×
×

آهنگساز آلبوم «بوی باران» می‌گوید که همکاری اولیه‌اش با محمدرضا شجریان به ارکستر گلها بر می‌گردد

  • کد نوشته: 46375
  • موسیقی ایرانیان
  • شنبه, ۱۴ام دی ۱۳۹۲
  • ۳ دیدگاه
  • سمیه قاضی زاده: در ارکستر زنده یاد حنانه یا همان ارکستر فارابی می‌نواخته… آن هم در برنامه گلها، کارهای قابل اعتنایی هم می‌زده، ملودی‌های کردی و خراسانی درست و حسابی می‌ساخته…« گاهی موزیک فیلم‌های ساخته خودم  را هم می‌زدیم… در واقع بیشتر موسیقی فیلم می‌زدیم… همین روزها بود که شجریان آمد و ارکستر با او نواخت… […]

    آهنگساز آلبوم «بوی باران» می‌گوید که همکاری اولیه‌اش با محمدرضا شجریان به ارکستر گلها بر می‌گردد
  • shyسمیه قاضی زاده: در ارکستر زنده یاد حنانه یا همان ارکستر فارابی می‌نواخته… آن هم در برنامه گلها، کارهای قابل اعتنایی هم می‌زده، ملودی‌های کردی و خراسانی درست و حسابی می‌ساخته…« گاهی موزیک فیلم‌های ساخته خودم  را هم می‌زدیم… در واقع بیشتر موسیقی فیلم می‌زدیم… همین روزها بود که شجریان آمد و ارکستر با او نواخت… او می‌خواند و ما می‌زدیم… آن روزها اولین بارهایی بود که شجریان را می‌دیدم و با او در یک ارکستر می‌نواختم.»

    حسین یوسف زمانی  که خوب ویولن می زند و در تمام آهنگسازی هایش هم رنگ  ویِژه ای به این ساز می‌بخشد، حالا روی مبل خانه‌اش در اکباتان نشسته و  بالای سرش تابلوی رنگ و روغنی است از چهره او در حالی که آرشه می‌کشد و نور روی ویولنش می‌تابد . خودش این پائین نشسته و خاطراتش را با استاد برای من و همسرش آفاق که خاطرات زیادی از آن روزها با شجریان دارد،  مرور میکند. هفت سال از شجریان بزرگ تر است و با اینحال شجریان را استاد می‌داند، او را کسی می‌داند که برای کارهایش زحمت کشیده…خیلی زحمت کشیده تا به اینجا رسیده. هنوز مثل همه کردها کنار سبیل پرپشت کردی‌اش ، لهجه‌اش را هم تمام و کمال حفظ کرده است، اما با اینهمه حافظه‌اش سخت آزارش می‌دهد و نمی‌گذارد راحت به آن روزها سفر کند، بچرخد ، ببیند و آنوقت برای ما تعریف کند. «در کردستان کار کرده بودم…مدرسه موزیک نظام می‌رفتم و ترومپت می‌زدم با حسن سوری… همین مرحوم پدر کامکارها که بعدها فامیلش را تغییر داد و کامکار شد. در سال ۱۳۳۴ اولین کلاس موسیقی را در خطه کردستان باز کردیم که این خودش داستان‌های زیادی دارد. آن موقع  هر دویمان در ارتش بودیم و این در ارتش بودن دردسرهای زیادی برایمان داشت اگرچه خودش ماجراهای شیرینی دارد. به هر حال با برادرم حسن نشستیم صحبت کردیم و گفتیم موسیقی که الان ما داریم و در مدرسه نظام کسب کرده‌ایم چه از نظر علم نظری موسیقی و چه از نظر عملی و همچنین از نظر تکنیک سازی موسیقی پذیرفته‌ای نیست و باید برای ادامه تحصیل به تهران بیاییم. ۱۳۳۷ بود که آمدیم تهران. تهران دو تا هنرستان داشت، تبریز هم داشت اما ما تهران را انتخاب کردیم و به کنسرواتوار موسیقی یا همان هنرستان موسیقی وارد شدیم. شجریان را نمی‌شناختم. آن روزها به نام سیاوش می‌خواند. بالاخره چند سالی گذشت تا من هم بیشتر راه افتادم . دقیقا یادم نیست ۱۳۴۴ بود یا ۱۳۴۵ که از نزدیک با همان آقای سیاوش آشنا شدم. یعنی نزدیک به ده سال بعد از ورودم به تهران. هنوز هم نمی‌دانم چرا در آن روزها آقای شجریان به نام سیاوش می‌خواند، واقعا چرا؟ بگذریم یک سالی بعد از آشنایی بیشتر با ایشان همکاری‌مان شروع شد، آن هم در ارکستر گلها.»

    همه خانه‌اش پر از گلدان های گل طبیعی و مصنوعی است و طبقه بالای خانه‌اش اتاق‌هایی است که آنها را تنها به تدریس شاگردانش اختصاص داده، بالا می‌رود و آلبوم ” بوی باران” را که  در سال ۱۳۷۹ آن را با صدای استاد منتشر کرده می‌آورد.  از این شاخه به آن شاخه می‌پرد و خاطرات گوناگون تعریف می‌کند. از چندین و چند بار حراج کتابخانه‌اش تا نوازندگی پسرانش در ارکستر تا مریضی‌اش و دیدار شجریان از او که منجر به همکاری‌شان در «بوی باران» می‌شود. اعتقاد دارد که حالا حالاها مثل شجریان دیگر به دنیا نمی‌آید. برای خودش هزار و یک دلیل هم دارد و در مورد این دلایل با هزار و یک آدم حرف زده است و معتقد است که خیلی‌ها با او هم عقیده‌اند.

    « ببینید صدای شجریان از دو کیفیت ویژه برخوردار است. اولی سونوریته صدا یا همان حجم صدا و دومی موزیکالیته یا بیان موسیقایی. از این نظر می‌گویم برای شجریان ویژگی است چون زیاد دیده‌ام خوانندگانی را که شعر را بلغور می‌کنند و شنونده از آن هیچ چیز نمی‌فهمد. شنونده بی‌هیچ حاصلی نوار را می‌شنود  یا اینکه کلمات را می‌فهمد اما کلماتی را که ارتباط بیت و مصراع را نشان می‌دهد، گم می‌کند. چون دکلماسیونش خوب نیست که خود دکلماسیون هم بخشی از موزیکالیته است. حالا این بیان موسیقایی فقط دکلماسیون که نیست، آن تزئینات و ظرافت‌هاست که در موسیقی ایرانی زیاد یافت می‌شود. به خصوص اینکه  در موسیقی ایرانی باید شنونده را به جایی که قرار است در آن حس و حال ویژه‌ای وجود داشته باشد، برد و شجریان به خوبی از پس اینها برٱمده است. وسعت صدا هم در صدای آقای شجریان مساله‌ای است قابل بحث. در سازشناسی می‌خوانیم که یکی از سازها همان صدای حنجره انسان است. بعد یادم می‌آید در همان کنسرواتوار که بودیم این درس‌ها را می‌خواندیم که مربوط بود به سازشناسی و نوشته بودند که صدای انسان به طور کلی یک اکتاو و یک سوم است. اما شجریان ویژه است. او حدود دو اکتاو، دو اکتاو و نیم می‌خواند. یعنی فراتر از طبیعی. در موسیقی کلاسیک هم “فوسه” داریم.  مثل افرادی که در اپرا می‌خوانند. اما شجریان صدایش فرق دارد، از این لحظ که همان قدرتی را که در منطقه بم دارد، در منطقه زیر هم دارد. حالا بعضی‌ها می‌گویند که آقای شجریان چهار اکتاو می خواند که اشتباه است و از روی ناآشنایی با موسیقی این را گفته‌اند. اما استاد یگانه روزگار است و حالا حالاها بعید است که مثل او پیدا شود. »

    پسرش از تمرین ارکستر بر می‌گردد، هر دو پسرش کلاسیک کارند. یاد آن روزهای خودش می‌افتد وقتی هم سن و سال پسرهایش بود و با سیاوش آوازه خوان آشنا شده بود و شاید هیچوقت فکر نمی‌کرد که روزی آهنگسازی شود که آلبومی را با او منتشر کند.

    «وقفه طولانی بین همکاری اولیه ما در ارکستر گلهای قبل از انقلاب تا سال ۷۹ و همکاری سر آلبوم ” بوی باران” افتاد. هنرمند حساسیت‌های خاصی دارد. خصوصا  زمانی که خودش را بشناسد و نیازهای جامعه را هم بداند و بداند که جامعه به او نیازمند است. صدا و سیما هم که قرار است حامی مردم باشد و هنر ناب را به ٱنها ارزانی کند، اما آن زمان شجریان با صدا و سیما قهر کرد و ما کمتر او را می‌دیدیم. آن زمان شجریان کلاسی داشت و در آن درس می‌داد و ما در ارکستر باربد یا ارکستر نکیسا یا حتی ارکستر کردی که داشتیم و بنیانگذارش بودیم، او را جسته گریخته م‌ دیدیم. این تدریس آقای شجریان همینطور ادامه پیدا کرد از سال‌های قبل از انقلاب یعنی از ۱۳۵۱ و ۵۲ تا اوایل انقلاب. اختلافی بین او و صدا سیما پیش آمده بود که یادم نیست بر سر چه بود. در این سالها حسابی زحمت کشید. کار کرد و کار کرد. خودتان بهتر می‌دانید ، بدون پشتوانه عشق نمی‌شود و تنها عاشق بودن هم کافی نیست. الان حتما خودتان خواننده‌هایی را می‌شناسید  که حتی پول دادند ، هستی‌شان را دادند پای خوانندگی اما به جایی نرسیدند  و نتوانستند برای خودشان جایگاهی کسب کنند. همان داستان معروف جوشش و کوشش است. استاد جوشش درونی دارد که ذاتی است و بعد کوشش کرده تا بتواند این دو خط را موازی پیش ببرد. حالا خیلی‌ها که نمی‌توانند شجریان بشوند در یکی از این دو خط لنگ می‌زنند. شجریان صدایش رنگ و جنس خدادادی دارد. فهم و فرهیختگی‌اش هم باعث شده است تا با بزرگانی نشست و برخاست کند و کسب فیض داشته باشد تا به اینجا برسد. به قول سعدی :

    تو اول بگو با که همزیستی

    که تا من بگویم تو خود کیستی

    شجریان با برومند، شهنازی، تاج اصفهانی، طاهرزاده و… همنشین بوده و بعد با مطالعاتی که ایشان در سبک‌های مختلف داشته‌اند، تبدیل به این می‌شوند . یعنی وقتی که صحبت از موسیقی آوازی ایران و موسیقی آوازی شرق می‌شود،  او نوک این قله یا هرم ایستاده است. این اعتقاد من است و خیلی‌ها بر این قول موافقند و این نظر را می‌پذیرند.»

    آفاق خانم همسر آقای یوسف زمانی که کمی هم بیمار است و کمر درد امانش را بریده است، دائم می‌آید و می رود و پذیرایی می کند و اتفاقا وقت دکتر هم دارد، یوسف زمانی هم یاد خاطرات آفاق خانم می‌افتد:«زن من حرف زیبایی می‌زد. یک روز آقای شجریان برای تمرین همین آلبوم ” بوی باران” به خانه ما آمده بود. بعد آفاق نتوانست حرف دلش را به او نگوید ، آخر گفت : ما همیشه از نوارهای شما لذت می‌بریم  و آنقدر این حس و حالی که بعد از نوارهای شما به وجود می‌آید خوب است که من به خدا می‌گویم ، خدایا اگر می‌شود نمی‌گویم پنج سال اما یک دقیقه از عمر انسان‌های دیگر را بگیر و به هنرمندان بده. شجریان قاه قاه زد زیر خنده و گفت: فکرش را بکنید، آنوقت عجب عمری می‌کردیم ما، عمرمان می‌شد عمر نوح!»

    روی دیوار روبرو عکس بزرگی از ارکستر است که مرتضی خان محجوبی در مقام رهبر آنجا ایستاده و یوسف‌زمانی از من می‌خواهد که اگر می توانم عکسش را پیدا کنم، راستش قبل از هر چیزی دنبال جوانی با سبیل‌های کردی می‌گردم، اما تیراولم به خطا می رود و تیر دوم به هدف می‌خورد.

    بر می‌گردیم و از نو، روی مبل‌های راحتی می‌نشینیم. به من می‌گوید:«شجریان برای خودش مرتبه خیلی خوبی را کسب کرده و جدای از آن روی  فرهنگ موسیقی این مملکت تاثیر بسیار بسیار زیادی گذاشته است که این مساله کمی نیست. او واقعا فرق دارد، هم به خاطر همه این دلایلی که گفتم و هم به این دلیل که اگر کسی واقعا بنشیند و دقیق کارهای شجریان را بررسی کند، آنوقت می‌بیند که او چه کرده است. شجریان در مورد خودش همیشه یک حرفی می زند. او می‌گوید: «اکثر خوانندگان موسیقی ایرانی تمام کوچه پس کوچه‌های موسیقی ایرانی را گشته‌اند یا با هواپیما یا با کشتی یا با ماشین یا با قطار و .. . من هم همه آنها را رفته‌ام، اما با پای پیاده و گاه با پای برهنه در آنها گشت زده‌ام . و خوب این شده است که شجریان شده است شجریان. معمولا انسان طوری است که صدایش در دو مقطع دگرگون می شود، یکی در بلوغ و دیگری در ۵۰ سالگی. اما می‌بینید، صدای شجریان نه تنها این دگرگونی منفی را پیدا نکرده ، بلکه به شکل زیبایی صیقل خورده است و آنقدر الان این صدا خوب است که به راحتی می‌توان گفت با سی سال پیش قابل مقایسه نیست. »

    باز یاد ” بوی باران” می افتد: « با شجریان همدلم و احساس می کنم همکاری‌های چندین و چند ساله باعث شد تا به نوعی فعالیت‌هایمان با هم سنخیت داشته باشد. کاری ساختم که یک قسمت آن برای ارکستر ملی بود در افشاری و یک قسمت برای ارکستر سمفونیک بود در چهارگاه ، البته چهارگاهی که تعدیل شده بود. در واقع تعدیلش کردم تا بشود آن را پلی‌فونیک هم اجرا کرد. این اثر را ۲۵ سال تمام نگه داشتم. آن را ساخته بودم، اما نگه داشتم تا فقط و فقط آن را شجریان بخواند و لاغیر. به کسی دیگر هم نمی‌دادم. خیلی‌ها بو برده بودند و دلشان می‌‌خواست اما من آن را تنها برای صدای شخص آقای شجریان نگه داشته بودم.مریض شدم. مشکل قلبی داشتم. آقای شجریان آمدند خانه ما دیدن من و برایم گل آورند و من بالاخره توانستم این مساله را با ایشان مطرح کنم. آن موقع خانه‌شان شهرک غرب بود. ۱۰- ۱۲ قطعه  که بیشترشان نغمه بود را برایشان بردم و ایشان دو قطعه ” بوی باران” و ” نی‌زن” را انتخاب کردند. و خلاصه همکاری ما از نو بعد از چندین و چندسال شروع شد.»

    بوی باران در استودیو بل ضبط می شود و  آهنگساز کرد خاطرات زیادی از این ضبط دارد برای گفتن:« رفتیم استودیو، گفت: “آقای یوسف زمانی پول داری یا نه؟ این نوازنده ها نهاری… میوه ای چیزی می‌خواهند. و خلاصه هر روز زنگ می‌زد و این سعهء صدر را داشتند. حتی ما می‌گفتیم پول پیشمان هست اما می‌گفتند الان همایون را می‌فرستم که پول بیاورد، یک هو می بینید پولتان کم آمد. الان استودیوها ساعتی ۲۰ هزار تومان می‌گیرند، اما آن زمان ساعتی ۱۲ هزار تومان می‌گرفتند. ما تقریبا هر بار که به استودیو می‌رفتیم پنج ساعتی می‌ماندیم یعنی ۶۰ هزار تومان.  یک روز یک دو بیتی در افشاری در گوشه عراق باید می‌خواندند تا در ادامه این بیت بخوانند:

    “چون مطرب مستانی نی با دل خرم زن”  بعد من اضافه کردم نی زن نی با دل خرم زن.

    برای یافتن این دو بیت ما تنها ۵ ساعت معطل بودیم. هر چقدر ایشان به دیوان های مختلف شعرایی چون شفیعی کدکنی، سیمین بهبهانی، دکتر سرامی و …سر زدند آخر پیدا نشد. ما هم با ایشان صحبت کردیم، اما راضی نشدند. ما در تمام این مدت به فکر پول استودیو بودیم که هزینه‌اش برای آقای شجریان زیاد نشود و ایشان اصلا برایش پول مطرح نبود. تنها به دنبال دو بیتی بود که با فضای اثر همخوانی داشته باشد. همین حساسیت‌های ایشان است دیگر که باعث شده تا ایشان گزیده کار شوند.  یادم می‌آید باز هم  برای طرف دوم نوار مانده بودیم که از چه سازی روی شعر” بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک” مرحوم مشیری استفاده کنیم. شعر شعر نو بود، موسیقی هم موسیقی کلاسیک که برای ارکستر سمفونیک نوشته شده بود. نمی‌دانسیتم و سردرگم بودیم که آقای شجریان گفتند چه سازی بهتر از پیانو. نظری دادند که با همه چیز همخوانی داشت. او باز هم این قدم را مانند دیگر قدم‌های زندگی‌اش درست و منطقی برداشته بود. “

    پانوشت:

    سالها قبل قرار بود که این گفتگو به مناسبت تولد استاد شجریان در ضمیمه یکی از روزنامه های روز آن زمان منتشر شود اما با تعطیل شدن آن روزنامه هرگز فرصت انتشار آن پیش نیامد تا به امروز که دیگر حسین یوسف زمانی در جمع ما نیست تا خاطره هایش با استادان مختلف را برایمان تعریف کند. به راحتی می شد زمان افعال این گفتگو را به گذشته برد تا ردپای مرگ خودش را نشان دهد اما ترجیح دادم تا این گفتگو با همان حال و هوایی که در زمان حیات ایشان گرفته شده است منتشر شود تا حس و حال صحبت ها همچنان عطر و بوی زندگی داشته باشد.

    https://musiceiranian.ir/?p=46375
       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *