سما بابایی: حالا دو سالی است که از انتشارِ اثر «نهفرشتهام، نه شیطان» میگذرد؛ اما هنوز هم میتوان تاثیرات آن اثر را بر فضای موسیقی کشور احساس کرد. آن اثر از جهاتِ خاص، اثری منحصر به فرد شد. از رکوردی که درفروش زد، از تعداد کسانی که کنسرتِ آن را دیدند و پرمخاطبترین کنسرت بعد از انقلاب را رقم زدند. از میزان انتقادی که به آن شد و از تعداد کسانی که آن را دوست داشتند و بعد از سالها، قطعهای را میشنیدند که میتوانستند زمزمهاش کنند. لابد البته درباره آن آلبوم حرفهای زیادی زده شده است. موافقان و مخالفانش به اندازه کافی مقابل همدیگر صف کشیدند و تحلیلها و نقدها – متاسفیم بگوییم که نقد به معنای واقعی آن در ایران چندان دیده نمیشود- به اندازه کافی نوشته و خوانده شده است. در این میان، «تهمورس پورناظری» آهنگسازِ آن اثر، اما ترجیح داد میان تمامی این هجمهها، سکوت کند. او خودش را کنار کشید تا آنانی که اثرش را دوست داشتند، از آن لذت ببرند و آنهایی که دوستش ندارند، فریادهایشان را بزنند. حالا اما او دوباره بعد از پایانِ تور کنسرتهای آن اثرش، قرار است کنسرتی متفاوت برگزار کند؛ کنسرتی با نام «تهمورس و ما» که یکم و دوم شهریورماه در تالار وحدت برگزار میشود؛ کنسرتی متفاوت از تجربه پیشین آهنگساز. در این کار، ما شاهد روایتی موسیقایی از زندگی روزمره شش هنرمند نوازنده هستیم؛ اثری که فضای متفاوتی از دیگر تجربههای این آهنگساز دارد و به قول خودش، صرفا گریزی برای انجام تجربهای جدید است. انگار او در حال تجربه چیزهای دیگر ـ چه به لحاظ ترکیبِسازی و چه به لحاظ نگاه به ساختار خود موسیقیـ است. نگار نوراد، تینا جامهگرمی، حسین رضایینیا، آتنا اشتیاقی و آرین کشیشی هنرمندان حاضر در این اجرا هستند.
اگر موافق باشید، صحبت را از کنسرت پیشرویتان آغاز کنیم؛ پروژه «تهمورس و ما» در کجای جهان موسیقایی شما که ما به عنوان مخاطب در این سالها با آن مواجه بودهایم، قرار میگیرد؟
شاید هیچکجا. این کار حتی برای خودم هم، کاملا فضای متفاوتی دارد و صرفا گریزی برای انجام تجربهای جدید است. اینکه نتیجهاش چه خواهد شد و چه اتفاقی خواهد افتاد را نمیدانم؛ تنها با قطعیت میتوانم بگویم روند کار به لحاظ ساختار موسیقایی، ادامه کارهای قبلیام نیست و درواقع در حال تجربه چیزهای دیگر ـ چه به لحاظ ترکیبِسازی و چه به لحاظ نگاه به ساختار خود موسیقی ـ هستم.
یعنی اتفاقی جدید در موسیقی شکل میگیرد؟
به هیچوجه. کاری نیست که بگویم نخستین بار است که تجربه میشود، پیش از این در موسیقی غربی هزاران بار تجربه شده است، اما اکنون در مواجهه با نگاه آهنگسازی ایرانی و حضور سازهای ایرانی، ممکن است رنگ و بوی متفاوتی داشته باشد. از آن طرف، نگاهی متفاوت به «مخاطب موسیقی» در این پروژه داشتهام، همیشه برای من- مثل هر آهنگساز دیگری؛ حتی آنان که خلاف این مساله را ادعا میکنند- مخاطب اهمیتِ بسیاری داشت. در واقع تلاش میکردم تا در آثارم مخاطب در جریان یک اثر هنری قابل فهم قرار بگیرد. اینبار اما این طور نیست و هدفم کاملا خودِ موسیقی است. به همین دلیل، کنسرت در سالنی کوچک اجرا میشود و تعداد اجراها نیز محدود است. درواقع جذابیت خود کار بیشترین اهمیت را دارد؛ جدا از مخاطبی که کار را میبیند و ممکن است از آن خوشش بیاید یا از کنار آن بگذرد. شاخصه این کنسرت، این است که فارغ از هر چیزی، برای خودم انجامش میدهم، هر چند ممکن است اعتراضاتی نیز نسبت به این اجرا به وجود آید.
