×
×

پسر حسین دهلوی: مادرم را ستایش می‌کنم

  • کد نوشته: 74235
  • 29 فروردین 1394
  • ۱ دیدگاه
  • بیماری حسین دهلوی سالهاست این بزرگمرد موسیقی را خانه نشین کرده و سوسن اصلانی همسر مهربانش به خوبی از او نگهداری می کند و پسر آهنگسازشان گرچه در ایران زندگی نمی کند ولی نگرانی او را نزد آنها می کشاند…
    +اصلانی: روزگاری فکر می کردم نقاش می شوم

    پسر حسین دهلوی: مادرم را ستایش می‌کنم
  • ۱۶۱۸۸۲۲میترا رضایی: بیماری حسین دهلوی سالهاست این بزرگمرد موسیقی را خانه نشین کرده و سوسن اصلانی همسر مهربانش به خوبی از او نگهداری می کند و پسر آهنگسازشان گرچه در ایران زندگی نمی کند ولی نگرانی او را نزد آنها می کشاند.

    حسین دهلوی نامی بزرگ در تاریخ موسیقی این مرز و بوم است که خدمات بزرگ و شایسته ای به جامعه موسیقی کرده و عنوان چهره ماندگار دارد ولی این مرد بزرگ این روزها شرایط خوبی ندارد. چند سالی است که با بیماری آلزایمر دست و پنجه نرم می کند و خانه نشین شده است و در تمام این سال های سخت و طاقت فرسا همسرش سوسن اصلانی با صبوری و عشق از او پرستاری می کند.

    سوسن اصلانی که خود نوازنده و آهنگساز نیز هست از ۱۸ سالگی در کنار دهلوی بوده و با او هم نفس بوده و بدون شک سهمی در خلق آثار دهلوی داشته است. زمانی که برای آرام بودن خانه بچه ها را به سفر می برد تا دهلوی بتواند با تمرکز به خلق آثار ماندگارش بپردازد در دهه بیست زندگی اش بود؛ سن و سالی که شاید خیلی ها هنوز درک صحیحی از زندگی ندارند. این مواجه شدن زودهنگام با مسئولیت های زندگی، برای روزهای سخت امروز آبدیده اش کرده و امروز مانند یک پرستار حرفه ای شبانه روز از همسرش نگهداری می کند و همزمان به نوازندگی، تدریس، ساخت آهنگ و سایر دغدغه هایش در جهان موسیقی می پردازد.

     به دیدار این زوج هنرمند رفتم تا سوسن اصلانی از دهلوی و زندگی اش با او بگوید. هنگامی که وارد خانه شدم حسین دهلوی آماده شده بود تا به منزل خواهرش برود. حال استاد چندان خوب نبود و امکان حضور ایشان در زمان گفتگو وجود نداشت و به جز چند دقیقه کوتاه نتوانستم از لطف حضورشان بهره ببرم، اما پسرشان هومن دهلوی که خارج از کشور زندگی می کند و نگرانی از حال پدر او را به ایران کشانده در این گفتگو ما را همراهی کرد.

    سوسن اصلانی بانویی خوشرو، میزبانی مهربان و با ظاهری آراسته است که مدام نگران است جای راحتی بنشینم و از خوردن شیرینی های خوشمزه روی میز غافل نشوم و می گوید تا چایتان را نخورید حرف نخواهم زد.

     در تمام طول گفتگو مدام نگاه مهربانش می دوید سمت پسرش که رو به روی ما نشسته بود و می گفت وقتی هومن هست خیلی به من کمک می کند، بودنش برای من قوت قلب است.

    روزگاری فکر می کردم نقاش می شوم

    میزبان مهربان من وقتی خیالش از پذیرایی راحت می شود تازه می نشیند کنارم و به سوالم که می خواهم بدانم از چه زمانی احساس کرد رسالتش در این زندگی، موسیقی است؟ پاسخ می دهد: من با هنر بزرگ شدم، پدرم با وجود این که ارتشی بود اما شاعر بود و نوازنده تار. مادرم تنبک می زد و برادرم سنتور. من از کودکی عاشق نقاشی بودم و فکر می کردم یک روز نقاش بزرگی می شوم اما کم کم به سنتور علاقه مند شدم و در ۱۲ سالگی زمانی که باید رشته تحصیلی ام را انتخاب می کردم بزرگترین تصمیم زندگی ام را گرفتم و از مادرم خواستم مرا به هنرستان موسیقی ببرد. یکسال بعد از آن تاریخ هم دهلوی آمد ریاست هنرستان را به عهده گرفت.

    از تصور آن روزها لبخند به لبانش می نشیند و ادامه می دهد: دهلوی خیلی جذبه داشت و همه از او می ترسیدند، از جمله خود من. اما ۱۰ سال مدیریت ایشان بهترین دوره هنرستان را رقم زد. بهترین شاگردانی که آمدند و جهانی شدند مال همان دوره بودند. علی رهبری، کامبیز روشن روان، اسماعیل تهرانی، اسماعیل واثقی همه از همکلاسی های من بودند.

    به مرور خاطراتش می پردازد و توضیح می دهد: استادهای خوبی داشتیم. استاد فرامرز پایور که اولین مضراب را دست من داد و استاد محمد کریمی که ردیف های آواز را با هم کار می کردیم از هنرستان و هنرکده و بعد هم خصوصی و تا زمان حیات ایشان من در خدمتشان بودم و اساتید برجسته و دلسوز دیگر که برای بچه ها زحمت می کشیدند و دهلوی هم با نظم و سخت گیری خاص خودش مدیریت هنرستان را به عهده داشت و هم زمان تدریس می کرد و رهبر ارکستر هم بود و وقتی ۱۸ ساله بودم از بین دخترها من را برای ازدواج انتخاب کرد.

    می پرسم با این اخلاق جدی و سخت گیری استاد دهلوی از ازدواج با ایشان نترسیدید؟ و همسر مهربان دهلوی بلافاصله می گوید: سر کارش بد اخلاق بود اما برای من شوهر خوبی بود و روزهای خوبی را با هم گذراندیم.

    ماجرای خواستگاری استاد دهلوی از سوسن اصلانی

    پرسس بعدی ام از سر کنجکاوی است و می گویم چطور از شما خواستگاری کرد؟ می گوید: قصه ما کمی خنده دار است. آقای میرنقیبی که ناظم عصر آن زمان هنرستان بود چند بار مرا کنار کشید و درباره خانواده ام سوال کرد. من هم رفتم به همکلاسی هایم گفتم فکر کنم می خواهند از همه بچه ها تحقیقات کنند. چند روز بعد گفتند ما می خواهیم یک روز بیاییم منزل شما، به پدر و مادرت خبر بده. من باز هم متوجه نشدم چون در این فضاها نبودم. به بچه ها گفتم فکر کنم از طرف هنرستان می خواهند به خانه همه سر بزنند. یک روز که من هنرستان بودم به خانه ما آمدند و وقتی من برگشتم پدر و مادرم گفتند برای خواستگاری آمده بودند. من خیلی تعجب کردم و پرسیدم از طرف چه کسی؟ گفتند حدس بزن، مربوط به هنرستان می شود. من هر کسی را به ذهنم رسید گفتم به غیر از دهلوی. وقتی گفتند خواستگار دهلوی است من شوکه شدم. باورم نمی شد. گفتم مگر می شود؟ دهلوی خیلی بداخلاق است!

    در میان حرف ها سوال می کنم یعنی هیچ گاه متوجه توجه استاد دهلوی به خودشان نشده بود؟ که اینگونه پاسخ می دهد: نه. اما بعد که فکر می کردم، تازه معنی بعضی از رفتارهایشان را متوجه شدم. به عنوان مثال معلم آهنگسازی ما بودند و به همه گفته بودند یک چهار مضراب بسازید. به من گفت شما بیا دفتر من. وقتی وارد شدم دیدم ساز و همه چیز آماده است و یک خانم جوان هم آنجا نشسته. به من گفتند چهار مضرابی که ساخته ای همین جا اجرا کن. من اجرا کردم و آن خانم با دقت به من نگاه می کرد. بعد متوجه شدم که ایشان خواهر دهلوی بودند که آمده بودند مرا ببینند.

    از فاصله سنی شان می پرسم و اینکه حتما زیاده بوده است که می گوید: بله دهلوی ۲۰ سال از من بزرگتر بود و هیچوقت فکر نمی کردم بخواهد با یک زن جوان ازدواج کند.

    ماجراهای فردای روز خواستگاری و حضور در هنرستان از زبان سوسن اصلانی خواندنی است. «فردای آن روز که رفتم هنرستان هم خجالت می کشیدم و هم می ترسیدم اگر قبول نکنم اخراجم کنند یا نمره هایم را کم بدهند اما بعد که از شوک خارج شدم دیدم انتخاب خوبی است. آن زمان هم دهلوی هنرمند معروفی بود و هر روزی در تلویزیون برنامه داشت و هنر را می فهمید و خلاصه تصمیم گرفتم به درخواستش جواب مثبت بدهم.»

    صحبت هایمان کم کم گرم شده است و حال می شود پرسش های بیشتری پرسید و با خیال راحت یک به یک از گذشته دور تا امروز می گوید و می شنوم.

    * بعد از اتمام تحصیلتان ازدواج کردید؟

    – خیر. من هنوز یکسال از درسم مانده بود. تابستان ازدواج کردیم و دو ماه به اروپا رفتیم و برای آغاز سال تحصیلی برگشتیم و من به شکل دختر مدرسه ای در آمدم و اول مهر رفتم هنرستان. هیچکدام از بچه ها هم نمی دانستند که من همسر دهلوی شده ام فقط می دانستند که آقای دهلوی ازدواج کرده است. اما یکی از اساتید که این ماجرا را نمی دانست سر کلاس از من حال دهلوی را پرسید و تازه همکلاسی هایم متوجه شدند دختری که با دهلوی ازدواج کرده من هستم.

    * خانه داری و آشپزی در کنار هنرستان و درس و تمرین برای دختری به سن شما ترکیب سختی نبود؟

    – اوایل کمی گیج بودم، مادرم هم از تهران رفته بود و کنارم نبود که کمکم کند. آشپزی هم که اصلا بلد نبودم و خیلی دسته گل به آب می دادم. اولین شب عیدی که همسر دهلوی بودم چون بلد نبودم سبزی پلو با ماهی درست کنم، خورش بِه درست کردم.

    خیلی هم زود بچه دار شدیم. ۲۰ ساله بودم که دختر اولمان مهرنوش به دنیا آمد و سه سال بعد هم هاله و هومن که دوقلو بودند. من تا ۸ سال بعد از ازدواج نتوانستم ساز بزنم. صبر کردم زمانی که بچه ها بزرگتر شدند و رفتند مدرسه و کودکستان. بعد ادامه تحصیل دادم و دوره  عالی را خواندم و در وزارت فرهنگ و هنر استخدام شدم و ۳۳ سال در هنرستان تدریس کردم.

    * برای شما ۸ سال ساز نزدن فداکاری بزرگی به حساب می آمد.

    – من این فداکاری را کردم و بچه ها را نگه داشتم تا دهلوی بتواند به کارهایش برسد که اغلب پروژه های سنگین و وقت‌گیر بود و نیاز به آرامش و تمرکز داشت اما در همان زمان به دهلوی کمک می‌کردم و همین باعث شد نت‌نویسی را هم یاد بگیرم. بعد هم که فعالیت ام را از سر گرفتم ناچار بودم خیلی سخت کار کنم البته به سختی و کم‌خوابی عادت کرده بودم. سه تا بچه داشتم، هم درس می‌خواندم و هم کار و تدریس می‌کردم.

    صبح ها ساعت ۵ صبح بیدار می‌شدم، ساز می‌زدم و تمرین می کردم. وقتی در آشپزخانه مشغول کار بودم مدام درس های استاد کریمی را گوش می‌دادم تا یاد بگیرم. آن زمان منزل ما بهبودی بود و منزل استاد کریمی جردن. من طوری می‌رفتم که راس ساعت ۸ منزل ایشان باشم. تا ساعت ۱۰ درس داشتیم و بعد می رفتم هنرستان. بعضی روزها بچه ها را هم با خودم می بردم.

    * استاد دهلوی در زندگی خانوادگی چگونه رفتاری داشتند؟

    – دهلوی شوهر آسانی نبود و قانونمندی های خاص خودش را داشت اما ما با هم خیلی روزهای خوبی داشتیم. خیلی به کار من بها می‌داد و کمک می کرد رشد کنم، درس بخوانم و استخدام شوم. در فعالیت های هنری آزادم می‌گذاشت تا به علاقمندی هایم برسم. در عوض من هم از هیچ چیز کم نمی‌گذاشتم و همیشه تمام تلاشم را برای او و خانواده ام انجام می‌دادم که همه در کنار هم باشیم.

    * تا قبل از این صحبت ها با خودم فکر می کردم شما چطور توانسته اید در اینهمه سال های سخت بیماری از استاد دهلوی نگهداری کنید و همزمان کار و فعالیت هنری تان را ادامه بدهید اما عشقی که در کلامتان موج میزند پاسخگوی خیلی از سوال ها است…

    – من همیشه سخت کار می کردم چون عاشق موسیقی بودم و هنوز هم هستم اما این روزها به خاطر شرایط دهلوی نمی توانم کار کنم و همین باعث می شود حالم خوب نباشد. نمی توانم ساز بزنم مگر روزهایی که تدریس داشته باشم. دهلوی هم تقصیری ندارد مریض است و متوجه نمی شود که نمی گذارد من کار کنم.

