علیرضا افتخاری در گفتوگو با «حاشیه» که چند ماه پیش منتشر شد، بسیار عصبانی است، آنقدر که ناچارا بخشهایی از حرفهایش در این مصاحبه حذف شده است.
صابر محمدی، نگار حسینخانی-در هفتهای که گذشت، باز هم علیرضا افتخاری با اقدامی عجیب همه را شوکه کرد: رضا رشیدپور، مجری سابق تلویزیون در صفحه فیسبوکش نوشت که افتخاری قطعهای به نام «گل نسرین» را به نسرین ستوده، زندانی سیاسی تازهآزادشده تقدیم کرده و چون این کار را با عمق احساس انجام داده حاضر نیست دراینباره حرف بزند. حالا برخی این اقدام او را در ادامه نامهای که مدتی پس از انتخابات ریاستجمهوری اخیر به محمدرضا شجریان نوشت و در راستای تلطیف فضا نسبت به خودش تعبیر میکنند. این عده، فعل او را چه زمانی که به شجریان نامه نوشت و از در دوستی برآمد چه حالا که اثرش را به یک زندانی سیاسی تقدیم کرده، مثبت ارزیابی میکنند. همه میدانند که شجریان زمان تصدیگری دولت قبلی در انزوا بود و با روی کار آمدن حسن روحانی و با توجه به علاقه شخص رئیسجمهور به استاد آواز، حالا از انزوای خبری درآمده است و روزی نیست که به هر بهانهای از سالروز تولد گرفته تا افتتاح نمایشگاه سازهای ابداعیاش و بازدیدش از کنسرتهای مختلف، در پیشانی مطبوعات و رسانههای دیگر دیده نشود، یا کسی از یاد نبرده است که آزادی اخیر زندانیان سیاسی و از جمله نسرین ستوده، در وعدههای انتخاباتی روحانی مطرح بود. تحلیلگران وقتی این پازل سهتکه افتخاری ـ شجریان ـ ستوده را کنار هم میچینند، نتیجهای که میگیرند اغلب به نفع افتخاری نیست.
ما اما نخواستیم یکطرفه به قاضی نرفته برویم. شماره تماسش واگذار شده بود. میگفتند با کسی صحبت نمیکند اما به طریقی او را یافتیم و برخی سوالها را با خودش مطرح کردیم…. آنقدر عصبانی که ما قطعا نمیتوانستیم همه حرفهای او درباره شجریان، احمدینژاد، رضا رشیدپور و … را اینجا بیاوریم.
شجریان مغرور شده
شماره تماس تازهاش را جواب نمیدهد. دقایقی نمیگذرد که خودش تماس میگیرد: «من حسن نیتم را ثابت کردهام و قرار گذاشتهام که دیگر درباره این قضایا صحبتی نکنم.» به او میگوییم قبلا هم در «حاشیه»، درباره نامهای که به محمدرضا شجریان نوشته، گزارش مفصلی نوشتهایم و اگر درباره این دو اتفاق و اتفاقات دیگری که در چهار سال پیش افتاده صحبت کند، بهتر است. خواننده «آتش دل» با اینکه دل پری دارد اما سعی میکند چندان خودش را به گفتوگو مشتاق نشان ندهد. عصبانی است. تا آنجا که همه الفاظش را نمیتوان در این گزارش نقل کرد بااینحال خودش شروع به حرفزدن میکند: «تیرماه امسال به آقای شجریان نامهای نوشتم اما پاسخی از سوی ایشان دریافت نکردم. فکر کنم او خیلی مغرور شده. فکر میکند آسمان باز شده و فقط او زمین افتاده. بالاخره ما هم انسانیم. ایشان فقط سن و سالشان از من بیشتر است و الا هر دو، هنرمند همین سرزمینیم و دلیلی ندارد چنین نگاهی به من داشته باشند. این کمترین انتظاری است که من داشتم تا ایشان جواب نامه من را بدهد. من در آن نامه گفته بودم سلام. مگر جواب سلام واجب نیست؟ شاید برخی ظرفیت اینکه سمتشان دست دوستی دراز کنیم ندارند.»
ماجرای به سردیگراییدن روابط افتخاری و شجریان البته به چند سال پیش بازمیگردد؛ در روزهایی که افتخاری بهزعم خودش ناخواسته در مراسمی مجبور شد سمت محمود احمدینژاد برود و او را در آغوش بگیرد و این مصادف بود با زمانی که شجریان مغضوب نهادهای دولتی بود. البته جز این هم افتخاری، شجریان را از نیش و کنایههایش بینصیب نمیگذاشت. روزی میگفت که هیچگاه شاگرد شجریان نبوده است و روز دیگر به او پیشنهاد میکرد چون گفته است صدا و سیما صدایش را پخش نکند بیاید و از مردم عذر بخواهد و غیرمستقیم نکاتی خانوادگی را مطرح میکرد که همه میدانستند روی سخنش با کیست. حالا افتخاری به واکنش شجریان در آن سال اشاره کرده و میگوید: «پس از آن اتفاق و حرف و حدیثها، آن موقع از آقای شجریان پرسیدند نظرش درباره من چیست؛ گفته بود این آقای افتخاری شهرت داشت، محبوبیت داشت اما از سر سادگی این اشتباه را کرد و من تصمیم گرفتم دیگر به آثارش گوش ندهم.» البته من برای مردم میخواندم نه برای ایشان. همه یک روز میفهمند که افتخاری چقدر مظلوم واقع شده است.
سرطان بگیرد، میفهمد!
به افتخاری میگوییم چرا به جای اینکه سکوت کند، در گفتوگویی مفصل، شبهاتی را رفع نمیکند که درباره چرخش مواضعش مطرح است؟ اما او معتقد است شبههای مطرح نیست و اگر هم باشد این وظیفه او نیست که به دادگاه رفع اتهام بیاید. میگوید: «این شما رسانهها هستید که باید حق را به حقدار برسانید. در حالی که هیچیک جرات نداشتید وارد این مساله شوید چون یک طرف قضیه شجریان ایستاده. پس از انتشار آن نامه، هیچکس جرات نداشت بیاید به آقای شجریان بگوید چرا جواب آشتیطلبی افتخاری را ندادی؟ چرا هیچکس به مظلومیت من اشارهای نکرد؟ شماها همهتان جزو مافیایید… چه کسی جرات دارد به آقای شجریان بگوید بالای چشمت ابروست یا فلان کارت اشتباه است؟ ما آمدیم از در دوستی وارد شویم کلی واکنش دشمنانه دیدیم. مثلا یک آقای طنزنویس از قول آقای شجریان جواب نامه ما را نوشته بود… یعنی چی این طعنهها و کنایهها. مگر من نکتهای غیراز دوستی در آن نامه مطرح کرده بودم. جواب من اینها نبود. من نیازی نمیبینم جواب این واکنشها را بدهم. ما هم خدایی داریم… اگر روزی این آقای عالمی سرطان گرفت میفهمد قضیه از کجا آب میخورد. یک روز میفهمد چه اشتباهی کرده است.» اشاره افتخاری به پاسخ طنزآلودی است که پوریا عالمی، طنزنویس روزنامه شرق، پس از انتشار نامه افتخاری، به او داده بود.
این روزها برخی، با توجه به مواضع گذشته او نسبت به چرخش موضعش تردید دارند، اما میگوید مشخص است که اینطور نیست. وقتی از او میپرسیم چگونه میتواند ثابت کند که انتشار آن نامه و تقدیم قطعهای به نسرین ستوده فقط برای تلطیف فضا نبوده، میگوید: «من نباید دراینباره پاسخ بدهم. نیت درونی من در همان نامه مشخص است. درست است که حجم نامه کم بود اما همهچیز در همان نامه نهفته است و نیازی به توضیحی نیست. ببینید شما رسانهاید. مگر معرِف از معرَف بالاتر نیست؟ پس این شمایید که باید بیایید و دو تا قضیه را کنار هم بگذارید و تحلیل کنید نه اینکه من بیایم و به خاطر اشتباه نکرده توضیح دهم. وظیفه رسانههاست که قضیه را تحلیل کنند. من که نباید به دادگاه بیایم و به اتهامات بیاساس پاسخ بدهم… منتها کسی جرات ندارد… یک نفر نیامد بگوید قضیه از چه قرار است… کسی خودش را به دردسر نمیاندازد. همه میترسند که از آن مافیا بیرون بیایند.» معلوم است که افتخاری این روزها تنهاست: «حضرت زینب(س) با اینکه زن بود اما مظلومیت من بین این قوم، مثل اوست!».
افتخاری و ستوده؟ نه!
«بعد از ظهر، آقای علیرضا افتخاری با من تماس گرفتند و یک پیام متفاوت به من دادند و از من خواستند که آن را رسانهای کنم. فرمودند تصنیفی به نام گل نسرین با آهنگ جناب فضلالله توکل و شعر جناب حسین منزوی خواندهاند و تصمیم گرفتهاند که آن را به بانو نسرین ستوده تقدیم کنند. متن فرمایش ایشان را بیهیچ کموکاست و بدون هر پیش داوری و اظهارنظر به اطلاع مبارک شما رساندم که رسم حرفهای آدمهای رسانهای امانتداری و اجتناب از قضاوت است.» این متنی است که رضا رشیدپور، مجری سابق تلویزیون اوایل دوازده مهرماه روی صفحه فیسبوکش قرار داد، اما هیچ معلوم نیست، انتشار بدون قضاوت خبری که خود افتخاری مایل به انتشار آن بوده، چرا او را تا این حد آزردهخاطر کرده: «آقای رشیدپور حالا آمده و خبر هدیهدادن ما به نسرین ستوده را نوعی منتشر کرده که دردسرساز شود. یکی نیست به او بگوید از چه چیزی میترسی؟ کتکت میزنند؟ شلاقت میزنند؟ اعدامت میکنند؟ مگر ما چه کردیم؟ یک قطعهای را تقدیم کردیم به خانمی ایرانی که بسیار محترم است. مگر چه گناهی مرتکب شدهایم. از چیزی نمیترسیم. این هدیه، پیشکشی من، زندهیاد حسین منزوی به عنوان ترانهسرا و فضلالله توکل به عنوان آهنگساز، به خانم ستوده است. من هدیه را به فرد مشخصی دادهام و حالا کس دیگری آن را باز کرده است.»
ماچش را ما دادیم، سکهاش را دیگران گرفتند!
بدیهی است که افتخاری پس از گذشت چهار سال از آن روز که به زعم خودش ناخواسته در آغوش محمود احمدینژاد قرار گرفت، هنوز چوب همان اتفاق را میخورد. منتها معتقد است با یک بوسه که دنیا عوض نمیشود: «من مواجه شدم با آقای احمدینژاد، سراغشان که نرفتم. گذشته از این، مگر چه کردم؟ با یک ماچ باید دنیا عوض شود؟ مگر فقط من بوسیدم. مگر بقیه نبوسیدند؟ مگر من چه چیزی از دولت قبل گرفتم؟ ماچش را ما دادیم سکهاش را اکبر عبدی و داریوش ارجمند گرفتند. من چه چیزی عایدم شد که حالا باید پس بدهم؟ »
ریاکار یا مردمی؟
افتخاری، حالا و پس از دو اقدامش در ماههای اخیر، فضای روشنی را پیش روی خودش متصور نیست. نامهاش به شجریان بیپاسخ ماند و از زمین و آسمان بد و بیراه شنید، حالا بسیاری هدیه او به نسرین ستوده را بدون مقصد و هدف شخصی تعبیر نمیکنند. اگر فرض کنیم او ریاکارانه این دو کار را کرده باشد، یک شکستخورده واقعی است چون به هدفش که بازگشت به عرصه و کسب محبوبیت دوباره است نرسیده، اما اگر از شایعات معمول درگذریم، او در دو اقدام مثبت، یکبار دست دوستی به سوی استاد آواز ایران دراز کرده تا کدورتها را از بین ببرد و بار دیگر برای به دستآوردن دل آنانی که از تغییر فضا و بهویژه آزادی زندانیان حوادث انتخابات سال ۸ شادند، ترانهای را به نسرین ستوده تقدیم کرده و به نوعی با فضای تازه همراه شده است. خودش به «حاشیه» میگوید: «دنیای موسیقی را به گند کشیدهاند» و معتقد است صداقت فاجعهآمیز شده: «مظلومیت به درد نمیخورد و باید گرگ بود»!
دیدگاهتان را بنویسید