«سیامک عباسی» – هنرمند موسیقی- سه شنبه بیست و پنجم آبان ماه مهمان برنامه «پرانتز باز» رادیو نمایش به تهیه کنندگی و سردبیری مارال دوستی بود و نکاتی را در رابطه با ترانه سرایی بیان کرد. در ابتدای این گفتگو علیرضا بهرامی-کارشناس-پرسشی را خطاب به او مطرح کرد: آیا اینکه شما کلمه، شعر و ترانه را میشناسید و خودتان اقدام به تولید میکنید، یک سلیقهی شخصی است یا شما اعتقاد دارید کسی که دارد کار موزیک و خوانندگی میکند باید کلام، کلمه و شعر فارسی را بشناسد تا این حد که حتی بتواند تولید کننده باشد؟
عباسی پاسخ داد: من فکر میکنم که لازمهی شناخت کلمه و نوشتن و در کنارش حتی لازمهی نواختن و آهنگ ساختن و حتی لازمهی خواندن و مجری بودن این است که هنرمند اول یک جهانبینی داشته باشد، یعنی اول بداند که چه میخواهد بگوید و ورودی ذهن خودش را با انواع و اقسام راههای ورودی مثل کتاب، فیلم، سریال، تحلیل، استنتاج و استدلال پرکرده باشد و بعد بیاید به ابزار تک تک این حوزهها مسلط شود و دانشش را فراگیری کند. مثل ادبیات و زبان فارسی که خودش ابزار استفاده از موضوعی به نام کلام است و یا الفبای موسیقی، روابط بین نتها و همینطور تکنیکهای خوانندگی که بعدا بتواند جهانبینیایی که خودش داشته و آن اطلاعاتی که در ذهن خودش انباشته شده را با این ابزارها ارائه دهد. یعنی پیش از اینکه اصلا من بخواهم برای خودم ابزاری قائل شوم فکر میکنم که آن مطلبی که قرار است ما به عنوان محتوا با استفاده از هر نوع ابزاری یعنی عکاسی، نقاشی، فیلمسازی، خوانندگی، شاعری و نویسندگی به مخاطب منتقل کنیم اولویت دارد و طبیعتا کسی که به یک جهانبینی رسیده باشد و حرفی برای گفتن داشته باشد ابزارش را پیدا میکند. بنابراین اشراف پیدا کردن به کلمه، اصول ، قافیه، وزن و مواردی از این دست که کار خاصی ندارد و یک سری مهارت است که آدم یاد میگیرد و میتواند از آن استفاده کند. من فکر میکنم که قبل از همهی این کارها باید آدم خودش را قوی کند ولی قطعا این چیزی که شما گفتید تاثیر مستقیمی دارد و اگر یک هنرمندی خواننده باشد و کلام را بشناسد؛ اگر خودش بتواند بنویسد که چه بهتر، اگر هم نتوانست بنویسد همین که بتواند در آثار دیگر شعرا، ترانه سرایان و نویسندگان محتوا و بحث کیفی اثر را تشخیص دهد خوب است.
بهرامی در ادامه پرسید: با این توصیف آیا هر هنرمندی که چنین ادعایی داشته باشد حتما چنین تواناییایی هم دارد یا باید به آنها توصیه کنیم که اول این توانایی را به دست بیاورند و بعد چنین ادعایی داشته باشند؟
این خواننده توضیح داد: من خیلی نمیتوانم به این موضوع ورود کنم چون خیلی در جریان ادعاها و تواناییها نیستم و پیگیری نکردهام که ببینم چه خبر است.
بهرامی یادآور شد: بعضی از دوستان خواننده معتقد هستند که ادبیات را خیلی میشناسند اما شعر را غلط میخوانند. اینجا یک تناقضی به وجود میآید.
عباسی گفت: به هر حال من فکر میکنم که ما باید اول با حسن نیت از این دوستان بخواهیم که بروند و خودشان را غنی کنند. چرا بیاییم یک کاری کنیم که جامعهی هنر کلا دل زده شوند؟ مساله این است که اساسا کار هنری کردن در جامعهای که خیلی مسالهی هنر مطرح نیست و جامعه بیشتر درگیر معیشت است ، خودش یک ارزش به حساب میآید و من فکر میکنم که نباید هنرمندان را اینطور قضاوت کنیم. خودشان درگیر خیلی از مشکلات هستند و فقط تشویقشان کنیم که اگر ایرادی هم در کار کسی وجود دارد خودش را تقویت کند. ما هم او را تشویق کنیم، ما هم او را حمایت کنیم، و اگر ادعایی دیدیم و آن شخص نقض این ادعاست و برایش سندی وجود دارد، بیاییم با حسن نیت او را راهنمایی کنیم. این دوستانی که در زمینهی هنر علاقه و استعداد دارند ولی نتوانستهاند آگاهی کافی را کسب کنند خودشان مقصر نیستند؛ اینها علت نیستند بلکه معلول هستند. علت این است که مسالهی هنر در مدارس ما و در سیستم آموزش و پرورش ما تعریف نشدهاست. من یادم است که ما زنگ هنر داشتیم-آن زمانی که ما به مدرسه میرفتیم- برای مثال خطمان را قوی میکردند. خطاطی هم خیلی مسالهی مهمی است و باید به آن پراخته شود ولی هنر فقط خط نیست. چرا به ما الفبای موسیقی را یاد ندادند؟ چرا به ما از سینما هیچ چیز در مدارس نگفتند؟ از نقاشی هیچ چیز در مدارس نگفتند؛ باید به رشتهی تخصصی هنر میرفتی؟ خیر، جامعه به یک درکی از دانش عمومی در رشتهی هنر نیاز دارد. وقتی این را به مردم یاد ندادهایم و چیزی نکاشتهایم، چرا انتظار داریم که یک چیزی درو کنیم؟ آن شخصی که استعداد دارد به واسطهی استعدادش ممکن است که چهار ادعا هم داشته باشد ولی به واسطهی آموزشی که ندیده شما نقیضهی آن ادعا را در کارش پیدا میکنید؛ این تقصیر آن شخص نیست، سیستم آموزشی باید به او یاد میدادهاست. البته خودش هم باید به دنبال آن میرفته و یاد میگرفته ولی ما آنقدر در جامعه مشکلات داریم و اصلا خانوادهها خیلی وقتها هنر را ساپورت نمیکنند. من خودم با سختی به عالم هنر آمدم، نه اینکه ساز مخالف باشم ولی همیشه یک نگرانیایی بابت امنیت شغلی وجود دارد، بابت اینکه فردا میخواهی چه کار کنی و اگر موفق نشدی فلان. حق دارند و در مدرسه هم که به ما آموزش ندادهاند، این است که به نظرم هر کسی که میآید کار هنری میکند را نباید از عالم هنر دل زده و رنجور کنیم، باید تشویقش کنیم. چون دست خودش نبوده که یاد نگرفتهاست.
او در ادامه اضافه کرد: اگر ترانه موضوع برنامهی شما است، من فکر میکنم که ما در عالم ترانه نباید ترانه را جدا از موسیقی ارزیابی کنیم. اساسا مسالهی ترانه به موسیقی تنیده شده، حتی من در صحبتهای یکی از عزیزان شنیدم که فرمودند شعر با ترانه متفاوت است. به نظر من-البته نظر من حقیر است-ولی با توجه به این سالیانی که کار کردهام و مطالبی که مرور کردهام، به این نتیجه رسیدهام که چیزی که با موسیقی درآمیخته میشود، به این معنی نیست که متن و شعری که با آواز خوانده میشود؛خیر، ریتم پیدا میکند و موزون میشود. روی همان کاغذ هم که باشد وقتی ریتم پیدا میکند فاعلاتن مفاعلن فعلن این ریتم دارد و خودش بالذات ترانه است چون ریتم خودش را از موسیقی وام گرفتهاست. یعنی کلامی که با موسیقی عجین شود قطعا ترانه است. با این نگاه من، حافظ و سعدی و مولانا هم ترانه سرا بودهاند. شما فقط میتوانید به کسانی که شعر نو، آن هم شعر نوی بدون وزن مینویسند بگویید که آنها شاعر مطلق هستند و بقیه همه ترانه سرا هستند. من اینها را در کلاس ترانه سازی خودم مطرح میکنم و با سند و مدرک صحبت میکنیم و به این نتیجه میرسیم ولی عرض من این بود که اگر برنامهی شما اختصاصا به ترانه اختصاص دارد نباید موسیقی و ترانه را به صورت جدا از هم در نظر گرفت.
ویژهبرنامه «پرانتز باز» به مناسبت هفتهی کتاب و به تهیهکنندگی و سردبیری مارال دوستی، با همراهی نیما رئیسی، شهاب دارابیان و علیرضا بهرامی از شنبه، ۲۲ آبان از باغ کتاب به صورت زنده از ساعت ۱۶ روی آنتن رادیو نمایش میرود.
دیدگاهتان را بنویسید