×
×

گفت‌وگوی ویژه‌نامه‌ی نوروزی «بهار» با استاد شجریان

  • کد نوشته: 455
  • 06 فروردین 1389
  • ۰
  • روزنامه‌ی «بهار» در ویژه‌نامه‌ی نوروزی خود که روز چهارشنبه ۲۶ اسفندماه منتشر شده، گفت‌وگویی اختصاصی با محمدرضا شجریان به چاپ رسانده که البته زمان انجام گفت‌وگو به اردیبهشت ۸۸ برمی‌گردد؛ یعنی حدود ده ماه پیش. اما با این وجود خواندن این مصاحبه خالی از لطف نیست. ابتدا: اردیبهشت‌ماه بود. هنوز بازار سیاست این‌قدر داغ نشده بود […]

  • روزنامه‌ی «بهار» در ویژه‌نامه‌ی نوروزی خود که روز چهارشنبه ۲۶ اسفندماه منتشر شده، گفت‌وگویی اختصاصی با محمدرضا شجریان به چاپ رسانده که البته زمان انجام گفت‌وگو به اردیبهشت ۸۸ برمی‌گردد؛ یعنی حدود ده ماه پیش. اما با این وجود خواندن این مصاحبه خالی از لطف نیست.

    محمدرضا شجریان | عکس: میلاد  پیامی

    ابتدا: اردیبهشت‌ماه بود. هنوز بازار سیاست این‌قدر داغ نشده بود که بر همه چیز سایه بیندازد. هنوز می‌شد نشست و درباره‌ی موسیقی‌های قدیمی حرف زد. در یکی از روزهای اردیبهشتی با محمدرضا شجریان ساعتی قبل از اینکه در کارگاه موسیقی‌اش حاضر شود، دیدار و گفت‌وگو کردیم. به بهانه‌ی «آه باران» که بازخوانی موسیقی‌های قدیمی ایرانی بود. البته در آه باران محدود نشدیم، اما فضا مثل ماه‌های بعدی‌اش نبود که هر حرفی خود به خود از جایی دیگر سر برآورد که در آن موضوعی که درباره‌اش گفت‌وگو می‌کردیم، اولویت نداشته باشد. آن روزها استاد علاوه بر دغدغه‌ی موسیقی، دغدغه‌ی باغ هنر بم را هم داشت، قرارمان بر این بود که پس از آماده شدن متن گفت‌وگو بخشی نیز درباره‌ی باغ هنر بم به آن اضافه و چاپ شود، اما وقتی متن گفت‌وگو آماده شده بود، فضا آن‌قدر انتخاباتی شده بود که هیچ سخن دیگری شنیده نمی‌شد. قرارمان بر این شد که این گفت‌وگو بعد از انتخابات منتشر شود، اما بعد از انتخابات هم به دلایلی که همه می‌دانیم میسر نشد. روزی که گفت‌وگو می‌کردیم، هنوز فضا آن‌قدر انتخاباتی نشده بود که حتی نظر استاد را درباره‌ی انتخابات بپرسیم، اما چندماه بعد عکسی از او این طرف و آن طرف منتشر شد که شکل دیگری از ماجرا بود. از روزی که این گفت‌وگو انجام شد تا امروز که منتشر می‌شود، بیش از ۱۰ ماه می‌گذرد. در این ۱۰ ماه اتفاقات بسیاری رخ داده و اولویت‌ها فرق کرده است. از او در این فاصله آثاری به‌صورت سی‌دی و کاست منتشر شده و آثاری بدون اجازه و با اجازه‌اش روی اینترنت قرار گرفته است. شکایت او از صدا و سیما و روزنامه‌ی «کیهان» مطرح شده است و اکنون پس از گذراندن روزهایی سخت برای کنسرتی در لندن خود را آماده می‌کند. برای اینکه به برخی از کنجکاوی‌های خوانندگان نیز پاسخ بدهیم، چند سؤال دیگر را نیز با او در میان گذاشتیم تا غبار کهنگی را از روی این گفت‌وگو بزداییم. هر چند آنچه از گفت‌وگو منتشر می‌شود، بخش‌هایی است که گذر زمان کهنه‌اش نکرده است.

    چه شد که سراغ بازخوانی آثار آهنگسازان قدیمی رفتید در نوار «آه باران»؟

    سال‌ها بود که دلم می‌خواست آهنگ‌های مرتضی محجوبی را بازخوانی کنم. می‌دانید که این آهنگ‌ها بیش از ۴۰، ۵۰ سال پیش اجرا شده‌اند؛ ولی می‌طلبد آهنگ‌های ارزنده و تاریخی ما بازخوانی شوند تا رابطه‌ی ما با میراث موسیقی حفظ شود. آهنگ‌های هنرمندانی چون عارف، شیدا و مرتضی محجوبی از نظر مطلب و محتوا ارزنده و والا هستند، مثل شعر حافظ، و مولانا و سعدی است. به همین دلیل ایجاب می‌کند هر چند سال یک بار بارخوانی شوند و نسل جدید با آنها آشنا شوند.

    چه چیزی در آثار این هنرمندان شما را جذب کرده است؟

    من علاقه‌ی بسیاری به آهنگ‌های مرتضی محجوبی دارم. به‌نظر من بهترین آهنگساز تاریخ دویست‌ساله‌ی ما است. به‌نظرم از جهاتی حتی از عارف و شیدا هم جلوتر است. هنرمندی را سراغ ندارم که از نظر آهنگسازی و بیان حالات درونی خود، به قدرت محجوبی باشد. زیباترین آهنگ‌های موسیقی ما متعلق به این سه هنرمند بزرگ است. آهنگ‌های دیگری هم هستند که هم به آنها علاقه دارم و هم برخی را اجرا کرده‌ام، ولی در آثار مرتضی محجوبی حس و حالی را می‌بینم که به فضای امروز ما هم نزدیک است. برای همین بازخوانی آنها را لازم می‌دانم. بازخوانی این آثار، دانش و فرهنگ موسیقی ما را یادآور می‌شود، به‌ویژه برای جوانان فرصتی پیش می‌آورد که با پیشینه‌ی موسیقی کشور خود آشنا شوند. حتی نوع نوازندگی محجوبی با پیانو بسیار مهم است و باید دوباره مطرح شود و جوان‌های علاقه‌مند با آن آشنا شوند. در پیانویی که او می‌زد، فضا و حس عمیق ایرانی وجود دارد که شما فراموش می‌کنید این ساز غربی است که به موسیقی ما وارد شده است.

    سه تا تصنیف در آه باران دارید که دو تصنیف آن از برنامه‌ی «گلها»ست. چرا برنامه‌ی گلها؟

    بله، دو تا آهنگ را انتخاب کردیم و آقای مزدا انصاری تنظیم کرد. یک آهنگ هم من بر مبنای شعر مشیری، «آه باران» داشتم. این سه تا تصنیف را برای یک برنامه در نظر گرفتیم و ضبط کردیم. آهنگ‌های خوب گلها که بیش از ۶۰، ۷۰ ساله است را انتخاب کردیم تا تجدید خاطره‌ای باشد. ما در جوانی با این‌ها زندگی کردیم و آمدیم جلو؛ برنامه‌ای که سال‌ها از آن گذشته و برای ما مانده و الآن هیچ‌کدام از آن عزیزان نیستند، ما باید یادی از آنها بکنیم. من پشت نوار نوشتم: به‌یاد حسین یاحقی، مرتضی محجوبی، رهی معیری و بنان. اینان سرآمدهای موسیقی ما بودند.

    این کار چگونه شکل گرفت؟

    مزدا انصاری را که جوانی علاقه‌مند است و از بچگی می‌شناسمش و خیلی هم علاقه‌مند به برنامه‌ی گلهاست، تشویق کردم این آثار را جمع‌آوری کند، دوباره بنویسد تا به مرور آنها را با هم اجرا کنیم. حتی همایون را هم تشویق کردم که از این آهنگ‌ها دور نیفتد. این مطلب برای من در طول این سال‌ها مهم بوده است. با تمام علاقه‌ای که به برنامه‌ی گلها داشتم، متأسفانه این برنامه دیگر تهیه نمی‌شود و فقط به رد و بدل کردن کپی برنامه‌ی گلها اقدام می‌شود. آخرینش «گلهای تازه» بود. بعد از آن دیگر برنامه‌ی گلها وجود ندارد، شاید از ۳۰ سال پیش. به‌عنوان کسی که در عرصه‌ی موسیقی فعالیت می‌کند، تصور می‌کنم باید دوباره برنامه‌ای شبیه گلها داشته باشیم. در یک دوره‌ای برنامه‌ی گلها موسیقی ما را نگه داشت. خیلی از هنرمندان ما تنها در آن برنامه می‌خواندند. در کنارش موسیقی ایرانی اصیل اجرا می‌شد، اما در آن حد و اندازه نبود. خیلی دلم می‌خواست که برنامه‌ای نظیر گلها تهیه شود، و در کنار برنامه‌های تازه‌ای که ارائه می‌کنیم، این نوع موسیقی هم باشد.

    فکر می‌کنید چرا در طول این سال‌ها برنامه‌ای نظیر گلها به‌وجود نیامده است؟

    بحث مفصلی نیاز دارد. کوتاه بگویم که مثلاً اول انقلاب به موسیقی بیشتر از جنبه‌ی حماسی و سرود نگاه می‌شد. انواع دیگر موسیقی مورد بی‌اعتنایی بود. در سال‌های ۶۲ و ۶۳ آثاری را تولید کردیم و رفته‌رفته موسیقی، شأن و منزلتی یافت. البته تعداد این آثار خیلی کم بود. در طول این سال‌ها بود که هنرمندان جوان آمدند و آنها هم دارند کار خودشان را ارائه می‌کنند. آنها به برنامه‌ی گلها علاقه‌ای ندارند. چون هیچ خاطره‌ای از آن ندارند، در فضای کار خودشان هستند. ارتباطی که الآن در جهان هست و همه‌ی دنیا به هم وصل است از طریق اینترنت، ماهواره، رادیو و تلویزیون‌ها انواع موسیقی‌ها را می‌شنوند. همه به طرف کاروان جهانی موسیقی کشیده می‌شوند و زمینه یا فرصتی نیست که به پیشینه‌های خود برگردند. این نوع کارها باعث ارتباط فرهنگی با پیشینه‌ی فرهنگی و هنری جامعه است. اگر بخواهیم صدای موسیقی ما هم در کاروان موسیقی جهانی شنیده شود، باید رنگ و لحن این موسیقی را حفظ کنیم. ارتباط با پیشینه از این نظر ضروری است.

    برنامه‌ی گلها یک برنامه‌ی گروهی بود. این روزها به‌نظر می‌رسد جمع شدن گروهی از هنرمندان در کنار هم زیاد اتفاق نیفتد و هنرمندان بیشتر علاقه‌مند به کارهای فردی باشند. قرار گرفتن چنین جمعی در کنار هم اصلاً امکان‌پذیر است؟

    مشکل است. بالاخره کسی باید پیشقدم شود و چنین کاری را انجام دهد. فقط سه چهار نفر از خواننده‌ها و نوازنده‌های این برنامه مانده‌اند. دیگر تهیه‌کننده‌ای نیست. می‌شود گفت عناصر این برنامه تقریباً از میان رفته‌اند. همین امر هم ضرورت حفظ و بازخوانی این آثار را بیشتر نشان می‌دهد. این آثار حافظه‌ی موسیقایی ماست.

    چنان‌که می‌گویید «آه باران» مانند یک حافظه عمل می‌کند تا رابطه‌ی ما را با فرهنگ موسیقی حفظ کند. چه ضرورتی دارد که ما حافظه‌ی موسیقایی را حفظ کنیم؟

    این ارتباطی است که هر کس می‌تواند با اصالت و گذشته‌ی خودش داشته باشد. خودش را از اصالت دور کند یا اصالت را حفظ کند. به‌طور کل اگر هر کار اجتماعی و هر کار عملی برگرفته از کائنات و کارگاه هستی باشد به سمت زیبایی می‌رود. یعنی در کائنات دو موجود مثل هم نمی‌بینید، موجودات با هم فرق می‌کنند. برای همین تنوع موسیقی یک اصل است. باید همه‌جور و همه‌نوع نوازنده و موسیقی‌دان داشته باشیم. اینکه تصور کنیم که من آقای ایکس را دوست دارم و هر کس دیگری تار بزند، من خوشم نمی‌آید، اصلاً درست نیست. من هر جای دنیا بروم با فرهنگ‌ها آشنا می‌شوم. موسیقی‌شان را گوش می‌کنم و غذایشان را هم می‌خورم. در آنجا نه غذای ایرانی می‌خورم و نه موسیقی ایرانی گوش می‌کنم؛ وارد دنیای دیگری شده‌ام. با هر چیزی که برخورد می‌کنم سعی می‌کنم ارتباط برقرار کنم و از زیبایی‌های اطراف لذت ببرم. هر موسیقی را گوش می‌کنم مگر اینکه بد ساز بزند. دوست دارم هر کس به شیوه‌ی خودش ساز بزند و ما شیوه‌های مختلف را گوش کنیم و آشنا شویم. از این جهت دوست داشتم بچه‌های ما دوباره توجه کنند، ما موسیقی به اندازه‌ی کافی داریم و زیبایی خودش را دارد. وقتی می‌گوییم با پیانو می‌نوازند این هم زیبایی‌های خود را دارد و این تنوعی‌ست که می‌تواند در زیبایی‌ها باشد و این اصلاً لطف زیبایی‌هاست.

    شما بحثی دارید درباره‌ی تفاوت «اصالت» و «سنت». بازخوانی این آثار چه رابطه‌ای با سنت یا اصالت دارد؟ مثالی هم که الآن درباره‌ی برنامه‌ی گلها می‌زنید از همین زاویه است؛ یعنی هم تأکید بر کارهای تازه و نیازهای امروز می‌کنید و هم تأکید بر بهره‌گیری از سنت.

    برخی موسیقی سنتی و اصیل را یکسان می‌گیرند؛ گویی این دو یک چیزند. سنت کاملاً بسته و محدود است، اما اصالت وسیع و باز است. در هر زمانه‌ای، موقعیت یا شرایط جغرافیایی، سنت‌هایی خاص به‌وجود می‌آورد که به مسائل و نیازهای نسل خاص یا زمانه‌ی خاصی مربوط است. نسل‌های تازه می‌آیند و چیزهای تازه می‌خواند؛ برای همین هم سنت را می‌شکنند و در واقع سنتی دیگر درست می‌کنند. فرزندان آنها باز سنت پدرانشان را می‌شکنند و سنت‌های دیگری را به‌وجود می‌آورند؛ اما در این عملکرد باید سنت و اصالت را تفکیک کرد. اصالت، ریشه‌ای است که می‌ماند. اصالت، ریشه‌ای است که در هر زمان متناسب با نیازهای آن نسل و دوره مطرح می‌شود. یعنی ما سنت‌های دوره‌های مختلف را متناسب با زمان تغییر می‌دهیم و آن را با نیازهای آن زمان سازگار می‌کنیم. این‌طور نیست که بگوییم این سنت است و ما نباید دست به تغییر آن بزنیم. اصالت مثل یک جاده است که می‌توانیم از هر طرف که خواستیم حرکت کنیم؛ اما سنت به‌نظر من اتاقی است دربسته، سقف دارد، دیوار دارد. نمی‌توانیم از آن برویم بیرون. ما سنت‌هایمان را می‌شکنیم و سنت‌های جدید به‌وجود می‌آوریم، اما اصالت‌هایمان را باید نگه داریم. خود من بیشتر به جنبه‌ی اصالت نگاه می‌کنم. سنت‌ها را که بلد هستم و می‌دانم، اما به تدریج خودم را از دایره‌ی سنت کنار کشیدم و آمدم بیرون. نه اینکه سنت بد بود، خیلی هم خوب بود؛ اما راه‌های دیگری را پیش گرفتیم. حالا جوان‌ها هم همین‌طور می‌توانند به سنت‌های ما نگاه کنند، از آن بهره بگیرند و آن را متناسب با نیازهای زمانه‌ی خود تغییر دهند. شکل دیگری برای خودشان درست می‌کنند؛ اما از نظر اصالت، شکل و واژه‌های موسیقایی، همه بلد هستیم و در کار استفاده می‌کنیم.

    در همین «آه باران» شما از دو سازی استفاده کرده‌اید که این روزها در موسیقی ایرانی معمول نیست؛ ویولن و پیانو. آهنگ همان آهنگی است که مرتضی‌خان محجوبی ساخته و اجرا شده است؛ اما وقتی گوش می‌کنیم فکر نمی‌کنیم همان است و همان را گوش می‌کنیم.

    بله، همین‌طور است. من با حس و تکنیک خودم خوانده‌ام. مطلب را از آنجا گرفته‌ام. این نبوده که مثلاً تکنیک آقای بنان را صددرصد به‌کار بگیرم.

    این تفاوت به آواز برمی‌گردد یا ترکیب و سازبندی؟

    هم به نوازنده‌ها و هم ترکیب سازبندی. هم آواز است و هم ساز. دو بخش است؛ هم نوازنده و هم خواننده و تنظیم‌کننده. در اینجا ما از نظر تمیزتر درآوردن، بیشتر دقت کردیم تا آن را تمیزتر دربیاوریم. اگر گروه‌های الآن را با گروه‌های ۵۰ سال قبل مقایسه کنیم، خیلی متفاوت هستند. اگر برنامه‌ی گلها را گوش کنید، کم‌تر برنامه‌ای بوده که خیلی تمیز و خوب اجرا شده باشد. اغلب از نظر کیفیت ضبط یا هماهنگ بودن صددرصد و حالت‌ها در حد الآن نبوده است و اگر دقت کنید می‌بینید که اجرای کنسرت الآن خیلی تمیزتر است و نوع صداها بهتر است.

    اما به‌نظر می‌رسد نوع موسیقی آن زمان به‌خصوص پیانو و ویولن خیلی ایرانی‌تر است!

    بله، آن موقع همه به سبک ایرانی تمرین می‌کردند و می‌زدند. از قدیمی‌ترین‌شان که صبا بود، تا بدیعی و یاحقی و همایون خرم یا خیلی از کسان دیگر که اصلاً تخصص‌شان موسیقی ایرانی بود و با حفظ فواصل ایرانی، موسیقی می‌نواختند. اما اکنون خیلی‌ها آمده‌اند که سبک کلاسیک می‌نوازند و ما با آنها تمرین می‌کنیم که این حالت‌ها را دربیاورند؛ اما هیچ‌وقت به پختگی کسانی‌که قبلاً این آهنگ را می‌زدند، یا ویولنی که همایون خرم می‌زد، نمی‌رسند. حال و هوایشان فرق دارد و از این جهت آنها برتر هستند و حس آنها ایرانی‌تر است.

    انگار این سازها از موسیقی ایرانی بیرون رفته‌اند.

    نه، بیرون گذاشته نشده‌اند. پیانیست یا ویولن‌نوازهایی که ایرانی کار کرده باشند، در آن حد نیستند. اغلب آنان کلاسیک کار می‌کنند.

    در آه باران، آقای شریف تار می‌زنند و خانم فخری ملک‌پور پیانو. چرا این دو نوازنده را انتخاب کردید؟

    فرهنگ شریف از نوازندگان شناخته‌شده‌ی برنامه‌ی گلها بودند و الآن هم علاقه‌مند زیاد دارند. دلم می‌خواست حال و هوای برنامه‌ی گلها منتقل بشود به شنونده. خانم فخری ملک‌پور هم مدت‌هاست نوازندگی نمی‌کنند و ازشان خواهش کردم که همکاری داشته باشیم و دستگاه‌ها را بردیم منزل ایشان و آنجا اجرا کردیم. ایشان چون شاگرد بسیار نزدیک مرتضی محجوبی بودند، سبک ایشان را به‌خوبی می‌نوازند. محجوبی شاگردی در حد ایشان نداشتند.

    شما با آقای شریف قبلاً هم همکاری داشتید، اما با خانم ملک‌پور نه.

    بله، با آقای شریف همکاری زیاد داشتیم و در آینده هم دور نیست که همکاری کنیم.

    دو اسم دیگر هم اینجا آمده است؛ رهی معیری و فریدون مشیری که ایشان به‌عنوان ترانه‌سرا مشهور است. اما نکته این است که این روزها در موسیقی ایرانی انگار مشکل ترانه‌سرایی وجود دارد و ما از این نظر کسانی را که ترانه‌های امروزی برای موسیقی ایرانی بگویند، کم داریم. شاید چون خیلی به آثار کلاسیک پرداخته‌ایم، ترانه‌سرایی آسیب دیده است.

    ترانه‌سرایی به این شکل سال‌ها و سال‌ها مورد توجه قرار نگرفته؛ اگر هم بوده، خیلی کمرنگ بوده است. ترانه‌سرایانی مانند رهی معیری، مثل الفت، مثل بیژن ترقی ندیده‌ایم یا به آنها مراجعه نشده است.

    استاد این ترانه‌سراهایی که نام می‌برید اغلب فضای کارهایشان شبیه به هم و بسیار رمانتیک و احساسی است.

    بله، می‌خواستم همین نکته را بگویم که اینها مال زمانه‌ای خاص هستند. نوع واژه و نوع تشبیه‌ها و تمثیل‌هایی که به‌کار می‌برند، مال سلیقه‌ی خاصی است. نسل جدید فرق کرده و سلیقه‌اش فرق کرده؛ اما نسل جدید هنوز ترانه‌سرایی که مطرح باشد ارائه نکرده.

    فکر می‌کنید چرا؟

    نمی‌دانم. من خودم آهنگ‌های زیادی دارم که هنوز ترانه‌سرایی برایشان پیدا نکرده‌ام. نسل قدیم موضوع‌های احساساتی و رمانتیک را بیان می‌کردند و من بیشتر فضای سیاسی و اجتماعی را دوست دارم. تشبیهات آنها و زبان‌شان خیلی با گذشته فرق دارد. به‌نظرم نسل جدید ترانه‌سرای خودش را نساخته است. ما ترانه‌سرا بعضی سال‌ها داشتیم، سال ۵۷ تا ۶۰ داشتیم، اما الآن نه. این نسل باید ترانه‌سرای خودش را بسازد. به همین خاطر است که به سراغ مولانا و سعدی می‌روم.

    در طول سال‌های اخیر بارها به سراغ مشیری رفته‌اید، چه ویژگی در کارهای او می‌بینید؟

    شعر مشیری بعد احساسی قوی دارد. مشیری فقط اشعار عاشقانه نگفته است، بعد اجتماعی کارهای او هم قابل‌توجه است. بعدی که به‌نظرم هنوز برای جامعه‌ی ما شناخته نشده است. علاوه بر این، موزیکالیته‌ی شعر مشیری برای کار ما خیلی مناسب است. دست ما باز است. ولی شعر برخی شاعران موزیکالیته‌ی مناسب برای نوع موسیقی ما را ندارد. شاملو را شاعری بزرگ می‌دانم و جنبه‌های ادبی شعرش بسیار بالاست، اما به‌سختی می‌توان بر روی شعر شاملو آهنگ ساخت. من بارها تلاش کردم روی شعرهای شاملو کار کنم؛ ولی نتوانستم. به همین خاطر بیشتر روی شعرهای فریدون مشیری و مهدی اخوان ثالث کار کرده‌ام. شما مثلاً ببینید چقدر روی مولانا کار می‌کنند، در حالی‌که این‌قدر روی حافظ نمی‌توانند کار کنند، چون کار موسیقایی روی شعر مولانا آسان‌تر است. شعر حافظ چنان از نظر ادبی بالاست که یک اشتباه کوچک شعر را به هم می‌ریزد. برای همین کار کردن با آن سخت است. در شعر معاصر شعر مشیری، اخوان ثالث، شفیعی کدکنی و نیما با زبان موسیقی ما پیوند بیشتری دارند. همان‌طور که معنی از شعری به شعر دیگر فرق می‌کند، آهنگش هم فرق می‌کند. اصلاً موسیقی جان شعر است. شما گاهی موسیقی شعر را بگیرید، معنایش را هم گرفته‌اید. شعر تا وقتی در کتاب است، بی‌جان است. موسیقی شعر را زنده می‌کند و جاری می‌کند.

    یعنی وقتی یک شعر را چند خواننده بخوانند با هم تفاوت نمی‌کند؟

    حتماً تفاوت دارد. هر کس مطابق با حال خودش شعر را می‌خواند، در واقع به‌نوعی تفسیر می‌کند. هر خواننده‌ای روایتی از شعری که می‌خواند، می‌دهد.

    مثلاً می‌توانیم بگوییم حافظ یا سعدی به روایت شجریان.

    (می‌خندد)

    به این خاطر می‌گویم که آقای کیارستمی کاری کرده روی حافظ با عنوان «حافظ به روایت کیارستمی». تک‌مصرع‌هایی از حافظ را انتخاب کرده و همان مصرع را هم شکسته نوشته. ایشان می‌گوید هر کسی همین که شعری از حافظ را می‌خواند، صدای شجریان توی ذهنش هست و مثل او می‌خواند. در واقع او این کار را کرده است که ذهن‌ها را تغییر بدهد و شکل خواندن حافظ را مثلاً تغییر بدهد.

    آقای هوشنگ ابتهاج که خداوندگار غزل است و یکی از بهترین غزل‌سرایان ما، یک‌بار می‌گفت که شجریان، من فکر می‌کنم حافظ که این غزل‌ها را می‌سروده، آنها را با آواز می‌خوانده و می‌ساخته است. این حرف را یک آدم متخصص می‌گوید. رابطه‌ی موسیقی و شعر خیلی عمیق است.

    در دوره‌ی اول شعر فارسی در خراسان، اصلاً اغلب شاعران صدای خوشی هم داشته‌اند و شعرهای خودشان را خودشان با صدای خوش می‌خوانده‌اند، حتی خودشان نوازنده هم بوده‌اند، مثل رودکی. این سنت البته در خوانندگانی مانند بخشی‌ها به دوره‌ی ما هم منتقل شده است.

    وقتی شما در تاریخ موسیقی هم نگاه می‌کنید، هر کسی اول اسمش «حافظ» بوده یعنی خواننده. اصلاً حافظ لقب خواننده بوده است. حافظ عبدالقادر مراغه‌ای اصلاً خواننده بوده. یا پدر من از حفاظ بود، یعنی خواننده بود. خوانندگانی که از بر می‌کردند، حفظ می‌کردند و از حفظ می‌خواندند. در آستان قدس رضوی ما دارالحفاظ داشتیم که الآن هم هست و در آن قرآن می‌خواندند یا مدح می‌خواندند. کسانی‌که حافظ بودند می‌آمدند و می‌خواندند. من خودم که سال ۹۰ تاجیکستان بودم، وسط آنتراکت یک نفر که استاد دانشگاه بود، پشت تریبون آمد و شروع کرد به صحبت کردن و خیلی تحت‌تأثیر کار ما قرار گرفته بود. به مردم گفت که من دعا می‌کنم، شما آمین بگویید. بعد گفت خدایا تا جهان هست، خراسان باشد، خراسان بزرگ و تا خراسان باشد، حافظ بزرگ محمدرضا شجریان باشد. به من لقب حافظ بزرگ داد. در رادیوشان هم از ما به‌عنوان حافظ یاد می‌کردند. در واقع می‌توانیم بگوییم که خود حافظ هم خواننده بوده و خوشخوانی می‌کرده:

    سخندانی و خوشخوانی نمی‌ورزند در شیراز      بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم

    ظاهراً سال جدید را با کنسرتی در لندن آغاز می‌کنید.

    بله در اوایل فروردین سال آینده، کنسرتی را در لندن داریم. بعد هم برنامه‌هایی را در استرالیا و چند شهر آمریکا داریم که از اردیبهشت آغاز می‌شود. جزئیات برنامه را روی سایت دل‌آواز گذاشته‌ایم.

    در فضای مجازی کاری مشترک به‌نام شما و یکی از خوانندگان زن منتشر شده است. اگرچه کسانی‌که با صدای شما آشنا هستند، می‌دانستند از شما نیست؛ اما ممکن بود که برخی از مخاطبان معمولی باور کنند.

    بله، کاری که اشاره کردید، مال من نبود و در سایت دل‌آواز هم توضیح دادم. من بارها گفته‌ام که خبر کارهای خود را از طریق سایت دل‌آواز منتشر می‌کنیم. گاهی برخی اخبار در فضای مجازی منتشر می‌شود که درست نیست.

    برنامه‌های سال آینده‌تان چیست؟ هم ضبط و توزیع کاست و سی‌دی و هم کارگاه‌های آموزشی و هم احتمالاً کنسرتی در ایران خواهید داشت؟

    برنامه‌های کنسرت را به‌تدریج اعلام می‌کنم. فعلاً سال را با برنامه‌های کنسرتی که اشاره کردم، شروع می‌کنیم. در مورد کارگاه آواز نیاز به بحث مفصل‌تری است که امیدوارم سال آینده فرصتی شود که به آن بپردازیم. همین‌قدر بگویم که تجربه‌ی کارگاه آواز، تجربه‌ی خیلی خوب و موفقی بوده است. من انتظار دارم از درون این کارگاه‌ها خوانندگان خوبی بیرون آیند و بر روند موسیقی آوازی اثر بگذارند. در هر کدام از این هنرجویان استعدادهای متفاوت و خوبی را مشاهده کرده‌ام. به نتیجه‌ی کار این کارگاه‌ها خیلی امیدوارم.

    گفت‌وگو: علی‌اصغر سیدآبادی
    تایپ و ویرایش مجدد: وب‌سایت شجریانی‌ها

       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *