موسیقی ایرانیان –بیتا یاری: چهار سال پیش در گیرودار شلوغیهای تهران نفس سبز یکی از بزرگان موسیقی این مرز پرگهر، فرامرز پایور، رنگ زمستان گرفت. خبر کوتاه بود. یعنی همیشه خبر مرگ کوتاه است. واژه “مُرد” دنباله ای ندارد جز آه و حسرت و درد! و حالا اگر درگذشته استادی باشد که تمام عمرش با نظم و دقت و دسیپلین زیاد به هنر این برو بوم افزوده باشد؛ از جنس مردان بی ادعایی باشد که تنها به کارنیکوکردن از پرکردن پرداخته اند و به جای گرفتاری بر حاشیه ها در عمل جایگاه موسیقی این هنر همیشه مظلوم را ارتقا داده باشند، آنوقت واژه مرگ درد سنگین تری را بر دوش میگذارد. آنهم مرد مردیکه که یک تنه با تلاشهایش به جای تمام تاریخ سیصدساله پیدایش سنتور در موسیقی ما کار کرد و تجربیاتش را در اختیار دیگران قرارداد. شلوغیهای آذر ۸۸ آنچنان بود که حتی خبر مرگ بزرگ مرد سنتور ایران، پایور، را درخود حل کرد وبه تاریخ سپرد. مردی که به تعبیری تاریخ سنتور با او ورق میخورد و می توان او را ابتدا و انتهای سنتور ایران دانست. حالا ۴ سال از آن روز تلخ میگذرد اما خبر می رسد که چینی ها درصدد ثبت سنتور به نام کشور خود هستند. تاریخ پیدایش و حضور سنتور در موسیقی ما دقیقا مشخص نیست اما هرآنچه هست در سیصدسال گذشته همواره در موسیقی ما حضور داشته و به علت خیال انگیزی و ظرافت ذاتی هنر ایرانی، در نسبت با سنتور سایر کشورها اندازه و طنین ظریف تری دارد.
وقتی سال گذشته تار به نام کشور آذربایجان با بیست وچند سال تاریخ پیدایش ثبت شد، هشدار تلخی بود برای تاراج ریشه های عظیم فرهنگ و هنر ما که دیگران در صدد مصادره به مطلوب آنند. امادرعوض به جای حمایت از اعتراضات داخلی نسبت به این دست درازی فرهنگی، هیچ ارگان و نهاد دولتی یا غیردولتی پیدا نشد که بتواند در صحنه بین المللی از میراث های غیرملموس ما دفاع کند و انگار در بر همان پاشنه می چرخد! تنها کاریکه از دست ما بر می آید نوشتن و ثبت آنهاست با بضاعت اندکی که داریم تا نگذاریم در لابلای روزمرگیها فراموش شوند.
در خصوص آموزه های پایور، با سیامک آقایی از نوازندگان جوان و برجسته امروزی که با کارهای خود نشان داده صاحب متد و روش منحصربه فردی در نوازندگی سنتور است به گفت وگو نشسته ایم. آقایی بیشتر به نام استاد فقیدش “پروِیز مشکاتیان” شناخته شده اما او از نسل جوانان صاحب اندیشه و امضا در موسیقی است. پایور را به خوبی می شناسد، ازآفتهای رایج در موسیقی همچون اغراق، غلو، مرید و مرادبازی همیشه دوری جسته و این روزها سرگرم آهنگسازی کار جدیدی است. آهنگساز آلبوم پرفروش “یاد باد” در صحبتهایش به بحث گروه نوازی استاد پایور که میرسد، سری به حسرت تکان می دهد چراکه موسیقی سنتی این روزها را تجاری شده، می داند که در آنها “موسیقی”، احتمالا آخرین چیزیست که برای آن وقت صرف می شود!
شما بیشتر به عنوان شاگرد خلف «پرویز مشکاتیان» شناخته شدهاید اما گویا از استاد پایور هم بیتاثیر نبودهاید؛ در ابتدای بحث از این تاثیرات بفرمایید.
ابتدا عنوان کنم که در برخی موارد عدم حضور فیزیکی و یا زنده نبودن استاد فاکتور چندان مهمی برای بعضی از شاگردان و علاقهمندان محسوب نمیشود! قبل از شروع سوالاتتان، بهتر است نکتهای را در این خصوص یادآورشوم، اینکه شاگردی اصولا امر مطلقی نیست. به این معنا که انتقال مبانی و معانی فن موسیقی امری است کیفی که به عوامل متعددی وابسته است از جمله استعداد و انگیزه هنرجو و عوامل متعدد دیگر. لذا در سیستم آموزشی موسیقی ایران احتمال دارد کسی مثلا با یکی دو سال شاگردی، یاحتی بدون حضوراستاد از طریق آثار باقیمانده از وی مطالب را با چنان کیفیتی فراگرفته باشد که جای هیچگونه بحث و شکی باقی نگذارد حال آنکه بعضا مشاهده میشود برخی دیگر هرچند شاگردی طولانی مدتی دارند اما از یک اجرا و آرایهی ساده در آن سبک و مکتب عاجزند.
از انواع مثالها و مصداقهای معتبر این امر میتوان ازآقای مجید کیانی نام برد که تصورمیکنم شاید یک ساعت هم استادش حبیب سماعی را ندیده باشد اما برجسته ترین شاگرد او و ادامه دهنده راه استادش محسوب میشود و یا تصورمیکنم سرکار خانم هنگامه اخوان بهترین راوی سبک نابغهی دهر بانو قمرالملوک وزیری باشند. پس از دید من لزوما دراین میان حضورفیزیکی استاد و یا بهتر بگوییم الگو، چندان تعیین کننده نیست، بعبارتی ظاهرا ترکیب انگیزهها و علایق و پشتکار شخصی حرف اول را دراین زمینه میزند.
درمورد خودم به شخصه عرض کنم که شاگرد اساتید و هنرمندان متعددی بودهام و همینطور خیلی ها که نبوده اند، بودهام! کار و تعمق بر سبک و رپرتوار اجرایی استاد پایور را ازسالها قبل دورهی دانشگاه تهران و جو موسیقی قدیمی که در آن حاکم بود آغاز کردم وجالب است بدانید که تا همین سالهای اخیر ادامه داشت. بر مکتب پایور با عشق بسیار وقت بسیاری گذاشتهام، برخی از جزئیاتش را چنان پیگیری کردهام که بعضا توضیح و تفسیرشان باعث تعجب شاگردانم بوده! در کلاسم سخن از پایور و خصوصیاتش بعضا بیشتر به گوش میرسد! چراکه عمیقا معتقدم بدون تعمق درآثارش و نوعی گذار منطقی ازسبک وی روند تغییرات بطئی وحساس موسیقی نزد نسل امروزی دچار انحطاط خواهد شد. اجرای درست و دقیق مجموعه سی قطعهاش مبنای مسیریست که از وی آغاز و به پرویز مشکاتیان ختم می شود؛ مسیر موسیقی امروزی ایران، بسان درختی تنومند، سرسبز و بلندبالا با ریشه هایی در خاک ردیف و هزارهزار شاخ و برگی همچون پرنیان و چهارباغ و بیداد و برآستان جانان…
بپردازیم به جایگاه استاد پایور برای شما !
جناب پایور از دید من بی هیچ شکی منشاء و مبدع بخش قابل توجهی از رپرتوار جدی نیم قرن اخیر در دو شاخهی نوازندگی سنتور و گروه نوازی ایرانی بوده اند. خوب هنوز در خاطرم هست، از آن سالهای دور دانشگاه، سالهای حرف و بحث و اثبات، که حجم وسیع و کیفیت آثارشون اصولا جای هیچ حرف و بحثی رو حتی برای علاقمندان سینه چاک جریان تک خطی پرچک و چانهی آن روزها نیز باقی نمیگذاشت. امثال مجذوبان ذوب در ردیف و نمدگریزان بیپوشش و تار به چانه چسبانان مضراب هندلی، که از قبل مجمع الاساتید دانشکده هنرهای زیبا و اعلام استقلال ایشان پس از فتح ظفرمندانه دانشکده از حدود اوایل دهه هفتاد تا حدود کنون به امور خطیری همچون مبارزه با تهاجم فرهنگی امپریالیسم جهانی از طریق استهزاء اساتید غربزدهی تازه از فرنگ برگشته، نمدهراسی، حفظ و اشاعهی تلخ نوازی، آشنایی با کهکشانها، کرامت و غیبگویی، محو کامل نظام شیرین نوازی از نقشه جغرافیا وجلوگیری از شیوع آن به نسل گیج و سردرگم جوان وتازهوارد نایل شده اند. بگذریم، که اینان نیز درگذرند…
بطور خلاصه باید گفت که سوای جریان منتسب به حبیب سماعی، هر آنچه ما اکنون در سنتور داریم مستقیم و غیرمستقیم مدیون تالیفات و تلاشهای حقیقتا بی وقفهی استاد فرامرزپایوردر زمان حیاط پرثمرشان است. البته به عنوان پاورقی لازم به ذکر است که مشکل آن جریان منتسب به حبیب -البته از دید من و بعنوان یک نظر شخصی- آنجاست که اگر ردیف سه تار میرزا عبدالله و بازنوازیهای آن با سنتور و آن چند دقیقه صفحه سنگی اجرای نسبتا بیکیفیت حبیب سماعی به همراهی خانم پروانه موچول را -که به اندازهی کل تاریخ موسیقی شرق و غرب و شمال و باقی جهات اصلی و فرعی و غیره بلکم بیشتر راجع به آن بحث و تحقیق و تفحص و تکریم شده- از ایشان بگیرند حرف چندانی در عرصه های اجرایی و رپرتوارخلاق و راهبردی ساز سنتور پس از حدود پنجاه سال حضورشان ندارند. یعنی اگراساسا آیتم حرف، کلام، توضیح، ترغیب، بروشور، کاتالوگ، نشر کتب و فعالیتها و پستهای دولتیشان را از ایشان بگیرند به سختی توان ادامهی «حیات موسیقایی» را خواهند داشت. که البته از برخی جنبه ها و زوایا جای بسی تاسف است. چراکه این جریان خود را ادامه دهنده و اشاعه دهنده راه «بزرگترین خلاقیت در دوقرن اخیر» یعنی ردیف میرزاعبدالله میداند. از طرفی با کمی دقت در لحن و سبک سنتورنوازان متاخر بعد از استاد پایوری که حرفها وتفکراتش را در ساز و مضرابش متجلی میساخت به وضوح میتوان دریافت که کدامیک درمیان این جمع جایگاه و نفوذ عمیقتری را در خواص و عوام امروز موسیقی عملا ازآن خود کرده است، جریان قدیم منسوب به ردیف صرف و یا جریان جدید برپایهی ردیف و در آخر شاید ابراز این واقعیت برای دوستانی که با سلیقهام آشنایی دارند جالب باشد که اگر آن کارها و فعالیتها و انتشارات ایشان نبود آن دوسه نوازنده قابل و تاثیرگذار بعد از او که خود نیز منشاء خلاقیت و تنوع درساز سنتور شدند قطعا دیگر نبودند!
چه کارهایی؟ لطفا نام ببرید!
در بحث طبع آثار مکتوب؛ به طور مثال همه ما و نسل پیش از ما نیز سنتور را با «دستورسنتور» ایشان شروع کردهایم. البته نسل حاضر و متاخر امروزی مفتخراست به شروع نواختن سنتور با شاهکار چند جانبهی پشنگ کامکار یا همان کتاب شیوه سنتورنوازی که بعد از اولین تجربیات ارزشمند و پرثمر حسین صبا و استاد پایور با رفع برخی نواقص راهبردی وگسترش حیطه رپرتوار منتخب دراین کتاب، قدم بلندی در عرصه آموزش سنتور به هنرجویان مبتدی برداشتهاند. دست و پنجهاش به سلامت. و اما نسل ما و نسل پس و پیشمان بمدت حدود ۵۰ سال است که خشت اول نوازنگی سنتور را با «دستور سنتور» استاد پایور آغازکردهاند. پایه و منشاء و ریشه یکی است و همه ما مثل تنههایی میمانیم که بر روی این ریشه پا گرفتهایم و هر کس مسیری را ادامه میدهد و در جزئیات به شاخهای منتهی میشود و به جایی میرسد که یکی سنتی و دیگری مدرن میشود. اما همگی از یک نقطه مشترک سنتور را آغاز کردهایم. این هم در حقیقت نتیجه تلاش استاد پایور بود که در دهه ۴۰ اتفاق افتاد آنهم با تلاش شخصی ایشان و بدون حمایت ارگان و یا شخص خاصی!
زحمات ایشان در امر مکتوب سازی سنتور برای تمام موسیقی مفید بوده !
بله، یکی از تصاویر محوی که سالها پیشتر از جایی شنیدهام و مثل خاطرات فیلمی مستندگونه هرازگاهی جلوی چشمم میآید و بیتعارف آزارم میدهد اینست که ظاهرا چند سری از چاپ و پخش این کتاب را ایشان خود عهده دار شده اند! نقل است که درمنزل استاد دیده بودند فروشندگان و مغازه داران موسیقی به در منزلشان رفته بسته های چندتایی نوارپیچ کتاب دستور سنتور بگیرند! میگفت کتابها مرتب در بسته های دلخواه فروشندگان بسته بندی شده برای تحویل در منزل استاد آماده بوده و فروشندگان مراجعه کرده از دست استاد آنها را تحویل میگرفتند.
هرازگاهی که طاقتم طاق میشود و حیا مرسوم و معمول را مثل پارهای از گفتههایم درهمینجا! به کناری گذاشته، دهان و قلمم به تندی میگراید اتفاقا یکی از تصاویری که معمولا اجازه ادامه را ازمن سلب میکند نوعی تصویر است از چهرهشان که تنها نگاه است و لبخند و سکوت. ترکیب آن همه فعالیت با سکوتی آرام و عجیب و ازلی توام بود. او کسی بود که به ندرت حرف میزد و یا کسی بیاد ندارد که جایی حرفی زده باشد طوری که حاشیه ایی ایجاد کند بطوریکه بازخورد وحس قریبی از او در دلم مانده است. هرگاه هم به او میگفتند چرا نمینویسی و چرا در مقولاتی که به تو مرتبط میشود چیزی نمیگویی؟ حرفی ؟ جوابی؟ مثل این اواخر که به مدد وجود اینترنت -دیگر تنها دومجله ی دنیای سخن و آدینه نبود- اما در برابر تحریکات به پاسخ دادن می گفت: «کار ما تنها ساز زدن است نه حرف زدن». اینها خصایصی است که کمتر در کسی دیده می شود.
بازگردیم به بحث مکتوبسازی موسیقی!
یکی از مقولاتی که استاد پایور در آن حیطه تاثیرگزاری وسیع اساسی داشتهاند انتشار آثارمتعدد مکتوب و صوتی برای ساز سنتور است البته در دسترس بودن این آثار برای همه است. که در نهایت به این دلیل که در بحث آموزش ید طولایی داشتند می توان گفت که این تتبعات صرفا جنبه موسیقایی نداشته، هم جنبه موسیقایی دارد، هم آموزشی برای هنرجویانی که سنتور کار میکنند. بد نیست بدانیم که درمقایسه با دیگر اساتید صاحب نام میتوان گفت که شاید نزدیک هفتاد درصد کتب سنتور را آقای پایور نوشتهاند. مثلا در صد سال گذشته از حبیب سماعی تا پرویزمشکاتیان سه چهار نوازنده معتبر سنتور داریم، مجموع کارهای اینها را اگر روی هم بریزیم، آقای پایور چند برابرش را دارد. یک تنه به این کمیت و حجم (کیفیت راهم بعدا می گویم) کار انجام دادهاند. لذا پدیده قابل تاملی نسبت به بقیه هستند. خیلی از اساتید هستند که با وجود انتشار آثار صوتی و تحقیقاتی متعدد مثلا یک کتاب نت از این آثار ندارند و یا کارهایشان را کسان دیگری تنظیم می کنند حالا مقایسه کنید با پایور که چه حجمی از مستندات را در اختیار هنرجویان قرارداده. ازدستورسنتور گرفته تا دوره ابتدایی و مجموعه پیشدرآمد و رنگ و قطعات موسیقی مجلسی و هشت آهنگ و بازنویسی ردیف استاد صبا و نت نگاری ردیف و صد و هشتاد تصنیف قدیمی به روایت عبدالله دوامی و ردیف دوره عالی چپ کوک برای سنتور و صدها اثر پراکنده دیگر…
در مقایسه با دیگر اساتید چه نکات بارزتری از ایشان میتوان نام برد که در انحصار ایشان است؟
اگر از دید کلی و بازتری نگاه کنیم نکته ی دیگری که در مورد آقای پایور در مقایسه با آن سه چهار نوازنده مطرح است و جنبه عمومیتری دارد اینست که ایشان پایه گذار چند مقوله نه فقظ در بحث تخصص سنتور بلکه در مقولات عامترهستند.
از این مقولات عام نمونه بیاورید!
یکی از این مقولات بحث گروه نوازی است. هنگامیکه در خصوص اساتید دیگر صحبت میکنیم خیلی زود وارد جزئیات میشویم اما در مورد استاد پایور اینگونه نیست و می توان بسیار در مورد کلیات کارهای ایشان صحبت کرد. مثلا گروه نوازی بحث مهمی است اما امروزه کسی دقیق نمیداند چه کسانی نقش بسیار موثری در شکل گیری امروزین آن داشتهاند. گروه نوازی در دهه چهل با اجراهای گروه فرهنگ و هنر، گروه آقای پایور شکل گرفت که صرفا از دید اجرایی بسیار تمیز و دقیق و قابل تامل هستند. از آقای لطفی در سال ۵۳ که گروه شیدا را پایهریزی کردهاند بارها شنیده شده که یکی از الگوهای ایشان دربحث گروه نوازی نزدیک شدن به سونوریته گروه آقای پایور بوده است! ازدیگران نیز عنوان شده که در درآن دوره، حدود سالهای ۵۰، دو سه ثانیه صدای گروه آقای پایور را از کار درآوردن بنوعی آرزوی دست نیافتی میمانست! در ضمن نباید از ذکر این نکته غافل شویم که عمدهی این کیفیت مطلوب واین تجربیات استاد پایور عملا یک تنه حاصل شده است. از سازبندیهای بدیع تا سونوریته و دقت عالی کوک و غیره. الان اگر کسی بخواهد گروه نوازی کند، تنظیم کند و حتی الگو برای کوک و باقی جزییات اجرایی بردارد چشم بسته میگوید تار و سنتور و قیچک التو و تنبک و … که دیگر چیز عجیب و غریبی نیست! که اولین تجربیات موفق و همچنان زیبا و درخشان آن از آثاراستاد کلید خورده است .
در حال حاضر چند صد نمونه از گروه نوازی وجود دارد که می توانی خودت را با آنها مقایسه کنی و ببینی در کجا ایستادهای! و بدانی چه صدایی می خواهی تیز یا بم و …
اما وقتی می گویید کسی کاری را شروع میکند و آنرا بعد به بقیه میسپارد نقش تنه درخت را دارد ایفا میکند در خصوص شاخهها! این دومین نکته است!
از اولین کارهایی که در بحث سنتور نوازی ایشان انجام داده اند لطفا مثال بیاورید.
هنوز به سبک و کار ایشان نرسیدهایم. اما از چیزهایی که عملا در دست ایشان بوده میتوانیم به بحث سنتورنوازی معاصر و نوین که این روزها زیادشنیده ایم، بپردازیم؛ که اردوان کامکار عزیز بیشتر در این زمینه کار کرده است و به این عنوان شناخته می شود. جالب و حیرت انگیز است اگر کمی به عقب تر وبرخی از تتبعات استاد در دهه ۴۰ برسیم پی میبریم استاد پایور سنگ بنای این شیوهی نو را شاید از حدود دهه چهل بنا گذاشتهاند، از نمونه های قابل اشاره قطعه ای زیبا به نام فریبا است که در اوایل دهه چهل نوشته شده و استقلال دو دست چپ و راست که دست راست آکورد بگیرد و دست چپ ملودی را بزند در آنجا برای اولین بارها تبع و عرضه شده و همان سالها در کتاب ۸ آهنگ منتشر شده است.
بدون هیچ سرو صدایی در نوآوریها ؟!
نمونههای از این دست استاد پایور بسیار دارند آنهم زمانی که اغلب مردم در اعماق موسیقی سوپر لارگو! گلهایی به سر میبردند! آن زمان ایشان دستی بسیار چابک به همه اینها داشتهاند اما نکته مهمتر اینکه اعلام نمیکردهاند. در صورتیکه هر کسی اگر امروز چنین کاری را میکرد زود درصدد ثبت و توضیح و تفسیر آن بر آمده تا با نام و برچسب خودش شناخته شود. استاد تعداد بیشماری ایدهی نو و آغاز و تخصص ریز و درشت از این دست دارند که نشان میدهد باعث و بانی و آغاز کننده ایشان بوده. و چه خوب که ایشان آغارگر راه بودهاند. چرا که بر آغازگر و شروع کننده راهی در خصوص بحث کیفی حرجی نیست چون آنرا به دیگران میسپارد. و ایرادی هم نمیتوان گرفت اما استاد پایور مجموعا بسیارخوب و باکیفیت بالا این نوآوریها را آغازکردند تا جاییکه بیاغراق میتوان اذعان داشت که برخی کارها را ۵۰ سال پیش به گونه ای انجام دادهاند که تا امروز هم کسی نتوانسته است انجام دهد.
منظور از کیفیت چیست؟
گروه نوازی و صدایی که ایشان چه از گروه سازها، ترکیبات گوناگون سازی و چه از خود ساز تخصصیشان میگرفتند یکی از کیفیتهای خاص ایشان بود و هست که هنوز که هنوز است کمتر کسی میتواند آن صدا را حاصل آورد.
نکتهای هم داشت که باید برای بهتر فهمیدن خوانندگان عادیتر مثالی بیاورم. ببینید! وقتی استاد تصمیم به کنسرتی داشت و قطعاتی را آماده میکرد، آنها را در اختیار نوازنده میگذاشت اما نوازندگان وی چه کسانی بودند: امثال اساتیدی چون جلیل شهناز، اصغر بهاری، هوشنگ ظریف، فریوسفی، دلنوازی، حسن ناهید و حسین تهرانی و محمد اسماعیلی و دیگر نوازندگان متبحر آن دوره که یا صبغهی هنرستانی داشتند و یا نوازندگان درجه یک و مطرح زمانه بودند با سوابق اجرایی شخصی زیاد حال آنکه همین نوازندگان درجه یک درگروه آقای پایور نزدیک به ده برابر حالت عادی تمرین می کردند.
برای همین ایشان را مصداق بارز مثل “کار نیکوکردن از پر کردن است” میدانند!
مثال عامتری بزنم: آقای پایور هنگامیکه با گروه تمرین را آغاز میکردند بنا بر نظم و دیسیپلین مخصوص به خودی که داشتند بعد از پایان دوساعت زمان اول تمرین، همه افراد گروه جملهی معروفی را از ایشان بارها ذکر کردهاند که: «ده دقیقه استراحت میکنیم و در پارت دوم تمرین ۲۵ بار دیگر این قطعه را تمرین کنیم». آنهم با نوازندگانی که نامشان را بردم که هر کدام آنقدر مسلط هستند که با یکی دوبار شنیدن قطعه و یا دیدن نت، آن را مینوازند. چیزی که امروزه در حالت عادی حتی یک ساعت هم به زور انجام می شود و تنها با چند تمرین گروهی، اجرای صحنهای آغاز میشود!
تمرین زیاد همراه با نوازندگان زبده کیفیت کار را به صددرصد میرساند چرا؟ به علت اینکه با نوزاندگان مطرح و حرفهای، تمرینهای اولیه دارای همان ۹۷ درصد کیفیت بود اما استاد پایور دنبال آن دو سه درصد آخر بودند و آقای پایور با تمرین زیاد گروه چنان اثر را پولیش می زدند و چنان صیغل میخورد که کاری با کیفیت بالا ارائه میشد که هنوز این کیفیت قابل تکرار نیست آنچنان که حتی اساتید برتر امروزی درگروه نوازی هم در حیرتند و به آن کیفیت نمی رسند. استاد برای کارش ارزش می گذاشت و زمان زیادی را به آن اختصاص میداد که میتوانید در مقایسه با وضعیت امروز متوجه خیلی چیزها شوید!
چرا امروزه گروهها اینگونه برای تمرین وقت نمی گذراند؟
متاسفانه امروزه قبل از اینکه کنسرتی اجرا شود و دغدغهای برای اجرا روی صحنه باشد، مساله بیزینساش غالبتر بر قضیه است. امروزه یک تاریخی برای کنسرت مشخص میشود و همه برای همان تاریخ برنامهریزی میکنند و تا برای آن ضبط یا اجرا، موسیقی را هم تدارک ببینند! درصورتیکه در شیوههای دیگر که خودم هم آنرا بیشتر می پسندم اینگونه است که اول موسیقی می آید، در شما ذوق و شور و انگیزه ایجاد می کند که بعد میخواهید آن را برای خواننده و نوازندگان طراحی کنید. سپس در یک سیستم پپیشرفته آنرا بسط و گسترش می دهید. بعد تصمیم می گیریم که حالا این را ضبط کنیم یا کنسرت دهیم! این مسیر دقیقا امروز برعکس شده است! از این دیدگاه هم کارهای آقای پایور جای بحث دارد.
تنها آقای پایور اینگونه عمل می کردند؟
نه این بدان معنا نیست که تنها آقای پایور اینگونه عمل می کردند. بطور کلی در زمان ایشان موسیقی به مدیا، به ارائه ارجح بود! بدین معنی که اول اگر کسی حرفی برای گفتن نداشت اصراری به پشت میکروفن رفتن هم نداشت!
الان وارونه شده! اما از آنجاییکه خودم نیز دستی برکار دارم بگذارید مثال عینی تری بزنم. الان نوازنده درجه یک آنچنانی نداریم وخیلی ها رفته اند اما به مجرد این که با نوازنده درجه دو و سه و یا دانشجوها برای انجام ایده ای و یا تولد آن تماس میگیریم اولین سوالی که از شما می پرسند اینست که این ایده برای ضبط است یا اجرا؟ و با روحیه نسل جوان امروزی سریع بحث مسایل مالی باز میشود! گفتم که نوازنده های گروه آقای پایور چه کسانی بودند احتمالا آخرین چیزیکه صحبتش می شده و یا بهتر بگویم اصلا صحبتش نمی شده بعد مالی بوده، ضمنا آقای پایور می دانسته که این افراد چه کسانی هستند و چگونه با احترام با آنها برخورد میکرده است!
هنوز هم در بین این اساتید که روزگاری در گروه استاد پایور بودهاند بحث مالی در نمیگیرد!
دقیقا! سیستم احترام و همکاری در این گروه توامان بوده است! اما الان بحث اول برای نوازنده ۱۶-۱۷ ساله مالی است. یعنی اصلا موسیقی برای این جوان مهم نیست! یک شاهکار چند هزار ساله ، مثل شاهکار آقای حسین علیزاده ، «نی نوا» را تصور کنید که آقای علیزاده با شما برای نواختن ویولن یا دف قطعه تماس بگیرد. این شاهکار همانند ربنای استاد شجریان، متعلق به تمام سلیقهها و تمام مردم است. چنین کیفیت موسیقی را در لحظهای که به نوازندگان پیشنهاد داده میشد که مشخص و قابل پیش بینی نبود، اما همه نوازندگان این اثر از آن به عنوان افتخار خود یاد می کنند. حال فرض کنید به نوازنده پیشنهاد بدهید بیا این قطعه را بزن و او بگوید چقدر می دهی؟ فقط تصور کنید چه اتفاقی می افتاد برای آن موسیقی ؟ از این بابتها به شکل عجیب و غریبی در دو دهه گذشته فرضها در موسیقی عوض شده است. آقای پایور الان بهانه مطرح کردن این مساله است وقتی به عقب تر نگاه می کنم می بینم در گذشته دیگران هم همینگونه بودند و عشق و علاقه را که منجر به آن دیسیپلین که در گروه آقای لطفی هم بود را میبینید که حتی در بی کیفیت ترین وی اچ اس های باقیمانده از کارهای آن دوران اگر دقت کنید میتوانید در چشمان این آدمها ببینید که برایشان چیزی جز موسیقی مهم نیست! اما در این سالها هر کنسرتی رفتهام متوجه شدم موسیقی مهم نیست بلکه چیزهای دیگری مهم هستند!
بحث آسیب شناسی در موسیقی امروز ضرورت دارد، شما چه چیزهایی را آسیبهایی می دانید که باعث شدهاند برخی چیزها مهمتر از موسیقی شوند؟
حتی امروزه گاهی میبینم، فکر و حسی که برای طراحی لباس روی صحنه میگذارند بیشتر از زمانیست که برای طراحی قطعات اجرا گذاشتهاند! اگر اینگونه نبود به این راحتی این حرف را نمیگفتم. اما در مورد اجراهای آقای پایور ، سالهای ۵۰-۶۰ کسی از این حرفها نمیزد و ما هر سال چند کار ماندگار میدیدیم. من از سال ۶۴ شروع کردم. فکرش را بکنید هر سال یک آلبومی میآمد مثل برآستان جانان، بیداد، دستان، نوبانگ کهن و… یا قبلتر ازآن موسیقی خلق لر و موسیقی آذربایجان و ترکمن علیزاده که قبلتر آمده بودند یا قبلترها چاووشهایی که بیرون آمده بود. یعنی هر سال در موسیقی، چه محلی، چه دستگاهی، ۷-۸ تا اثر ارائه میشد که هر کدام کارهای خوبی بودند و اصلا از این حرفهای امروزی نبود. پاپ تر ها گل صدبرگ گوش میدادند حرفهای ترها کارهای آقای لطفی را پیگیری میکردند، حتی زمانیکه آقای لطفی از ایران رفت و در فضای افسرده آن دوران «گریه بید» را درآورد. کارهای خیلی ارزشمندتری بودند که نکته مشترک همه اینها یا عشق است یا حزن یا حماسه و علاقه به یک سوژه است! موسیقی آن سالها متصل و مرتبط با یک سوژهای بود.
بخش عمده چاووشها به انقلاب مرتبط است. میخواهم بپرسم موسیقی که امروز تولید میشود به چه متصل است؟ با چه ارتباط دارد جز بیزینس؟ جزبلیطهای ۸۰ هزارتومانی؟ میخواهند چه چیزی را بگویند؟
دیدگاهتان را بنویسید