×
×

موسیقی امروز تنها به بیزینس متصل است!

  • کد نوشته: 45603
  • 23 آذر 1392
  • ۲ دیدگاه
  • در خصوص آموزه های پایور، با سیامک آقایی از نوازندگان جوان و برجسته امروزی که با کارهای خود نشان داده صاحب متد و روش منحصربه فردی در نوازندگی سنتور است به گفت وگو نشسته ایم که در ادامه می توانید این مصاحبه را دنبال کنید.
    +آقایی: پایور از دید من بی هیچ شکی منشاء و مبدع بخش قابل توجهی از رپرتوار جدی نیم قرن اخیر در دو شاخه­ی نوازندگی سنتور و گروه نوازی ایرانی بوده اند

    موسیقی امروز تنها به بیزینس متصل است!
  • payvarrrموسیقی ایرانیان –بی‌تا یاری: چهار سال پیش در گیرودار شلوغیهای تهران نفس سبز یکی از بزرگان موسیقی این مرز پرگهر، فرامرز پایور، رنگ زمستان گرفت. خبر کوتاه بود. یعنی همیشه خبر مرگ کوتاه است. واژه “مُرد” دنباله ای ندارد جز آه و حسرت و درد! و حالا اگر درگذشته استادی باشد که تمام عمرش با نظم و دقت و دسیپلین زیاد به هنر این برو بوم افزوده باشد؛ از جنس مردان بی ادعایی باشد که تنها به کارنیکوکردن از پرکردن پرداخته اند و به جای گرفتاری بر حاشیه ها در عمل جایگاه موسیقی این هنر همیشه مظلوم را ارتقا داده باشند، آنوقت واژه مرگ درد سنگین تری را بر دوش میگذارد. آنهم مرد مردیکه که یک تنه با تلاشهایش به جای تمام تاریخ سیصدساله پیدایش سنتور در موسیقی ما کار کرد و تجربیاتش را در اختیار دیگران قرارداد. شلوغیهای آذر ۸۸ آنچنان بود که حتی خبر مرگ بزرگ مرد سنتور ایران، پایور، را درخود حل کرد وبه تاریخ سپرد. مردی که به تعبیری تاریخ سنتور با او ورق میخورد و می توان او را ابتدا و انتهای سنتور ایران دانست.  حالا ۴ سال از آن روز تلخ میگذرد اما خبر می رسد که چینی ها درصدد ثبت سنتور به نام کشور خود هستند. تاریخ پیدایش و حضور سنتور در موسیقی ما دقیقا مشخص نیست اما هرآنچه هست در سیصدسال گذشته همواره در موسیقی ما حضور داشته و به علت خیال انگیزی و ظرافت ذاتی هنر ایرانی، در نسبت با سنتور سایر کشورها اندازه و طنین ظریف تری دارد.

    وقتی سال گذشته تار به نام کشور آذربایجان با بیست وچند سال تاریخ پیدایش ثبت شد، هشدار تلخی بود برای تاراج ریشه های عظیم فرهنگ و هنر ما که  دیگران در صدد مصادره به مطلوب آنند. امادرعوض به جای حمایت از اعتراضات داخلی نسبت به این دست درازی فرهنگی، هیچ ارگان و نهاد دولتی یا غیردولتی پیدا نشد که بتواند در صحنه بین المللی از میراث های غیرملموس ما دفاع کند و انگار در بر همان پاشنه می چرخد! تنها کاریکه از دست ما بر می آید نوشتن و ثبت آنهاست با بضاعت اندکی که داریم تا نگذاریم در لابلای روزمرگیها فراموش شوند.

    در خصوص آموزه های پایور، با سیامک آقایی از نوازندگان جوان و برجسته امروزی که با کارهای خود نشان داده صاحب متد و روش منحصربه فردی در نوازندگی سنتور است به گفت وگو نشسته ایم. آقایی بیشتر به نام استاد فقیدش “پروِیز مشکاتیان” شناخته شده اما او از نسل جوانان صاحب اندیشه و امضا در موسیقی است. پایور را به خوبی می شناسد، ازآفتهای رایج در موسیقی همچون اغراق، غلو، مرید و مرادبازی همیشه دوری جسته و این روزها سرگرم آهنگسازی کار جدیدی است. آهنگساز آلبوم پرفروش “یاد باد” در صحبتهایش به بحث گروه نوازی استاد پایور که میرسد، سری به حسرت تکان می دهد چراکه موسیقی سنتی این روزها را تجاری شده، می داند که در آنها “موسیقی”، احتمالا آخرین چیزیست که برای آن وقت صرف می شود!

    شما بیشتر به عنوان شاگرد خلف «پرویز مشکاتیان» شناخته شده­اید اما گویا از استاد پایور هم بی­تاثیر نبوده‌اید؛ در ابتدای بحث از این تاثیرات بفرمایید.

    ابتدا عنوان کنم که در برخی موارد عدم حضور فیزیکی و یا زنده نبودن استاد فاکتور چندان مهمی برای بعضی از شاگردان و علاقه­مندان محسوب نمی­شود! قبل از شروع سوالاتتان، بهتر است نکته­ای را در این خصوص یادآورشوم، اینکه شاگردی اصولا امر مطلقی نیست. به این معنا که انتقال مبانی و معانی فن موسیقی امری است کیفی که به عوامل متعددی وابسته است از جمله استعداد و انگیزه هنرجو و عوامل متعدد دیگر. لذا در سیستم آموزشی موسیقی ایران احتمال دارد کسی مثلا با یکی دو سال شاگردی، یاحتی بدون حضوراستاد از طریق آثار باقیمانده از وی مطالب را با چنان کیفیتی فراگرفته باشد که جای هیچگونه بحث و شکی باقی نگذارد حال آنکه بعضا مشاهده می­شود برخی دیگر هرچند شاگردی طولانی مدتی دارند اما از یک اجرا و آرایه­ی ساده در آن سبک و مکتب عاجزند.

    از انواع مثالها و مصداقهای معتبر این امر می­توان ازآقای مجید کیانی نام برد که تصورمیکنم شاید یک ساعت هم استادش حبیب سماعی را ندیده باشد اما برجسته ترین شاگرد او و ادامه دهنده راه استادش محسوب میشود و یا تصورمیکنم سرکار خانم هنگامه اخوان بهترین راوی سبک نابغه­ی دهر بانو قمرالملوک وزیری باشند. پس از دید من لزوما دراین میان حضورفیزیکی استاد و یا بهتر بگوییم الگو، چندان تعیین کننده نیست، بعبارتی ظاهرا ترکیب انگیزه­ها و علایق و پشتکار شخصی حرف اول را دراین زمینه میزند.

    درمورد خودم به شخصه عرض کنم که شاگرد اساتید و هنرمندان متعددی  بوده­ام و همینطور خیلی ها که نبوده اند، بوده­ام! کار و تعمق بر سبک و رپرتوار اجرایی استاد پایور را ازسالها قبل دوره­ی دانشگاه تهران و جو موسیقی قدیمی که در آن حاکم بود آغاز کردم وجالب است بدانید که تا همین سالهای اخیر ادامه داشت. بر مکتب پایور با عشق بسیار وقت بسیاری گذاشته­ام، برخی از جزئیاتش را چنان پیگیری کرده­ام که بعضا توضیح و تفسیرشان باعث تعجب شاگردانم بوده! در کلاسم سخن از پایور و خصوصیاتش بعضا بیشتر به گوش میرسد! چراکه عمیقا معتقدم بدون تعمق درآثارش و نوعی گذار منطقی ازسبک وی روند تغییرات بطئی وحساس موسیقی نزد نسل امروزی دچار انحطاط خواهد شد. اجرای درست و دقیق مجموعه سی قطعه­اش مبنای مسیریست که از وی آغاز و به پرویز مشکاتیان ختم می شود؛ مسیر موسیقی امروزی ایران، بسان درختی تنومند، سرسبز و بلندبالا با ریشه هایی در خاک ردیف و هزارهزار شاخ و برگی همچون پرنیان و چهارباغ و بیداد و برآستان جانان…

    بپردازیم به جایگاه استاد پایور برای شما !

      جناب پایور از دید من بی هیچ شکی منشاء و مبدع بخش قابل توجهی از رپرتوار جدی نیم قرن اخیر در دو شاخه­ی نوازندگی سنتور و گروه نوازی ایرانی بوده اند. خوب هنوز در خاطرم هست، از آن سالهای دور دانشگاه، سالهای حرف و بحث و اثبات، که حجم وسیع و کیفیت آثارشون اصولا جای هیچ حرف و بحثی رو حتی برای علاقمندان سینه چاک جریان تک خطی پرچک و چانه­ی آن روزها نیز باقی نمی­گذاشت. امثال مجذوبان ذوب در ردیف و نمدگریزان بی­پوشش و تار به چانه چسبانان مضراب هندلی، که از قبل مجمع الاساتید دانشکده هنرهای زیبا و اعلام استقلال ایشان پس از فتح ظفرمندانه دانشکده از حدود اوایل دهه هفتاد تا حدود کنون به امور خطیری همچون مبارزه با تهاجم فرهنگی امپریالیسم جهانی از طریق استهزاء اساتید غربزده­ی تازه از فرنگ برگشته، نمدهراسی، حفظ و اشاعه­ی تلخ نوازی، آشنایی  با کهکشان­ها، کرامت و غیب­گویی، محو کامل نظام شیرین نوازی از نقشه جغرافیا وجلوگیری از شیوع آن به نسل گیج و سردرگم جوان وتازه­وارد نایل شده اند. بگذریم، که اینان نیز درگذرند…

    بطور خلاصه باید گفت که سوای جریان منتسب به حبیب سماعی، هر آنچه ما اکنون در سنتور داریم مستقیم و غیرمستقیم مدیون تالیفات و تلاشهای حقیقتا بی وقفه­ی استاد فرامرزپایوردر زمان حیاط پرثمرشان است. البته به عنوان پاورقی لازم به ذکر است که مشکل آن جریان منتسب به حبیب -البته از دید من و بعنوان یک نظر شخصی-  آنجاست که اگر ردیف سه تار میرزا عبدالله و بازنوازیهای آن با سنتور و آن چند دقیقه صفحه سنگی اجرای نسبتا بی­کیفیت حبیب سماعی به همراهی خانم پروانه موچول را -که به اندازه­ی کل تاریخ موسیقی شرق و غرب و شمال و باقی جهات اصلی و فرعی و غیره  بلکم بیشتر راجع به آن بحث و تحقیق و تفحص و تکریم شده- از ایشان بگیرند حرف چندانی در عرصه های اجرایی و رپرتوارخلاق و راهبردی ساز سنتور پس از حدود پنجاه سال حضورشان ندارند. یعنی اگراساسا آیتم حرف، کلام، توضیح، ترغیب، بروشور، کاتالوگ، نشر کتب و فعالیتها و پستهای دولتی­شان را از ایشان بگیرند به سختی توان ادامه­ی «حیات موسیقایی» را خواهند داشت. که البته از برخی جنبه ها و زوایا جای بسی تاسف است. چراکه این جریان خود را ادامه دهنده و اشاعه دهنده راه «بزرگترین خلاقیت در دوقرن اخیر» یعنی ردیف میرزاعبدالله میداند.                                                                                                                                               از طرفی با کمی دقت در لحن و سبک سنتورنوازان متاخر بعد از استاد پایوری که حرفها وتفکراتش را در ساز و مضرابش متجلی می­ساخت به وضوح می­توان دریافت که کدامیک درمیان این جمع جایگاه و نفوذ عمیقتری را در خواص و عوام امروز موسیقی عملا ازآن خود کرده است، جریان قدیم منسوب به ردیف صرف و یا جریان جدید برپایه­ی ردیف و در آخر شاید ابراز این واقعیت برای دوستانی که با سلیقه­ام آشنایی دارند جالب باشد که اگر آن کارها و فعالیتها و انتشارات ایشان نبود آن دوسه نوازنده قابل و تاثیرگذار بعد از او که خود نیز منشاء خلاقیت و تنوع درساز سنتور شدند قطعا دیگر نبودند!

    چه کارهایی؟ لطفا نام ببرید!

     در بحث طبع آثار مکتوب؛ به طور مثال همه ما و نسل پیش از ما نیز سنتور را با «دستورسنتور» ایشان شروع کرده­ایم. البته نسل حاضر و متاخر امروزی مفتخراست به شروع نواختن سنتور با شاهکار چند جانبه­ی پشنگ کامکار یا همان کتاب شیوه سنتورنوازی که بعد از اولین تجربیات ارزشمند و پرثمر حسین صبا و استاد پایور با رفع برخی نواقص راهبردی وگسترش حیطه رپرتوار منتخب دراین کتاب، قدم بلندی در عرصه آموزش سنتور به هنرجویان مبتدی برداشته­اند. دست و پنجه­اش به سلامت. و اما نسل ما و نسل پس و پیشمان بمدت حدود ۵۰ سال است که خشت اول نوازنگی سنتور را با «دستور سنتور» استاد پایور آغازکرده­اند. پایه و منشاء و ریشه یکی است و همه ما مثل تنه­هایی می­مانیم که بر روی این ریشه پا گرفته­ایم و هر کس مسیری را ادامه میدهد و در جزئیات به شاخه­ای منتهی می­شود و به جایی می­رسد که یکی سنتی و دیگری مدرن می­شود. اما همگی از یک نقطه مشترک سنتور را آغاز کرده­ایم. این هم در حقیقت نتیجه تلاش استاد پایور بود که در دهه ۴۰ اتفاق افتاد آنهم با تلاش شخصی ایشان و بدون حمایت ارگان و یا شخص خاصی!

    زحمات ایشان در امر مکتوب سازی سنتور برای تمام موسیقی مفید بوده !

    بله، یکی از تصاویر محوی که سالها پیشتر از جایی شنیده­ام و مثل خاطرات فیلمی مستندگونه هرازگاهی جلوی چشمم می­آید و بی­تعارف آزارم میدهد اینست که ظاهرا چند سری از چاپ و پخش این کتاب را ایشان خود عهده دار شده اند! نقل است که درمنزل استاد دیده بودند فروشندگان و مغازه داران موسیقی به در منزلشان رفته بسته های چندتایی نوارپیچ کتاب دستور سنتور بگیرند! می­گفت کتابها مرتب در بسته های دلخواه فروشندگان بسته بندی شده برای تحویل در منزل استاد آماده بوده و فروشندگان مراجعه کرده از دست استاد آنها را تحویل می­گرفتند.

     هرازگاهی که طاقتم طاق می­شود و حیا مرسوم و معمول را مثل پاره­ای از گفته­هایم درهمینجا! به کناری گذاشته، دهان و قلمم به تندی می­گراید اتفاقا یکی از تصاویری که معمولا اجازه ادامه را ازمن سلب می­کند نوعی تصویر است از چهره­شان که تنها نگاه است و لبخند و سکوت. ترکیب آن همه فعالیت با سکوتی آرام و عجیب و ازلی توام بود. او کسی بود که به ندرت حرف میزد و یا کسی بیاد ندارد که جایی حرفی زده باشد طوری که  حاشیه ایی ایجاد کند بطوریکه  بازخورد وحس قریبی از او در دلم مانده است. هرگاه هم به او می­گفتند چرا نمی­نویسی و چرا در مقولاتی که به تو مرتبط می­شود چیزی نمی­گویی؟ حرفی ؟ جوابی؟ مثل این اواخر که به مدد وجود اینترنت -دیگر تنها دومجله ی دنیای سخن و آدینه نبود- اما در برابر تحریکات به پاسخ دادن می گفت: «کار ما تنها ساز زدن است نه حرف زدن». اینها خصایصی است که کمتر در کسی دیده می شود.

    بازگردیم به بحث مکتوب­سازی موسیقی!

    یکی از مقولاتی که استاد پایور در آن حیطه تاثیرگزاری وسیع اساسی داشته­اند انتشار آثارمتعدد مکتوب و صوتی  برای ساز سنتور است البته در دسترس بودن این آثار برای همه است. که در نهایت به این دلیل که در بحث آموزش ید طولایی داشتند می توان گفت که این تتبعات صرفا جنبه موسیقایی نداشته، هم جنبه موسیقایی دارد، هم آموزشی برای هنرجویانی که سنتور کار می­کنند. بد نیست بدانیم که درمقایسه با دیگر اساتید صاحب نام می­توان گفت که شاید نزدیک هفتاد درصد کتب سنتور را آقای پایور نوشته­اند. مثلا در صد سال گذشته از حبیب سماعی تا پرویزمشکاتیان سه چهار نوازنده معتبر سنتور داریم، مجموع کارهای اینها را اگر روی هم بریزیم، آقای پایور چند برابرش را دارد. یک تنه به این کمیت و حجم (کیفیت راهم بعدا می گویم) کار انجام داده­اند. لذا پدیده قابل تاملی نسبت به بقیه هستند. خیلی از اساتید هستند که با وجود انتشار آثار صوتی و تحقیقاتی متعدد مثلا یک کتاب نت از این آثار ندارند و یا کارهایشان را کسان دیگری تنظیم می کنند حالا مقایسه کنید با پایور که چه حجمی از مستندات را در اختیار هنرجویان قرارداده. ازدستورسنتور گرفته تا دوره ابتدایی و مجموعه پیش­درآمد و رنگ و قطعات موسیقی مجلسی و هشت آهنگ و بازنویسی ردیف استاد صبا و نت نگاری ردیف و صد و هشتاد تصنیف قدیمی به روایت عبدالله دوامی و ردیف دوره عالی چپ کوک برای سنتور و صدها اثر پراکنده دیگر…

    در مقایسه با دیگر اساتید چه نکات بارزتری از ایشان می­توان نام برد که در انحصار ایشان است؟

    اگر از دید کلی و بازتری نگاه کنیم نکته ی دیگری که در مورد آقای پایور در مقایسه با آن سه چهار نوازنده مطرح است و جنبه عمومی­تری دارد اینست که ایشان پایه گذار چند مقوله نه­ فقظ در بحث تخصص سنتور بلکه در مقولات عام­ترهستند.

    از این مقولات عام نمونه بیاورید!

    یکی از این مقولات بحث گروه نوازی است. هنگامیکه در خصوص اساتید دیگر صحبت می­کنیم خیلی زود وارد جزئیات می­شویم اما در مورد استاد پایور اینگونه نیست و می توان بسیار در مورد کلیات کارهای ایشان صحبت کرد. مثلا گروه نوازی بحث مهمی است اما امروزه کسی دقیق نمی­داند چه کسانی نقش بسیار موثری در شکل گیری امروزین آن داشته­اند. گروه نوازی در دهه چهل با اجراهای گروه فرهنگ و هنر، گروه آقای پایور شکل گرفت که صرفا از دید اجرایی بسیار تمیز و دقیق و قابل تامل هستند. از آقای لطفی در سال ۵۳ که گروه شیدا را پایه­ریزی کرده­اند بارها شنیده شده  که یکی از الگوهای ایشان دربحث گروه نوازی نزدیک شدن به سونوریته گروه آقای پایور بوده است! ازدیگران نیز عنوان شده که در درآن دوره، حدود سالهای ۵۰،  دو سه ثانیه صدای گروه آقای پایور را از کار درآوردن بنوعی آرزوی دست نیافتی میمانست! در ضمن نباید از ذکر این نکته غافل شویم که عمده­ی این کیفیت مطلوب واین تجربیات استاد پایور عملا یک تنه حاصل شده است. از سازبندیهای بدیع تا سونوریته و دقت عالی کوک و غیره. الان اگر کسی بخواهد گروه نوازی کند، تنظیم کند و حتی الگو برای کوک و باقی جزییات اجرایی بردارد چشم بسته می­گوید تار و سنتور و قیچک التو و تنبک و … که دیگر چیز عجیب و غریبی نیست! که اولین تجربیات موفق و همچنان زیبا و درخشان آن از آثاراستاد کلید خورده است .

    در حال حاضر چند صد نمونه از گروه نوازی وجود دارد که می توانی خودت را با آنها مقایسه کنی و ببینی در کجا ایستاده­ای! و بدانی چه صدایی می خواهی تیز یا بم و …

    اما وقتی می گویید کسی کاری را شروع می­کند و آن­را بعد به بقیه می­سپارد نقش تنه درخت را دارد ایفا می­کند در خصوص شاخه­ها! این دومین نکته است!

    از اولین کارهایی که در بحث سنتور نوازی ایشان انجام داده اند لطفا مثال بیاورید.

    هنوز به سبک و کار ایشان نرسیده­ایم. اما از چیزهایی که عملا در دست ایشان بوده می­توانیم به بحث سنتورنوازی معاصر و نوین که این روزها زیادشنیده ایم، بپردازیم؛ که اردوان کامکار عزیز بیشتر در این زمینه کار کرده است و به این عنوان شناخته می شود. جالب و حیرت انگیز است اگر کمی به عقب تر وبرخی از تتبعات استاد در دهه ۴۰ برسیم پی می­بریم استاد پایور سنگ بنای این شیوه­ی نو را شاید از حدود دهه چهل بنا گذاشته­اند، از نمونه های قابل اشاره قطعه ای زیبا به نام فریبا است که در اوایل دهه چهل نوشته شده و استقلال دو دست چپ و راست که دست راست آکورد بگیرد و دست چپ ملودی را بزند در آنجا برای اولین بارها تبع و عرضه شده و همان سالها در کتاب ۸ آهنگ منتشر شده است.

    بدون هیچ سرو صدایی در نوآوریها ؟!

    نمونه­های از این دست استاد پایور بسیار دارند آنهم زمانی که اغلب مردم در اعماق موسیقی سوپر لارگو! گلهایی به سر می­بردند! آن زمان ایشان دستی بسیار چابک به همه اینها داشته­اند اما نکته مهمتر اینکه اعلام نمیکرده­اند. در صورتیکه هر کسی اگر امروز چنین کاری را می­کرد زود درصدد ثبت و توضیح و تفسیر آن بر آمده تا با نام و برچسب خودش شناخته شود. استاد تعداد بیشماری ایده­ی نو و آغاز و تخصص ریز و درشت از این دست دارند که نشان می­دهد باعث و بانی و آغاز کننده ایشان بوده. و چه خوب که ایشان آغارگر راه بوده­اند. چرا که بر آغازگر و شروع کننده راهی در خصوص بحث کیفی حرجی نیست چون آنرا به دیگران می­سپارد. و ایرادی هم نمی­توان گرفت اما استاد پایور مجموعا بسیارخوب و باکیفیت بالا این نوآوریها را آغازکردند تا جاییکه بی­اغراق می­توان اذعان داشت که برخی کارها را ۵۰ سال پیش به گونه ای انجام داده­اند که تا امروز هم کسی نتوانسته است انجام دهد.

    منظور از کیفیت چیست؟

    گروه نوازی و صدایی که ایشان چه از گروه سازها، ترکیبات گوناگون سازی و چه از خود ساز تخصصی­شان می­گرفتند یکی از کیفیتهای خاص ایشان بود و هست که هنوز که هنوز است کمتر کسی می­تواند آن صدا را حاصل آورد.

    نکته­ای هم داشت که باید برای بهتر فهمیدن خوانندگان عادی­تر مثالی بیاورم. ببینید! وقتی استاد تصمیم به کنسرتی داشت و قطعاتی را آماده میکرد،  آنها را در اختیار نوازنده می­گذاشت اما نوازندگان وی چه کسانی بودند: امثال اساتیدی چون جلیل شهناز، اصغر بهاری، هوشنگ ظریف، فریوسفی، دلنوازی، حسن ناهید و حسین تهرانی و محمد اسماعیلی و دیگر نوازندگان متبحر آن دوره که یا صبغه­ی هنرستانی داشتند و یا نوازندگان درجه یک و مطرح زمانه بودند با سوابق اجرایی شخصی زیاد حال آنکه همین نوازندگان درجه یک درگروه آقای پایور نزدیک به ده برابر حالت عادی تمرین می کردند.

    برای همین ایشان را مصداق بارز مثل “کار نیکوکردن از پر کردن است” می­دانند!

    مثال عام­تری بزنم: آقای پایور هنگامیکه با گروه تمرین را آغاز می­کردند بنا بر نظم و دیسیپلین مخصوص به خودی که داشتند بعد از پایان دوساعت زمان اول تمرین، همه افراد گروه جمله­ی معروفی را از ایشان بارها ذکر کرده­اند که: «ده دقیقه استراحت می­کنیم و در پارت دوم تمرین ۲۵ بار دیگر این قطعه را تمرین کنیم». آن­هم با نوازندگانی که نامشان را بردم که هر کدام آنقدر مسلط هستند که با یکی دوبار شنیدن قطعه و یا دیدن نت، آن را می­نوازند.  چیزی که امروزه در حالت عادی حتی یک ساعت هم به زور انجام می شود و تنها با چند تمرین گروهی، اجرای صحنه­ای آغاز می­شود!

    تمرین زیاد همراه با نوازندگان زبده کیفیت کار را به صددرصد می­رساند چرا؟ به علت اینکه با نوزاندگان مطرح و حرفه­ای، تمرینهای اولیه دارای همان ۹۷ درصد کیفیت بود اما استاد پایور دنبال آن دو سه درصد آخر بودند و آقای پایور با تمرین زیاد گروه چنان اثر را پولیش می زدند و چنان صیغل می­خورد که کاری با کیفیت بالا ارائه می­شد که هنوز این کیفیت قابل تکرار نیست آنچنان که حتی اساتید برتر امروزی درگروه نوازی هم در حیرتند و به آن کیفیت نمی رسند. استاد برای کارش ارزش می گذاشت و زمان زیادی را به آن اختصاص می­داد که می­توانید در مقایسه با وضعیت امروز متوجه خیلی چیزها شوید!

    چرا امروزه گروهها اینگونه برای تمرین وقت نمی گذراند؟

    متاسفانه امروزه قبل از اینکه کنسرتی اجرا شود و دغدغه­ای برای اجرا روی صحنه باشد، مساله بیزینس­اش غالب‌تر بر قضیه است. امروزه یک تاریخی برای کنسرت مشخص می­شود و همه برای همان تاریخ برنامه­ریزی می­کنند و تا برای آن ضبط یا اجرا، موسیقی را هم تدارک ببینند! درصورتیکه در شیوه­های دیگر که خودم هم آنرا بیشتر می پسندم اینگونه است که اول موسیقی می آید، در شما ذوق و شور و انگیزه ایجاد می کند که بعد میخواهید آن را برای خواننده و نوازندگان طراحی کنید. سپس در یک سیستم پپیشرفته آنرا بسط و گسترش می دهید. بعد تصمیم می گیریم که حالا این را ضبط کنیم یا کنسرت دهیم! این مسیر دقیقا امروز برعکس شده است!  از این دیدگاه هم کارهای آقای پایور جای بحث دارد.

    تنها آقای پایور اینگونه عمل می کردند؟

    نه این بدان معنا نیست که تنها آقای پایور اینگونه عمل می کردند. بطور کلی در زمان ایشان موسیقی به مدیا، به ارائه ارجح بود! بدین معنی که اول اگر کسی حرفی برای گفتن نداشت اصراری به پشت میکروفن رفتن هم نداشت!

    الان وارونه شده! اما از آنجاییکه خودم نیز دستی برکار دارم بگذارید مثال عینی تری بزنم. الان نوازنده درجه یک آنچنانی نداریم وخیلی ها رفته اند اما به مجرد این که با نوازنده درجه دو و سه و یا دانشجوها برای  انجام ایده ای و یا تولد آن تماس میگیریم اولین سوالی که از شما می پرسند اینست که این ایده برای ضبط است یا اجرا؟ و با روحیه نسل جوان امروزی سریع بحث مسایل مالی باز می­شود! گفتم که نوازنده های گروه آقای پایور چه کسانی بودند احتمالا آخرین چیزیکه صحبتش می شده و یا بهتر بگویم اصلا صحبتش نمی شده بعد مالی بوده، ضمنا آقای پایور می دانسته که این افراد چه کسانی هستند و چگونه با احترام با آنها برخورد می­کرده است!

    هنوز هم در بین این اساتید که روزگاری در گروه استاد پایور بوده­اند بحث مالی در نمی­گیرد!

    دقیقا! سیستم احترام و همکاری در این گروه توامان بوده است! اما الان بحث اول برای نوازنده  ۱۶-۱۷ ساله مالی است. یعنی اصلا موسیقی برای این جوان مهم نیست! یک شاهکار چند هزار ساله ، مثل شاهکار آقای حسین علیزاده ، «نی نوا» را تصور کنید که آقای علیزاده با شما برای نواختن ویولن یا دف قطعه تماس بگیرد. این شاهکار همانند ربنای استاد شجریان، متعلق به تمام سلیقه­ها و تمام مردم است. چنین کیفیت موسیقی را در لحظه­ای که به نوازندگان پیشنهاد داده می­شد که مشخص و قابل پیش بینی نبود، اما همه نوازندگان این اثر از آن به عنوان افتخار خود یاد می کنند. حال فرض کنید به نوازنده پیشنهاد بدهید بیا این قطعه را بزن و او بگوید چقدر می دهی؟ فقط تصور کنید چه اتفاقی می افتاد برای آن موسیقی ؟ از این بابتها به شکل عجیب و غریبی در دو دهه گذشته فرضها در موسیقی عوض شده است. آقای پایور الان بهانه مطرح کردن این مساله است وقتی به عقب تر نگاه می کنم می بینم در گذشته دیگران هم همینگونه بودند و عشق و علاقه را که منجر به آن دیسیپلین که در گروه آقای لطفی هم بود را میبینید که حتی در بی کیفیت ترین وی اچ اس های باقیمانده از کارهای آن دوران اگر دقت کنید میتوانید در چشمان این آدمها ببینید که برایشان چیزی جز موسیقی مهم نیست!  اما در این سالها هر کنسرتی رفته­ام متوجه شدم موسیقی مهم نیست بلکه چیزهای دیگری مهم هستند!

    بحث آسیب شناسی در موسیقی امروز  ضرورت دارد، شما چه چیزهایی را آسیبهایی می دانید که باعث شده­اند برخی چیزها مهمتر از موسیقی شوند؟

    حتی امروزه گاهی میبینم، فکر و حسی که برای طراحی لباس روی صحنه می­گذارند بیشتر از زمانیست که برای طراحی قطعات اجرا گذاشته­اند! اگر اینگونه نبود به این راحتی این حرف را نمی­گفتم. اما در مورد اجراهای آقای پایور ، سالهای ۵۰-۶۰ کسی از این حرفها نمی­زد و ما هر سال چند کار ماندگار میدیدیم. من از سال ۶۴ شروع کردم. فکرش را بکنید هر سال یک آلبومی می­آمد مثل برآستان جانان، بیداد، دستان، نوبانگ کهن و… یا قبل­تر ازآن موسیقی خلق لر و موسیقی آذربایجان و ترکمن علیزاده که قبل­تر آمده بودند یا قبل­ترها چاووشهایی که بیرون آمده بود. یعنی هر سال در موسیقی، چه محلی، چه دستگاهی، ۷-۸ تا اثر ارائه می­شد که هر کدام کارهای خوبی بودند و اصلا از این حرفهای امروزی نبود. پاپ تر ها گل صدبرگ گوش میدادند حرفه­ای ترها کارهای آقای لطفی را پیگیری می­کردند، حتی زمانیکه آقای لطفی از ایران رفت و در فضای افسرده آن دوران «گریه بید» را درآورد. کارهای خیلی ارزشمندتری بودند که نکته مشترک همه اینها یا عشق است یا حزن یا حماسه و علاقه به یک سوژه است! موسیقی آن سالها متصل و مرتبط با یک سوژه­ای بود.

    بخش عمده­ چاووش‌ها به انقلاب مرتبط است. می­خواهم بپرسم موسیقی که امروز تولید می­شود به چه متصل است؟ با چه ارتباط دارد جز بیزینس؟ جزبلیطهای ۸۰ هزارتومانی؟ می­خواهند چه چیزی را بگویند؟

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *