیقی او میتواند این مردم را خوشحال کند؟
میتوانم بگویم میتواند آنها را تخلیه کند و با آنها همراه شود.
* اگر به آمار فروش آلبومهایی که در طول سال متتشر میشوند نگاهی بیاندازیم متوجه میشویم کارهای شما از فروش بالایی برخوردار هستند. با این وجود کارهای شما با خیلی از موسیقیهای روز همخوانی و همسویی ندارد. در چنین شرایطی به نظر خود شما استقبال از آلبومهایتان چه دلایلی دارد؟
دلیل اولش به استقامت و صبری بر میگردد که در طول سالهای سخت گذشته داشتم. من روی ارائه این نوع موسیقی ایستادگی کردم. آلبوم «پرنده بیپرنده» و «هیس» را به سختی وارد بازار کردم و در آلبوم «ساعت بیست و پنج» شب تازه اتفاقات خوب و فروش بالای کارهایم آغاز شد. بعد از آن «در ساعت فراموشی» و «خاطرات مبهم» کار به اوج خود رسید. یادم هست سر آلبوم «پرنده بیپرنده» خیلیها به من میگفتند قید این کار را بزن. این چه جنس خواندنی است! و چرا هر جا دلت میخواهد دهانت را باز میکنی یا میبندی. میگفتند این موسیقی در این مملکت مخاطب ندارد. تو که کار دیگری بلد نیستی و… سر آلبوم «هیس» این تهاجمها شدت گرفت و هیچ توفیق مالی هم تا آن موقع در کار نبود.
دلیل فروش آلبومهایم آن است که این مخاطبان این موسیقی را افراد فرهنگی میدانم که دانلود غیر مجاز انجام نمیدهند. آنها میدانند برای این موسیقی زحمت کشیدهایم. هزینه خرید یک آلبوم ۳۰۰۰ تومان است اما خیلیها حاضر نیستند این مبلغ را برای شنیدن آلبوم مورد علاقه خودشان هزینه کنند. این موضوع به شدن دارد به چرخه موسیقی در کشور ضربه میزند. من میخواهم از مخاطبانم در همین فرصت تشکر کنم. برای آنها هزینه زیادی نیست اما به ما کمک میکند در این مسیر ادامه حیات دهیم.
* در صحبتهایتان به روزهای سخت و مشکلات مالی اشاره کردید. چطور توانستید در این مسیر بمانید؟
با تدریس موسیقی داشتم هزینههای تهیه آلبوم را فراهم میکردم. یادم هست روزانه در مدت ۱۲ ساعت، به ۲۴ هنرجو درس میدادم تا هزینههایم را در بیاورم. در یک آموزشگاه ۲ روز در هفته میرفتم و ۴۸ هنرجو میدیدم. اگر الان به من بگویند ۳ تا هنرجو ببین واقعا تحملش را ندارم اما آن موقع به خاطر هدفم این کار را انجام دادم. باید زندگیام را میگذراندم. حتی فکر کردن به دیدن ۲۴ هنرجو در یک روز آدم را خسته میکند چه رسد به اینکه واقعا این کار را انجام دهید. من ۶ سال اینطور زندگی کردم اما پای مهر و امضای کارم ایستادم.
* پس الان مخاطب میداند با چه موسیقی مواجه است و این یک مسیر با امضا و مهر مشخص رضا یزدانی است؟
فکر میکنم اینگونه است اما باید بگویم من هم خودم را تغییر دادم. از آلبوم «هیس» به بعد در بخش انتخاب ترانه و تنظیمها کارهایی انجام دادم که مخاطب با آنها ارتباط برقرار کند. در کاری مثل ترانه «شمال» اینگونه بود.
* خاطره بازیهای شما و ارائه کارهای نوستالژیک از چه زمانی آغاز شد؟
در آلبوم پرنده بیپرنده، لاله زار و کافه نادری را داشتم. در هیس، شمال و کارتون کارهای نوستالژیک بودند و در آلبوم هیس، کوچه ملی و پیکان با خاطره بازی همراه بود. اتاق یخ زده و حس تاریخ و ترانه داغ که برای شهدا خواندم هم خیلی مورد استقبال قرار گرفت. ترانه داغ را خودم خیلی دوست دارم و احساس میکردم حتما باید چنین کاری را میخواندم تا دینم را ادا کنم. بعد از آن خلیج فارس را خواندم و بعد هم ارث اجدادی را. باید دینم را هر سال ادا کنم.
* از آلبوم جدیدتان چه خبر؟
قطعات آلبوم جدید ساخته شده و برای تنظیم در اختیار دوستان قرار گرفته. احتمالا زمستان این آلبوم روانه بازار خواهد شد. در این آلبوم دوستان جدیدی به عنوان شاعر با ما همکاری میکنند. مهدی ایوبی، علی رضا باران، احسان گودرزی، علی کمال حاجینژاد و تعدادی دیگر از دوستان به عنوان شاعر در این کار با ما همراه هستند.
* در آلبوم قبلی برخلاف کارهای قبلی که از شما شنیده شده، فضای آلبوم حول محور یک موضوع در جریان بود. در این آلبوم حال و هوا چگونه است؟
در این آلبوم کارها در فضاهای مختلف از جمله فان، نوستالژی، بیان مسائل اجتماعی و… میگذرد. این آلبوم را از نظر حس و حال میتوانم با آلبوم ساعتا خوابن مقایسه کنم.
* بگذارید به آغاز کارتان و ورود به فضای حرفهای بپردازیم. گام برداشتن در وادی موسیقی را به طور حرفهای از کی آغاز کردید؟ این همه تفاوت با جریان موجود در موسیقی چطور شکل گرفت؟
کارم من با دو تئاتر در سالهای ۷۷ و ۷۸ آغاز شد. در جشنواره تئاتر فجر دو تئاتر را آهنگسازی و خوانندگی کردم. «دادگاه جنجال برانگیز» و «اگر باران بخواهد» نام این دو کار بود. بعد از آن در سال ۷۹ اولین آلبومم با نام «شهر دل» را که با اشعار حضرت مولانا بود منتشر کردم. از سال ۸۰ تا ۸۲ نزدیک دو سال آلبوم بعدیم در ارشاد ماند و در سال ۸۲ آلبوم «پرنده بیپرنده» با این فرمتی که تا الان ادامه پیدا کرده منتشر شد. تصمیم من از ابتدا بر آن بود کاری که میکنم، خاص خودم باشد. تصمیم داشتم همواره مولف باشد. این خاص بودن چه در نوع ترانههایی که برای خواندن انتخاب میکنم و چه در تنظیم و ملودی و نوع گویشی که برای خواندن انتخاب میکنم مد نظر بود و تا آنجا که توانستم برای این کار سعی کردم.
* خیلیها رمز موفقیت رضا یزدانی در کارش را پافشاری مجدانهاش در خارج نشدن از میدان میدانند…
این نظر درست است. این سالها حقیقتا به من سخت گذشت و برای خواستی که داشتم پافشاری زیادی کردم. ترانهها به شکلی انتخاب میشد که موضوعات اجتماعی، نوستالژیک و عاشقانههای متفاوت را در بر میگرفت و همین انتخابها فونداسیون کارهای مرا شکل دادند. شما در کار پرنده بیپرنده با دو کار نوستالژیک مواجه بودید که کافه نادری و لاله زار نام این قطعات بودند. در آلبوم هیس ترانه شمال و ترانه کارتن چنین فضایی داشتند. در ساعت ۲۵ شب ترانه «کوچه ملی» و پیکان از چنین فضایی برخوردار بودند و در همین آلبوم آخرین هم گرامافون و نوار چنین فضایی را برای مخاطب ایجاد میکردند. نوستالژی خوانی را دوست داشتم و دوست دارم. به این خاطر که مردم چنین خوانشی را دوست دارند و مورد اقبالشان قرار میگیرد. مردم اساسا خاطره بازی را دوست دارند و این خود باعث میشود که کار شما تاریخ مصرف نداشته باشد. یکی از دلایلی که باعث شده مطابق گفته خود شما آدمی که خاص میخواند کارهایش مورد اقبال قرار گرفته به نظر خودم همین نوستالژیک خواندن است. تا امروز که در فرمتهای مختلفی کار کردهام. از راک گرفته تا پاپ، پاپ راک، سافت راک و فلامینکو.
* پس از سالها از ماندن کاست آلبوم دوم در ارشاد، دلیل این عکس العمل از طرف شورا را چه میدانید؟
آن کار آلبوم اولی بود که من به این شکل کار کردن را شروع کرده بودم. دوستانی هم که در شورای موسیقی بودند حق داشتند چنین عکس العملی نشان دادند. یکی از اعضای شورای موسیقی آن موقع که مخالف آن کار بودند، زنده یاد محمد نوری بودند که البته بعدا در فستیوال بزرگ داشت ایشان جزء کسانی بودم که کارهای ایشان را خواندم و به دوستان میگفتم ببینید دنیای چه دنیایی است که کسی که مخالف نحوه خواندن من بود در روز بزرگداشتش کارهایش را خواندم. در واقع در آن شرایط و با قالبهای موجود خواند من را در ارشاد بر نمیتابیدند. مثلا میگفتند چرا هر جایی که دلش میخواهد دهانش را باز میکند و هرجا دلش میخواهد دهانش را میبندد. به واقع این شیوه برایشان قابل هضم نبود. از همان موقع هم میگفتم آقا قرار نیست همه مثل شما صاف بخوانند. نحوههای دیگر خوانش که در کشورهای دیگر هم اتفاق میافتد باید در ایران هم اتفاق بیافتد. یک نفر آمده که میخواهد در کارهایش نو آوری کند و این بد نیست.
* تا پیش از شروع گام برداشتن در این مسیری که امروز کاملا در آن قرار گرفتهاید چهرهای از هنرمندان ایرانی بود که افقی برای حرکت در این مسیر به شما داده باشد؟
نه واقعا کسی نبود. این مسیری بود که خودم انتخاب کردم و خودم در آن گام برداشتم و الگوهایم هم الگوهای غربی بودند و نه ایرانی. البته فرهاد به نوعی آن شکل و جنس خاص بودن موسیقی را داشت اما من هیچگاه فرهاد را هم الگوی خودم قرار ندادم.
* با این تعبیر مقدمه و بن مایه حرکت به سمت این موسیقی کی در شما جوشش کرد؟
خیلی دوست ندارم در مورد خوانندهها و گروههایی که از آنها الگو برداری کردم و یا تمام سابقه شنیداری من را تشکیل دادهاند، صحبت کنم اما همین قدر میگویم که یک سابقه شنیداری طولانی مدت از دوره دبستان دارم. یعنی زمانی که یادم هست بچهها حتی در دبیرستان بهترین موسیقی غربیشان «مادرتاکینگ» بود من موزیکهای پینک فلوید را حفظ بودم، آنها را کاور میکردم و میخواندم. این یک سابقه شنیداری طولانی از این جنس موسیقی را روایت میکند که از سالها پیش در من رسوخ کرده و بعدا به شکلی که با آن مواجهید تبلور پیدا کرده است.
* این گرایش اولین بار کی ایجاد شد؟
یکی از دوستانم وقتی کلاس اول راهنمایی بودم مرا به این سمت رهنمون کرد. از خارج آمده بود و این جنس موسیقی را گوش میداد. آن موقع نه اینترنتی بود و نه ماهوارهای بود. ارتباطات به شدت محدود بود. مخصوصا در سالهایی که من به دنیا آمدم و زندگی کردم. دهه شصت بود و دوستم از آنجا آمده بود. یک سری کاست از آن گروهها داشت که آنها را به من داده بود. ناگهان متوجه شدم سلیقه موسیقایی من همین است. موسیقی که اصلا بین مردم شنیده نمیشد و وجود نداشت. از آنجا بود که حرکتم به این راه، سمت و سوی مشخصی به خود گرفت.
* با نظر به اینکه رنگ آلبومهایتان به نحوی است که میتوان تفاوت را در آنها دید، آیا تاکنون گرایش مشخصی به سمت تلفیق جدی چنین موسیقی با موسیقی ایرانی پیدا کردهاید؟
کاری که من کردم دقیقا همین بود. من این موسیقی را ایرانیزه کردم. مثلا موسیقی راکی که در کشورهای غربی هست تماما راکی است که با گامهای ماژور ساخته میشود که گامهای کاملا غربی است. با این تفاوت بنیادینی که در کارهای من است که تمام کارهای من غیر از دو قطعه از آنها تمام مینور هستند. یعنی گامهایی کاملا شرقی. سعیام بر آن بود کارها، با سلیقه و سابقه شنیداری مخاطب ایرانی کاملا هم سو و همسان باشد. به گونهای که مخاطب بتواند این بیان موسیقایی را بپذیرد و تا حد امکان آن را هضم کند. به نظر من این دلیل اصلی برای بیان پاشخ سوال شما در مورد نحوه جدب مخاطب برای بیانی از موسیقی است که کاملا با جریان موجود در موسیقی متفاوت است. به اعتقاد خودم آن اتفاقی که باید در جهت بومی شدن و ایرانیزه شدن این موسیقی انجام میشد در کارهایم انجام شده است. سعی شده جوری ساخته و تنظیم باشد که برای مخاطبی که سابقه شنیداریاش چیز دیگری است و یک عمر جنس دیگری از موسیقی را شنیده قابلیت برقراری ارتباط را داشته باشد.