    چون کار من مربوط به روح است وقتی روح آماده نباشد نمی توان کار خوبی ارائه کرد. به عنوان مثال کتاب «خسرو و شیرین» در بیات ترک ۵-۶ سالی می شود که آماده چاپ است و فقط یک سری کارهای جزئی دارد اما تا امروز نتوانسته ام تمامش کنم.

    * شما در دستگاه های متفاوت مجموعه آهنگ‌هایی ساخته اید که بیشتر آنها به نوعی قابلیت تدریس دارند. این کار به دلیل علاقمندی تان به ارائه دستگاه های مختلف بوده است یا عشقتان به آموزش؟

    – من سعی کرده ام در تمام دستگاه ها مجموعه بسازم و تا به حال موفق شده ام چند تایش را بسازم اما به علت گرفتاری بقیه آنها به نتیجه نرسیده است.

    تمام کارهای من جنبه آموزشی هم دارند. در هرکاری سعی می‌کنم تمام فرم های یک دستگاه مثل پیش درآمد، مقدمه، تصنیف، چهار مضراب، قطعه ضربی را بگنجانم تا برای علاقمندان مانند الگو باشد.

    همه تلاش هایم آموزشی است و همه با فکر انجام شده اند اما حتی یک نفر از مسئولان یا انتشارکنندگان کوچکترین حمایت یا استقبالی از کارهای من نکرده اند و من از همه شان گله دارم. هیچ کس حتی یک خسته نباشید هم به من نگفت که با توجه به این که خانم هستید و اینهمه مسئولیت دارید و یک همسر بیمار، اینهمه در این مسیر تلاش کرده اید. و هیچ کدام از کارهایم را معرفی و تبلیغ نکردند.

    * همین الان فرصت خوبی است که خودتان تعدادی از آثارتان را معرفی کنید.

    – اولین کارم ۱۸ سال پیش به صورت کاست با نام «خجسته» که سنتورنوازی به همراه تنبک سیامک بهرامی است، منتشر شد و در زمان خودش کار خوبی بود و من بسیار دوستش دارم زیرا بداهه نوازی است و آموزشی هم هست.

    دیگری «بوی پرچین» است که کاری سنتی-محلی است و از ترانه های نواحی مختلف الهام گرفته با صدای علی رستمیان کار شده است.

    آلبوم دیگرم «نگاه گمشده» است که در آن هفت دستگاه موسیقی را معرفی کرده ام. برای این اثر هفت تصنیف انتخاب کردم که هر کدام در یک دستگاه جداگانه با صدای گلبانگ خواننده جوان کشور اجرا شده است. انتخاب شعرها را با وسواس و دقت زیاد انجام دادم و ضبط آن یکسال و نیم به طول انجامید. برای کامل تر شدن کار، علاوه بر هفت تصنیف ذکر شده یک نمونه آواز و یک نمونه گوشه هم در آلبوم گنجاندم تا نمونه آموزشی کاملی را در اختیار علاقمندان قرار بدهم.

    «رقص بهار» نام کار دیگرم است که به درخواست موسسه ماهور ساخته شد و سنتور و تنبک و آواز است.

    مجموعه قطعات در نوا و راست پنجگاه نیز از آثاری است که به نظر خودم ماندگار است چون قطعات کمی در این دستگاه نوشته شده ولی من چون زمان زیادی را با استاد کریمی کار کرده ام این دو دستگاه را درک کرده ام و بسیار دوستشان دارم. قطعات زیادی نوشتم و توسط انتشارات چنگ منتشر شد و به نوعی کتاب آموزشی هم هست.

    «آواز اصفهان» را هم به صورت کتاب و cd منتشر کرده ام. آخرین کارم هم تصویری است از اجراهایم در تالار وحدت، تکنوازی سنتور با همکاری استاد اسماعیلی در نوا و اجراهای گروه خجسته که به همت دکتر ناصری مدیر انتشاران پژواک هنر و اندیشه منتشر شده است.

    * از گروه «خجسته» برایمان بگویید و فعالیت ها و تغییراتی که در این سال ها داشته است؟

    – گروه «خجسته» از سال ۶۴ با همکاری من و افسانه رسایی شکل گرفت تا در مراسم بزرگداشت استاد کریمی به اجرای برنامه بپردازیم اما کم کم گروه را بزرگ تر کردم و آذر زرگریان، هنگامه نکونام و فریبا هدایتی نیز به ما پیوستند و کنسرت های زیادی برگزار کردیم. ما در تالار وحدت، فرهنگسرای شفق  و حتی در یک اتاق کوچک برنامه اجرا کردیم اما نگذاشتیم کار متوقف شود.

    تا ۱۰ سال خانم رسایی بودند اما از سال ۷۴ از ما جدا شدند و اولین خواننده مرد گروه آقای رستمیان به ما پیوستند و  بعد از آن هم با خواننده های مختلف آقا کار کرده ایم، کم کم آقایان نوازنده را هم دعوت کردم و خدا را شکر گروه تا به امروز فعال است.

    از زمان فوت استاد کریمی تا به حال هر سال برای ایشان بزرگداشت گرفته و با گروه «خجسته» کنسرت برگزار کرده ام.

    * شما سابقه همکاری با سالار عقیلی را هم داشته اید اما از زمانی که مشهور شد دیگر کار مشترکی با او انجام ندادید. چرا؟

    – همیشه فکر می‌کنم باید به جوان ها فرصت بدهیم تا رشد کنند. زمانی که من با سالار عقیلی کار می کردم مشهور نبود و حتی با هم برای اجرای کنسرت به مجارستان و بوسنی رفتیم اما الان دیگر مشهور شده و راه زندگی خودش را می رود.

    من به عنوان یک معلم دوست دارم با جوان ترها کار کنم اما متاسفانه همه دنبال صداهای مشهور می گردند. در مجموعه «نگاه گم شده»، موسسه آوای باربد انتشار کار را قبول نمی کرد به دلیل این که خواننده اش معروف نبود اما من اصرار کردم این اثر منتشر شود و گفتم ما باید کمک کنیم خواننده های جوان گمنام معروف شوند و بال و پر بگیرند. کسانی که معروف هستند دیگر نیازی به حمایت ما ندارند. برای این کار  فقط درصد کمی به من پرداخت کردند ولی من این مساله را پذیرفتم فقط برای این که منتشر شود و هیچ حمایت دیگری هم در راستای چاپ پوستر و هر تبلیغ دیگری برای دیده شدن اثر انجام ندادند، اما کیفیت کارشان خیلی خوب بود.

    * این روحیه تدریس و کمک به رشد هنرجویان جوان در شما بسیار ستودنی است و من شنیده ام که استاد دهلوی هم خیلی برای رشد و پیشرفت شاگردانشان تلاش می کردند. همینطور است؟

    – دهلوی خیلی به شاگردانش اهمیت می داد و سخت گیری هایش هم به همین علت بود و موسیقیدان های بزرگی را هم تحویل اجتماع داده است. از جمله علی رهبری که وقتی ایشان فارغ التحصیل شد، دهلوی احساس کرد توانایی های بسیاری دارد و حیف است که پیشرفت نکند به همین دلیل بسیار تلاش کرد تا برایش بورس تحصیلی گرفت. علی رهبری به اتریش رفت و پیشرفت کرد و کل زندگی اش عوض شد.

    * در سی و چند سالی که سابقه تدریس در هنرستان موسیقی را داشته اید چه اقدام خاصی انجام داده اید که از یادآوری آن احساس رضایت بیشتری می کنید؟

    – من با تمام وجودم تدریس کرده ام و تمام لحظه ها برایم خوشایند هستند اما تشکیل ارکستر بزرگ هنرستان و رهبری آن یکی از کارهای دوست داشتنی ام بود. هنرستان یک گروه سنتی داشت اما از من خواسته شد یک ارکستر تلفیقی تشکیل بدهم. ارکستر خیلی خوبی بود و در مراسم مختلف قطعاتی از استاد صبا، استاد خالقی، استاد دهلوی و اساتید قدیمی را اجرا می کردیم و ۱۰ سال ادامه داشت تا این که یک بنده خدا اعتراض کرد که این خانم چرا پایش را توی کفش آقایان کرده و ارکستر را رهبری می کند و همین باعث شد کار ما متوقف شود.

    * تا به حال فعالیت خاصی برای مطرح شدن موزیسین های خانم انجام داده اید؟

    – به نظر من موسیقی جنسیت نمی پذیرد. مهم نیست نوازنده زن باشد یا مرد بلکه چگونگی خلق اثر اهمیت دارد. اما گاهی نوازنده های زن مهجور واقع می شوند. همیشه دوست داشته ام هنرمندان خانم را تا جایی که در توانم هست حمایت کنم. تا جایی که در گروه «خجسته» تا ۱۰ سال فقط هنرمندان خانم فعالیت می کردند.

    * با توجه به حال بد استاد دهلوی و شرایط سخت نگهداری از ایشان، مسئولان به شما سر می زنند و حمایت می شوید؟

    – علی مرادخانی معاون فرهنگی وزارت ارشاد به ما سر زدند و جویای احوال دهلوی بودند اما بقیه متاسفانه بیشتر حرف می زنند و عمل نمی کنند. فقط می گویند می آییم و نمی آیند. ممکن است حرف های قشنگ هم زده باشند اما اجرایی نشده و یا هر کمک و حمایتی که  می خواهیم قول همکاری می دهند و عمل نمی کنند.

    بهترین جایی که به فکر ما است موسسه هنرمندان پیشکسوت است که دو سال است تاسیس شده و هدفشان این است که به هنرمندان بالای ۶۰ سال دارای نشان درجه یک هنری بها بدهند و به آنها رسیدگی کنند. عباس عظیمی این موسسه را راه اندازی کرده و کادر بسیار با محبتی دارد که سعی می کنند به پیشکسوت ها در نهایت احترام رسیدگی کنند اما این ها هم آنطور که باید حمایت نمی شوند. اول از همه به بودجه احتیاج دارند که متاسفانه امسال بودجه شان نصف شد.

    * شما یک مجموعه از نقش ها را با هم به عهده داشته اید مادر، همسر، معلم، آهنگساز، نوازنده، پرستار و…، خودتان فکر می کنید کدامیک از این ها هستید؟

    – همه با هم و به یک اندازه، حداقل این که تلاش کرده ام در هر کدام از مسئولیت هایم با تمام انرژی و وجودم فعالیت کنم و چیزی کم نگذارم.

    * به غیر از آن ۸ سال اول زندگی مشترک که ساز را کنار گذاشته بودید، پیش آمده که به خاطر بچه ها از یک فعالیت مورد علاقه تان در زمینه موسیقی چشم پوشی کنید؟

    – بله، من همیشه سعی کردم مادر خوبی باشم و در حد خودم فداکاری هم کرده ام. چند سال قبل به دعوت برادرم در آلمان بودم تا کنسرتی را با همکاری چند نوازنده آلمانی اجرا کنم. یک هفته به تاریخ کنسرت مانده بود و همه چیز آماده بود و حتی بلیت ها را هم فروخته بودند که یکی از بچه ها از ایران زنگ زد و گفت کارهایشان برای مهاجرت به کانادا جور شده است و می خواهند همین هفته بروند. هر چه من تلاش کردم بمانند تا بعد از کنسرت من برگردم ایران، نشد. به همین دلیل کنسرتم را لغو کردم و آمدم تا قبل از رفتن ببینمشان. خیلی بد شد و کل برنامه ریزی یک گروه به هم خورد. حتی تلویزیون آلمان با من مصاحبه کرد و پرسید چرا اینکار را کرده ام. مشکلم را گفتم و قول دادم که در زمان دیگری کنسرت را برگزار می کنم اما دیگر هیچوقت این امکان پیش نیامد. اما من باید به وظیفه مادری ام عمل می کردم و در آن لحظه کنار فرزندم می بودم.

    * غالبا بهار را چطور می گذرانید؟ این  امکان وجود دارد که به همراه استاد دهلوی به آغوش طبیعت بروید و از زیبایی های این فصل استفاده کنید  تا شاید کمی روحیه تان بهتر شود؟

    – تا چند سال قبل عیدها می رفتیم شمال و دهلوی را هم می بردیم تا کمی حال و هوایش عوض شود اما نگهداری اش خیلی سخت شده است و دیگر این امکان هم وجود ندارد و ناچاریم در خانه بمانیم.

    * برای سال جدید چه برنامه ای دارید؟

    – در نظر دارم یک بزرگداشت برای استاد پایور بگیرم  و در آن تعدادی از کارهای ایشان و بعضی از ساخته های خودم را اجرا کنم. الان چند سال است از ایشان یادی نشده و تمام سعی ام را می کنم تا این برنامه انجام شود. انشالله که شرایط مناسب هم فراهم خواهد شد.

    * دوست دارید در سال ۱۳۹۴ کدام آرزوهایتان برآورده شود؟

    – من برای خودم تنها آرزو ندارم. آرزوهای من برای تمام مردم جهان است که انشالله در صلح و آرامش و آزادی زندگی کنند. شرایط موسیقی بهتر شود. به نوازنده های زن بها داده شود. همچنین آرزو دارم به موزیسین هایی که سنی از آن ها گذشته تا زنده و سلامت هستند بها داده شود.

    *******

    هومن دهلوی تنها پسر استاد حسین دهلوی که در طول گفتگو ما را همراهی می کرد مانند پدر و مادرش موسیقیدان است فوق لیسانس موسیقی دارد، سال هاست آهنگسازی می کند و چند سالی است برای کسب تجربه بیشتر در خارج از ایران زندگی می کند او نیز کمی از خودش و دغدغه هایش گفت. وقتی از حال و روز پدرش حرف می زد روی صدایش نگرانی و بغضی تلخ و کهنه سایه می انداخت که سعی داشت در حضور مادر، مردانه پنهانش کند.

    از این فرصت استفاده کرده و با او نیز گفتگویی داشتیم.

    * دغدغه این روزهایتان در زمینه موسیقی چیست؟

    – تلاش می کنم تعدادی از آثار پدرم را اجرا کنم چون مدت ها است که کارهای ایشان درست و حسابی اجرا و شنیده نشده است و احساس می کنم این وظیفه من است که این کار را انجام بدهم. خیلی ها از سراسر دنیا به من پیغام می دهند که اسم پدرم را شنیده اند اما دوست دارند اجرای زنده کارهایش را ببینند. الان دو سالی می شود که در تدارک این اجرا ها هستم.

    * در خارج از ایران بیشتر چه کارهایی را اجرا کرده اید؟

    – تا به حال سعی کرده ام یک سری کارهای ایرانی اجرا کنم که معرفی بهتری از پیشینه فرهنگی ما را ارائه کند و قدمت و تمدن کشورمان را نشان بدهد. بیشتر سراغ ارکسترهایی رفتم که سازهای ایرانی در کنار سازهای کلاسیک باشد. چون هزینه ها و پیدا کردن نوازنده هایی که توانایی اجرای خوب ساز ایرانی داشته باشند محدود است با ۲۵ نفر ارکستر را درست کردم. خدا را شکر کارهای خوبی اجرا کردیم.

    * نوازنده آمریکایی هم داشتید؟

    – بله در کنار نوازنده های ایرانی نوازنده های خارجی هم داشتیم.

    * با توجه به فضای کار شما نوازنده های خارجی توانستند از پس اجرای فواصل موسیقی ایرانی برآیند و مثلا ربع پرده بزنند؟

    – بله نوازنده های قطعات جدید به خصوص موسیقی مدرن آنقدر فواصل عجیب و غریب می زنند که ربع پرده برایشان عادی شده است به خصوص در سازهای زهی مثل ویولن و ویولن سل و امثال اینها باید بتوانند ربع پرده بزنند. فقط یکی دو تا نوازنده ایرانی در ارکستر باشد کافی است که به آنها نشان بدهند چطور اجرا کنند.

    * ورود و فعالیت در عرصه موسیقی انتخاب و علاقه خودتان بود یا خانواده شما را به این جهت سوق داد؟

    – به هر حال من در یک خانواده موسیقیدان به دنیا آمده ام و صدای ساز مادرم از کودکی در گوشم بود و بیشتر اوقات صبح ها با صدای ساز مادر از خواب بیدار می شدیم. در تمام این سال ها ما با موسیقی رشد کردیم. اما من خودم هم علاقه مند بودم. با وجود اینکه در دبیرستان رشته گرافیک را انتخاب کردم اما بعد از دیپلم رشته موسیقی را ادامه دادم و در مقطع فوق لیسانس رتبه نخست را کسب کردم.

    * هجرت آنطور که فکر می کردید به آموخته های موسیقی تان افزود؟

    – بله. من در ایران هم ضمن تحصیل آکادمیک از استادان بزرگی استفاده کرده ام اول از همه پدر و مادرم و بعد هم با توجه به این که ساز تخصصی ام ویولن و پیانو است از محضر اساتیدی چون احمد پژمان، امانوئل ملک اصلانیان، مهران روحانی و اردشیر روحانی هم بهره می گرفتم اما همیشه دوست داشتم بیشتر و بیشتر یاد بگیرم به همین دلیل رفتم تا اجراهای خوب دنیا را از نزدیک ببینم و بیشتر بیاموزم.

    چند درس موسیقی را هم برداشته ام و خیال داشتم دکترا بخوانم اما به دلیل بالا بودن هزینه ها موفق نشدم.

