نیوشا مزیدآبادی: آلبوم «نه فرشتهام نه شیطان» اسفند ماه سال گذشته در زمانی وارد بازار موسیقی شد که مردم کمتر در قید و بند بازار نشر موسیقی بودند. با این حال این آلبوم با استقبال گستردهیی از سوی مخاطبان روبهرو شد. با وجود استقبال چشمگیر مردم کار جدید تهمورس پورناظری و همایون شجریان نقدهای زیادی را در فضای موسیقی از سوی منتقدان و برخی موزیسینها متوجه خود کرد. «نه فرشتهام نه شیطان» نه براساس شاخصههای موسیقی اصیل ایرانی قابل تحلیل بود و نه براساس شاخصههای موسیقی تلفیقی. اما چطور میشود که یک اثر موسیقایی که از سوی منتقدان مورد بیمهری قرار گرفته است اینچنین مورد استقبال مردم قرار گیرد؟ تهمورس پورناظری به عنوان آهنگساز این اثر معتقد است هیچوقت در قید و بند ژانر خاصی از موسیقی نبوده و تنها هدفی که در این آلبوم دنبال میکرده ارتباط احساسی و نزدیک با مخاطبانش بوده است. در این گفتوگو به تفصیل میخوانید که آهنگساز تا چه حد به این مهم دست یافته است.
آلبوم «نه فرشتهام، نه شیطان» قسمتها و قطعات مختلفی دارد که هر یک از این قطعات در ژانرهای متفاوتی هستند. بسیاری با نگاه به چند قطعه از این آلبوم معتقدند که ژانر کلی اثر پاپ است. شما به عنوان آهنگساز و خالق اثر فکر میکنید فرم کلی آلبوم متعلق به چه ژانری است؟
در این آلبوم هشت اثر وجود دارد که فرمهای متفاوتی از هم دارند از این رو، هم میتوانیم تکتک قطعات را بررسی کنیم و نظر دهیم و هم با دید کلی درباره آن صحبت کنیم. به عقیده من سبک این اثر سبک «موسیقی معاصر ایران» است چون نه مدرن است و نه سنتی. به عنوان مثال قطعه «چرا رفتی؟» فرم ارکسترال غربی دارد که با توجه به شعر آن که لایت و ساده است آهنگسازی لایتی هم روی آن صورت گرفته است. قطعه «شتک» نیز فرمی دارد که تاکنون در موسیقی آوازی و سازی ایران تجربه نشده است. من در «شتک» از پردههایی استفاده کردهام که در زیر هیچ ژانری از موسیقی ایرانی قرار نمیگیرد. ممکن است گوشههایی از این قطعه خواص موسیقی کلاسیک ایرانی یا موسیقی تنبور را داشته باشد اما از دید من در مجموع یک فرم آوازی مستقل دارد. قطعه
«در حصار شب» نیز با توجه به آنکه ترکیب دو نوع موسیقی است به عقیده من فیوژن (تلفیقی) است. البته باید این نکته را نیز یادآور شوم که تعریف موسیقی فیوژن در ایران کمی غلط است. اینکه صرفا دو ساز از دو نقطه مختلف جهان کنار هم قرار بگیرند، موسیقی تلفیقی ایجاد نمیکند. در اصل زمانی یک آهنگساز کار تلفیقی ارائه میدهد که دو فرهنگ موسیقایی مختلف را در کنار هم قرار دهد و بیان موسیقایی جدیدی خلق کند. در غیر این صورت ما میتوانیم آثار دوره گلها را نیز تلفیقی بدانیم چون ارکستر غربی با موسیقی ایرانی تلفیق شده است!
این بررسی شما از تکتک قطعات است. اگر فرم کلی این آلبوم را مد نظر قرار دهیم شما آن را در چه ژانری میبینید؟ با توجه به نظر منتقدان اثر، قبول دارید که این آلبوم پاپ است؟
به عقیده من هر کاری که دیده میشود طبیعی است که موافقان و منتقدان جدی داشته باشد اما فقط نقد؛ چون معتقدم کسی حق مخالفت با هیچ اثری را ندارد مگر اینکه قانون ویژهیی وضع شده باشد. مثلا قانون است که هر کسی از چراغ قرمز رد شود تخلف کرده، اگر با این دید به آلبوم « نه فرشتهام، نه شیطان» نگاه کنید من در طول ۴۸دقیقه این آلبوم سراسر خطا کردهام و از تمام چراغ قرمزهایی که در موسیقی ایرانی بوده است رد شدهام اما آیا اساسا هنر چراغ قرمز دارد؟ عکسالعمل کسانی که این آلبوم را دوست دارند طبیعی است چون عموما کسانی هستند که موسیقی نه هویتشان است و نه زندگیشان و از آن به عنوان یک اتفاق لذتبخش استفاده میکنند. اما در مجموع کسانی که میخواستند منتقد باشند در اصل با این اثر مخالفت کردند و این مساله من را ضمن اینکه بسیار متاسف کرد به فکر هم فرو برد.
تاسف از چه موضوعی؟
از این همه خشونت! مخالفتهایی (منظورم نقدها نیست) که با این کار در اینترنت و فضای مجازی شده بود برایم بسیار عجیب بود. خصوصا خشونت رایج در همه آنها. بخشی از مخالفتهایی که با این آلبوم میشد مربوط به یک جریان سیاسی بود که در مقابل از اثری از یک خواننده روز به مزد موسیقی نام میبردند و تکلیف این قضیه روشن است اما کسانی که اهل موسیقی هستند اصلا برایم قابل درک نیست که تا این حد در ابراز نظراتشان خشونتآمیز رفتار کنند. من تا به امروز در مورد سبک موسیقایی و آهنگسازیام صحبتی نکردهام و این اثر در هر ژانری از دید آنها باشد برایم مهم نیست. من روز رونمایی آلبوم گفتم که هنگام ساخت آن هیچ هدفی جز اینکه با مخاطبانم رابطه احساسی برقرار کنم، نداشتم. نه میخواستم چیزی را به کسی ثابت کنم و نه میخواستم بگویم که این کار سنتی است یا پاپ یا… اینکه بگویند این آلبوم پاپ است یا از سر کمسوادی مخالفان است یا از بیانصافیشان چون به هیچوجه پاپ نیست. شعر «چرا رفتی؟» بار معنایی احساسی، انسانی، لطیف و عاشقانه محض دارد که برای همه ما ملموس است. مصرع « به سر سودای آغوش تو دارم» یک حس قابل درک برای همه انسانهاست بنابراین روی چنین شعری نمیتوان موسیقی سنگینی گذاشت که چگالی آن با وزن و احساس شعر همخوانی نداشته باشد. اگر هم موسیقی سنگینی داشته باشد اثرگذار نمی شود.
بنابراین برای شما این تأثیرگذاری از هر چیزی ارزشمندتر بوده است…
مسلما. به عقیده من اثری موفق میشود که سه فاکتور اصلی آن یعنی شعر، موسیقی و اجرا با هم همخوانی داشته باشند. آهنگساز باید وزن شعر را درک کند و برای آن موسیقی هم وزن و اجرایی درست در نظر بگیرد. در این صورت یک اثر موفق میشود و اصلا فرقی نمیکند در چه ژانری باشد. این اتفاق در همه انواع موسیقی رخ میدهد مثلا قطعه «مردان خدا» را همه شنیدهاند و دوست دارند چون شعر، موسیقی و اجرا با هم همخوانی دارند. علاوه بر این اگر بخواهیم در مورد موسیقی پاپ نظر دهیم باید بگویم به نظر من موسیقی پاپ یکی از زیباترین انواع موسیقیهاست چون میتواند به سادگی با مخاطب ارتباط برقرار کند. در اصل ارزش موسیقی به اجرای آن است نه نوع موسیقی. مگر همه آثار موسیقی سنتی ایران یا کلاسیکهای غربی ارزشمند هستند؟اجرای موسیقی است که به هر نوع آن ارزش میدهد. موسیقی پاپ تعریف خاص خودش را دارد و اگر بخواهیم در آثار موسیقایی دقیق شویم وقتی آلبوم «نه فرشتهام، نه شیطان» را در ژانر پاپ قرار میدهند معلوم است آن را کامل و دقیق نشنیدهاند. مثلا قطعه « همه هیچم» یک شعر عصیانزده فلسفی و جنونآمیز دارد که شاعر در آن خودش را به چالش کشیده است. به نظر شما برای چنین شعری چه موسیقی میتوان ساخت؟ ملودی که قرار است روی این کلام بیاید مسلما نمیتواند یک موسیقی لایت یا کلاسیک و سنتی باشد. باید موسیقی از جنس شعر باشد تا با آن همخوانی داشته باشد. گامهایی که من در این قطعه استفاده کردهام گامهایی هستند که تقریبا در موسیقی سنتی استفاده نشدهاند. در اصل از شعر، فضایی را گرفتهام که شنونده را به جایی میبرد که اصلا انتظارش را ندارد. بیت « منم آن ردای تنگی که به جز منش نگنجد/ نه فلک بر آستانم نه خدا در آستینم» را چطور میتوان با زبان موسیقی بیان کرد وقتی خودش تعریفی ندارد؟ ترکیبسازی را نیز در این اثر به گونهیی انتخاب کردهام که نا متعارف باشد اما نه نامتعارفی که فقط فرق کند. من اصلا در پی تفاوت با دیگران نیستم.
در این آلبوم قطعات آوازی، از پیش طراحی شدهاند در صورتی که در موسیقی ایرانی اصل آواز بر مبنای بداههخوانی و بداههپردازی است. چقدر از این طراحیها از پیش تعیین شده بود و تا چه اندازه همایون شجریان در طراحی این قطعات آوازی با شما همفکری کرد؟
در موسیقی ایرانی، اصول آهنگسازی برمبنای بداههپردازی است. وقتی یک آهنگساز ایرانی تصنیفی میسازد در آغاز، بداههپردازی کرده است و سپس آن بداهه را پختهتر میکند و میپروراند. من چند جای دیگر هم شنیده بودم که میگفتند اینکه آواز طراحی میشود به بداههخوانی لطمه وارد میکند. اما این را باید بگویم که بیش از ۵۰ درصد آوازهایی که خوانده میشوند نه بداههاند و نه طراحی شده بلکه مدام شعرهای گوناگون را در بسترهای ردیف موسیقی دستگاهی که تکراری است، قرار میدهند. ۳۵-۳۰ درصد آوازهایی که خوانده میشوند بداهه نیستند اما طراحی شدهاند. کمتر از ۱۰ درصد آوازهای موسیقی ایرانی در همان لحظه اجرا شکل میگیرند. بنابراین طراحی آوازهای این آلبوم هیچ منافاتی با اصول موسیقی ایرانی ندارد. همایون به آوازهای این آلبوم به عنوان یک اثر ساخته شده نگاه کرد. تفاوتهای آن را هم با فرمهای آواز سنتی به خوبی میتوان دریافت. اما باید این نکته را هم یادآور شوم که همایون شجریان شجاعتی مثالزدنی از خودش نشان داد چون اسم شجریانها با آواز گره خورده است و همایون به عنوان فرزند استاد آواز ایران با خواندن قطعات این مجموعه هم جسارت و هم توانمندی خود را نشان داد.
دقیقا یکی از واکنشهای منفی که متوجه این اثر شد، این بود که شما و همایون شجریان به عنوان فرزندان موزیسینهایی که چکیده موسیقی ایرانی هستند کاری متفاوت نسبت به موسیقی اصیل ایرانی انجام دادهاید…
همایون شجریان تا به امروز کارهای متفاوت دیگری هم انجام داده اما چرا تا امروز چنین واکنشهایی نسبت به آنها داده نشده؟ سوال من اینجاست که مگر کسی برای ما قانونی تعریف کرده است که بر مبنای آن فعالیت کنیم؟ حکایت ما شده حکایت ملانصرالدین. اگر مثل پدرانمان قدمبرداریم میگویند داریم تقلید میکنیم و اگر متفاوت کار کنیم میگویند از سنت خارج شدهایم. به عقیده من هر کاری که از طرف مخاطبان مورد استقبال قرار میگیرد و دیده میشود از طرف عدهیی به چوب ملامت کشیده میشود اما این انصاف نیست که دست هنرمند را برای خلق اثر هنری بگیرند. کما اینکه موسیقی امروز ما حتما در یک زمانی موسیقی مدرن و نویی بوده است. تاریخ این فرم از تارنوازی مگر به چند سال پیش برمیگردد؟ اگر با این دید بسته به مساله نگاه کنیم باید جلیل شهناز را به سبب همه نوآوریها و چارچوبشکنیهایش اعدام کنیم چرا که متمدنتر از او در تاریخ موسیقی ایرانی وجود ندارد. به عقیده من جلیل شهناز به هیچوجه سنتی نبود. نگاهی که او به عنوان یک موزیسین به مقوله موسیقی داشت هیچ ربطی به سنت ندارد. این اظهارنظرهایی هم که اشاره کردید ناشی از توهم و کمسوادی است. در آثار موسیقی ایرانی هنرمندان زیادی آثاری منتشر کردهاند که از «چرا رفتی» است به موسیقی پاپ نزدیکتر ولی کسی به آنها واکنشی نشان نمیدهد و همه با عنوان سنتی آنها را پذیرفتهاند. من اصلا نمیپذیرم که کسی به موسیقی به شکل یک حکم یا خط قرمز نگاه کند. ارزش موسیقی همانند دیگر هنرها در تاثیرگذاری آن است. موسیقی باید اثر احساسی مثبتی در شنونده ایجاد کند.
شما در این آلبوم از نوازندههای غربی برای همکاری استفاده کردهاید. مسلم است در ایران نوازنده سیتاری به مهارت شجاعت حسینخان وجود ندارد. استفاده از این نوازندگان غربی شاید از یک جنبه برای وجهه جهانی و بینالمللی کار باشد اما بسیاری از منتقدان معتقدند شما با بهکارگیری نوازندگان غربی، هنر نوازندههای ایرانی را زیر سوال بردهاید. چطور شد که تصمیم گرفتید برای اجرای این اثر از این نوازندهها استفاده کنید؟
چرا این کار را نکنیم؟ مگر کسی میپرسد که چرا فیلم «محمد رسولالله» را یک گروه امریکایی ساختهاند. ما نوازندهیی مثل شجاعت حسین خان یا رامون در ایران نداریم. نوازندهیی که با بوچلی ساز میزند و در خانواده اسپانیایی به دنیا آمده بدون شک موسیقی فلامینکو را از یک ایرانی بهتر اجرا میکند، چنان که یک ایرانی تار را بهتر از یک نوازنده غربی مینوازد. از طرف دیگر دلیل اصلی من این بود که میخواستم در این آلبوم، به لحاظ صدادهی ضبط، تمام استانداردهای جهانی را رعایت کنم. متاسفانه ما در ایران استودیوی استانداردی نداریم و همه سازهای نوازندگان کلاسیک در ایران از کیفیت پایینی برخوردارند. اگر تمام سازهای موجود در بازار ایران و سازهای نوازندگانمان را روی هم بگذاریم به قیمت ارکستری که این کار را زدهاند، نمیرسد. قطعه «چرا رفتی» به لحاظ تکنیکی اصلا پیچیده نیست و نوازندگان کلاسیک ایران به راحتی میتوانند آن را اجرا کنند اما ویولنهای ۳۰۰- ۲۰۰ هزار دلاری با ویولنهای ۲۰ میلیونی تفاوت صدایی زیادی دارند. همه نوازندههای کلاسیک در ایران دوست دارند ساز خوب داشته باشند و با اینکه عمرشان را برای موسیقی کلاسیک گذاشتهاند اما درآمدشان کفاف خرید ساز گرانقیمت را نمیدهد. دولت باید این امکان را برای آنها فراهم کند که متاسفانه نمیکند. بنابراین اصلا بحث برتری دادن نوازندگان این آلبوم به نوازندگان ایرانی نیست. از طرف دیگر چه اشکالی دارد که از نوازندگان نامدار جهان در آثارمان استفاده کنیم. من در رونمایی آلبوم هم عنوان کردم که جهانی شدن موسیقی ربطی به نوازنده ندارد. حاج قربان و شاه میرزا مرادی در جشنواره آوینیون سال ۱۹۹۰ چنان درخشیدند که روزنامهیی مثل لوموند از آنها نوشت. موسیقی جهانی به عقیده من یعنی موسیقی که جهانیان آن را بشنوند و بپذیرند. این موسیقی میتواند در هر قالب یا ژانری باشد. متاسفانه موسیقی ما در جهان شناخته شده نیست و بازاری ندارد چرا که برای آن هیچ کاری صورت نگرفته است .
شما در نشست خبری آلبوم اشاره کردید که این آلبوم را برای جایزه «گرمی» رجیستر خواهید کرد چقدر موقع ساخت و خلق این آلبوم به برنده شدن این جایزه فکر کردید؟
من در بسیاری از خبرها حتی شنیدهام که این اثر کاندیدای جایزه «گرمی»هم شده در صورتی که اصلا چنین نیست. در ایران قطعه چرا رفتی مورد استقبال قرار گرفته اما وقتی در امریکا برای چندین نفر که در
World Music افراد شاخصی هستند کار را گذاشتهام، گفتهاند حتما برای انتشار در امریکا باید ترتیب قطعات را عوض کنم.
دقیقا. اغلب کارهایی که از ایران کاندیدای جایزه «گرمی» شدهاند در قالب موسیقی اصیل ایرانی هستند. مثل فریاد…
بله آنها در پی موسیقی اصیل هستند مثلا قطعه «دل به دل» برای آنها جذابتر است. من در تمام این آلبوم سعی کردم با بیان موسیقایی سادهیی احساسم را با مخاطب در میان بگذارم. فقط در قطعه «همه هیچم» به عمد کارهای فنی کردم. جالب اینجاست که بهترین قطعه این آلبوم از دید من و همایون شجریان قطعه «شتک» است که اتفاقا نسبت به بقیه قطعات کمتر شنیده شده است.
شاید به این دلیل است که این قطعه نسبت به بقیه قطعات این آلبوم فضای شعری متفاوتی دارد چراکه شعر آن عاشقانه یا اجتماعی نیست و در اصل بیانی فلسفی دارد…
به نظر من در این آلبوم «شتک» اصلا قابل قیاس با دیگر قطعات نیست من مطمئنم اگر این قطعه ۵- ۴ سال پیش منتشر میشد بسیار مورد استقبال قرار میگرفت اما الان فضای سیاسی اجتماعی تغییر کرده است. به طور کلی در این اثر شعر برای من مقوله مهمی بود. شعر باید قلب من را بلرزاند و در صورتی که این حس به من دست دهد میتوانم برایش آهنگسازی کنم. به عنوان مثال «چرا رفتی» از آن دست شعرهایی بود که قلب مرا به لرزه درآورد و ملودی آن همان لحظه به ذهنم خطور کرد. برای تنظیمش هم وقتی قرار شد دیوید گارنر آن را تنظیم کند در مورد انتخاب گامش مردد بودم چون اگر گام اولی را میگرفتم خیلی لطیف بود و گام دوم بسیار بالا. بنابراین فکر کردم بهترین کار این است که در گامها مدولاسیون انجام دهم و میبینید که سه نوع «چرا رفتی» با سه حال مختلف در این قطعه وجود دارد. اولی از سر دلتنگی، دومی از روی کلافگی و سومی از روی جنون و دیوانگی است. خیلیها به این قطعه تکنیکی نگاه کرده و گفتهاند همایون شجریان در اوج قطعه چنین و چنان کرده است، در صورتی که اصلا ما در این قطعه در پی اثبات توانایی هایمان نبودیم. ما میخواستیم احساس و تصویری را با موسیقی بیان کنیم. تکنیک آوازخوانی همایون ثابت شده است. در قطعه «کولی» هم وقتی قرار شد این کار را در این مجموعه بگذاریم، فکر کردیم بهترین کار این است که برای سادگی اجرا از هیچ افکت تکنیکال صدایی استفاده نکنیم. ما هیچ کاری در موسیقی ایرانی نداریم که اکو و طنین نداشته باشد. چنان که در معماریمان نیز به دنبال طنین هستیم. در سهتاری که من در این قطعه زدهام سرعت و تکنیکم را به صفر رساندهام، حتی در برخی موارد خیلی سادهانگاری هم دارد. من مخصوصا این کار را کردهام وگرنه میشد که صدها پاساژ اجرا کرد. شعر، ملودی، سه تار من و آواز همایون باید در سطحی میبود که اصلا دیده نمیشدند. وقتی که «کولی» را میشنوید هیچ چیزی را نمیبینید. نه سهتار را میشنوید نه خواننده را میبینید و نه ضبط استودیویی، فقط موسیقی است که شما را با خود همراه میکند، نه اشخاص.
در قطعه شتک هم چنین حال و هوایی احساس میشود…
برای نخستین بار است که این را میگویم. سه تار آواز شتک یک اتفاق بود. همایون همه کار را به صورت اتود اجرا کرد و من هم سولوهای کار را اتود زدم و قطعه را برای اخذ مجوز به ارشاد فرستادیم. پروسه مجوز گرفتن بیش از یک سال طول کشید و ما در این مدت سولوهای اصلی را زدیم و میکس کردیم. وقتی سولوی اصلی شتک را زدم احساس کردم اصلا فایدهیی ندارد و آن اتود اولیه از همه بکرتر و عجیبتر بود. صدای سه تاری که در شتک میشنوید، اتود است و هیچ ادیتی روی آن صورت نگرفته، حتی کم و کاستیهایی هم دارد اما من در پی حس و حال بودم نه تکنیک یعنی کاملا بداهه است و قرار بود به عنوان الگوی کار باشد.
یکی از نقدهایی که متوجه آلبوم شد پیرامون کلیپ «چرا رفتی» بود. چطور شد که تصمیم گرفتید این کلیپ را در فضای مجازی منتشر کنید؟
شب، بعد از مراسم رونمایی وقتی به خانه آمدیم متوجه شدیم مردم در فضای مجازی فیلمبرداری مراسم رونمایی و مشخصا کلیپ «چرا رفتی» را با کیفیت پایین در اینترنت گذاشتهاند پس تصمیم گرفتیم با کیفیت بالا آن را برای مخاطبانمان در یوتیوب منتشر کنیم. البته در ابتدای آن یک نوشته اضافه کردیم که این کلیپ مختص مراسم رونمایی آلبوم است ولی کمتر کسی آن را خواند!
اساسا ایده اولیه پخش کلیپ در مراسم رونمایی از طرف چه کسی مطرح شد؟ وچطور شد که سفارش ساخت این کلیپ را به باران کوثری دادید؟
ایده اولیه را خودم مطرح کردم چون میخواستیم مخاطبانمان موسیقی را با کیفیت خوب در تالار وحدت بشنوند و چون بعد از آن نشست خبری داشتیم، میخواستیم خبرنگاران بدانند در چه موردی سوال کنند بنابراین فکر کردیم کلیپ سادهیی که هیچ اثری نگذارد برای قطعات بسازیم که پس زمینهیی برای پخش موسیقی باشد. من با تمام کسانی که در این مجموعه با من همکاری کردند رفاقت صمیمی دارم و آنها بدون هیچ چشمداشتی این مجموعه را برای ما ساختند. آنها در اصل میخواستند به ما کمک کنند اما نمیدانستند در این مسیر مورد بیمهری قرار میگیرند.
قصد اجرای کنسرت این آلبوم در ایران را ندارید؟
بالاخره کنسرت این کار را برگزار خواهیم کرد اما تاریخ آن مشخص نیست.
اگر قرار باشد در ایران اجرا داشته باشید از همان نوازندههای غربی استفاده میکنید؟
با آنکه این کار تعداد زیادی مخاطب دارد اما به ما اجازه اجرا در محل بزرگ را نمیدهند. شاید به زعم آنها تماشاگر موسیقی آدم بیفرهنگ و سطح پایینی است و خطرناک است که یک جا دور هم جمع شوند. ما میتوانیم در سالنهای ورزشی اجرا داشته باشیم. مگر کنسرتهای بزرگ دنیا کجا اجرا میشوند؟ در مورد صدابرداری هم میتوانیم از صدابرداران غربی استفاده کنیم. نمیتوانیم از چهرههای برجستهیی که در آلبوم همکاری داشتهاند، استفاده کنیم چون دستمزدهای بالایی دارند و نمیشود دستمزدهای آنها را با اجراهای کوچک در حد سه هزار نفر تامین کرد.
شما اشاره کردید فرآیند مجوز گرفتن این آلبوم بیش از یک سال طول کشید. با توجه به آنکه سیاستهای فرهنگی در اولویت کارهای هر دولتی است و دولت آقای روحانی نیز از این قاعده مستثنی نیست چقدر به سیاستهای فرهنگی دولت تدبیر و امید، امیدوار هستید؟
آقای روحانی در جمع هنرمندان بسیار حرفهای خوبی زد اما این آلبوم به عقیده من یک اتفاق برای موسیقی فرهنگی ایرانی است. شکر خدا من در این آلبوم سهمی دارم اما اگر نداشتم دستم بازتر بود تا راه استفاده از پتانسیل فرهنگی جالبی را که دارد بیش از امروز گوشزد کنم.چون بعد از سالها اثر موسیقی منتشر شده است که بازاری و یکبار مصرف نیست و شعر و موسیقی و هنرمندانش ارزشگرا هستند. از طرف دیگر به یک باره جامعه بزرگی از اقشار مختلف با فرهنگهای گوناگون را متوجه خودش کرده است. به عقیده من این فرصتی مغتنم برای تمام مسوولان فرهنگی این مملکت است که از هنر حمایت و دفاع کنند. این انتخاب خودشان است که مثل تمام هنرمندان شاخص هر کشوری که میتوانند به تعداد مخاطبانشان یک اجرا داشته باشند به ما نیز اجازه یک اجرا برای همه مخاطبانمان را بدهند. اجرایی که وقتی تصویر آن منتشر میشود به جهانیان بگوییم در یک شب ۵۰ هزار نفر در ایران این موسیقی را دیدهاند. به مردم خودمان نشان دهیم که موسیقی فرهنگی می تواند در چنین سطحی از هنر و مخاطب اجرا شود. دقیقا دولت باید این تیزهوشی را داشته باشد که در سالی که اسم فرهنگ هم بخشی از آن است از ما به عنوان پسران این سرزمین و از اجرای این آلبوم به عنوان یک اثر فرهنگی و ارزشمند حمایت کند. همچون دولت قبل ترجیح بر اشاعه هنرهای وارداتی داشته باشد یا صادرات مردم برای دیدن کنسرت به دوبی و…
یادداشتی به بهانه انتشار آلبوم نه فرشتهام نه شیطان
چند گزاره درباره یک اثر
محمود توسلیان: جهان امروز ما، کیهانی لایتناهی از دادههای ناپرداختهیی است که انسان معاصر در مواجهه با آنها به «نمیدانم»ها میرسد و در نهایت ذهنش مانند لابیرنتهای تو در تویی بیپایان دنبال همهچیز میگردد و دست مییازد تا بتواند از این نه تو- آن طور که خودش میخواهد- بیرون بیاید.
در این سیر هنرمند/خلاق مدام در تغییر است. از شکلی به شکل دیگر و از گونهیی به گونه دیگر. آنچه در این میان مدام خود را یادآوری میکند، یادها و فراموشیهاست. در واقع در چنین جهانی، هنر به آن پایداری که مانا باشد، نمیرسد.
آلبوم نه فرشتهام نه شیطان با این عنوان طولانی –شاید- از همان ابتدا میخواهد به هر بهانهیی که شده مانع این فراموشی و موجب مانایی شود. این اثر به واسطه حضور تهمورس پورناظری و همایون شجریان از یک ویژگی خاص برخوردار است و آن دو مولفی بودن آن است و همین دو مولفی بودن موجب تشتتی شده است که آن را در کلیت اثر میشنویم. به نظر میرسد مولفان سعی بر آن دارند که هر آنچه موجود است را در قالب یک پکیج در کوتاهترین زمان در اختیار شنونده بگذارند.
اگرچه این میتواند حاکی از تعهد هنرمند به مخاطبانش باشد اما نباید فراموش کرد که در یک اثر نمیتوان همه سلیقهها را راضی کرد. در مطلبی دیگر درباره این آلبوم اشاره کرده بودم که استفاده از حداکثرها میتواند امکانات بسیاری را فراهم کند اما و اگر این حداکثرها در راستای تکامل آن اندامواره موسیقایی نباشد، بیشک به یک چندتکهگی منجر خواهد شد. اثر آنچنان که با وجود قطعاتی منسجم و شنیدنی، مجموعه نه فرشتهام نه شیطان از آن انداموارگی برخوردار نیست.
به لحاظ فرم آنچه در این میشنویم، به کار بردن فرمها و ژانرهای متفاوت است که موجب میشود مخاطب در گونه گزینی خود دچار اختلاط و التقاط شود. نخستین قطعه این آلبوم- به نام چرا رفتی که به مدد آن تصاویر و صد البته ملودی روان و سادهیی که دارد- درنهایت با استفاده از هارمونی غربی و ارکستراسیون آن فرهنگ به موسیقی کلاسیک غربی طعنه میزند و سر آخر هم شاید باید آنچه میشد، نشده است. این تعارض و چندپارگی را به وضوح میتوان در سایر قطعات هم شنید.
این تشتت و عدم همسویی عناصر، وقتی به کلام-لایه مفهومی اثر- میرسد دوباره رخ مینمایاند. نه فرشتهام نه شیطان به جهت برخورداری از کلام سعی دارد علاوه بر تغزل از سویههای اجتماعی شعر پارسی نیز بهره ببرد. نکته قابل تامل در این خصوص اینکه مولفان به هنگام انتخاب شعر هم از غزل عارفانه سود جسته و هم از غزل عاشقانه، هم نگاهی اجتماعی به این موضوع داشتهاند. همایون شجریان در اجرای قطعات- به خصوص آن آوازگونهها- به سویی رفته که شاید بتوان به آن مینیمالیستی عنوان داد. اجرای فاصلههای بالای ششم و نرمشهایی که در صدای او وجود دارد، دلپذیری خاصی به صدای او میدهد اما در مجموع نمیتوان حضور او در این اثر را چیزی فراتر از آوازهای خوب او ارزیابی کرد.
همان طور که آمد این مجموعه درصدد است هر نگاهی را راضی کند و از هر شاخهیی گلی بچیند. در واقع حرکت این مجموعه، رفتن به سمت موسیقی مردمی/پاپ است اما نه از جنس که خود فراموشی ایرانی داشته باشد که بالعکس. به هر حال هنرمندان مولف این آلبوم تلاش دارند که ردی عمیق از فرهنگ موسیقایی خودمانی در این مجموعه بر جای بماند. اما جهان برساخته هنرمندان نوجو در کجای تاریخ آن هنر قرار میگیرد. انگار پایان دوره غولها فرار رسیده و موسیقی هم چیزی است در کنار دیگر محصولات سبد کالایی که هنوز هم موسیقی در آن چندان جایگاهی ندارد. گویی هنر معاصر چندان میانهیی با تاریخ و جاودانگی ندارد و محصول خود را در لحظهیی که لازم استخراج میکند و تمام میشود.
دیدگاهتان را بنویسید