* از شعری با غنای عرفانی، فلسفی و عاشقانه حضرت مولانا تا ترانههایی که امروز برای خواندن انتخاب میکنید که البته به تعبیر خیلیها با دقت فراوان انتخاب میشوند، کلام را دلیلی عمده برای موفقیت کنونی اتان میدانید؟ چگونه میشود با عکس العملها در مقابل خرق عادت شاعرانه کنار آمد و حراسی به دل راه نداد؟
من از ابتدا ارادت بسیاری به حضرت مولانا داشتم و خصوصا دیوان شمس. چند سالی میخواندنم و از درون دیوان کبیر، اشعاری را انتخاب و جدا میکردم. آن موقع در صدد جمع آوری شعر و کلام برای آلبوم «شهر دل» بودم. از همان جا مواجهه من با اشعار کهن شکل گرفت و ترانههایی که برای کارهایم انتخاب میکردم به گمان خودم متفاوت و سنگین بودند.
* با نظر به کارهایی که انجام دادهاید به این نتیجه میرسیم که کلام در کارتان نقش بسیار تعیین کنندهای دارد. تا پیش از این در موسیقی راک و راک پاپ کارها بیشتر موسیقی محور بودند. چینشی که توانستید بین کلام و موسیقی بر قرار کنید به چه ترتیب شکل گرفت؟
به نظر من در کشور ما موسیقی بیکلام چندان مورد استقبال قرار نمیگیرد. چرا که مردم به شنیدن کلام عادت دارند و کارهای خواننده محور مقبولتر است. بنابراین ترانهای که برای خواندن انتخاب میشود باید خیلی مورد توجه قرار گیرد. اینکه چهار فاکتور ترانه، ملودی، تنظیم و خواننده چگونه در کنار هم قرار بگیرند و با هم چفت شوند خیلی مهم است. انتخاب درست اینها کنار هم یکی از نکات مهمی است که خواننده باید به آنها توجه کند. من هم برای اینکه بتوانم درستترین انتخاب را داشته باشم، بیشترین زمان را در بین این چهار مورد برای ترانه میگذارم. ممکن است ساعتهای زیادی را در طول یک روز برای ترانههایی که برایم ایمیل میشود وقت بگذارم. همه آنها را میخوانم. حتی ممکن است برای یک ترانه چند ماه با ترانه سرای کار بحث کنم تا بتوانم بهترین کار را انجام دهم.
* درباره همکاریتان با آقای کیمیایی و موفقیتهای بعدی که از این مسیر برایتان ایجاد شد صحبت کنید؟
آقای کیمیایی و فیلمهایشان «حکم»، «رئیس» و «محاکمه در خیابان» خیلی به من کمک کردند. مخصوصا حکم و رئیس که در دورهای کار شد که من شناخته شده نبودم و خیلی به من کمک کرد. بعد از آن هم بیشترین تعداد خوانش تیتراژهای سینمایی را داشتم. برای آقای فتحی، آقای جیرانی، آقای لطیفی و خیلیهای دیگر کار کردم. جدا از نقشهای اصلی که در فیلمها داشتم مثل فیلم تهران تهران و بوی گندم که اولی اکران شده و دومی تا یک ماه نیم دیگر اکران میشود، سینما برای من سکوی پرتابی شد تا موسیقی من بین من شناختهتر شود و بیشتر بین مردم دیده شود.
* اگر قرار باشد با ماشین زمان بتوان سی سال بعد را در نظر گرفت، با کارنامه کاری رضا یزدانی مواجهیم که جلوتر رفته. غایت موسیقی یزدانی چه بود؟
هدف و غایت موسیقی من جهانی شدن است. کاری که الان اصغر فرهادی توانسته در سینما آن را به دست آورد. آرزوی من همین است که موسیقیام جهانی شود و حرفم را در خارج از مرزهای این مملکت مطرح کنم. آن موقع حرفهایی را دارم که خواهم زد. مثلا صلح که مهمترین حرف من است. محیط زیست یکی دیگر از حرفهایی است که باید به جهانیان در موردش بگویم. آن قدر حرف دارم که میتوان با آنها یک کتاب نوشت.
* سخن آخر…
میخواهم برای همه در قالب یک آرزو بگویم. آرزو میکنم فرهنگ موسیقی ما آنقدر بالا برود که مردم بدانند در هر موقعیتی چه نوع و چه جنسی از موسیقی را گوش دهند که بتواند به زندگی اشان کمک کند. همیشه و همه جا یک نوع موسیقی گوش نکنند. در تنهایی، در خلوت، مهمانی، پشت ماشین و هر موقعیت دیگری موسیقی خاص خودش را میخواهد. باید بدانیم موسیقی میتواند در روند کاری و شخصی زندگیهایمان تاثیرات خوبی داشته باشد.
دیدگاهتان را بنویسید