نیوشا مزیدآبادی: «تکنوازی» یکی از فرمهای اصلی موسیقی ایرانی به شمار میرود که طی سالهای اخیر، به نسبت سایر فرمهای اینگونه از موسیقی، توجه کمتری به آن شده. در این میان اما هنرمندان انگشتشماری سعی کردهاند با پافشاری در اجرای برنامههای «تکنوازی»، همچنان رگههایی از این فرم از موسیقی ایرانی را حفظ و به مخاطبان ارائه کنند. نوازندگانی چون «داریوش طلایی»، «مجید کیانی» و حتی «حسین علیزاده» به عنوان پیشکسوتان این هنر نه تنها با اجراهایشان بلکه با ارائه آثار صوتی نیز در این زمینه گامهای موثری برداشتهاند اما در این میان نسلی جوانتر نیز با وجود اجراهای گروهیشان هنوز دغدغه اجرای کنسرتهای تکنوازی را در سر میپرورانند. هنرمندانی که علاوه بر دانش موسیقایی بالا، سعی میکنند تجربههای علمی و عملی خود را در قالب برنامههای تکنوازی کوتاه ارائه کنند. «شب ساز ایرانی» نمود این دیدگاه در بین نسل جوان موزیسینهای ایرانی است. شبی که مجالی برای ارائه یکی از ویژگیهای اصلی موسیقی ایرانی بوده و میتواند مخاطبان خاص خود را برای ساعاتی سرمست کند. نخستین «شب ساز ایرانی» در نیمههای بهار با اجرای احمد رضاخواه، امیر شریفی، فرشاد توکلی و آریا محافظ برگزار شد اما این ایده که قرار است در فصول مختلف مخاطبان این فرم از موسیقی را گرد هم آورد، تابستان امسال نیز طی دو شب اجرا، علاقهمندان به این موسیقی را با خود همراه میسازد. از جمله موزیسینهایی که علاوه بر تجربههای فردی و گروهی در نخستین شب ساز ایرانی به همراه سه موزیسین دیگر به اجرای برنامه پرداخت فرشاد توکلی بود. این نوازنده سه تار که در گروههای مختلفی فعالیت کرده و نوازندگی در پروژه «عجملر» را نیز در کارنامه کاری خود دارد، معتقد است برنامههایی مثل «شب ساز ایرانی» میتواند تریبونی آزاد برای تکنوازی نوازندگانی باشد که در کنار همه فعالیتهای خود به این فرم از موسیقی ایرانی نیز اهمیت میدهند. در گفتوگوی پیشرو توکلی ضمن اشاره به ظرفیتهای موسیقی ایرانی و هنر تکنوازی، اهداف و ویژگیهای اصلی برنامههای «شب ساز ایرانی» را مورد بررسی قرار میدهد.
ایده اولیه «شب ساز ایرانی» توسط چه کسی مطرح شد و این اجراها چه اهدافی را در زمینه موسیقی ایرانی دنبال میکنند؟
من سال ۱۳۸۶ ایده این اجرا را به چند تن دیگر از دوستانم که به تکنوازی علاقهمند بودند، دادم و قرار شد برنامهیی بر مبنای تکنوازی ساز ایرانی اجرا کنیم. اما آن زمان عنوان خاصی را برای این برنامهها انتخاب نکردیم. این ایده در شهریور ماه ۱۳۸۶ برای نخستین بار تحقق یافت و من به همراه سه موسیقیدان دیگر در فرهنگسرای هنر (ارسباران) در دو شب برنامه اجرا کردیم. این برنامه شامل تکنوازی تار، سهتار، سنتور و نیز ضربیخوانی بود. ایده تکنوازی ساز ایرانی همچنان در من وجود داشت تا آنکه آن را با احمد رضاخواه، آریا محافظ و امیر شریفی مطرح کردم و قرار شد این برنامهها را به صورت متوالی در فصول مختلف اجرا کنیم. به این ترتیب عنوان «شب ساز ایرانی» برای آن انتخاب شد و بقیه مقدمات اجرا در فرهنگسرای نیاوران پیگیری شد. نخستین اجرای شب ساز ایرانی بیستم اردیبهشتماه امسال به روی صحنه رفت و قرار است دو اجرای دیگر در بیستم و بیست و یکم شهریورماه و دو اجرا در دی ماه داشته باشیم. در واقع در «شب ساز ایرانی» تکنوازیهای مستقلی توسط موسیقیدانهای متفاوت در یک شب اجرا خواهد شد. به بیان دیگر «شب ساز ایرانی» تابلویی است از چند تکنوازی در یک قاب: قاب یک کنسرت. ما از برگزاری این کنسرتها چند هدف را دنبال میکنیم. در وهله اول همه کسانی که در «شب ساز ایرانی» برنامه اجرا میکنند به تکنوازی علاقهمند هستند و با وجود اجراهای گروهیشان، دغدغه اجرای تکنوازی نیز دارند. بنابراین «شب ساز ایرانی» با این دیدگاه میتواند تریبون خوبی برای نوازندگان موسیقی ایرانی باشد. علاوه بر این ما میخواهیم از این راه مخاطبان خاص تکنوازی را نیز پیدا کنیم، چون علاوه بر نوازندگانی که به تکنوازی علاقهمندند، عدهیی از مردم نیز به این سبک از موسیقی ایرانی علاقه دارند. بنابراین هدف کلی ما ایجاد فرصتی است برای مخاطبان و نوازندگانی که مایلند موسیقی ایرانی را در این شکل گوش یا اجرا کنند.
اجرای تکنوازی موسیقی ایرانی چه شرایطی باید داشته باشد و چرا فکر میکنید که این شرایط در جامعه امروز وجود ندارد؟
به عقیده من قالب اصلی اجرای تکنوازانه موسیقی ایرانی طی سالهای گذشته به بیراهه رفته است. اگر تکنوازی را به طور کلی گونهیی از موسیقی ایرانی بدانیم، واسطهیی هنری با ظرفیتها و قابلیتهای خاص خود است که این واسطه مثل هر واسطه دیگر نمیتواند تمام جوانب روحی و هنری انسان را در برگیرد. چنان که مثلا اپرا به عنوان یک واسطه تنها میتواند بخشی از پیامها و دریافتهای روحی انسان را در معرض مخاطبانش قرار دهد. همه انواع موسیقی همین ویژگی را دارند. سمفونی به یک شکل، دوئت، کوارتت، فوگ و… نیز هرکدام به شکلی دیگر. در اصل اینها فرمها یا روشهایی برای ارائه موسیقیاند و ظرفیتهای خاص خود را دارند. بنابراین تکنوازی (رسیتال) موسیقی ایرانی نیز ظرفیتها و مخاطبان خاص خودش را دارد. مخاطبانی که از آن لذت میبرند. اما متاسفانه در سالهای گذشته، به دلایل متعددی که میتوان آنها را بررسی کرد، مخاطبان و نیز مجریان موسیقی ایرانی از تکنوازی بیش از ظرفیتهای واقعیاش انتظار داشتهاند و در واقع همین انتظارها باعث شده تکنوازیها به بیراهه بروند.
اغلب موزیسینها میخواهند ۴۵ دقیقه تکنوازی کنند و انتظار دارند مخاطبان نیز از آن لذت ببرند در صورتی که این اتفاق دور از واقعیت است. اگر به تکنوازیهای خوب حوزه موسیقی ایرانی رجوع کنیم، متوجه میشویم اغلب این اجراها از نظر مدت زمان بین ۵ تا ۱۰ دقیقه هستند.
«شب ساز ایرانی» در واقع مجالی است برای تجدیدنظر در این مساله. ما میکوشیم تا جایی که میتوانیم در این اجراها به جای آنکه زمان تکنوازیها را بیشتر کنیم، کیفیت را ارتقا دهیم. این کار طبعا تکنوازی را سخت و دشوار میکند زیرا نوازنده برای آنکه بتواند در مدت زمان کوتاه ارتباط احساسی عمیقی با مخاطبش برقرار کند باید در سطح بالایی از هنر نوازندگی باشد. ادعای ما این نیست که چنین تواناییای را داریم، ادعای ما کوششی است هدفمند برای دستیابی به چنین اقبالی.
طولانیشدن تکنوازیها و انتظار بیش از حد از ظرفیتهای این موسیقی باعث شد که تکنوازیها رقیق شده و با عناصر غیر موسیقایی پر شوند. یک تکنوازی که به مدت ۴۰ دقیقه اجرا میشود باید ۱۰ دقیقه چهارمضراب، ۱۰ دقیقه ضربی و مانند اینها داشته باشد و نوازنده برای طولانیتر شدن اجرا آهنگهایی را اجرا کند که عموما ناهمگوناند.
از سوی دیگر با شروع دهه ۸۰ ارائه کنسرت در سالنهای بزرگ با ظرفیتهای چند هزار نفره باب شد که اگرچه در ظاهر، چرخ موسیقی ایرانی را میچرخاند اما از آنجا که تنها به افزایش فلهیی مخاطب مبتنی بود و در آنها موسیقیدانان بیش از آنکه به تناسب محتوا و ظرفیت وجودی موسیقی ایرانی بیندیشند سرگرم شمارش صندلیهای سالن بودند، رفتهرفته مطلق کنسرتدادن مترادف شد با کنسرت در چنین موقعیتهایی. چیزی که کمی بعد نام خود را گذاشت: کنسرت بزرگ. که معنی پنهان آن این بود که کنسرتهای دیگر کوچک و در لایه معنایی پنهانتر، حقیرند. بر چنین بستری اجرای کنسرتهای نخبهگرا و طبیعتا کوچکتر بیش از پیش فاقد توجیه مالی و بیمعنی جلوه کرد. در این شرایط ارائه تکنوازی نیز مجبور شد برای احترام به چند هزار مخاطبی که صندلیها را پر کردهاند دستبهدامن جلوههایی شود که اغلب چندان هم هنری نیستند.
یعنی یک نوازنده برای اجرای طولانیتر در سالنهای بزرگ مجبور است سلیقه عام مردم و مخاطبان حاضر در سالن را در نظر بگیرد؟
وقتی نوازندهیی میپذیرد سالن اجرایش ۳۰۰۰ نفر جمعیت داشته باشد، نمیتواند همه این ۳۰۰۰ نفر را از مخاطبان نخبه انتخاب کند چون اگر ۳۰۰۰ نفر مخاطب نخبه در موسیقی ایرانی داشتیم، الان وضعیت موسیقی ایرانی اینطور نبود. بنابراین موسیقیدان فرضی ما دو راه بیشتر پیش رو ندارد: یا همچنان موسیقی نخبهگرا ارائه میدهد و طبیعتا سالن ۳۰۰۰ نفرهاش را خالی میبیند یا روی میآورد به هر تمهید موسیقایی یا غیرموسیقایی تا سالن پر شود. اینکه امروز ساز و کارهای موسیقی مردمپسند جزو لاینفک برگزاری موسیقی ایرانی از هر گرایش شده است تا حدی معلول همین وضعیت است.
تکنوازیهای اجراهای شب ساز ایرانی بیشتر به صورت بداهه است یا قطعات آوازی و… از قبل مشخص شدهاند؟
قرار ما بر این است که طرح کلی اجرای هر نوازنده در نشستهای پیش از اجرا، با دیگر نوازندههای حاضر در این برنامه در میان گذاشته شود. با این کار دیگر نوازندگان برنامه در جریان اتفاق صوتی آن شب قرار میگیرند. اما این به آن معنا نیست که هنرمندان لزوما باید در شب اجرا آن چیزی را بنوازند که در نشستهایشان نواختهاند. هر چند اگر همانها نیز اجرا شود مشکلی نیست. ما به بداههنوازی به معنایی که رایج شده اعتقاد نداریم چون اساسا این اتفاق نمیتواند به سادگی رخ دهد. در اجرای تکنوازی موسیقی ایرانی قاعدتا بخشهای متر آزاد یا اصطلاحا آوازی میتواند بستر خوبی برای فرار از کلیشهها باشد هرچند که هر موسیقی کلیشههای خاص خود را دارد. به عنوان مثال وقتی نوازندهیی آواز دشتی مینوازد اگر کلیشههای درآمد دشتی را اجرا نکند، نمیتواند حس و حال آن را به خوبی نشان دهد. تصمیم «شب ساز ایرانی» این است که طرح کلی برنامه توسط موسیقیدانان از دو سه ماه قبل مشخص شود. این به معنای
از پیش اندیشیدگی و احترام به شنونده است. در اصل در مراحل مختلف این کار، هر موسیقیدان غیر از تجربههای شخصی که در طول فعالیت هنریاش به دست آورده، اتفاق موسیقاییای را رقم میزند که عناصر اصلی آن از پیش تعیین شده است.
بنابراین ضمن اینکه فرم اصلی اجرا از پیش تعیین شده اما سعی میکنید بداههپردازی نیز داشته باشید. شکی نیست بداههپردازی و تکنوازی نمود و ویژگی اصلی موسیقی ایرانی است. اما در سالهای اخیر میبینیم بداههنوازیها هم اغلب به سمتی رفتهاند که از ذات اصلی موسیقی ایرانی فاصله گرفتهاند. شما با ایده «شب ساز ایرانی» میخواستید برخلاف این جریان حرکت کنید و به نوعی در راه اعتلای موسیقی ایرانی گام بردارید؟
من شخصا این طور فکر نمیکنم. موسیقی ایرانی ذات ویژهیی ندارد که بخواهیم آن را تعالی ببخشیم. به عقیده من موسیقی یک پدیده اجتماعی است و تحت تاثیر حیات اجتماعی انسانها شکل میگیرد. ما هم عدهیی موزیسین هستیم که در طول دوران فعالیت هنریمان کارهای متفاوتی ارائه کردهایم. من دو سال درگیر پروژه «عجملر» بودم، در کنارش تدریس نیز میکردم، نوازندههای دیگر نیز به همین منوال. اما ما در کنار همه این فعالیتها به تکنوازی نیز علاقهمند بودیم. من به عنوان یک موزیسین در جریان تغییراتی که در حوزه موسیقی ایرانی رخ داده هستم و موسیقیهای تلفیقی، چندصدایی و… را نیز دنبال میکنم اما متاسفانه در دنیایی که کاریزمای ابرستارهها همه را فرا گرفته آیا مردم میتوانند فرضا ۴۰ دقیقه به تماشای تکنوازی سهتار بنشینند؟ ما فکر میکنیم که چنین چیزی عملی نیست و فقط میخواهیم ساز بزنیم بدون اینکه با کسانی که موسیقی تلفیقی کار میکنند، مقابله کنیم. موسیقی «شب ساز ایرانی» صرفا موسیقی ایرانی است. هدفمان نیز انتخاب کردن است. ما باید بتوانیم شنوندهمان را به دست آوریم و او نیز ما را انتخاب کند. به همین دلیل هم در اجرایمان سعی کردیم کمتر کسی را برای تماشا دعوت کنیم و بیشتر کسانی که به کنسرت ما آمده بودند علاقهمندان و مخاطبان جدی تکنوازی بودند. هر چند ممکن است این تعداد کم باشد اما ما هم با توجه به همین تعداد سالن کوچکتری را برای این اجرا و اجراهای بعدی انتخاب کردیم. علاوه بر این همان طور که گفتم فضاهای بزرگتر برای تکنوازی موسیقی ایرانی مناسب نیست و کار را سختتر میکند.
چنان که استاد لطفی هم آخرین اجرایی که با گروه «بازسازی شیدا» داشت در همین سالن بود و اعتقاد داشت سالنهای بزرگ نمیتواند بستر مناسبی برای ارائه موسیقی ایرانی خصوصا در زمینه تکنوازی و بازخوانی باشد…
دقیقا. چون شرایط این موسیقی این گونه ایجاب میکند. من شخصا و تنها به سهم خود، به جدی بودن کنسرتهای تکنوازی که بالای ۳۰۰، ۴۰۰ نفر تماشاگر دارد، شک میکنم چرا که موسیقی ایرانی در زمینه تکنوازی نمیتواند تا این حد مخاطب جدی داشته باشد.
بسیاری از موزیسینها معتقدند موسیقی ایرانی به شکل و شمایل امروزیاش کمکم به سمت عامگرایی رفته و ویژگیها و شاخصههای اصلیاش را از دست داده. علاوه بر آن بیم آن هم میرود که با این روند این نوع موسیقی رفتهرفته از بین برود. شما و دیگر هنرمندانی که در شب ساز ایرانی برنامه اجرا کردید، فکر میکنید باید چه بسترهایی را ایجاد کرد که موسیقی ایرانی همچنان مخاطبان خود را داشته باشد؟
من موضوع را این طور نمیبینم زیرا فکر میکنم اگر چیزی از بین میرود باید بپذیریم که زمانهاش تمام شده و از بین رفته است. مگر شما میتوانید وقتی پاییز میشود برای زرد و خشک شدن برگها غصهدار شوید؟ در مورد موسیقی ایرانی نیز وضعیت همین طور است. زمانی شرایط اجتماعی جامعه به گونهیی بود که یک نوازنده مثل آقا حسینقلی یا سرورالملک میتوانستند استاد همه موسیقی ایران باشند و همه این موسیقی در دانش شخصی آنها خلاصه شود. این اتفاق میتوانست در سال ۱۲۷۰ خورشیدی رخ دهد اما در ۱۳۹۳ خورشیدی دیگر چنین چیزی امکانپذیر نیست. همه موسیقی ایران را نمیتوان در هنر یک نفر یا در «تکنوازی» خلاصه کرد. «تکنوازی» زمانی میتوانست بیانگر همه ویژگیهای موسیقی ایرانی باشد که بهرهمندی از آن برای همه مردم مقدور نبود. تنها ناصرالدین شاه و درباریانش به این موسیقی دسترسی داشتند. اما در ۱۳۹۳ خورشیدی هنر تکنوازی هنوز حدود صد نفر مخاطب دارد. این از نظر من از بین رفتن نیست بلکه تغییر شرایط است که باعث شده موسیقی ایرانی و مخاطبانش واقعی شوند. همواره در هر دورهیی تعداد کسانی که موسیقی جدی دوست داشتند کمتر از بقیه بوده و همیشه هنرمندانی بودهاند که ترجیح میدادهاند موسیقی ساده و سبکتری را برای مردم تولید کنند اما آنها الزاما هنرمندان سطح پایینی نبوده و نیستند.
شما موسیقی ایرانی امروز را با موسیقی ایرانی در دوره قاجار مقایسه و اشاره کردید هنر تکنوازی تا به امروز دستخوش تغییرات زیادی شده است اما علاوه بر تکنوازی، گروهنوازی هم در چند سال اخیر تغییرات زیادی کرده و اغلب موزیسینهای مطرح ایرانی به سمت اجرا با گروهها و آنسامبلهای بزرگتر رفتهاند. فکر نمیکنید علاوه بر تکنوازی موسیقی امروز ما به گروههای کوچک نیز نیاز دارد؟ چنان که تجربه یادباد سیامک آقایی ثابت کرد هنوز هم آنسامبلهای اینچنینی مخاطبهای زیادی دارند…
اینکه در قدیم اغلب گروهها کوچک بودهاند به این دلیل است که تعداد موزیسینها نسبت به امروز کمتر بود و آموزش موسیقی نیز آنقدر فراگیر نبود. ما امروز نمیتوانیم منکر شویم که از نظر تعداد نوازندههای خوب نهتنها با دوره آقا حسینقلی که با ۳۰،۲۰ سال پیش هم قابل مقایسه نیستیم. در واقع بدون اینکه بخواهم منکر هنرمندان تاریخ موسیقی ایران باشم باید بگویم ما امروزه نوازندههای تار به مراتب بهتری نسبت به گذشته داریم که تعدادشان هم کم نیست. بنابراین وقتی تا این اندازه تعداد نوازندگان خوب بالا میرود امکان اینکه گروههای بزرگتر و بیشتری هم داشته باشیم، بیشتر میشود. در ضمن اگر ظرفیتهای گروه نوازی را در نظر بگیریم متوجه خواهیم شد که یک گروه بزرگ میتواند چیزهایی را نشان دهد که تکنوازی نمیتواند. چنان که با اجراهای گروهی نیز نمیتوان جزییاتی که در یک تکنوازی قابل برجسته شدن هستند نشان داد. علاوه بر اینها بسترهای زمانی که یک کنسرت برگزار میشود نیز موثر است. به عنوان مثال در سال ۱۳۶۷ محمدرضا شجریان سه شب کنسرت داشت و هر شب با یک نوازنده به روی صحنه رفت. یک شب داریوش پیرنیاکان (تار)، یک شب محمد موسوی (نی) و یک شب جلال ذوالفنون (سهتار). این اجراها بر مبنای بداههخوانی و بداههپردازی بود و موسیقی خاصی به شمار میرفت؛ اما مردم در آن سال از آن اجراها استقبال ویژهیی کردند چون شرایط دهه ۶۰ حاکم بود و هیچ کنسرتی برگزار نمیشد. اما در ۱۳۸۷ شجریان با گروه «شهناز» به روی صحنه میرود و حتی سازهایی را ابداع میکند که به نظرش موسیقی ما صدای آنها را کم دارد. به هر حال این هنرمند احساس کرده این جنبهها برای موسیقی ایرانی لازم است. بنابراین اگر کاری تاثیرگذار باشد، اثرش را خواهد گذاشت. من هیچ ایرادی نمیبینم که یک موسیقی فراگیر شود چون بین فراگیری و مردمپسندی موسیقی رابطه یک به یک و مستقیمی نمیبینم. در هر شرایطی همواره نخبگانی وجود دارند که در زمینه موسیقی جدی کار میکنند بنابراین هیچ ترسی وجود ندارد که موسیقی جدی از بین برود. این نوع موسیقی همیشه خواستار کمتری داشته است. مگر در اروپا که فرهنگ و تاریخ مدونی چند درصد مردم باخ یا مالر دوست دارند؟ به همین دلیل نیز موسیقیای که در سطح شهر یا رادیو– تلویزیون پخش میشود موسیقی خاصی نیست ولی دانشگاهها و کنسرواتوارهای موسیقی، کارخودشان را در زمینه موسیقی جدی انجام میدهند. اما برگردم به آنچه در پرسش مطرح کردید. به نظر من استقبال از یک آلبوم در ایران کنونی الزاما علتهای موسیقایی ندارد. مگر چند گزینه برای شنیدن وجود دارد؟ اگر جامعه به لحاظ هنری و موسیقایی باز بود آن وقت بهتر میشد در این باره داوری و قضاوت کرد.
یعنی فکر میکنید خوراکهای موسیقایی مردم تنوع کمی دارد؟
دقیقا. چون وقتی جامعه باز هنری نداشته باشیم مسائلی در موسیقی رخ میدهد که ربطی به آن ندارد. نوازندههای ایرانی برای اینکه تمام هنرشان را نشان دهند به اندازه دسته سهتار فرصت دارند لذا دور از انتظار نیست که اتفاقاتی روی این دسته ببینیم که جایش مثلا در موسیقی راک یا هویمتال است.
اما شاید رد این کاستیها را باید در موسیقی ایرانی جستوجو کرد. موسیقی ایرانی بعد از انقلاب از دهه ۶۰ تا اوایل ۷۰ یکه تاز میدان بود اما به محض اینکه موسیقی پاپ با آثار قاسم افشار، خشایار اعتمادی و… پخش شد رفته رفته مخاطبانش کمتر شدند. فکر نمیکنید ظرفیتهای کم این موسیقی برای به روز شدن بوده که امروزه مخاطبان کمتری نسبت به دیگر موسیقیها دارد؟
من ایرادی نمیبینم چون این نوع موسیقیها باعث شدهاند عدهیی واقعیتر با موسیقی ایرانی ارتباط برقرارکنند. به نظر من، دوام یک اثر هنری بیش از آنکه به سیاستهای هنری مربوط باشد به نوع ارتباط مردم با آن و نیز به واقعی بودن آن ارتباط ربط دارد. موسیقی ایرانی در این سرزمین ریشه دارد اما الزاما رابطه همه لحظههای مردم با آن واقعی نخواهد بود. مردم هر روز و هر لحظه نمیتوانند موسیقی ایرانی گوش کنند. کما اینکه شعری مثل شعرحافظ هم برای همه احوالشان کفایت نمیکند.
برنامههایی مثل «شب ساز ایرانی» که مخاطبان محدود و خاصی دارد تا چه اندازه به کمکها و حمایتهای دولتی نیازمند است؟
من امیدوارم دولت ما را هیچ حمایتی نکند و نسبت به این برنامه بیتوجهی نشان دهد تا این ایده بتواند زنده بماند و به حیات هنری خود ادامه دهد. فرهنگ را اهالی فرهنگ و انسانهای فرهنگی میسازند و ارتقا میدهند و چنین افرادی الزاما در دولتها وجود ندارند یا شاید بهتر است بگوییم اغلب وجود ندارند. اهل فرهنگ خانههای خود را دارند: دانشگاهها. فرهنگ دولتی فرهنگ پر سر و صدایی است اما قطعا بالنده نیست. وظیفه دولت حمایت از نوع خاصی از موسیقی نیست. دولت باید آزادی و امنیت اجتماعی و اقتصادی هنرمندان را تامین کند تا در سایه آن بتوانند کاری را که میپسندند ، پیش گیرند.
دیدگاهتان را بنویسید