×
×

گفتگوی مفصل «موسیقی ایرانیان» با «رضا رضاپور»: اتفاقی که در آواز و تصنیف ایرانی افتاده حمله به نت ها توسط خواننده هاست

  • کد نوشته: 78948
  • 23 خرداد 1394
  • ۱۵ دیدگاه
  • hot-topic-logoگفتگویمان ابتدا به ساکن، از آغاز فعالیت های رضاپور و اثر تازه اش، چگونگی شکل گیری اثر از الف تا یاء و بازخورد آن در میان مخاطبان کلید می خورد. در ادامه اما متأثر از شرایط حاکم بر موسیقی و تولیدات موسیقایی فعلی، بحث، از فضای سؤال و جواب های رایج و پیش بینی شده، تغییر مسیری نسبی داده و به دغدغه های دو طرف نیز می پردازد، چرا که جنس و هدف این گفتگو آشنایی صرف با این هنرمند و جزئیات آلبومش نبوده بلکه بده-بستان هایی برخاسته از نگرش ها، انگارها و پندارهای امروز ما از جریانات سیّال این شاخهء هنری -به عنوان مجری موسیقی و مخاطب آن- نیز صورت می گیرد.
    +جاز و بلوز و راک و غیره همه قبل از آنکه سبک موسیقی باشند سبک زندگی هستند

    +من آواز خوان نیستم ولی اعتقاد دارم کارهای خودم را فقط خودم می توانم اجرا کنم

    +موسیقی ایران را موسیقی مادر میدانم و موسیقی مادر باید خلق کند نه تقلید

    +موسیقی پاپ پلی است بین موسیقی علمی و سنگین و سطح شنوایی عموم مردم

    +اتفاقی که برای موسیقی ما افتاده اینست که سبک های مختلف موسیقی هر کدام خود را تافته جدا بافته میدانند و حتی بدون گوش دادن به آثار دو طرف، یکدیگر را نقد میکنند

    +گذشت زمانی که مردم پای رادیو منتظر شنیدن برنامه گلهای رنگارنگ بودند

    +در زمینه کلیپ، مسئولان ما هم که فقط ممنوع میکنند ولی راه حل و جایگزینی ندارند!

    گفتگوی مفصل «موسیقی ایرانیان» با «رضا رضاپور»: اتفاقی که در آواز و تصنیف ایرانی افتاده حمله به نت ها توسط خواننده هاست
  • رضا رضاپور

    رضا رضاپور

    موسیقی ایرانیان – حمیده موسوی: آلبوم «توفانِ روزگار» بهانهء گفتگویم با «رضا رضاپور» خواننده، نوازندهء ویولون و خالق این اثر است. وی متولد ۱۳۶۰ در اهواز است و اکنون چند سالی به همراه خانواده اش ساکن تهران می باشد. رضاپور علیرغم تحصیلات آکادمیک غیر موسیقایی اش، در زمینهء موسیقی فعالیت می کند و همچُنان در این وادی مشغول است. با ارکستر ملی «مهر» به سرپرستی جناب ناصر ایزدی به عنوان نوازنده همکاری دارد و طبق گفته هایش چند شاگرد خصوصی را در ساز ویولون نیز تدریس می کند که در این خصوص تنها به آموزش مبانیٍ نوازندگی این ساز نمی پردازد بلکه آنچه از این گسترهء پر نغمه و آوا تا به امروز به ارث برده یا مکتسب شده است و لازم می داند را، با شاگردانش به اشتراک می گذارد؛ گفتگویمان ابتدا به ساکن، از آغاز فعالیت های رضاپور و اثر تازه اش، چگونگی شکل گیری اثر از الف تا یاء و بازخورد آن در میان مخاطبان کلید می خورد. در ادامه اما متأثر از شرایط حاکم بر موسیقی و تولیدات موسیقایی فعلی، بحث، از فضای سؤال و جواب های رایج و پیش بینی شده، تغییر مسیری نسبی داده و به دغدغه های دو طرف نیز می پردازد، چرا که جنس و هدف این گفتگو آشنایی صرف با این هنرمند و جزئیات آلبومش نبوده بلکه بده-بستان هایی برخاسته از نگرش ها، انگارها و پندارهای امروز ما از جریانات سیّال این شاخهء هنری -به عنوان مجری موسیقی و مخاطب آن- نیز صورت می گیرد. می توان گفت بیشتر به یک مناظره و در جاهایی درد و دل شبیه است تا یک مصاحبهء ناشِف و رسمی. چه بسا در جاهایی، از صحبت های یکدیگر قانع نشده باشیم و پاسخ خود را دریافت نکرده باشیم و چه بسا در بخش هایی نیز مصاحبه کننده اطالهء کلام کرده و صحبت هایش به درازا انجامیده در حالیکه لازم بوده طبق یک روتین، سؤالاتی اجمالی و مختصر مطرح کند و شاید این مباحث باید در قالب یک نقد یا یک یادداشت جداگانه ارائه می شد اما از آنجا که نگارنده نه تخصصی در نقد دارد و نه دست به قلمش قدرتمند، بهتر دیدیم که این گفتگو با همین حال و هوا -ظاهر و باطن- به انتشار برسد. ضمناٌ در میان برخی سطور، صدایمان اگر بلند شده و از دل صفحات بیرون زده و در نتیجه نوشته هامان «آلودگی صوتی!» ایجاد کرد و گوش مخاطبانِ همراه را آزرد، به بزرگواری خود ببخشایند…این هنرمند خوزستانی، در کلام آخرش از اثر خود به عنوان شمعی در تاریکی یاد می کند و بر این باور است که این شمع اگر راه را به تمامی روشن نسازد لیکن شاید بتواند تمییزِ روشنایی از تاریکی باشد. امّید که چُنین شمعی، جرقه ای الهام بخش و راهنما در ظلمت باشد نه شمعی در باد و «توفان روزگار»!

    **ما حصل این گفتگوی انجام شده در اواسط فروردین ماه سال جاری را تقدیم مخاطبان «موسیقی ایرانیان» می نماییم.

    * در ابتدا ما را با آغاز فعالیتتان در عرصهء موسیقی آشنا بفرمایید.

    -بنده موسیقی را از سن ۹ سالگی با ساز کیبورد شروع کرده و اولین معلم من دایی ام بود که خود از خوانندگان و نوازندگان قدیمی پاپ هستند. بعد از آن مدتی به نوازندگی سنتور پرداختم در کانون موسیقی اهواز و سپس نزد جناب جعفری فراگیری ویولن را آغاز کردم. سال۸۰ برای تحصیل در رشته آمار راهی دانشگاه فردوسی مشهد شدم و این سرآغاز فعالیت جدی موسیقی برای من بود. دانشگاه فردوسی مرکز موسیقی شهر مشهد بود. بسیاری از گروه ها حتی «راک» و «آلترنیتیو» هم کنسرت های متعددی را در دانشگاه برگزار می کردند. من هم در گروه موسیقی چکامه که تحت رهبری و آهنگسازی استاد کیانی نژاد بود به فعالیت مشغول شدم که بسیار دوره پر بار و آموزنده ای برای من بود. همزمان به مدت چهار سال نزد استاد محمود متبسم آموزش ویولن ایرانی را گذراندم. سال ۸۴ برای گذراندن کارشناسی ارشد آمار به دانشگاه بهشتی تهران آمدم و در اینجا با محیط بسته موسیقی مواجه شدم و بلافاصله با کمک دوستان گروه کُر دانشگاه بهشتی را راه اندازی کردیم که بعد از اولین اجرای رسمی و به دلیل نوازندگی گیتار نوازنده خانوم منحل شد! بعد از آن گروه کوچکی در دانشکده ریاضی به خوانندگی عارف رفعت که هم دانشکده ای ما بود تشکیل دادیم و اجراهای متعددی در دانشگاه برگزار کردیم. همزمان نزد جناب علیرضا چراغچی به مدت دو سال دوره هایی دیگر از ویولون را آموختم .همچنین با «ارکستر مهر» به سرپرستی استاد ناصر ایزدی از همان سالها تا به امروزهمکاری می کنم و از جناب ایزدی بسیار آموخته ام …

    * از اولین آلبوم منتشر شده تان «توفان روزگار» بگویید.

    – ضبط آلبوم توفان روزگار از سال ۸۹ آغاز شد. در آن زمان مشغول مطالعه کتاب آتش بدون دود زنده یاد نادر ابراهیمی بودم و بسیار تحت تاثیر این کار قرار گرفتم. ترانه ای سرودم در وصف شخصیت اصلی داستان که بلافاصله پس از قرار دادن ملودی روی ترانه کار را در استودیو مهر به مدیریت پوریا پیرزاده ضبط کردم و البته بنا به دلایلی این قطعه در آلبوم نیست و انشالله در اولین فرصت آن را انتشار خواهم داد. این سرآغاز ضبط البوم توفان روزگار شد و بلافاصله و با جدیت در مدت یکسال دیگر تراک ها ضبط شد و البته دو تراک هم بعدها مجوز دریافت نکرد و به عبارتی روی دستم ماند. (خنده) درنهایت با ۷ قطعه، آلبوم در چهار هزار نسخه منتشر شد که خوشبختانه با استقبال خوبی مواجه شد.

    * به جز آن قطعه که اشاره کردید به دلایلی در آلبوم گنجانده نشد، دو قطعهء دیگر نیز مجوز نگرفتند؟

    – بله. دو قطعه دیگر را هم نتوانستم منتشر کنم . البته هر دو قطعه مجوز شعر و موسیقی را دریافت کردند اما مجوز نشر را خیر.

    * دلیل آن را عنوان نکردند؟

    – فکر میکنم مقداری حساسیت روی شاعر کارها وجود داشت که در حال حاضر قصد نام بردن از شاعر را ندارم. پیشنهاد شد که فعلا از گنجاندن این دو قطعه در آلبوم اول صرفنظر شود تا بعد.

    رضا رضاپور (برای بزرگنمایی تصویر کلیک کنید)

    رضا رضاپور (برای بزرگنمایی تصویر کلیک کنید)

    * و سرنوشت این دو قطعهء بر دست مانده (خنده) چیست؟ برنامه ای برای آنها در نظر گرفته اید؟

    – قول مساعد داده شد که در آلبوم دوم بتوانم از آنها استفاده کنم. تا این لحظه قول یکی از قطعات را گرفته ام. اگر احساس کنم که بافت آن با بافت آلبوم دوم هماهنگی دارد حتما قطعه را در مجموعه می گنجانم. در غیر اینصورت در قالب تک آهنگ منتشرش خواهم کرد. راستش اگر با جزییات بگویم که برای دریافت مجوز همین ۷ تراک چه مراحلی را پشت سر گذاشتم و چه نظرات غیر کارشناسانه ای را شنیدم، متوجه میشوید که برای همین نتیجه نیز باید کلاهم را صدها متر به هوا پرتاب کنم. یادم می آید که چند تراک را به صدا و سیما دادم جهت بررسی . بعد از چند روز طوری به من گفتند که فضای شعرها تاریک است و به درد صدا و سیما نمی خورد که گویی صدا وسیما سراسر شادی و سرور است و فقط اشعار کارهای من به دردش نمی خورد! و جالب اینجاست که بعد از آن چندین بار کارهایم از صدا و سیما پخش شد. حتی در یک تله فیلم که روز سوم فروردین از شبکه سوم سیما پخش شد از یکی از قطعات آلبومم استفاده شده بود. اینها را می گویم که بدانید چقدر اعمال نظرها سلیقه ایست و از قانون خاصی پیروی نمیکند. یعنی کسی که کار مرا برای تایید در تله فیلم بررسی کرده به نظرش فضای تاریکی ندارد ولی شخصی دیگر فضای آن را تاریک دیده است و ما هنرمندان معلق مانده ایم در خلا بین این دو نظر. دست به دلم مگذارید…(خنده)

    * نوازندگان این مجموعه و اشعار به کار رفته در آن را برای اطلاع بیشتر مخاطب معرفی بفرمایید.

    – اشعار آلبوم از هوشنگ ابتهاج و زنده یاد فریدون مشیری و دو سروده از خودم می باشند. بهنام ابطحی و هومن غفاری (درامز)، رامین رضاپور و محمد علی رضاپور (گیتار)، پوریا پیرزاده (پیانو و کیبورد)،علیرضا دریایی (ویولون و ویولا)، عمید بنکدار (گیتار باس)، حسام متولی (پرکاشن)، امیر شکرابی (تمبک)، و بنده با نوازندگی ویولون قطعات این آلبوم را به اجرا در آورده ایم.

    * سبک کارتان چیست؟

    – در مورد سبک کار باید بگویم که از نظر من پاپ است ولی دوستان از واژه های ترکیبی و تلفیقی و غیره استفاده می کنند که نظرشان کاملا محترم است، فکر می کنم تلفیق قبل از هر چیز در زندگی تک تک ما رخ داده و می دهد، همانطور که ما آب را با کتری برقی یا در سماور گازی می جوشانیم و چای را در فنجان قاجاری می نوشیم . جاز و بلوز و راک و غیره همه قبل از آنکه سبک موسیقی باشند سبک زندگی هستند که در زمان خاص و براساس ترکیب جوامع بشری با یکدیگر به وجود آمده اند و اصرار به پایبند ماندن به سبک های موسیقی با سئوالاتی همراه خواهد بود. مثلا وقتی شاعر می گوید «ز من نگارم خبر ندارد به حال زارم نظر ندارد» این با زمان و حال و روز شاعر همخوانی داشته و آهنگساز آن دوره هم کاملا این شعر را درک میکرده و ملودی اش را می ساخته. من به عنوان جوان تلفیقی امروز اگر ذهنم را باز بگذارم و آنچه که واقعا هستم را بروز دهم قطعا اثر حاصله نیز در ذاتش تلفیق خواهد داشت.

    * متوجه اشاره تان به «ز من نگارم خبر ندارد…» نشدم. یعنی چنین شعری در آن زمان کاربردی متفاوت با امروز در ملودی ها و تصانیف دارد؟

    – حتماٌ زمن نگارم امروز نیز کاربرد خود را داشته و به عنوان یک اثر کلاسیک و کاملا زیبا جایگاهش مشخص است. باید گوش کرد و لذت برد، اما حرف من اینست که اگر ترانه سرای امروز بگوید «زمن نگارم خبر ندارد» پذیرش این موضوع که این ترانه با حال و هوای ترانه سرای امروز همخوانی داشته باشد برای من سخت است.

    * طرح جلد آلبوم ایدهء خودتان بوده؟

    – طرح جلد آلبوم توفان روزگار براساس نقاشی خواهرم سارا رضاپور از چند کاشی قدیمی شکل گرفت که با طراحی و گرافیک زیبای فرنوش فلاح به ثمر رسید. البته بی سلیقگی ناشر و بی تجربگی من کمی کار را از هدف اصلیش دور کرد ولی این از اعتبار و اندیشه کار کم نمی کند.

    * بی سلیقگی و کم تجربگی در چه چیز؟ مشخصاٌ می شود توضیح دهید لطفاٌ؟

    – بی سلیقگی در چاپ بی کیفیت طرح و بی تجربگی در اعتماد من به ناشر و چک نکردن مراحل چاپ تا نتیجه نهایی. موسیقی با کیفیت بالایی ضبط شده بود و طرح جلد در حد خروجی خود اثر نبود. از طرفی فکر میکردم هر کاری را باید خود، شخصا انجام دهم. اما در آلبوم بعدی هر کاری را به کاردان آن می سپارم.

    * از آنجا که طرح جلد -صرفنظر از کیفیت نهایی آن- نگاهی به یک فرهنگ اصیل دارد، هدف و انگیزهء خود را در انتخاب آن توضیح دهید لطفا.

    – من کاشی رنگ و رو رفته و در هم ریخته ای را به تصویر میکشم که توفان روزگار آن را به این شکل درآورده است. یک نماد فرهنگی که دستخوش تغییرات شده. فکر می کنم صحبتم روشن باشد و دلیل انتخابم نیز همینطور. از طرفی، وقتی به قطعات آلبوم توفان روزگار گوش میدهید کاملا حس ایرانی به شما میدهد. حتی اگر خواننده را حذف کنیم کاملا این حس القا می شود. بنابراین من به خود حق میدهم که از یک نماد ایرانی برای طرح جلد استفاده کنم.

    * با شنیدن این اثر دریافت «کاملاٌ» شخصی بنده این است که تصویر غالب از آوازهای رضا رضاپور نجواها و هَمسه گونه هایی را در ذهن تداعی می کند. گویی مردی، چهره به کلاه پوشانده و سر در گریبان، با خود به زمزمه مشغول است. اوج و فرودهای آوازتان حتی، حالتی فِید گونه و محو دارد. این نوع آواز یک شیوهء انتخاب شده است یا توانایی صدای رضاپور در همین حد است جسارتاٌ؟

    – اتفاقی که در آواز و تصنیف ایرانی افتاده حمله به نت ها توسط خواننده هاست. یعنی هیجانات موسیقی متال در موسیقی ایرانی. انگار مسابقه داد زدن و جیغ زدن در جریان است. من نمی دانم این همه آکسان را چطور در ادبیات فارسی باید گنجاند. به همین دلیل سلیقه شنوندگان ما به این سمت هدایت شده است. بارها دوستان من اصرار کردند که صدای خواننده را بالاتر ببرم ولی اعتقاد من این است که در هیاهوی دنیای امروز صدای من باید در موسیقی گم باشد یا حداکثر هم سطح ارکستر باشد نه بیشتر. البته این مربوط به فضای آلبوم اول میشود و در آلبوم دوم به دلیل انتخاب اشعار عاشقانه و ارکستر خلوت تر، کمی کار خواننده محور است و قضاوت در مورد صدایم را به آلبوم دوم و تک کارهای آینده می سپارم (خنده). من آواز خوان نیستم ولی اعتقاد دارم کارهای خودم را فقط خودم می توانم اجرا کنم. آلبوم اول از لحاظ ژانر یک کار تجربی به حساب می آید، یعنی تجربه اتفاق های نامعمول و منتظر نظر مخاطب نشستن. تجربیات حاصل از این کارها بعدها مورد استفاده قرار خواهد گرفت و شاید زمانی اجراهای متفاوت با تنظیمات معمول از این کارها سلیقه افراد بیشتری را پوشش دهد… انشالا

    * اشارهء بنده البتّه به مسابقات آدرنالین و فضاهای هیجانی در ارائهء صدا نبوده. همان فراز و فرودهای معقول را عرض کردم اما -با تأیید زمزمه های شما در آغاز که دلنشین است و اتفاقاٌ ملفتِ نظر- در ادامهء قطعات، انتظار می رود بعضاٌ مخاطب را در آواز سورپرایز کنید. با تأکید دوباره بر برداشتی کاملاٌ شخصی… در خصوص خوانندهء کارهایتان نیز عنوان کردید کار را باید بسپارید به کاردان زین پس. (خنده)

    – کاملاٌ درست است (خنده وُ خنده وُ خنده)

    * حس و حال ایرانی توفان روزگار که به آن اشاره کردید را آیا مخاطب شما نیز دریافت کرده است؟ یعنی واکنش ها و نظرات مخاطبانتان شما را به این اطمینان رسانده؟

    – بله. در واکنش مخاطبانم خصوصا دوستان هنرمند و اهل موسیقی چندین بار این نکته را شنیدم که فضای کار ایرانیست و مانند بسیاری از کارهای پاپ حال وهوای ترکی یا عربی ندارد و من روی این نکته بسیار وسواس دارم و خواهم داشت. موسیقی ایران را موسیقی مادر میدانم و موسیقی مادر باید خلق کند نه تقلید.

    * این حال و هوای عربی یا ترکی مشابه و مکرر به نظرتان از چه چیز نشأت گرفته است؟ آیا برخاسته از علاقهء هنرمندان پاپ فقط به این حال و هواهاست یا ریشه در عدم حساسیت، کنجکاوی و دقت در نوع فضا و بافت انتخابی دارد؟ از این جهت می پرسم که اشاره کردید «بسیاری» از قطعات شنیده شدهء امروزی آنگونه اند. گویی از یک «مُد» سخن می گویید. مُدی که مَزاج هنرمندان را در انتخاب آثارشان یکسان ساخته است.

    رضا رضاپور

    رضا رضاپور

    – این اتفاق نه تنها در مورد موسیقی پاپ افتاده بلکه در مورد موسیقی سنتی هم همین شرایط به وجود آمده. البته در مورد موسیقی سنتی بیشتر موسیقی هرات و هندوستان تاثیر گذار هستند و در کار «برخی» از نوازنده ها و گروه ها این مسئله مشهود است. بخشی از این اتفاق مربوط به کمرنگ شدن مرزها و ارتباط زیاد فرهنگ هاست در زمان حال. ولی بخشی از آن مربوط به عدم شناخت صحیح از ردیف موسیقی ایرانی و موسیقی مقامیست که از این بعد ایراد محسوب میشود. باید قبول کنیم که کشورهای عربی و ترکیه و هندوستان در شناساندن موسیقی خود به دنیا و حتی به گوش مخاطب ایرانی موفق تر از ایران بوده اند و شاید دلیل گرایش برخی از موزیسین های ما به این فضاها همین موضوع باشد. البته مهاجرت گسترده ایرانی ها و هجوم شبکه های ماهواره ای و پخش موسیقی بی هویت از رادیو و صدا سیمای ما و خیلی مسائل دیگر هم در به وجود آمدن این شرایط دخیل هستند که هر کدام ساعت ها بحث کارشناسانه نیاز دارد.

    * منظورتان حال و هوای مشابه در ریتم است یا ملودی؟

    – هم ریتم و هم ملودی که این دو از هم جدا نیستند. البته اختصاص ریتم یک ملودی به یک اقلیم خاص سخت است ولی نحوه چرخش نتها و حال هوای نغمه ها و ملودی ها به سادگی، اقلیم ملودی را مشخص میکند. لازم است ذکر کنم که صحبتهای من به هیچ وجه در تناقض یا مخالفت با ترکیب و تلفیق در موسیقی نیست. بحث بر سر شناسنامه یک اثر هنریست. وقتی زنده یاد فرهاد گنجشکک اشی مشی را می خواند، ترانه و ملودی شناسنامه ایرانی دارد با وجود تلفیقی که در اثر وجود دارد. صحبت من این است که بسیاری از آثاری که خلق میشود هویت ندارند معلوم نیست از کجای این دنیا سربرآوردند.

    * درچند مقاله و نوشتار تحلیلی در تعریفی برای موسیقی پاپ اینگونه آمده که یک موسیقی عامّه پسند است که به شکل تجاری تهیه می شود غالباٌ، با اهداف و انگیزه های اقتصادمندانه برای سود آفرینی بیشتر. در واقع «بیشتر» صنعت است تا هنر. شما در این باره چه دیدگاهی دارید؟

    – تعاریفی که در بالا برای موسیقی پاپ ارائه کردید به هیچ وچه با تعریفی که در ذهن من از موسیقی پاپ نهادینه شده سازگاری ندارد. برای من «بردی از یادم» یا «عاشقم من عاشقی بیقرارم» یا «مهتاب» یا «بارون بارونه» و بسیاری کارهای زیبای بابک بیات و عماد رام موسیقی پاپ به حساب می آید. حال آیا شما خودتان تعاریف بالا را می پذیرید؟! موسیقی پاپ پلی است بین موسیقی علمی و سنگین و سطح شنوایی عموم مردم و از این لحاظ اگر سازنده آن، موسیقی علمی را بداند این موسیقی می تواند به ابزاری قدرتمند برای ارتقاء سطح موسیقی جامعه تبدیل شود. برای مثال برخی کارهای زنده یاد همایون خرم مانند «امشب در سر شوری دارم» در عین رعایت اصول موسیقی دستگاهی کاملا با عموم جامعه ارتباط برقرار میکند و مردم را با موسیقی سنتی آشتی می دهد، هیچ موسیقی دان علمی و هیچ ردیف دانی هم نمی تواند منکر زیبایی این آثار باشد. نمی تواند منکر ظرافت های هنری این آثار باشد. حال تعاریف بالا بر اساس کدام استدلال بیان شده من نمی دانم .

    * در ارزندگی و اعتبار آثاری که اشاره کردید شکی نیست. با این وجود اما، این سبک اگر از نظر شما پُلی ست بین موسیقی خاص و سطح شنوایی عموم مردم، چرا و چگونه است که امروزه به دفعات مکرّر می شنویم، برخی هنرمندان فعال در سبک کلاسیک و به قول شما سبک علمی و سنگین، تمایل دارند که کارهایشان را تنها به سمع خواص برسانند و بر این امر تأکید دارند که از تولید کار عامّه پسند اجتناب می کنند؟ آن سوتر نیز برخی گروه ها و صاحبان آثار پاپ در صحبت هایشان عنوان می کنند که قطعاتی که در آینده از ما خواهید شنید برای جذب هرچه بیشترِ مخاطبِ عام است؟ پس چرا «پُلی» برای ارتباط با مخاطب خاص نمی زنند؟ و بالعکس… این دوری گُزینی های مشهود در بین برخی هنرمندان ناشی از چیست؟ باز هم عرض می کنم ما از استثنائاتی صحبت می کنیم و می دانیم همهء اشارات به کل مجموعه نیست.

    – به نکته بسیار ظریفی اشاره کردید و این نشانه درک صحیح شما از شرایط حاکم بر فضای هنریست. بدون تعارف گفتم. اتفاقی که برای موسیقی ما افتاده اینست که سبک های مختلف موسیقی هر کدام خود را تافته جدا بافته میدانند و حتی بدون گوش دادن به آثار دو طرف، یکدیگر را نقد میکنند. زمانی رادیو مرکز تجمع هنرمندان بود ، آنها با هم همکار و دوست بودند، خواننده های پاپ و کلاسیک و راک و … در کنار هم حتی آثار مشترک خلق میکردند، ولی امروز هر کس سلیقه خودش را قبول دارد و برای مخاطب خاص خودش قطعه میسازد. البته این موضوع لازم است و هر سبک باید مخاطب خاص خودش را تغذیه کند ولی در کنار آن همکاری هنرمندان و دوستیشان با هم می تواند به خلق آثاری منجر شود که علاوه بر کیفیت بالای هنری سلیقه بخش بزرگتری از جامعه را پوشش دهد. اخیرا در خبرها می خواندم سینا سرلک و محسن چاوشی اثر مشترکی خلق کردند که هنوز نشنیده ام ولی ذات حرکت درست است. یا همکاری شهداد روحانی و علیرضا عصار، این حرکت اگر ادامه پیدا کند قطعا باید منتظر اتفاقهای خوب باشیم.

    * خروجی این همکاری ها نیز مهم است البته! و نظر بنده در این مورد به گونه ای ست که شاید بهتر است مطرح نگردد (خنده)…بسیار خب در اشارهء دیگری که به این سبک شده، آمده است که خلق موسیقی پاپ در آغاز، از آرزوی پرمعنا و عمیقی متأثر نشده و ایدهء آفرینش آن آرمانگرایانه و برخاسته از میان مردم و خواسته ها و مشکلات آنان نیست. حال شما که از نظرتان یک اثر در ژانر پاپ را منتشر کرده اید با این تعریف موافقید؟ سبکی که از میان مردم و از دل مردم نجوشیده است آیا تا این حد می تواند آنها را متأثر کرده و مجذوب خود سازد؟

    رضا رضاپور

    رضا رضاپور

    – چگونه میشود گفت که این سبک از میان مردم نجوشیده؟ مگر آهنگسازان و ترانه سرایانی که عمر خود را در این راه گذاشتند جزئی از مردم نبودند؟ آیا زنده یاد فرهاد از جامعه جدا بود؟ آیا زنده یاد مازیار از جامعه جدا بود؟ آیا انوشیروان روحانی از جامعه جداست؟ اگر آثار ساخته شده توسط انوشیروان روحانی را موسیقی پاپ ایرانی بدانیم آیا تعاریف بالا درست خواهد بود؟ حتمی از دل مردم جوشیده که بر دل مردم می نشیند. اگر امروز برخی تهیه کنندگان و خوانندگان صرفا تجاری به موسیقی نگاه میکنند و به فکر پر کردن جیب هایشان با ایجاد احساسات کاذب در جامعه هستند گناهشان به گردن خودشان. نباید تر و خشک را با هم سوزاند. همانگونه که شاهد هستید بسیاری از بزرگان موسیقی ما از وضعیت مالی مناسبی برخوردار نیستند.

    * اما «خالقان» و «ناظران» و «پیش برندگان» موسیقی پاپ، امروز به این فکر نیفتاده اند که با نگاهی تجاری به تولید و انتشار آن بپردازند. عرض کردم این موسیقی از آغاز با این نگاه و هدف ترویج شده است. آنها خیلی پیش از این، سبک پاپ را دستاویزی برای تحقق رویاهای اقتصادی و تجاری خود یافته اند. یعنی در همان دههء ۵۰ میلادی. پیش از رایج شدن این سبک در ایران حتی. تزریق این سبک به هر طریقی و با اشعاری که بعدها بسیار کم عمق و پوستینه شدند، یک نگاه هنری نمی تواند باشد در هر حال و اما پس از آن و تحدیداٌ امروز این موضوع چه روندی یافته بحث دیگری ست. متوجه منظور بنده هستید بی شک. یک رندی و زیرکی اقتصادمآبانه در ارائه و بعدها اشاعهء این آثار نهفته بوده…نانوایی وکفاشی و نجاری و ازین دست مشاغل نیز از میان مردم و بر اساس نیازشان بوجود آمده و چه بسا آن شغل ها مردمی تر هم باشند اصلاٌ. این امور اگر برای صاحبانشان درآمدزایی دارند، در مقابل اما دهانی را هم نان می دهند و پایی را هم می پوشانند و خانه ای را هم از دید غریبه ها مستور می دارند و آن را از گزند سرما و گرما مصون. تکلیفشان مشخص است. حال دیگر بخش های رده بالاتر اقتصادی و تجاری و …بمانند که بحث را به مسیری دیگر می کشند. بحث این است اگر شاخه ای از هنر را که همین موسیقی باشد با اهداف تجاری گره بزنیم باید به هنر بودنش شک کرد. خاصّه این که به مرور ذات هنری به این واسطه مسخ و محو می گردد. ضمناٌ هنرمندانی که می فرمایید وضعیت مالی مناسبی ندارند جزء همان استثناء ها هستند که نخواسته اند هنرشان را به موازات ایده ها و رویاهای اقتصادی پیش ببرند.

    – صحبتهای شما صحیح. اما اینکه موسیقی پاپ یک سبک عامه پسند هست با هدف کسب درآمد… آیا کارهایی که واروژان ساخته با این تعریف سازگار است؟ کدام اهل هنری با لذت به این کارها گوش نمیدهد؟ برای این آثار هنر خرج شده زحمت کشیده شده. پول هم به دست آمده ولی آیا این تمام انگیزه بوده؟ اگر این تعریف پاپ را بپذیریم باید بگردیم و برای تک تک آثار فاخر نام سبکی جداگانه پیدا کنیم. مثلا بگوییم پاپ واروژانی یا پاپ علمی یا پاپ خاص پسند و عام پسند و… آیا امکان دارد؟ به این موضوع که یک سبک موسیقی با هدف غیر هنری خاصی به وجود آمده باشد، شک دارم و باید بگویم موسیقی پاپ در ایران از الگوهایی پیروی میکند که در دیگر کشورها متفاوت است. مثلا ریتمهایی که در موسیقی پاپ استفاده میشود هر کدام دلیل و پیشینه تاریخی خود را دارد. این سبک از موسیقی، بنا به نیاز جوامع به وجود آمده نه اینکه بنا به دلایل خاص اجتماعی-اقتصادی یا انگیزه مشخصی به وجود آورده شده باشد. قبلا هم گفتم هر سبک هنری ابتدا یک سبک زندگیست، یک سبک نگاه است. موسیقی پاپ در کشور ما نشان دهنده سبک زندگی موزیسین های پاپ ما بوده و هست. به قول زنده یاد عطالله خرم که میگفتند من در تنظیم ارکستر جاز همانقدر تبهر داشتم که در تنظیم ارکستر ایرانی. نتیجه، خلق آثاری میشود که جزو زیباترین آثار پاپ-جازِ ایرانیست. یعنی سبک زندگی یک آهنگساز منجر به خلق موسیقی هایی شد و مورد استقبال عموم قرار گرفت و این نشان از احتیاج جامعه به این نوع موسیقی بود. آیا انگیزه ایشان و بسیاری دیگر مالی بوده؟ بعید میدانم صرفا این بوده. علاقه ایشان به سبک های مختلف باعث تبهرشان شده بود و توانایی ادغام آنها را در ایشان ایجاد کرده و سبک خاصی از موسیقی خلق شد. حال نام این سبک پاپ است یا جاز یا هر چیز دیگر مهم نیست. باز هم تکرار میکنم با این موضوع که موسیقی پاپ یک تعریف مشخص دارد و انگیزه خاصی پشت آن باشد کاملا مخالفم. حال اگر این مسئله را در کشورهای مختلف هم بررسی کنیم مطمئنا به دنیایی از دلایل برای خلق انواع آثار میرسیم که شاید دلایل اقتصادی هم جزئی از آن باشد که حتمی هست. شاید منظور من و شما یکی باشد و حرف من سئوال شما را پاسخگو باشد ولی اگر احساس میکنید که پاسخگو نیست احتمالا من سئوال را درست متوجه نشده ام.

    * عرض کردم این موضوع به موسیقی پاپ ایرانی خلاصه نمی شود. موسیقی پاپ از جایی دیگر آغاز شده است. بنده بر واژه های «خلق» و «آغاز خلق» تأکید دارم. هرچند کمی جسورانه اگر بنگریم امروزه نیز در بسیاری جاها من جمله کشورمان، این استراتژی را شاهدیم…در این مورد، مثال رایج و روشن این عبارت ترکیبی ست «اثری کاملاٌ متقاوت با فضایی ویژه و منحصر به فرد و تا به حال دیده نشده و شنیده نشده…»این عبارات را به وفور شنیده اید حتماٌ. چه لزومی به استفادهء مکرر و بی رویهء این واژه هاست؟ می گویم بی رویه چون بسیار شایع شده. حال اینکه «مُشک آنَ ست که ببویَد…»…با تأکید مجدّد بر اینکه بله، زنده یادان واروژان هاخباندیان، همایون خُرَّم و امثالهم آثار جاودانه ای ارائه کرده اند، اما «برخی» از همان خوانندگان که آثار چنین بزرگانی را خوانده اند حتی، امروزه آنچه از آثارشان می شنویم شاید با هرچه تعمُّق و تقلّا نیز آنی نشود که قبلاٌ خوانده اند، خاصّه با تکثیر افراطی کلیپ ها و تصاویری که برای بستر ترانه و ملودی تعبیه می شوند و مخاطب را بعضاٌ از مضمون شعر و ترانه دور می سازند. -در این مورد سوی اشاره ام به خوانندگانی ست که اینجا نیستند اما سایهء هنرشان بر سر ماست!

    – در مورد اینکه بسیاری از خوانندگانی که آثار فاخرِ ساخته بزرگان ما را خوانده اند و بعدها آثار بسیار ضعیفی خوانده اند می توان گفت که دلایل مختلفی وجود دارد. تکنیک خوانندگی و شناخت موسیقی و صدای درجه یک به هیچ عنوان نشان دهنده سلیقه هنری یا انتخاب صحیح یک خواننده نیست. بعضی خواننده ها هر کاری که به دستشان برسد می خوانند . زنده یاد فرهاد نیستند که با وسواس کار انتخاب میکرد و به قول خود ایشان من انتخاب کننده بودم نه انتخاب شونده، ایشان از اینکه مورد غضب تهیه کنندگان قرار بگیرد نمی ترسید و بهای این اندیشه را هم پرداخت کرد. سربلند دنیا را وداع گفت. دلایل دیگری هم مطرح است که عرض میکنم.اول مهاجرت ، بسیاری از این عزیزان ناچار به هجرت شدند چون فضا برای کار بعد از انقلاب بسیار محدود بود. کار خواننده خوانندگیست و اوایل مهاجرتشان بستر مناسب برای کنسرت وجود نداشت و تنها مراسم عروسی منبع درآمد خوانندگان پاپ بود. و آنها ناچار بودند کارهای متناسب با رقص و پایکوبی بخوانند و این سر آغاز سبکی از موسیقی شد که مانند موجی عظیم خوانندگان ما را با خود برد. جالب اینجاست که این موسیقی ها برای جوانان هم نسل من حالت نوستالژیک هم پیدا کرده و گوش دادن به آنها حس خوبی به ما میدهد. (خنده) امروزه در خارج از کشور کنسرت هست ولی سلیقه تهیه کنندگان نیز مطرح است و حال به جایی رسیدیم که مدل مو و ریش و آرایش خواننده هم توسط تهیه کننده مشخص میشود چه برسد به موسیقی.

    رضا رضاپور* برخی کلیپ هایی که اینجا ساخته می شوند نیز حکایتی دیگر دارند. ما که نمی توانیم منکر تأثیر برخی از ساخته های زیر زمینی بر مردم بشویم درست است؟

    – در مورد کلیپ هم باید بگویم که امروز «تنها تصویر است که می ماند»، دیگر گذشت زمانی که مردم پای رادیو منتظر شنیدن برنامه گلهای رنگارنگ بودند. در شرایط فعلی کلیپ حرف اول را میزند. بعضی موسیقی ها طوری شده اند که بدون کلیپ نمیشود ۱۰ ثانیه تحملشان کرد. کلیپ هایی اکثرا مبتذل با سوژه هایی کپی برداری شده از کلیپ های غربی که هیچ جایی در فرهنگ ما ندارد. مسئولان ما هم که فقط ممنوع میکنند ولی راه حل و جایگزینی ندارند. آنجاهایی هم که جایگزین هایی ارائه کردند به خاطر عدم کارشناسی های لازم و استفاده نکردن از اهل فن، نتایج به دست آمده عکس آنی میشوند که انتظار داشته ایم. باید ساخت کلیپ های هنری مجاز شود و افراد با صلاحیت اخلاقی و هنری نظارت کنند و شبکه ای داخلی و قابل رقابت کیفی با شبکه های ماهواره ای برای پخش کلیپ ها ایجاد شود و لا غیر (خنده)

    * یعنی از نظر شما با تخصیص شبکه ای داخلی به کلیپ های هنری و اصولی می توان تأثیر «برخی» ویدئوهای امروزی را که با وجود سطحی بودنشان ذهن مردم را به خود مشغول کرده اند، تعدیل کرد؟ چندی پیش کلیپ آزار دهنده ای را تماشا می کردم که تصویر و ترانه، آغشته به خشونت بودند توآمان. از همین تولیدات زیر زمینی. بعدها همین ترانه را در اَپ های رایجِ موبایل ها و در قالب یک ویدیوی خانگی از زبان یک دختر بچه شنیدم و دیدم. آزار دهنده و اسفناک بود واقعاٌ. با وجود چنین پدیده هایی امروز، علاوه بر خود باید نگران فرزندانمان نیز باشیم. این ویدیو از یک موبایل به موبایلی دیگر تزریق می شد و «شیوع» پیدا می کرد. دختر بچهء ۷-۶ ساله هم با چه آب و تابی کلمات را تا آخر از بر کرده بود و می خواند. آخر کلیپی که در آن، یکی دارد دیگری را زنده به گور می کند را باید داد یک خردسال از بر کند؟ اینها می شوند ملکه و ملاک ذهن فرزندانمان. آیا جز اینَ ست که این ترانه برای خانواده هم عزیز بوده و جذاب؟ بر فرض مثال هم که این مدل خوانندگان زیر زمینی بعدها بیایند روی زمین! و آثار مجاز منتشر کنند. آن حرکت پیشین آیا فراموش می شود؟ ما در این زمینه چه پاسخی خواهیم داشت یا خود خالقان این آثار؟ که «هنر تغذیهء روح است»؟ در مورد این مثال ها روح در چه جهتی تغذیه می گردد؟! روحمان را در این جهت آموزش دهیم و تغذیه کنیم که هر آنکه ما را آزرد زنده به گور کنیم؟ فکر می کنم این اتفاقات نیازمند زمانی بسیار طولانی برای فراموشی باشد. این نمونه ها می شوند الگو. بعد این کودک اگر علاقه به موسیقی داشته باشد چه مسیری را برای آینده اش پیش خواهد گرفت و سرنوشتش چیست؟ کسی هم در این میان اگر اعتراض کند حامیان به پا می خیزند و شمع روشن می کنند یحتمل، در دفاع از چنین ترانه ای…نمی دانم با وجود این نمونه های اپیدمی شده آیا آثار فاخر می توانند نفس بکشند؟ به نظر شما راهکاری وجود دارد؟

    – قسمتی از این سئوال را روانشناسان و جامعه شناسان باید پاسخ دهند، حتمی راهکارهایی وجود دارد. هرچند قطعا درمان کامل نیستند. گرایش برخی از مردم چه در داخل چه در خارج به ابتذال است و سازندگان این کلیپ ها هم از همین مردم هستند و از فضا نیامده اند و حتمی تقاضا برای این کلیپ ها وجود دارد که تولید میشوند. با یک نگاه به صفحات برخی خوانندگان در فضاهای مجازی متوجه انبوه طرفداران میشوید. به اعتقاد من ویدئو کلیپ به نفع هنر موسیقی نبوده و باعث میشود بسیاری ، ضعف های موجود در موسیقیشان را با تصویر بپوشانند. در کل با پدیده موزیک ویدئو خصوصا موزیک ویدئوهای سوژه دار موافق نیستم. بله امروز موسیقی و تصویر با هم گره خورده و مخالفت من به هیچ دردی نمیخورد پس بهتر است به دنبال راه حل بود و راه حل هم برای خواننده و آهنگساز هنرمند، انتخاب موزیک ویدئوی هنرمندانه است و وظیفه نهادهای مسئول هم ایجاد بستری مناسب و قابل رقابت با دیگر بسترهای موجود است برای نمایش این کارها نه مخالفت مطلق. همانطور که گفتم مخالفت به هیچ دردی نمی خورد، نظارت هم حتمی باید باشد ولی نظارت کارشناسانه نه نظارت سلیقه ای. قطعا ویدئوهایی از این نمونه که اشاره کردید همچنان ساخته شده و در بسترهای مخصوص خود نمایش داده خواهد شد و طرفداران خود را هم خواهد داشت، ولی در هر جامعه ای سلیقه های مختلف وجود دارد که اگر تغذیه نشوند شاید به ناچار رو به دیگر بسترها بگذارند. اگر مسئولان میگویند این بد است و ما مخالفیم باید بگویند آنی که خوب است کدام است. بنابراین وجود یک شبکه تلویزیونی مجاز برای پخش موزیک ویدئوهای نظارت شده توسط کارشناسان را در این بحران ضروری میدانم. ایمان دارم که سلیقه مردم را با هنر می توان تغییر داد. هنر آغشته به ابتذال یا هنر آغشته به معنویت، کدام یک؟ وظیفه هنرمند قبل از هر چیز تفکر و شناخت این موضوع و شناخت اصلی جایگاهش است. مردم ما زمانی برای خداحافظی «مرا ببوس» میخواندند و حالا« پشت سر مسافر گریه شگون نداره» (خنده) آیا این مردم همان مردم هستند؟

    * در میان مردم و در اجتماع، اتفاقات زیادی رخ می دهد طبعاٌ. اما قرار نیست هرچه از دل و ذهن مردم تراوش می کند بزرگ نمایی شود. هنر رسالتی بر دوش می کشد. به نظر بندهء حقیر وظیفهء هنر و هنرمند تلقین و تشریح این مفهوم و باور به مخاطب است که «توِ مخاطب، ارزش آثاری قابل و معتبرتر را داری…تو حق داری آثار با ارزش بنیوشی یا تماشا کنی یا به تن کنی یا به سر کنی و…» مثال هایی که می زنیم چه رسالتی برای مردم دارند؟ می توان گفت این ها قرار است ذهن مردم را تکانی بدهند و قلبشان را؟ تا در عشق صادق تر باشند، در ارتباط با خانواده صادق تر باشند، در ارتباط با همسر و همکار و زیر دست و زِبَر دست صادق باشند؟ حیوانات را دوست بدارند؟ اینقدر آپارتمان نسازند؟ اینقدر بنزین نامرغوب نریزند در حلق ماشینهاشان؟.. باز هم تأکید می کنم هستند اما نادر…شاید این نوادِر یک میلیون هنرمند و اثر هنری هم باشند…اما چه فلسفه ای در این میان است که یک سری آثار فاقد اعتبار اینقدر «سری شده اند میان سرها» و در میان مخاطبان با حرارت و اشتیاق ردّ و بدل می شوند؟..سؤال بنده به طول انجامید ببخشید اما اجازه بدهید باز هم مثالی بزنم. در یک فست فودی نشسته ام و یک موسیقی پاپ در حال پخش است که ملودی آن نسخهء نسبتاٌ برابر با اصلی از یک ترانه با صدای خواننده ای لبنانی ست و خدا بداند همان ترانهء لبنانی هم از کجا کپی شده است! خب این قطعه چه رسالتی ممکن است برای مردمش داشته باشد؟ شعرش را خاطرم نیست ولی باور بفرمایید همان شعر هم حتّی…چه تفکری در پس این کپی برداری ها نهفته است؟ و چه عجله ای در انتشار یک اثر؟ ضمناٌ! مگر همهء مردم هَمّ و غَمِّ شان تنها «دوستت دارم و دوستَم داری و اینجوری نیگام نکن و پلنگه چِش قشنگه و…» بوده و هست؟ بر فرضِ مثال هم که این سبک از دل مردم و از دیدگاه و اندیشه و دغدغه هاشان برخواسته باشد، مگر بندهء نوعی که یکی از همین مردمم یا خواهرم، یا همسایه ام، یا بقّالِ سر کوچه ام، هرچه می اندیشیم و می گوییم و دوست می داریم درست است و به جا؟ که باید آنرا ترانه کرد و جارَش زد؟… این گونه حرکت ها آیا نگاه و برداشت مخاطب را از وزین بودن و عمیق بودن این گونه آثار تغییر نمی دهد؟…نمی دانم گویی، برخی شاخه های دیگر موسیقی پاپ همچون راک -در ایران فرهاد مهراد و کوروش یغمایی و..- یا جَز و … شاید بهتر توانسته اند هنرمندانه از دل برآیند و بر دل نشینند به نسبت این شاخه.

    – اجازه بدهید صحبتی کنم که شاید جوابگوی همه سئوال ها تا به اینجا باشد. مسائل اجتماعی، فرهنگی، هنری و روانی یک جامعه دلایل و شکل و شمایل مختلفی در بوجود آمدن دارند و هر کدام زنجیر وار با هم مرتبط هستند، یکی از حلقه های این زنجیر، موسیقی است. وظیفه موسیقی کمک به حل خیلی از مسائل و مشکلات و همچنین معرفی خود به عنوان یک جریان هنری به بهترین شکل ممکن است. دیگر رشته های هنری هم هرکدام به همین شکل. اما متأسفانه بعضی از موسیقیهایی که امروز تبلیغات فراوانی روی آن میشود و درصد بالایی از کنسرت ها را شامل میشود نه تنها به دردی را دوا نمیکنند بلکه به نظر من خود معزل بزرگی هم هستند. در هر جامعه ای سلیقه های مختلف وجود دارد که از تفکر و فرهنگ، سبک زندگی مردم آن جامعه، میزان درآمد و تحصیلاتشان و… ناشی میشود، همه این قشر ها به موسیقی نیاز دارند و هر کدام هم ممکن است یک سبک خاص را دنبال کنند. باید در این راه با شناخت صحیح هنرمندان در سبکهای مختلف موسیقی و ایجاد یک بازار سالم، موسیقی سالمتری تولید کرد. ببینید! شعرهایی مانند «آمدی کاتش درین عالم زنی، وانگشتی تا نکردی عاقبت» یا «وا فریادا از عشق وا فریادا…» خیلی شعرهای کلاسیک زیبا و ریشه داری هستند که در ملودیها ابهت خاصی به اثر میبخشند اما شعرهای عامیانه ای هم وجود دارند مانند «کنون که آزرده ام از جدایی تو به یادم آید شب آشنایی تو، در آن شب تابستان به گوشه نخلستان هلال ماه پیدا بود، ترانه قایقران به ساحل آبادان…»یا «لب کارون، چه خوش بارون…» یا «لیلا لیلا لیلا، لیلارو بردن، سیه چشمون بلند بالا رو بردن» که همگی به دل مینشینند. تنوع، در عین زیباشناسی این ملودیها و تصنیف ها وجود دارد و دست مخاطب برای انتخاب باز است. توجه به احساس های روزمره حتمی ابتذال نیست اگر با ظرافت و بیان زیبا همراه شود. اینها را چون با موسیقی ریتمیک و مثلا شاد امروزی و برخی تولیدات تکراری و شبیه بهم و بلاتکلیف در پیام رسانی به مخاطب مقایسه می کنید طبیعتا این سوالها برایتان پیش می آید. با کمی دقت خواهید فهمید چرا تأثیرهای مشابه و واکنشهای مشابه در مردم زیاد شده است. گزینه های انتخابی برای مردم کم شده و همان شباهت های خسته کننده که اشاره کردم مخاطب را در خود گرفته است برای همین است که… نمی توان به مردم گفت چه باید گوش دهید ولی می توان به آنها حق انتخاب داد با همان تنوعی که عرض کردم. تنوع در عین خلاقیت و حرفه ای و تخصصی پیش رفتن. زمانی در رادیو بنان بود، قوامی بود، گلپا و ایرج بودند، ویگن بود ، عارف بود و عباس قادری بود ، همه بودند و هر کدام صدای خود و منش خود را در موسیقی داشتند و نظارت هنری هم صورت میگرفت و باید قبول کنیم که مردم ما خوش سلیقه تر بودند. باید رادیو و تلویزیون بستر مناسبی برای اجتماع هنرمندان باشد تا افراد هنرمند سبک های مختلف شناخته شوند و بستر همکاری و دوستی آنها فراهم شود. به شما قول میدهم جامعه متعالی تری از لحاظ هنر موسیقی خواهیم داشت. اما از دیگر جهات نمیدانم (خنده)

