مرجان صائب: کمتر پیش میآید موسیقی متن فیلمی، ۳۰سال بعد از پخش آن منتشر شود. انتشار آلبوم موسیقی «سربداران» یکی از بهترین اتفاقات چندماه اخیر در بازار موسیقی بود؛ موسیقی سریالی نوستالژیک که در روزگاری که تلویزیون تنها دوکانال داشت، به یکی از پررنگترین خاطرات تلویزیونی دوران جنگ تبدیل شد. شاید بههمین دلیل با اینکه ۳۰سال از پخش این سریال گذشته، همچنان شنیدنی است. البته نباید از خلاقیت فرهاد فخرالدینی غافل شد؛ آهنگسازی که سریالهای دیگری همچون «بوعلی سینا»، «امامعلی»، «روزی روزگاری» و «کیف انگلیسی» را در حافظه شنیداری ما ماندگار کرد. فرهاد فخرالدینی در شرایطی ساخت موسیقی سریال سربداران را پذیرفت که از ارکستر رادیو و تلویزیون استعفا داده بود و عملا از دنیای موسیقی فاصله گرفته بود؛ روزی که محمدعلی نجفی و رضا رهگذار و حسین علیزاده پیشنهاد ساخت این موسیقی را به او دادند، ابتدا مخالفت کرد، اما نجفی شرایطی مهیا کرد تا فخرالدینی به چیزی جز موسیقی فکر نکند. با وجود اینکه چندماه از انتشار این آلبوم میگذرد، اما خالی از لطف نیست که داستان ساخت موسیقی این سریال را از زبان محمدعلی نجفی کارگردان سربداران بشنویم. شاید نکاتی ظریف در خلال همین خاطرات کوتاه، پاسخی به چرایی ماندگاری این قبیل آثار و یکبار مصرفشدن اکثر تولیدات اینروزها باشد.
* چطور بعد از اینهمه سال قرار شد موسیقی سربداران منتشر شود؟
دخترم سارا آهنگساز است؛ در دانشگاه و به طور خصوصی هم شاگرد آقای فخرالدینی بود. سارا در استودیو «صبا» کار میکرد که سالها پیش موسیقی سربداران در همین استودیو توسط آقای عابدینی ضبط شده بود. همانجا وقتی صحبت از موسیقی سربداران شده بود، سارا گفته بود ما نوارهای ریلی سربداران را داریم و طی صحبتهایی که با آقای عابدینی داشت، قرار شد این اثر دوباره ادیت و منتشر شود. من و سارا با آقای فخرالدینی قرار گذاشتیم و موضوع را طرح کردیم. آقای فخرالدینی، آقای عابدینی را بهخوبی میشناخت و از این کار استقبال کرد و این ارتباط شکل گرفت، در واقع نطفه این کار دوسال پیش در همان دیدار بسته شد. تا اینکه بالاخره چندماه پیش این آلبوم منتشر شد.
* از شکلگیری و پروسه ساخت موسیقی سربداران بگویید. چطور شد سراغ فرهاد فخرالدینی رفتید؟
تاریخچه موسیقی سربداران خیلی جالب است؛ درواقع باید به سالها پیش برگردم؛ یعنی سال۶۰. من و آقای رهگذار (نویسنده این سریال) نسبت به تمام ابعاد این کار خیلی حساس بودیم و سعی میکردیم تا جایی که امکان دارد و شرایط ایران اجازه میدهد، همهچیز بهترین باشد، مثلا برای این کار آقای خورشیدی اولینبار از تئاتر برای طراحی صحنه به تلویزیون آمدند یا بهطور مثال از آن زمان طراحی گریم باب شد؛ نمونه بارزش گریم مرحوم فیروز بهجتمحمدی.
* یعنی تا آن زمان طراحی گریم در ایران باب نبود؟
در ایران من به یاد ندارم. فقط یکبار یک ایتالیایی برای فیلم «سوتهدلان» گریم آقای وثوقی را طراحی کرد؛ تا قبل از آن، گریمها خیلی معمولی بود و به این شکل نبود که با گریم یک شخصیت بسازید. اما از بعد از سربداران باب شد و هزاردستان هم همان دوران شروع شد که طراحیهای گریم عجیبی داشت؛ مثل گریم شخصیت محمدعلی کشاورز و… . ما در سربداران باید بازسازی تاریخی از چهرههایی میکردیم که هیچ نمودی از آن نداشتیم، مثل گریم متفاوت مرحوم جمشید لایق که دونقش را بازی میکردند؛ یکی ارغونشاه و دیگری گدای شهر. یا گریم آقای محجوب که ایشان هم دونقش را بازی کردند. یادم هست گریم آقای بهجتمحمدی که نقش طغای را بازی میکرد، هفتساعت طول میکشید. منظورم این است که جزییات و ابعاد مختلف کار برای ما بسیار اهمیت داشت. در مورد موسیقی هم من از طریق آقای ژکان با آقای حسین علیزاده آشنا شدم؛ در ابتدا هم با آقای علیزاده درباره ساخت موسیقی سربداران صحبت کردیم اما خودشان گفتند: این کار آقای فخرالدینی است و خودشان هم قرار ملاقات با ایشان را هماهنگ کردند.
* شما، آقای فخرالدینی را نمیشناختید؟
فرهاد فخرالدینی را از طریق برنامه گلها دورادور میشناختم. به نظرم کارشان خیلی متفاوت از تصوری بود که برای موسیقی سربداران داشتم ولی بعد از اینکه سناریو را خواندند و بعد از جلسات متعددی که با هم داشتیم، متوجه شدم چرا حسین علیزاده برای ساخت موسیقی آقای فخرالدینی را پیشنهاد کرد.
* چطور به یک تعامل حسی با آهنگساز رسیدید؟
خیلی ماجرا داشتیم، شبهای عجیبی را با آقای فخرالدینی گذراندیم. روزهایی که مشغول ساخت موسیقی تپه اسب سفید، (موسیقی پایانی سربداران) بودیم چون خیلی حساس بود، حتی شبها یادمان میرفت شام بخوریم. یادم هست زمانی که موسیقی تیتراژ در حال ضبطشدن بود، در راهرو استودیو صبا قدم میزدم، وقتی این سازهای زهی شروع به نواختن میکردند، من فقط گریه میکردم و نمیتوانستم خودم را کنترل کنم. درواقع بهخاطر تاثیری که موسیقی روی من گذاشته بود؛ با خیلی از موزیسینها ارتباط خیلی تنگاتنگی برقرار کردم؛ مثل مرحوم خورشیدفر، آقای ظهیرالدینی و آقای محمدی و همسرشان، یعنی بهخاطر تاثیر موسیقی بین من و موزیسینها ارتباطی عاطفی برقرار شد؛ با همه آنها دوست شده بودم و رابطه عمیق و عجیبی با هم برقرار کردیم؛ یک حالت سیروسلوک برای همه ما به وجود آمده بود که قابل توصیف نیست.
* چقدر در شکلگیری فضای موسیقایی فیلم دخیل بودید؟
من دخالت مستقیم در موسیقی نداشتم، فقط گاهی نکاتی را که به نظرم میرسید، عنوان میکردم. یکبار هم یک دخالت کوچک کردم؛ برای موسیقی پایان قسمت اول که «شیخ خلیفه» را دار میزنند، به آقای فخرالدینی گفتم که از موسیقی اطلاعی ندارم اما خیلی دوست دارم این قسمت در دستگاه نوا باشد.
* جای دیگری از موسیقی هم بود که بخواهید حسی که داشتید را به آقای فخرالدینی منتقل کنید؟
یادم هست با آقای شجاعنوری در هتل امیرکبیر در کاشان بودیم، خب بعضی اوقات آدم با خودش زیر لب چیزی را زمزمه میکند، من در حمام یک ملودی را با دهان زمزمه کردم. وقتی از حمام بیرون آمدم، شجاعنوری گفت: این چه آهنگی بود؟ گفتم: نمیدانم ولی این حس من است که دوست دارم تبدیل به موسیقی سربداران شود.
* این اتفاق افتاد؟
من دخالت مستقیم در ساخت موسیقی نداشتم، اما ادعا میکنم شرایطی ایجاد کردم که یک استاد موسیقی آن چیزی را که میخواهد بسازد. در واقع من لحظهلحظه با دکور و نورپردازی و موسیقی این کار زندگی کردم. این کار برای همه ما شبیه یک آکادمی بود و دیگر برایمان تکرار نشد.
* به نظرتان چرا موسیقیهای ماندگاری که شناسنامه یک اثر سینمایی هستند، بهمرور زمان همینطور از تعدادشان کم شده؟
بهطور کلی هنر بازتاب فرهنگی یک جامعه است؛ فرهنگ هم یک امر انتزاعی نیست و براساس روابط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی شکل میگیرد و زمانی که فرهنگ سیر نزولی داشته باشد، بالطبع کیفیت آثار هنری هم پایین میآید. معیار ارزشها برای ما در آن زمان کارمان بود؛ تازه انقلاب شده بود و خودمان را صاحب انقلاب میدانستیم و دلمان برای انقلاب التهاب داشت و دوست داشتیم جامعه از نظر فرهنگی شکل بگیرد. الان معیار ارزشها پول است. شما با پول میتوانید ارزشگذاری کنید و طبیعتا این دوتفکر همدیگر را نقض میکنند. من ١٠سال پیش فیلم «زاگرس» را ساختم و الان تازه این حس را پیدا کردهام تا «اشک زایندهرود» را بسازم، یعنی ١٠سال طول کشید تا انگیزه دوباره برای کار پیدا کنم. البته شغل اصلی من معماری است، ولی خیلیها شغلشان فقط سینماست.
* برای موسیقی کار جدیدتان ممکن است دوباره با آقای فخرالدینی همکاری کنید؟
این را باید از ایشان بپرسید. یک مثالی هست که یکنفر میخواست با دختری ازدواج کند. دوستانش از او پرسیدند کار به کجا رسید؟ گفت ۵۰درصد کار حل شد! دوستانش گفتند چطور؟ گفت من و خانوادهام راضی هستیم فقط مانده رضایت آنها!! حالا حکایت ماست (خنده) باعث افتخارم است که با ایشان کار کنم. ما چندینکار با هم کردهایم مثل بوعلی سینا، گزارش یک قتل و پرستار شب. به نظرم موسیقی «پرستار شب» یک اثر استثنایی است. همچنین موسیقی فیلم «گزارش یک قتل» و جالب است که آقای فخرالدینی دوسال پشتسر هم برنده جایزه موسیقی فیلم فجر شدند.
* به نظرتان انتشار این آثار در حال حاضر چه تاثیری دارد؟
تولید آثار بتهوون و موتزارت چه تاثیری دارد، یا برنامه گلها چه تاثیری در فرهنگ ما داشته است. الان در حالی که همه موسیقیها الکترونیکی شده، به نظرم انتشار چنین آثاری غنیمت است. حسن موسیقی سربداران این بود که برای همان اثر ساخته شد، ما یک آهنگ را برنداشتیم روی فیلم بگذاریم. وقتی دخترم میخواست موسیقی فیلم «زاگرس» را بسازد، به او گفتم برای ساخت موسیقی فیلم باید حس کارگردان را بگیری و آن را به موسیقی تبدیل کنی. تصور میکنم این اتفاقی بود که برای سربداران افتاد؛ برای همین من و شما بعد از ۳۰سال مینشینیم و درباره این موسیقی صحبت میکنیم.
دیدگاهتان را بنویسید