موسیقی ایرانیان – حمیده موسوی: دهم بهمن ماه، سالگرد هشتاد و دومین زادروز «علی اکبر گلپایگانی»، یکی از اسطورهها و شناسههای موسیقی ایرانی ست. گلپایی که هم نامش نوستالژی ست و آثارش خیلیها را به گذشتهٔ تحریرهایِ حریریِ آواز ایرانی سفر میدهد و هم حضورِ همچُنانش، دلگرم کننده است، حتی اگر نخواند.
تماس گرفتم منزلشان. کسی آنطرف خط پاسخ داد. فکر نمیکردم خود استاد گلپا باشد. چنان پرشور و حرارت و قاطع صحبت میکرد که من مبتدی دست و پایم را گم کردم. چقدر برخی بزرگانِ پا به سن گذاشته حضوری جوان دارند، این مکالمهء تلفنی به بهانهء زادروز استاد خود بهانهای دیگر شد که احوال و سلامتیشان را هم جویا باشم. هر چه که بود صدایشان آنقدر خوب بود و سالم که حال من را هم خوب کرد، ماحصل گفتگوی «موسیقی ایرانیان» با استاد «گلپا» را در ادامه میخوانید.
*استاد ببخشید مزاحم شدم. انشالله که حالتان خوب است.
-خیلی ممنون من خوبم. جنابعالی؟
*خبرنگار سایت موسیقی ایرانیان هستم.
-بله، امر بفرمایید. اتفاقاٌ روز جمعه بزرگان موسیقی همگی منزل من جمع بودند. آقای… چکنواریان، دکتر سریر، داود گنجهای، شاهین فرهت، هوشنگ کامکار… این خبرگزاری اسمش چه بود؟ همان که زیر نظر وزارت ارشاد است (خانمی از آنطرفتر که میشد حدس زد همسرشان است، پاسخ گفت: خبرگزاری ایرنا) آها بله خبرگزاری ایران خبر را منتشر کرده. بخوانید چیزهای خوبی نوشته. شاید به دردتان خورد.
*استاد، پیش از این خیلی مصاحبهها با جنابعالی شده که بسیار عالی هم بوده و به ثبت رسیدهاند. نیازی به تکرار نیست.
-پس شما امرتان چیست؟
*بنده عرضی دارم مختصر و خیلی وقتتان را نمیگیرم. اولاٌ تولدتان پیشاپیش مبارک. انشالله تولد ۱۰۰ سالگیتان.
– (قهقهای بلند بالا) ۱۰۰ سالگی؟! ممنون از لطفتان. خیلی ممنون که به یادم بودید.
*دوماٌ اینکه حالتان بهتر است؟ کسالتی که ندارید انشالله؟
-خوبم… خوبِ خوب… صبح دوچرخه سواریام را کردهام. الان هم که تماس گرفتید روی تردمیل بودم. درستِ درستم.
*ماشاالله.. چه پر انرژی استاد!
– زندگی من بر پایهء ورزش بنا نهاده شده. با ورزش بار آمادهام و با آن انس دارم.
*استاد من یک سؤال کوتاه بپرسم از حضورتان و رفع زحمت کنم. در طول این سالها آیا با وجود انواع مصاحبهها و نشستهای گوناگون، صحبتی بوده که خواسته باشید عنوان کنید و نکردهاید؟ بجز صحبتهایی که خیلی هنرمندان مجاز به ارائهء آن نیستند. حرفها و اشارههایی که زیر تیغ سانسور میروند.
-تقریباٌ حرفهایی که میخواستم را زدهام کمابیش. اما ببینید… این را بگویم، حرف جدیدی نیست، اما شاید خیلی به روی خودم نیاوردهام… از یک خواننده سالها صدایش را بگیرند دق میکند… سالها بگویند نخوان، کم کم خورده میشود. تمام میشود. من اما دق نکردم. (خنده) ورزش مرا محکم و سالم نگاه داشت. هرچند…
*هرچند چه؟
-نه… همان که گفتم کافی بود. نیازی به گفتن بیشتر نیست. همه چیز روشن است. خلاصه اینکه ورزش چیز خوبی ست. (خنده)
*بسیار خب استاد گلپایِ گلها.
-بله گلهای جاویدان. (با لحن و آهنگی خاص) من از اول فعالیتم را در این برنامه آغاز کردم و برای مردم میخواندم. مردم را دوست داشتم و دارم. گلهای جاویدان چهار خواننده داشت. بنان، فاختهای، من و عبدالوهاب شهیدی. دیگر هنرمندان هم در برنامههای دیگر مثل گلهای تازه، شاخه گل، برگ سبز و امثالهم کار میکردند. همگی هم از رفقای من بودند. اما یک مرتبه تصمیم گرفته شد که من دیگر نخوانم! خب ایرادی ندارد. ما هم گفتیم شاید نباید بخوانیم. شاید آقای شهناز، کسایی، فرهنگ شریف، یاحقی و… اگر همچنان مینواختند و میخواندند رفقای عزیز ما گل نمیکردند! شاید ما را به چشم مانعی میدیدند. خب ما هم سکوت کردیم که دوستان راحت باشند.
*دوستان نمیخواستند شما بخوانید؟ عجب دوستانی!
-بله اینجوری فکر میکردند. برنامهای به عظمت گلهای جاویدان شاید سد راه خیلیها میشد! این شد که من سکوت کردم و ۳۵ سال خانه نشین شدم و تنها با ورزش روحیهء خود را حفظ کردم. سعی کردم خود را سرپا نگاه دارم. خب هرکسی جای من بود و صدایش را از او میگرفتند، دق میکرد. اما به خود گفتم، به دوستانم آقای کسایی و فرهنگ شریف و بنان و یاحقی و… گفتم این همه سال ساز زدیم و خواندیم. حالا بیایید به نفع این دوستان خوبمان! برویم کنار که آنها هم به هنرشان برسند. امیدوارم توانسته باشند مردم راضی کنند. هرچند فکر نمیکنم.
*فکر نمیکنید مردم را راضی کرده باشند؟
-بله فکر نمیکنم.
*چرا فکر میکنید بعد از شما کسی نتوانست مردم را در خصوص موسیقی راضی کند؟
-شما قرار بود فقط یک سؤال بپرسید (با شوخی).
* (خنده) آخر حیفم میآید. تازه گفتگوی ما گل کرده! صحبتهایتان برایم سؤال پیش میآورد.
-خب احساس میکنم موسیقی به بیراهه کشیده شد و متأسفم از این بابت. ببینید من همه جور موسیقیای دوست دارم. سنتی، پاپ، جاز و… هر نوع دیگری. اما به شرطی که دَرَش عشق باشد. روح آدمی و خدای آدمی در آن موسیقی دمیده شده باشد و به بهترین شکل متجلی شود. فکر میکنم اینگونه نشد خب. یکی از دوستان خدا بیامرزم همیشه میگفت گلپا را صد سال دیگر مردم خواهند شناخت که چه کسی بود و چه کرد. گلپا آواز را برای کویین الیزابت انگلستان خواند. آواز را نه ترانه را. در رویال دایان لندن. آواز را برای آمریکاییها خواند. گلپا رز طلایی را از آمریکا دریافت کرد. از ژاک شیراکِ فرانسه مدال و از اتریش، اسب طلایی را دریافت کرد.
*همگی را برای آواز دریافت کردید؟
-بله. من ۱۷ سال اول که ترانه نمیخواندم. تمام اینها را بخاطر آواز دریافت کردم. خب اینها چه بود؟ نتیجهء همهء اینها باید ۳۵ سال خانه نشینی باشد؟ کاش اینجا بودید از اینهایی که گفتم عکس میگرفتید.
*از کم سعادتی ست. نیستم متأسفانه. اما نگران عکس نباشید. از مهمانی روز جمعهتان در سایت، عکس و گزارش منتشر شده است.
-حالا اینها همه، جذابیتهای خود را دارند بیشک. اما من مردم را میخواستم و میخواهم. من صدایم برای مردم بود. بنشینم برای این اسب و رُز و… بخوانم؟! من به اینها غره نمیشوم. استقبال مردم است که برای من مایهء افتخار و غرور است.
*اما خدا را شکر باز هم خواندید.
-بله. ۱۰-۱۵ روز پیش هم یک ترانه با نام دروغ خواندم. حالا بماند که خیلیها میگفتند گلپا مریض است و دیگر نمیتواند بخواند و زود خلاصه فاتحهء طرف را میخوانند. (خنده) برای هر کسی مریضی پیش میآید و خب با مراقبت خوب میشود. کمی هم مثبت فکر کنیم. من که بد کسی را نمیخواهم. مردم را دوست دارم. آنهایی که مارا نمیخواهند هم دوست دارم. (خنده)
*اثری دیگر هم منتشر خواهد شد در آیندهء نزدیک؟
-نه. مگر کالباس فروشی ست که تند و تند کالباس ببریم و ورق ورق بدهیم دست مشتری؟
* (قهقهه) بسیار خب. پس ویرانه را خوانده بودید و…؟
– اول «من تو را آسان نیاوردم به دست» را خواندم، بعد «دیگه این آخر کاره»، بعد از آن «ویرانه» که برای زلزله زدگان بود و این آخری هم که «دروغ» نام گرفت. که میگوید، تو این وطن میمونم، به مردمم مدیونم… بله… من به مردمم مدیونم والّا میرفتم آمریکا و آنطرفها زندگی میکردم و میخواندم و دلار دلار دریافت میکردم. اما من اینجا میمانم و در خانهام به روی همه باز است. هنرمند باید در خانهاش به روی همه باز باشد.
*نمی شود به این راحتیها در خانه را به روی همه باز گذاشت استاد!
-چرا نمیشود؟
*خب امروز اگر هنرمندی در خانهاش را باز بگذارد، سازهایش را میدزدند!
-ساز که را از خانهاش دزدیدهاند؟
*از خانه که نه. اما کمتر از یک ماه پیش، تار و سه تار یکی از هنرمندان موسیقی از آموزشگاهش به سرقت رفته. چند ماه پیش هم باز تار یکی دیگر از هنرمندان. کلاٌ سارقان گویا علاقه و ارادت خاصی به تار و سه تار دارند!
-عجب! چه حیف! ساز نوازنده خیلی برایش عزیز است. ناراحت کننده است. نمیدانم چرا یادم به اتفاقی افتاد که برای من پیش آمده بود. ربطی به ساز ندارد البته. چند سال پیش با همسرم به مسافرت رفته بودیم و وقتی برگشتیم دیدیم که فرشهای خانهمان را دزد برده! (خنده) من شروع کردم به خندیدن. همسرم گفت فرشهای خانه را بردهاند و تو میخندی؟ گفتم آخر یک نیازمندی آمده فرشهایی را برده که ما نیاز نداشتهایم. دستش درد نکند کارمان را سبک کرد و کمی فضای خانه را بازتر کرد. نوش جانش. (خندهای دوباره) دیگر نه کلانتری رفتم و نه شکایتی کردم. باور کنید.
*عجب! دعای خیرتان هم نصیب جنابِ دزد شد. گفته بودید قصد دارید خانهتان را وقف هنرستان موسیقی کنید.
-بله. چرا نکنم؟ من که عشقم موسیقی ست. زندگیام را با موسیقی و آواز شناختم. چرا نباید چنین کاری بکنم؟
*حرفی برای جوانان موسیقی دارید؟
– جوانان تحصیلکرده در رشتهء موسیقی حسابی به کارهایشان عمق دهند و تلاش کنند. حسابی روی آثارشان کار کنند. عجله نکنند برای انتشار آلبوم و معروف شدن و غیره و ذالک. بزرگترهای موسیقی را هم الگوی خود بدانند. کساییها را، شهنازها را، فاختهها را، ادیب خوانساری، طاهرزاده هارا چراغ راه خود قرار دهند اما به شیوهای ناب و مختص به خود بدرخشند. آن بزرگان که از یاد نمیروند و کمرنگ نمیشوند اما یاد آوری هنر عظیمشان به نظرم وظیفه است.
*اما برخی دلشان نمیخواهد با بزرگان پیش از خود مقایسه شوند. البته برخی.
-چرا؟ یعنی چطور مثلاٌ؟
*مثلاٌ به دوست هنرمندی اگر بگوییم فلان اثر تولید شده از تو ذهن مخاطب را به اثری از یکی از هنرمندان قدیمی در موسیقی ایرانی معطوف میکند واکنش نشان میدهد و نمیپذیرد.
-عجب! مگر به او گفتهاند اثرت مرا یاد تیغ حلبی خان زنبورک نواز* میاندازد؟! باید افتخار کند. مثلا به گلپای نوازنده بگویند تو که سنتور زدی مرا یاد پایور انداختی. باید به من بر بخورد؟ یا برعکس بیشتر امیدوار شوم به هنر خود و پر انرژیتر ادامه دهم؟ آخر من نمیدانم آن هنرمند را که با یک شخص لاابالی و بیسواد و هنر ندیده مقایسه نکردهاند. چرا باید انکار کند؟
*شما فکر میکنید در فضای فعلی کسی هست مانند استاد گلپا بخواند؟
-شاید باشد. اما موضوع این نیست که مثل من بخواند یا نخواند.
*پس موضوع چیست؟
-همانی که اول گفتم. باید ببینیم روح اثر چگونه است. خیلیها به شیوهء شجریان آواز میخوانند، به شیوهء علیزاده تار مینوازند و به شیوهء کسایی نی. اما واقعاٌ آیا آن حس و حال را به مخاطب القا میکنند؟ یعنی مخاطب، عشق را از آنان دریافت میکند؟ آیا کسایی تکرار میشود؟ من که فکر نمیکنم. کسایی در نوای نی خود زندگی میکرد و شکوفا میشد. آنچه میشنیدی روح و روان کسایی بود و دیگر دوستانی که نام بردم یا از قلم انداختهام. خیلیها هستند که عالی نی مینوازند یا عالی تار مینوازند. اما کسایی به این راحتیها کسایی نشده. شخصیت و ذاتش منحصر بفرد بوده. تن به هر مسیری نداده. هی نرفته قرار داد ببندد و هرجا پول بهتر دادهاند نواخته باشد. از جان و دل نواخته و نتیجهاش هم شده آنکه شنیدیدم و میشنویم همچنان.
*باز هم برایتان آرزوی سلامتی دارم و باز هم تولدتان مبارک.
-ممنونم. من خدمتگزار مردمم. این صدا را خداوند به من هدیه داده که من هم با عشق برای مردم بخوانم. همهء بزرگان موسیقی و سینما و هنرمندان جمع شده بودند برای تبریک تولدم. اولاٌ که از همهء آنها سپاسگزارم. دوم اینکه باور کنید نیازی به این جشن تولدها نیست. درست است که برخی دوستانم در سال دوبار تولد میگیرند (خنده) باور میکنید؟ دوستی دارم که تماس گرفت برای تولدش مرا دعوت کرد. گفتم آخر عزیز من شما یک ماه پیش تولد گرفتی! خب علاقه دارند لابد… اما من علاقهای به این مناسبات ندارم. همین که جویای حال ما باشید ممنونیم.
**پانویس: عبارت «تیغ حلبی خان زنبورک نواز» عبارتی غلو آمیز است که آن را به عنوان معادلی با بار طنز، برای مثال ایشان در یکی از پاسخهایشان قرار دادهام.
در ادامه می توانید اولین آواز گلپا با ساز دکتر نور علی خان برومند و استاد علی اصغر بهاری در یونسکو (در بیات اصفهان – سال ۱۳۳۵) را از «موسیقی ایرانیان» آنلاین بشنوید و در صورت تمایل دانلود نمایید، لازم به ذکر است که این اجرا سال ۱۹۵۶ میلادی به روی صحنه رفت و به صورت صفحه بزرگ نیز ضبط شد که البته این اثر در بازار پخش نشد.
+ دانلود آواز استاد «گلپا» در یونسکو
آنلاین بشنوید:
دیدگاهتان را بنویسید