    * بله لب کارون و لیلارو بردن و …با وجود عامیانه بودنشان عالمی دارند، اما «پلنگه چش قشنگه…» (خنده)…هرچند با تأملی بیشتر می بینیم که این تکرارها و انتخاب های مشابه به گونه ای دیگر، موسیقی سنتی را نیز تحت الشعاع قرار داده است. به طور مثال انتخاب اشعار برای آثار سنتی چند وقتی ست که به چند شعر بسیار معروف و بسیار شنیده شده خلاصه شده است. اما از این موضوع بگذریم که مجالش نیست. فعالیت کدام خواننده یا خوانندگان پاپ را دنبال می کنید؟ ایرانی و غیر ایرانی.

    رضا رضاپور (عکاس : رامین ناطقی)

    رضا رضاپور (عکاس : رامین ناطقی)

    – پاسخ این سؤال بسیار مفصل است که سعی می کنم خلاصه بگویم. من تقریبا همه کارها را دنبال میکنم. هر اثری چه در ایران و چه در هر جای دنیا سر وصدایی به پا کند را با دقت گوش میدهم. اما به واقع گرایش اکثر آثاری که میشنوم به سمت موضوعهای سطحی است. چه در داخل و چه در خارج. سئوال من اینست که آیا واقعا مسائل بشریت تنها در همین ترانه های تکراری دوستت دارم و عاشقت هستم خلاصه میشود؟ آیا بشر درد دیگری ندارد که در غالب ترانه بیان شود؟ از این گلایه که خارج شویم باید بگویم در سالهای اخیر کار خوب بسیار کم شنیده ام. «دو نیمه رویا» با آهنگسازی زنده یاد بابک بیات و صدای حامی را خیلی دوست دارم. ترانه های جنوب با صدای سهیل نفیسی را خیلی دوست دارم و برخی از کارهای دنگ شو را. همچنین برخی کارهای زنده یاد ناصر عبدالهی. آلبوم مسافر را دوست دارم و شاید انگشت شمار کارهای دیگر. برخی را هم نمی توانم نام ببرم (خنده) و البته بعضی کارها مانند آثار زنده یادان فرهاد، فریدون فروغی، عماد رام و…که دنبال نمی کنم بلکه جزئی از وجودم هستند و همراهمند همواره. در مورد غیر ایرانی ها بیشتر موسیقی راک و جاز گوش میدهم آنهم مربوط به دهه های شصت و هفتاد و هشتاد و نود میلادی.

    * از میان دیگر شاخه های سبک پاپ، به کدامیک علاقه دارید؟ به گونه ای که مایل باشید در آثار بعدی تان به آنها بپردازید.

    – موسیقی برای من مرز بندی ندارد و می توان گفت به همه سبک ها علاقه دارم، به شرطی که خوش ساخت و همراه با ترانه خوب باشد… ولی آنچه من میسازم جدای از ریتم و هارمونی، حتمی توجه ویژه به ملودی ها و نغمه های موسیقی اصیل ایرانی دارد، یعنی در مجموع شناسنامه اثر ایرانی خواهد بود…

    * آلبوم دومتان در چه مرحله ای ست؟ زمان انتشار آن مشخص شده؟

    – در حال حاضرمشغول ضبط هستیم که فضای نرمتر و عاشقانه تری نسبت به آلبوم اول دارد و البته تا عشق را چگونه تعریف کنیم ؟!

    * در باره اجرای زندهء توفان روزگار برنامه ای در نظر دارید؟

    – در مورد اجرای زنده باید عرض کنم بعد از ضبط آلبوم دوم حتماٌ. بسیاری از عزیزانی که فعالیت هایم را دنبال می کنند در پیامهایی خواستار اجرای زنده من هستند. برای این موضوع منتظر اسپانسر هستم ولی اگر این اتفاق هم نیفتد، خود تهیه کنندگی کار را به عهده خواهم گرفت.

    * ناگفته ای اگر مدِّ نظرتان هست بفرمایید.

    – بسیاری از دوستان و دست اندر کاران موسیقی طی تماس های تلفنی لطف کردند و مرا تشویق به ادامه کار نمودند، ولی در عمل حمایت جدی صورت نگرفت و اصولا نهادی برای حمایتِ هنرمندان مستقل در کشور وجود ندارد یا اگر وجود داشته باشد من از آن بیخبر هستم. برای ضبط یک اثر با کیفیت هزینه بسیار بالایی را متحمل هستم که اگر «عشقم نرسد به فریاد…» هر لحظه امکان تعطیلی کار وجود دارد. حمایت کلامی بسیار است ولی حمایت واقعی و عملی خیر. بسیاری از انتشارات می خواهند صاحب کار شما باشند و به ازای پرداخت مبلغ ناچیزی صاحب امتیاز آن شوند. یعنی اگر فردا روزی اثر شما باخواننده دیگری هم منتشر شد شما حق اعتراض ندارید. وقتی به دفاتر برخی از این عزیزان می رفتم با برخوردهای بازاری مواجه میشدم که انگار من یک اتومبیل برای فروش دارم. مثلا می گفتند چرا ۷ قطعه؟ این خیلی کم است. حداقل باید ۱۲ قطعه باشد و حتی حاضر نمیشدند که کار را گوش دهند. یک شورای خیالی هم ظاهراٌ وجود دارد که بعدا طی تماسی به شما اطلاع داده می شود که آن شورا کارتان را نپذیرفته! خلاصه که در این بحر مواج تنهای تنها کار کردن خیلی سخت است. اما عشق و علاقه به هنر و فرهنگ کشورم و از طرفی برخی آثار منتشر شده با کیفیت پایین که این روزها در بورس می بینیم، مرا وادار به ادامه راه می کند. به قول یکی از بزرگان با روشن کردن یک شمع شاید نشود تاریکی را از بین برد ولی میشود فرق بین تاریکی و روشنایی را نشان داد. من سعی دارم آن یک شمع را روشن کنم. حال از دید صاحب نظران آیا موفق هستم یا خیر را نمی دانم ولی از دید خودم و به خاطر زحمتی که میکشم به کار خودم ایمان دارم.

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *