علی قمصری آهنگساز و نوازنده تار و سه تار درباره عمدهترین مشکلات هنر موسیقی عنوان کرد: برای بهبود شرایط موسیقی، مسئولین باید تعاریف بنیادی خود در مورد هنر را تغییر دهند!
تنزل سطح کیفی آثار موسیقی در سالهای اخیر را شاید بتوان بزرگترین معضل اجتماعی در حوزه موسیقی دانست. ترمیم ذائقه شنیداری بدنه اجتماع نیازمند چه علل و یا عواملیست؟
به باور من آنچه نیازمند بازنگریست، ریشههای فرهنگ شنیداری در جامعه ماست. نباید از نظر دور داشت که پیشرفت تدریجی موسیقی حاصل تلاش خودجوش مردم و هنرمندان بوده است. اما مادامی که تعاریف بنیادین مسئولین تغییر نکند؛ نمیتوان بیش از این انتظاری داشت. در صورت تغییر در نگرش مسئولان و اصلاح بنیانهای فرهنگ شنیداری جامعه این امکان فراهم خواهد شد که نیاز نباشد برای مردم تعیین کنیم ، چه چیزی را بشنوند و چه چیزی را نشنوند. اگر اعتقاد داریم که فرهنگ ایرانی میتواند روح مردم را پالایش کند، با وجود این قدرت، نیازی به انتخاب آثار به شکل کنونی نخواهد بود. به دیگر سخن اگر شرایطی فراهم شود تا بنیه و آگاهی فرهنگی مردم به حدی برسد که خود قادر به انتخاب شیوه درست شنیدار باشند لزومی به انتخاب موسیقی با شیوه کنونی نیست. به باور من استقبال کیفی مردم باید چگونگی تولید اثر هنری را مشخص کند و این بطن فرهنگ مردم است که در صورت قوت، خود گونههای نازل و بیریشه موسیقی را طرد خواهد کرد و اجازه فراگیر شدن بدانها نخواهد داد. نباید این موضوع را از نظر دور داشت که در حقیقت نحوه کنونی انتخاب آثار در کشور ما، گاه به شیوه معکوس عمل میکند. تجربه ثابت کرده که وقتی مردم از شنیدن یک گونه موسیقیایی محروم باشند، همان نوع موسیقی به شیوه زیرزمینی تولید شده و خود به خود مخاطبان بیشتری خواهد یافت. در واقع میتوان گفت ممنوعیتهای نشر سبب شهرت یک اثر موسیقایی باشد. اگر دلیل منع شدن از یک محصول فرهنگی به طرز شفاف بیان نشود؛ نه تنها مخاطبان آن محصول ممنوعه را طرد نمیکنند؛ توجه بیشتری نیز بدان مبذول خواهند داشت. من به عنوان فردی که جریانات روز هنری را رصد می کنم به مدیریتهای جدید خوشبینم. اما بر خلاف دیگران هجمه خواستههای خویش را بر دوششان انباشته نمیکنم. اما معتقدم، زمانی خوشبینی ما جواب می دهد که تعاریف بنیادی موسیقی در ذهن مسئولین تغییر کند. با موسیقی هم می توان جنگید، هم میتوان صلح کرد، میتوان به زبان موسیقی با دنیا گفتگو کرد و چهره ای خوش به دنیا نشان داد و هم میتوان غنای فرهنگی را صادر و مهربانی را منعکس کرد. بنابر این میتوان ادعا کرد که مسئولین هم به هنرمندان نیاز دارند.
بخش اعظم آثاری که در سالهای اخیر روانه بازار موسیقی شدهاند؛ از نظر سطح کیفی چندان قابل توجه نیستند، به چه علت آثار تا بدین حد یکنواخت به نظر میرسند؟
(باید گفت؛ در دوره گذشته شیوه انتخاب آثار نتیجهای جز متوسط سازی نداشت. چرا که برخی از کارشناسان در سطح متوسطی از استعداد و توانایی قرار داشتند و به همین سبب علاوه بر آثار ضعیف، که به سبب نداشتن کیفیت لازم، مردود میشدند؛ بعضاً آثار بسیار ارزشمند حوزه موسیقی نیز که فهم آن اندکی دشوار بود؛ اجازه انتشار نمییافت. به عنوان مثال یکی از آثار من ۶ ماه در وزارت ارشاد خاک خورد و بعد در پیگیری خود متوجه شدم که کارشناسان خانه موسیقی اثرم را شایسته دریافت مجوز ندانستند. یکی از آنها نوشته بود این اثر همهمهای بیش نیست. آلبوم آب،نان، آواز اکنون در بازار موسیقی موجود است و میتوان به راحتی به آن مراجعه کرد و این نظر را در ارتباط با آن مورد بررسی قرار داد. در هر حال باید این نکته را در ذهن داشت که شایستگی با سن و سال ارتباط چندانی ندارد و بیشتر تجربه و سابقه درخشان کاری است که مرز هنرمند صاحبنظر و پیشکسوت را در همه عرصههای هنر از سایر افراد متمایز میسازد و خلاقیت و درایت یک هنرمند است که جایگاه او را مشخص میکند.
با این توصیف باید راهکاری برای کیفیت دانش موسیقایی مردم یافت. ارتقای سطح سواد موسیقایی مردم آنهم در شرایط کنونی چگونه ممکن است؟
حقیقت این است که شناخت موسیقی باید به نحوی ارتقا یابد که مردم خود موسیقی درخور شنیدن را انتخاب کنند. اگر کودکان را از دوران پیش از دبستان به شنیدن موسیقی فاخر دعوت کنیم در دوران جوانی هوشمندانهتر موسیقی را برای لایه های مختلف احساسشان انتخاب خواهند کرد.
حس میکنید سطح ادبیات و شعر در تولید یک اثر فاخر حتی ارتقاء سطح دانش مخاطبان یک اثر موسیقی تا چه حد موثر است و در این حوزه آیا مرز ممنوعیت آثار به شیوه درستی معلوم شده است؟
بدون شک ادبیات جزئی لاینفک از موسیقی است و این دو همراه همیشگی هم بودهاند. میتوان ادعا کرد که ریشههای ادبیات و موسیقی در همهجای تاریخ در هم تنیده است. اما اصلی را که نباید آن را نادیده انگاشت؛ بررسی عمیق لایههای معنایی در یک شعر است. به نظر من آنچه در سالهای گذشته به عنوان ضعف در انتخاب اشعار برجسته بوده، نداشتن برنامه و معیاری مشخص برای بررسی ادبیات است. معیارهایی که کیفیت آنها نامعلوم بود و گاه تا حد زیادی به سلیقه فردی کارشناسان نظارت بر آثار هنری بستگی داشت. گاهی اشعار حافظ و سعدی بخاطر کلماتی همچون خم ابرو اجازه انتشار نمییافت یا برخی از اشعار اخوان ثالث یا شاملو در قالب یک اثر موسیقی اجازه انتشار نمییافتند اما ترانههای عامیانه که به عواطف سطحی جامعه انسانی میپرداخت و گاه شیوه بیانی آن دور از شأن شنونده و بعضاً سخیف بود؛ به راحتی مجوز انتشار میگرفت.
حقیقت این است که بسیاری از مخاطبان موسیقی فهم درستی از ادبیات و حتی رنگآمیزی صوتی یک اثر موسیقی کلاسیک ندارند، فکر میکنید ممکن است بخشی از این موضوع به حذف یکباره اشعار مولانا و سعدی و حافظ از کتابهای درسی باز میگردد؛ یا آنکه عدم اقبال نسل امروز به موسیقی اصیل ایرانی پشت پردههای دیگری دارد؟
اگر حاصل انتخاب صدا و سیما را به عنوان نمونهای از سلیقه مسئولان مد نظر قرار دهیم، باید به این موضوع اذعان داشته باشیم که سلیقه مخاطبان موسیقی به مراتب بهتر از مسئولان و از سطح بالاتری برخوردار است. حقیقت این است که نخست باید تعریف درستی از فرهنگ و هنر ارائه دهیم و خواسته خود را از آن معلوم کنیم. اگر باور مسئولان یک جامعه این باشد که در شرایط نامساعد اقتصادی و فشارهای سیاسی هنر تجملی غیر ضروری است، برخورد درستی با آن نخواهند داشت در حالیکه این تنها هنرمندان نیستند که به توجه مسئولان نیازمندند. بلکه مسئولین و متولیان فرهنگی یک اجتماع نیز نیازمند هنرمندان اند. برای حصول درک درستی از این موضوع کافی است بدانیم که قدرتهای برتر جهان بر چه مبنایی به آثار هنری جهت میدهد و چه نتیجهای از این سرمایهگذاری عاید کشورهای توسعه یافته میشود. تنها کافیست به نقش هنر در نبرد سلطه طلبانه قدرتهای برتر جهان نگاه کنیم. امروز جنگ در دنیا دیگر جنگ مسلحانه نیست. به راحتی با خلق یک اثر هنری میتوان نگرش مردم دنیا را نسبت به یک موضوع جهت داد، اتفاقی که در ارتباط با چهره ی جهانی ایران در هالیوود رخ داد. تزریق کردن یک ایدئولوژی به جامعه دیگر نیازمند هیچ تلاش مسلحانهای نیست، بارها و بارها برای ما اتفاق افتاده که در خارج از مرزهای ایران با مخاطبانی روبرو شدیم که هنوز تصور میکنند ایرانیان سوار شتر میشوند و هرگز زندگی متمدن شهرنشینی را تجربه نکردهاند. در شرایطی که کشورهای دیگر توانستند با هنرشان ذهنیت دنیا را درباره ما تغییر دهند باید به یاد بیاوریم که هنر به قدری قدرتمند است که میتوان با آن جنگید، جنگی که هیچ تلفات جانی ندارد؛ اما ذهن انسانها را تصاحب میکند. اگر تاکنون از خود پرسیده باشیم که با وجود تاکید بر مذهب چرا هنوز مد گرایی بر مبنای سالنهای پاریس مورد توجه مردم ما است، به این نتیجه می رسیم که نگرش خود را به هنر تغییر دهیم.
همه ما می دانیم که بیش از هر چیز، صدا و سیما به عنوان فراگیرترین رسانه در ذائقه دیداری و شنیداری مردم اثرگذار است. فکر میکنید مادامی که صدا و سیما در روند خود تحول ایجاد نکرده میتوان به بهبود ذائقه فرهنگی مردم امیدوار بود؟
شاید مسئله اصلی تغییر تعاریف بنیادی در ارتباط با هنر است که نه تنها در صدا و سیما که باید در بافت فرهنگی مسئولان تغییر کند و البته بهتر است، برخورد صدا و سیما با موسیقی تغییر کند! صدا و سیما باید طوری عمل می کرد که هنرمندان برای همکاری با آن با هم رقابت کنند؛ نه اینکه پردهای بر چهره ی سازها کشیده شود و نمایشاش را غیر ممکن بنماید!
یک سوال اصلی درباره هنر این است که اساساً هنر چه منفعتی به حال جامعه دارد، در واقع هنرمندان همیشه از حسن هنر سخن میگویند و هرگز کیفیت این تاثیر مورد بررسی و تحلیل قرار نمیگیرد. مایلم در انتهای کلام خود قدری از این موضوع سخن بگویید.
اگر از این موضوع بگذریم که هنر والا لزوماً مفید نیست، برای بیان اثر هنر در یک جامعه و حتی در ارتباط میان ملل و بازخوردهای فکری این موضوع به یک مثال ساده اکتفا می کنم. مدتی قبل یک کلیپ از اجرای ما در فضای منتشر شد و بر حسب اتفاق روزنامه نگار از کشور ترکیه نقدی بر آن نوشت. در این نقد از ابرقدرتها پرسیده شده بود؛ شما که معتقدید ایرانیان تروریستاند آیا این فیلم را دیدهاید و آیا جوانهای کشورهای شما به این موضوع فکر کردهاند که بدون هیچ امکانات دولتی چنین اثری خلق کنند؟ گرچه آن اثر هرگز مجوز انتشار نگرفت اما یک پیام مهم با خود داشت و آن این بود که میتوان افکار منفی درباره ایران را به بهانه هنر تغییر داد. موضوعی که ما بی توجه از کنار آن می گذریم. در واقع هنر از دو سو سودمند است. هر هنر فوایدی در درون جامعه خود دارد و اثری بر اجتماع خارج از خود که این هر دو از هم جدا اما از یک جنساند.
دیدگاهتان را بنویسید