همدلی| علی نامجو: این نام بزرگ از آن شخصیتها در تاریخ است که هم در زمان حیاتش مورد بیمهری قرار گرفت و هم وقتی از این جهان رخت بربست، هجمه و تخطئه علیهاش اتفاق افتاد.
گروهی متهمش کردند که به موسیقی سنتی ایران توجه کافی نداشت و گروهی او را مرتجعی دانستند که پا از دایره سنت بیرون نگذاشت. چند روز دیگر دقیقاً هشتادوپنجمین سالروز برگزاری کنسرت ابوالحسن خان صبا به خوانندگی قمرالملوک وزیری و با همراهی یوسف کاموسی در سالن سینما تهران است. به همین بهانه بنا داریم نگاهی بیندازیم بر زندگی پرفرازونشیب این استاد نامدار موسیقی ایران. کسانی که با زندگی و تأثیرگذاری صبا بر هنر ایران آشنایی چندانی ندارند، شاید خوب باشد گریزی بزنند به بخشی از مقدمه کتاب «در قفس: که در آن نامهای از غلامحسین بنان به منوچهر جهانبگلو آمده است: «ببین! حساب روشنی است. آدمی وقتی میگوید هنرمند باید فضیلت هنری داشته باشد، یاد درویش خان، میرزا عبدالله، ابوالحسن صبا میافتد. اینها آتش گذاشته بودند زیر هستی خودشان. تیغه بران فقر را گرفته بودند زیر گلوهاشان که فقط هنر را جان بخشند.
اینها انسانیت خودشان را به خدمت گرفته بودند که بتوانند هرچه ناانسانی را تیشه به ریشه بزنند. اینها با تنهای ناتوان برخاسته بودند به جنگ با اهریمن بدیها و افکار نابخردانه اجتماع. قصدشان نه فریب بود و نه مالاندوزی. اما حالا چی؟». حالا سالهاست که غلامحسین بنان هم از این جهان رخت بربسته و بهاحتمال اکنون ملازم ابوالحسن صبا و میرزا عبدالله و درویش خان شده است. امروز ما بهعنوان وارثان تاریخ دوره آنان، میدانیم چه کسانی برای فرهنگ و هنر این سرزمین جان دادهاند و روسیاهی هم برای زغال مانده است و اگرنه در آینده خواهد ماند.
شاید خواندن بخش دیگری از مقدمه در قفس به قلم فرهود صفرزاده که هدفش از نگارش کتاب را توضیح داده و درباره صبا و شخصیتش هم چندخطی نگاشته هم در همین مجال اندک، جالب باشد: «… امیدواریم این کتاب، دید و شناخت بهتری از صبا فراهم آورد تا با دقت و انصاف بیشتری دربارهاش بگویند و بنویسند. صبا آمیزهای بود از اقبال خوش در داشتن خانوادهای فرهنگی و پدری دلسوز، استعداد ذاتی و نبوغ هنری، آموزههای سنتی و متجددانه موسیقی، شعر و ادبیات، هنرهای تجسمی، صنایعدستی، تجربیات اجتماعی دوران گذار از قاجاریه به پهلوی و انبوه آمال و آرزوها که وقایع عمرِ نهچندان بلندش شوربختانه مانع از کامیابی آرمانی او شد، اگرچه صبا بیش از قدر وسع کوشید». صفرزاده و نشر فنجان برای علاقهمندان به تاریخ هنر و موسیقی ایران، این فرصت را فراهم کردهاند تا بتوانند کتابهایی بخوانند محصول بررسی اسناد و مدارک و نوشتههای گوناگون که نگارنده با بهرهگیری از آن منابع تلاش کرده جهتگیریهای شخصی و منفعتطلبانه را شناسایی کند و روایتی بهدست بدهد که تا حد ممکن به واقعیت نزدیک باشد.
«در قفس» سومین اثر از مجموعه زمردِ «نشر فنجان» است. فرهود صفرزاده دو کتاب قبلی خودش در این مجموعه را هم به دو استاد بزرگ تاریخ موسیقی ایران اختصاص داده بود. «چرخ بیآیین» کتابی بود درباره عارف قزوینی و «باد خزان» اثری درباره درویشخان. صفرزاده را میتوان نویسندهای بهحساب آورد که در عین توجه دقیق به منابع و اسناد تاریخی اثری خوشخوان و جذاب را پیش روی مخاطبش قرار میدهد.
او سال ۱۳۹۵ جایزه دوسالانه خانه موسیقی را برای نگارش «باد خزان» در بخش پژوهش به دست آورد. این نویسنده و پژوهشگر، در «در قفس» به سراغ زندگی ابوالحسن صبا؛ استاد شناختهشده موسیقی ایرانی رفته و همچون دو کتاب قبلی مطالبی را در اثرش آورده که میتواند برای هر علاقهمندی به تاریخ هنر و موسیقی سرزمینمان را سر ذوق بیاورد.
گفتوگوی ما با او را درباره ابوالحسن صبا و البته کتاب «در قفس» را در هشتادوپنجمین سالگرد برگزاری کنسرت روانشاد ابوالحسن صبا و بانو قمرالملوک وزیری در سالن سینما تهران در ادامه میخوانید:
در کتاب «در قفس»، به وجوهی از زندگی صبا پرداخته شده که گاهی برای شاگردان او هم جای تعجب دارد. برای مثال نگاه سیاسی صبا، یکی از بخشهایی است که در این کتاب به آن اشاره شده، درحالیکه همه شاگردان او که امروز زندهاند نقل میکنند صبا آنان را از ورود به عرصه سیاست منع میکرد. بنابراین چطور میتوان قبول کرد که استادی چون صبا شاگردانش را از ورود به عرصهای منع کند اما خودش در آن گام بردارد؟
در حدی که توانستم، سعی کردم از زوایای مختلفی به زندگی صبا نگاه کنم. این نکته را هم باید بگویم که برای نگارش کتاب قالبی در نظر داشتم و با محدودیت صفحات مواجه بودم. ابوالحسن صبا چه در ماجرای ساخت سرود سی تیر که شعرش را خودش سرود و چه درباره مصدق که در نوشتهام پیرامون دکتر مصدق در روزنامه سازندگی به آن اشاره کردهام، مشی سیاسی خودش را نشان داده است. اینکه شاگردان صبا نقل میکنند او آنها را از ورود به مسائل سیاسی منع میکرد، کاملاً درست است. در کتاب «در قفس» هم جملهای از صبا را آوردهام که برایتان میخوانم. او میگوید: «موزیسین را به سیاست چهکار؟ در کشوری که سیاستمدارانش یک جو شعور سیاسی ندارند، او را چه به این ادعاها؟» این عین جمله صباست که از کتاب برایتان خواندم.
این جمله نگاه کلی صبا به سیاست را نشان میدهد. او یکجور ناامیدی برخاسته از عقل، تجربه و دید سیاسی و اجتماعی داشت. او وقایع انقلاب مشروطه، پس از مشروطه و ماجراهای بعد از روی کار آمدن سلسله پهلوی را با تمام وجودش درک کرده بود. او نگاهش به سیاست ایران را در همان جمله که گفتم خلاصه میکند. صبا آدمی بود که وقایع تلخ سیاسی کشورش او را دچار نوعی ناامیدی و یا بهتر بگویم واقعبینی کرده بود و به همین دلیل همانطور که شاگردانش نقل کردهاند، آنها را از ورود به این مسائل منع میکرد.
بنابراین چرا خودش شعر «سرود سی تیر» را سرود و برای ضبط و نشرش تا این حد پیگیری به خرج داد؟
خانه صبا نزدیک میدان بهارستان بود و میدان بهارستان، مرکز اتفاقات آن روز بود. حسین ملک، شاگرد صبا همان روز خودش را به خانه صبا رساند، به او پناه برد و آنچه دیده بود را تعریف کرد. طبیعی است که وقتی صبا بهعنوان یک هنرمند و انسانی با احساسات لطیف، شاگردش را با آن وضع آشفته میبیند، واکنش سیاسی اجتماعیاش را با مشارکت در ساخت سرود سی تیر نشان میدهد هرچند تجربه و عقلش به او نهیب بزند که خودش را از مسائل سیاسی دور نگه دارد. فکر میکنم صبا نقش خودش را در آن برهه بهدرستی ایفا کرد و این، نکته مهمی است. همدلی صبا با قیام سی تیر باعث شد که امروزه تحلیل و درک درستی از منش و سلوک سیاسی صبا داشته باشیم.
در بخشی از کتاب آمده صبا در جلسه معارفه نوازندگان ارکستر بزرگ میگوید: «وضع موسیقی امروز ما به علت بیاطلاعی و بیسوادی بیشتر نوازندگان و موزیسینها بهطور نامطلوبی درآمده و هنر و هنرمند ارزش واقعی خودش را از دست داده و اگر به همین نحو جلو برود، هنر ملی ما کاملاً در معرض خطر و انحطاط قرار خواهد گرفت». آیا این بیان نشان از روحیه منتقد صبا در ساحت موسیقی هم نیست؟ با توجه به اینکه معمولاً نام صبا را در کنار کلنل علینقی وزیری میآورند، این نگاه تا چه اندازه به واکنش برخی از اهالی موسیقی در آن دوره بهکارهای او و کلنل مربوط است؟
صبا به اوضاع فرهنگی و هنری زمانهاش انتقاد داشت و انتقادش از نوع تئوریک و نظری نبود. او هنرمندی عملگرا بود و برنامه عملی برای بهبود اوضاع و شرایط داشت. سخنان صبا در جلسه معارفه نوازندگان ارکستر بزرگ مربوط به دورهای است که رادیو راه افتاده بود و برنامههای موسیقایی از طریق آن پخش میشد. انتقاد صبا به رادیو نیروی هوایی بیشتر از رادیو تهران بود. خوانندههایی مانند جبلی، مهوش، آفت و چند خواننده عامهپسند در رادیو نیروی هوایی فعالیت میکردند.
یکی از شاگردهای صبا میگفت: یک روز در کلاس بودیم. صدای جوانی از کوچه ظهیرالاسلام بلند شد که یکی از ترانههای قاسم جبلی را میخواند. استاد که از صدای جوان رهگذر ناراحت شده بود، با صدای بلند گفت: کو…وفت، زَغنَبو…وه! خجالت هم نمیکشند اینها را اجرا میکنند.
واکنش صبا به اینگونه اعتراضها و عصبانیتها محدود نمیشد، او مقالاتی هم در مجله موزیک ایرانِ آن زمان مینوشت این انتقادات را مطرح میکرد. معتقدم یکی از دلایلی که باعث مرگ زودهنگام صبا در ۵۴ سالگی شد، اوضاعواحوال هنری جامعه ایران در آن دوران بود.
درباره بخش دوم پرسش شما هم باید بگویم این درست است که نام صبا و کلنل معمولاً در کنار هم آورده شده است اما این به خاطر شاگردی صبا در محضر وزیری است. همانطور که میدانید صبا از همان ابتدا مسیر متفاوتی را در موسیقی انتخاب کرد. حتی در نحوه آموزش هنرجویان هم با وزیری اختلافسلیقه داشت. مثلاً صبا اعتقاد چندانی به کار کردن با اتود نداشت و ردیفنوازی را مهمترین دوره آموزشی برای هر هنرجویی میدانست.
اما وزیری معتقد بود که در ابتدای کار نوازنده باید اتود بنوازد، تا دستوپنجهاش را بیفتد. بنابراین میشود فهمید که نگاه این دو در عرصه موسیقی تفاوت زیادی باهم داشت. اختلافنظر صبا و وزیری را در سایر زمینهها هم میتوان دید مثلاً در نتنویسیها که وزیری به استفاده از حروف لاتین و صبا به استفاده از حروف فارسی اعتقاد داشت. صبا همیشه منتقد وزیری بود و وزیری هم همواره به صبا انتقاد میکرد اما این دو درعینحال رابطه دوستانه و عمیقی باهم داشتند؛ پارادوکس عجیب و ارزشمندی که در روابط امروزه هنرمندان نایاب است.
این رابطه عمیق را میشود در نامهای که کلنل برای درگذشت صبا نوشت هم بهخوبی مشاهده کرد…
دقیقاً درست است. به نظر من سالمترین و درستترین ارتباط بین دو موزیسین را میشود میان صبا و کلنل سراغ گرفت چون رابطه آنها نه برآمده از شیفتگی و سرسپردگی صرف بود و نه محصول نفرت و دشمنی صرف. هنرمندان هممسیر و همراهی بودند که از نقد یکدیگر غافل نبودند.
با توجه به توانایی صبا در نوازندگی سازهای مختلف، او را در دو ساز سهتار و ویلن چیرهدست میدانند. صبا اما شاگردانی را پرورش داد که در زمینههای مختلف هنر موسیقی به چهرههای شناختهشده و سرآمد بدل شدند. به نظر شما صبا چه توانایی ویژهای داشت که توانست با این گستردگی نامهایی بزرگ را به موسیقی ایران معرفی کند؟
در بخش قبلی سخنانم گفتم که صبا مسائل سیاسی مملکت را از نزدیک دیده و لمس کرده بود و نگاهی منطقی، معقول و واقعبینانه نسبت به آنها داشت. صبا درباره موسیقی هم دید درست و جامعی داشت. او که از بچگی در خانه کمالالسلطنه با استادان موسیقی و سازهای موسیقی بزرگ شده بود، تمام حفرهها و نقاط مغفول موسیقی ما را پیدا کرده بود و دقیقاً میدانست کجا، چه چیزی لازم است.
او بهقدری فکر و اندیشه منسجمی داشت که اگر موسیقی ایران را به قفسه کتاب تشبیه کنیم، میدانست کدام بخش از این قفسه خالی است و کدام کتاب باید در چه قسمتی قرار بگیرد. او استادان و شاگردان موسیقی در ایران را میشناخت و سیر آموزشی سازها را میدانست. با این تجربه و معرفت وسیع بود که فهمید نقاط خالی را چگونه باید پر کند.
او برای آموزش همه سازها و حتی آواز برنامه داشت. البته عمرش کفاف نداد. بااینوجود بهجرئت میشود گفت که مثلاً ساز سنتور مدیون صباست. حبیب سماعی آدم شاگردپروری نبود اما صبا میدانست این ساز را چطور باید احیاء کند. از سوی دیگر شاید تقدیر اینچنین بود که فرامرز پایور در مسیر صبا قرار بگیرد.
صبا این توانایی را داشت که استعداد و تواناییهای پایور را تشخیص دهد. پایور هم آدمی بود که واقعاً لیاقت شاگردی صبا را داشت. پایور توانست راه صبا را ادامه بدهد تا جایی که ساز سنتور مدیون پایور شد و پایور هم مدیون صبا. این قضیه در ویلن هم به نوع دیگری اتفاق افتاد و میتوانست در سهتار و سایر سازها هم رقم بخورد. متأسفانه عمر صبا کوتاه بود اما او در طول عمر پنجاهوچهارسالهاش کارهایی انجام داد که به معجزه شبیه است. در پایان به کارهای صبا در سازسازی هم اشاره کنم. استاد قنبریمهر که پیشکسوت نوآوری و خلاقیت در عرصه سازسازی ایران است مدیون صباست و صبا توانست به خوبی او را به این مسیر هدایت کند.
دیدگاهتان را بنویسید