از طرف چه کسانی؟
مخاطبان موسیقی ایرانی یا موسیقی محلی. البته امکان دارد کسی هم معترض نشود، اما به هر روی من این فضا را به جان خریدهام. شاید هم مخاطبی که تاکنون پیگیر کارهایم بوده، مقداری تعجب کند. بهنظرم اشکالی هم ندارد، خود ما هم از این ماجرا متعجب هستیم، فقط امیدوارم این تعجب، به خاطر جذابیت کار باشد نه از سر ناخوشایندی. به هر حال من اینبار بیش از هر اثرِ دیگری که خلق کردهام، صددرصد با حال خودم جلو رفتهام، بدون اینکه بخواهم اثر، مخاطب گستردهای را دربگیرد. البته نه اینکه مخاطب اهمیت نداشته باشد، چون به طور قطع دارد.
یعنی میشود گفت این اثر به اصطلاح دلیتر است؟
تمام کارهای من دلی است، شاید بهتر است اینطور بگویم که در حال این آزمایش هستم که آیا میشود مخاطب جدیدتری برای این نوع موسیقی که کلاممحور نیست، ایجاد کرد؟
بنابراین این کار ادامه کارهای قبلیتان نیست؟
به طور مستقیم نه، شاید بتوانم بگویم این کنسرت، ادامه کاری است که ما ١٠، ١٢ سال پیش با همراهی «سهراب» در پروژهای به نام «کوچماه» انجام دادیم. آن اثر ترکیبی از سهتار، کمانچه و چهار ساز و سازهای کوبهای بود که اتفاقا اجرای موفقی هم بود، حالا ١٠ سال تجربه بیشتر و تغییر نگاه به وجود آمده است به همین خاطر است که میگویم این اثر به طور مستقیم ادامه هیچ کدام از تجربیاتِ من نیست اگرچه به طور طبیعی ردپا و دستخط من در آن موجود است.
میگویید موسیقی این اثر، ادامه کارهای قبلیتان نیست، اما حداقل یک مشابهت با کار قبلیتان دارد. ما برای آلبوم «نه فرشتهام، نه شیطان» هم نمیتوانستیم سبک مشخصی در نظر بگیریم، اصلا حالا که مدتی است از آن اثر فاصله گرفتهاید، همچنان سبکی برای آن قایل هستید؟
میتوانید عنوان موسیقی معاصر ایران روی آن بگذارید.
در این مورد هم این قضیه صدق میکند؟
شاید در بخشهایی از کار بتوان رد موسیقی غربی را بیشتر احساس کرد.
منظورتان کلاسیک غربی است؟
در قطعاتی هم ممکن است رد موسیقیهایی که در قرن بیستم شکل گرفتند، دیده شود، در قسمتهایی موسیقی کلاسیک غرب حضور دارد و در بخشهایی هم نگاه و فرمت موسیقی غربی در تنظیمات دیده میشود که میتواند در سبکهای مختلف موسیقی غربی باشد، نه فقط کلاسیک. در واقع این کنسرت فضایی دارد که میتوان عنوان موسیقی فیوژن را روی آن گذاشت.
با تمام تشتتآرایی که موسیقی فیوژن در ایران دارد و همه سوءتفاهمهایی که این عنوان به وجود میآورد، به کار بردن این عنوان نگرانتان نمیکند؟
فکر میکنم برای هزارویکمین بار است که در این باره توضیح میدهم، در ایران همیشه رسم بوده هرگاه دو ساز از دو فرهنگ در کنار هم قرار میگرفتند، به عنوان موسیقی «فیوژن» شناخته میشده، که درست نیست. فیوژن به معنای ترکیب دو فرهنگ معنی پیدا میکند.
مشابهت دیگر این اثر با آلبوم قبلی- نه فرشتهام، نه شیطان- استیلای سازهای غربی است. این در حالی است که به هر روی در آن زمان انتقادات بسیاری به این موضوع شد؛ اما ظاهرا شما بیتوجه به تمام آنها، همان کار و همان جهان موسیقایی را بار دیگر تجربه میکنید – البته با تفاوتهای بسیار زیاد که طبیعی است – این درحالی است که شما به همان اندازه در موسیقی مقامی، تنبور و موسیقی سنتی ایران هم تجربه دارید و میتوانست اثر بعدی به نوعی پاسخی به آن انتقادها باشد.
آن انتقادات – که البته گاهی نقد نبودند و بیشتر تخریب بودند- اهمیتی نداشت؛ فقط مقداری تاسفبرانگیز بود. نمیتوانم بپذیرم کاری که این میزان مخاطب دارد، سراپا فقط ایراد باشد. این را در هیچ اثری، متعلق به هر هنرمندی و در هر رشتهای که میخواهد باشد، نمیتوان پذیرفت. اتفاقا برخلاف آنچه شما به عنوانِ مشابهت به آن اشاره میکنید، سعی کردهام کاری کنم که به هیچوجه با «نه فرشتهام، نه شیطان» مقایسه نشود. این چیز دیگری است و آن اثر، چیز دیگری بود. میتوانم بگویم در قالب دو تا انسانِ متفاوت، این دو کار را انجام دادم. البته منتظر هستم که انتقادات به این پروژه به نسبت میزان مخاطب کمتر از آن نباشد.
چرا؟
به نظرم ممکن است با معیارهای تعدادی همخوانی نداشته باشد. مثلا من برای نخستینبار میخواهم در این اثر دوتار بنوازم، این قضیه ممکن است، عکسالعمل ایجاد کند – روی کلمه «ممکن» تاکید میکنم- به خصوص اینکه «دوتار» با گیتاربیس و همچنین پرکاشنهای مختلف تلفیق شده است و از نظر خیلیها ممکن است این ترکیب چندان نرمال و عادی نباشد. نکته جالب این است که در کشور ما قبل از وجود افرادی با عنوان «دلواپسی سیاسی»، «دلواپس موسیقی» داشتهایم. این دلواپسان همیشه دلنگران هستند، البته من به آنها حق میدهم. اما خب ممکن است بگویند که تو تنبورنواز هستی چرا دوتار میزنی؟
خب دلیل اینکه دوتار میزنید، چیست؟
من عاشق موسیقی خراسان هستم، چرا نباید بزنم؟
فقط از دوتار استفاده شده یا از دیگر سازهای محلی هم استفاده کردهاید؟
در یکی از قطعات تنبور استفاده شده و همان فرم موسیقی تنبور اجرا میشود. سازهای بادی داریم که لحنها و فرمهای متفاوت دارد. به طور مثال «دودوک» فرم و احوال دیگری از موسیقی را به نمایش میگذارد. کلارینت احوال دیگری با خودش میآورد و میتوانیم در این کنسرت لحنهای مختلفی از موسیقی ایران را با همراهی موسیقی غیرایرانی داشته باشیم.
استقبال از «نه فرشتهام، نه شیطان» لااقل در سالهای اخیر در آن سبک موسیقی، بیسابقه بود، این استقبال شما را به عنوان خالق اثر، برای کارهای بعدی نگران نمیکند؟ به نظر میرسد، مثلا ساخت فیلم بعدی برای کارگردان «جدایی نادر از سیمین» جسارت بیشتری از قبل از آن میخواهد؟
این دقیقا کاری است که کردم، بعد از جدایی نادر از سیمین، در حال ساخت فیلم مستند هستم. ببینید یک اثر به هر دلیلی موفقیتی داشته است که میتوانست نداشته باشد. آن کار، بهترین کارِ من نبود، زمانی شما فکر میکنید بهترین کارتان را انجام دادهاید و بعد دستتان بسته میشود؛ اما من این فکر را درباره آن اثر نمیکنم.
منظورتان این است که میتوانید اثری خلق کنید که بیشتر از آن موفق باشد؟
معلوم نیست، قبلا هم اثر بهتری از آن داشتهام اما تا این اندازه موفق نبوده در نه فرشتهام نه شیطان، مجموعه اتفاقاتی رخ داد که کار را موفق کرد، موضوع فقط آهنگسازی یا خوانندگی یا شعر نیست. کل مجموعه کار چنین ترکیبی را رقم زد. حالا اما راه دیگری را در پیش گرفتهام. حالا در حال انجام کاری هستم که با آن غیرقابل قیاس باشد. کاری با نگاهی مخاطب آفرین. به نظر خودم در حال انجام کار روی موسیقی خاصی هستم. شاید لغت «خاص» کاملا خوب باشد. اخیرا از عنوانِ «موسیقی جدی» استفاده میکنند؛ اما چون موسیقی شوخی نداریم، من از همان واژه «خاص» استفاده میکنم. این یک موسیقی خاص با مخاطبی محدود است. سعیام این است که ببینم آیا میتوان مخاطب موسیقی باکلام، جذب موسیقی بیکلام شود؟ از آن طرف ممکن است مثل خیلی از گروههای دنیا که موسیقی بیکلام اجرا میکنند و ماندگار هستند این اتفاق در ایران هم بیفتد؟!
دیدگاه شما در موسیقی سنتی ایران با آن سکونی که میگویید مخالف است، آثار قبلیتان این را میگوید.
دو نوع سکون داریم، یک نوع سکون منجمد و دیگری سیال است.
حتی همان سکون سیال.
مثالی میزنم، وقتی شما روی آب میخوابید در سکون هستید، اما حرکت دارید. به جای اینکه بدنتان حرکت کند، آب است که شما را حرکت میدهد. اگر این اتفاق در موسیقی ایران بیفتد دروازه بزرگی باز خواهد شد که هم برای آهنگسازان است و هم برای مخاطبان که بیایند و چیزهای جدیدی تجربه کنند.
از نوازنده بزرگی چون شهناز مثال میزنم، آیا درحال حاضر کسی میتواند آن سکون به قول شما سیال را تجربه کند و یکربع تکنوازی شهناز را گوش بدهد؟ استاد شهناز به بهترین شکل مینواخت و اتفاقا مخاطب را هم خوب میشناخت.
موسیقی شهناز موسیقی کلاسیک است. درک هر چیز کلاسیکی از طرف مخاطب، نیاز به دانش دارد. مخاطب زمانی میتواند با یک اثر کلاسیک مواجه شود که دانا باشد – فیلم، شعر یا موسیقی، فرقی ندارد. مگر این همه خروش و عظمتی که در موسیقی بتهوون وجود دارد، کم است؟ موسیقی بتهوون به هیچوجه موسیقی ساکنی نیست، اما مخاطبش یک مخاطب پرتعداد نیست. مخاطب باید دانایی، دانش و تجربه کلاسیک داشته باشد تا بتواند بتهوون گوش دهد. شهناز هم همان است، جنس موسیقیاش علم میخواهد. نه علم موسیقی بلکه علم معرفتی، اما قطعهای چون «چرا رفتی؟» یک موسیقی ساده برآمده از زندگی ساده آسان فهم، شعر و ملودی ساده است، همهچیز به ظاهر دارد در سادگی اتفاق میافتد.
اما در باطن چطور است؟
وقتی شما تنظیم آن قطعه را میشنوید، مشاهده میکنید که صددرصد علمی است. اجرای آواز همایون عزیز در اوج انتهایی آهنگ، نشاندهنده توانایی حنجره خواننده است؛ اما از آن مهمتر بخشهایی از آن دارای فواصلی است که توانایی گوش خواننده باید درجه یک باشد تا بتواند از پس اجرایش برآید؛ اما شنونده به راحتی از آن رد میشود و نمیفهمد که یک اتفاق سخت افتاد؛ البته نباید هم بفهمد، خاصیت آن اثر چنین چیزی است. معضل بزرگی که وجود دارد این است.
فکر نمیکنید مخاطبان پاپ به این آگاهی رسیدهاند؟
به نظرم مخاطبان پاپ قبل از انقلاب به این آگاهی رسیدهاند.
اما شما خوانندهای پاپ را با ١٠، ١۵ سال حضور در عرصه موسیقی در نظر بگیرید، همچنان مخاطبان خودش و خیلی هم فراتر از آن را دارد، ضمن آنکه اگر آلبوم اولش را در نظر نگیریم، در آثار بعدیاش تاکنون کار خیلی متفاوتی هم انجام نداده است!؟
به لحاظ آماری، مخاطبان موسیقی پاپ، بیشتر از دیگر سبکها هستند، همچنین مدتزمانی که این مخاطبان با موسیقی میگذرانند با مدتزمانی که مخاطبان موسیقیهای دیگر میگذرانند، قابل قیاس نیست. مخاطب موسیقی پاپ، با این نوع موسیقی قدم میزند، ورزش میکند، مهمانی میرود و حتی در ماشینش این نوع موسیقی موجود است و همیشه در ذهن آن مخاطب حضور دارد، اما مخاطبان موسیقی کلاسیک زمان و مکان خاصی برای شنیدن آن نیاز دارند. شما نمیتوانید بدوید و «چرا رفتی» گوش بدهید یا با سرعت ١۶٠ رانندگی کنید و ساز و آواز ٢٠ دقیقهای گوش بدهید.
خودتان پیشبینی این میزان استقبال را در «نه فرشتهام، نه شیطان» میکردید، به نظر من که مخاطبان همیشه به خالقان اثر رودست میزنند!؟
میدانستم کار موفقی است، اما تا این حد هرگز.
در رونمایی اثر به این مساله اشاره کردید که این کار از دلتان ساخته شده و اظهار امیدواری کردید که به دل مخاطب هم بنشیند، اگر خودتان را جای مخاطب بگذارید فکر میکنید چه چیزی باعث شد تا این اثر را به این اندازه دوست داشته باشید؟
به نظرم احوالی است که در کار موجود است، نه چیز دیگری. این کار جزو معدود کارهای موسیقی ایرانی است که نه در آن خشم وجود دارد نه انتقام و نه جزو مسابقه است. من از جایی به بعد ازاحوال غالب جامعه موسیقیدانان ایران کناره گرفتم و حالا کار خودم را میکنم. منظورم این است که وارد مسابقهای که همه در حال انجامش هستند نشدم.
برگردیم به اجرای پیش رو. گویا قرار است همراه با کنسرت پرفورمنس هم اجرا کنید.
این اجرا، فرم معمول کنسرت ندارد. یعنی نشستن، لباس، فرم اجرا و… فرم معمول کنسرتهایی که همهمان اجرا میکنیم نیست. در واقع این کار این قابلیت را دارد که ما هر کار دلمان بخواهد، میتوانیم انجام دهیم.
درباره نوازندگان هم توضیح میدهید؟
همکاری با نوازندگان این پروژه، تجربه جالبی است. همیشه که با بچههای نوازنده کار میکنیم هرچقدر هم تیم باشیم، معمولا تمرین زیاد را دوست ندارند؛ اما خود این نوازندگان پیشنهاد دادند تا تمرین را بیشتر کنیم. مثلا به فلان نوازنده میگویم میتوانی سر جلسه بعد نیایی، اما میآید. این خیلی جالب است، ما بازیای را با بچهها شروع کردیم که حالا با هم همبازی شدهایم و داریم یک چیزی را کنار هم تجربه میکنیم. هدف من از روز شروع پروژه تا شبی که روی صحنه میرویم، این است که از لحظه به لحظه آن لذت ببریم. نه میخواهیم چیزی را ثابت بکنیم و نه استرسی به خودمان وارد بکنیم، فقط میخواهیم از موسیقی لذت ببریم و از چالش تجربه جدید هیجان زده بشویم. این یکی از اهداف اصلی این کار است که این دو ماه را با هم کیف کنیم، حال چه در تمرین باشیم، چه در کارهای غیرموسیقی. هدف نهاییمان حال خودمان است که ممکن است روی مخاطب اثر جالبی بگذارد. به همین خاطر است که من همیشه دو شرط در انتخابِ گروه دارم، یکی قدرتِ نوازندگی است و دیگری رابطهمان. رابطه در این مجموعه تعیینکننده است، اصولا به این مساله اعتقاد دارم که هزار نکته غیر حسن بباید/ تا کسی مقبول تبع مردم صاحبنظر شود. درست است که تابلو موسیقی است، صحنه موسیقی است، سفره موسیقی است که باید به بهترین شکل ارایه شود؛ اما بقیه محاسن هم باید وجود داشته باشد تا آن، اثرِ خودش را بگذارد. فرق موسیقی با صدا در اثرگذاریاش است. این مساله برایم اهمیت دارد و خوشبختانه تا حدی در آن موفق شدهام؛ یقین دارم این شکل ارتباط اگر منحصربهفرد نباشد، نادر است. این نوع رابطه در صحنه، آرشه، مضراب و ضربه به ساز اثرگذار است. من به این یقین دارم. ضمن اینکه نوازندهها در این اثر فقط همراهیکننده نیستند، شما حضور هر نوازندهای را کاملا احساس میکنید، بودش را احساس میکنید و آن را میبینید. این نیست که یک آهنگ ایرانی باشد و چند خط هارمونی هم زیر آن نوشته شده باشد؛ درست است که نقش ساز ایرانی پررنگترین است، اما بچهها هر کدام نقش و حضور خودشان را دارند و ساز همراه نیستند بلکه هنرمند همراه هستند
دیدگاهتان را بنویسید