    * در حال حاضر تمرکزتان روی آهنگسازی است؟

    – بله من بیشتر تمرکزم روی آهنگسازی و تنظیم است. در حال ضبط یک مجموعه داخل ایران هستم که چون با هزینه شخصی انجام می شود کند پیش می رود. یک مجموعه در حال چاپ از کارهای پیانو که سال ها پیش نوشته بودم و فضای شرقی و ایرانی دارد ولی تکنیک کلاسیک جهانی را در آن پیاده کرده ام نیز دارم. یک مجموعه پیانو برای کودک نوشته ام که حال و هوای ایرانی و محلی دارد که سعی می کنم منتشرش کنم همچنین تعدادی از کارهای پدرم را که ارکستری بودند برای پیانو و ویولن تنظیم کرده ام تا امکان اجرای آن برای علاقمندان آسانتر شود.

    اما به خاطر نگرانی و وضعیت خاص پدر آرامش کافی ندارم وقتی هم از اینجا دور هستم مدام به مادر و پدرم فکر می کنم.

    * تلاش های مادرتان را در این سال های بیماری پدر چگونه دیده اید؟

    – من مادرم را ستایش می کنم. شرایط بسیار سخت است. هر زمانی که من باشم سعی می کنم کمک کنم و همیشه در کنارش باشم. هر بار که می روم و می آیم می بینم که اوضاع پدر بدتر و بدتر شده است اما با تمام دشواری ها مادرم از ایشان پرستاری می کند و کار سه شیفت پرستار ۲۴ ساعته را انجام می دهد. چند روز قبل با دکترها صحبت می کردم تعجب می کردند که چطور این همه سال چنین بیماری را در خانه و توسط یک انسان غیرمتخصص نگهداری کرده ایم. چون این بیماری هیچ کنترل و حساب و کتابی ندارد ضمن اینکه تعطیلی هم ندارد اما مادرم از پس آن بر آمده و در کنارش کارهای هنری اش را هم انجام داده است.

    * در جایگاه یک موسیقیدان، مادر شما چه ویژگی هایی دارد که دوستشان دارید؟

    – عشق و پشتکار فراوان. حتی همین حالا در این شرایط سخت فعالیت های هنری اش را قطع نکرده است. شاید کندتر پیش برود اما متوقف نمی شود. برنامه اجرا می کند تدریس می کند و به دنبال کارهای انتشار کتاب و cd هایش نیز هست. ویژگی دیگرش هم این است که با جوان ها کار می کند، به جوان ها اعتماد می کند و کمکشان می کند در مسیر درست بیافتند و با وجود این که در موفقیت بسیاری از چهره های مشهور امروز تاثیرگذار بوده اما هیچ ادعایی ندارد.

    * در آثار پدرتان کاری هست که بیشتر از هم دوست بدارید و با خودتان گفته باشید کاش من آن را ساخته بودم؟

    – هر کدام از کارهای پدرم فضای خودش را دارد و منحصر به فرد است نه آنقدر پیچیده است که مخاطب معمولی با آن ارتباط برقرار نکند و نه آنقدر معمولی که بتوان گفت سطح پایین است. یعنی از یک سطح خاص برخوردار است. موسیقی های سمفونیک «بیژن و منیژه» و «مانا و مانی» که شاید آخرین آثار پدر محسوب شود هم به نظر من از استاندارد بالایی برخوردار هستند و تم های ایرانی بسیار باظرافت قاطی موسیقی ارکسترال سمفونیک شده است و شبیه کار هیچ آهنگساز دیگری نیست.

    اما من در رده های موسیقی ایرانی، شوشتری برای ویولن و ارکستر را بسیار دوست دارم که روی تمی از استاد صبا ساخته شده است و خودم هم آن را برای اجرا با پیانو هم تنظیم کرده ام.

    * آمده اید که ایران بمانید؟

    – نه بیشتر به خاطر حال پدرم آمدم تا کمی کنارشان باشم و مقداری هم مقدمات اجرای آثار پدرم را آماده کنم. اگر خوب پیش برود دوباره اواخر تابستان برمی گردم تا به وظیفه ام عمل کنم و آثار پدرم را به گوش همه برسانم.

    وقتی از منزل استاد دهلوی بیرون آمدم انگار نگاه تازه ای به دنیا پیدا کردم. از طرفی دیدن مردی بزرگ،  هنرمند و با جذبه که به واسطه بیماری انگار دوران کودکی اش بازگشته و از طرف دیگر زنی که از سنین جوانی تا به امروز که مرز ۷۰ سالگی را گذرانده با وجود این همه سختی، هنوز سرشار از شور و زندگی و عشق به هنر است.

    دنیا مجموعه ای از سختی و آرامش است که در کنار یکدیگر معنا پیدا می کنند و آدم ها در آنچه از خود به جا می گذارند جاودانه می شوند و استاد دهلوی نیز همیشه در آثارش زندگی خواهد کرد با اقتدار و ماندگار.

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *