×
×

لازمه خواندن و جذب مردم صدای خوش و دانش است

  • کد نوشته: 41796
  • 20 شهریور 1392
  • ۵۶ دیدگاه
  • از سال ۱۳۶۸ – ۱۳۶۲ جهاندار نزد شجریان به تحصیل آواز مشغول بود و در این مدت تمام پروژه‌هایی که در آن کار می‌کرد را رها ساخته بود.در حال حاضر علی جهاندار به آموزش آواز می‌پردازد و همچنین در حال تهیه اثری است که ردیف‌های آوازی را آموزش می‌دهد. پای صحبت این هنرمند نشسته‌ایم

    لازمه خواندن و جذب مردم صدای خوش و دانش است
  • علی جهاندار

    علی جهاندار

    موسیقی ایرانیان – علی حسینی: علی جهاندار، در سال ۱۳۲۷ در روستای شمام از توابع رستم‌آباد شهرستان رودبار به دنیا آمد.شغل اصلی مردم آن منطقه کشاورزی و دامداری بود او بیشتر زمان کودکی اش را صرف کمک به خانواده می‌کرد.او علاقه‌اش به موسیقی را اینچنین بیان می‌کند: از کودکی به هر صدای خوشی توجه می‌کردم خواه این صدای آبشار یا زنگوله‌ای می‌بود. کم‌کم به نی محلی علاقه پیدا کردم و ازآن لذت می‌بردم و برای خود دنیایی را ساخته بودم که با دنیای دیگر همبازی‌هایم متفاوت بود در آن زمان هیچ وسیله ارتباطی نبود و هیچ کس در آن منطقه با آواهای موسیقیایی آشنایی نداشت. دوران نوجوانی ایشان از کار در کارگاه سد سازی سد سیاهرود آغاز گشت.مدتی را در آنجا مشغول بود و به پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای دست یافت، که منجر شد مراحل کاری را به سرعت طی کند. در سن ۱۹ سالگی ازدواج کرد و پس ازمدتی به پیشنهاد یکی از پیمانکاران به اهواز رفت. در آنجا پیمانکار قسمتی از پروژه هفت تپه اهواز بود، ولی برای اینکه نزدیک به اداره فرهنگ و هنر اهواز باشد، خانه‌ای استیجاری در اهواز انتخاب کرد تا شاید از این طریق به آواز که یکی از علاقه‌های ذاتی شان بود، بپردازد. برحسب اتفاق رئیس اداره فرهنگ و هنر اهواز صاحبخانه منزلشان بود. ماجرا از این قرار بود که جهاندار که یک شب درحال آوازخواندن در منزل بود، صاحبخانه می‌آید و از ایشان می‌پرسد که شما می‌خواندید؟ جهاندار که فکر می‌کرد ایشان از آواز خواندنش شاکی شده، پاسخ می‌دهد که بله، من می‌خوندم. صاحبخانه هم می‌گوید که شما خیلی خوب و منظم می‌خونید. بنده رئیس اداره فرهنگ و هنر اهواز هستم. اگر مایلید به آنجا بیایید تا بیشتر آشنا شویم. سپس در مراسمی که به همت اداره فرهنگ و هنر برگزار شد، جهاندار به‌عنوان خواننده آن مرکز معرفی می‌شود. شهرام میرجلالی نوازنده تار و عود نیز در سن ۱۲‌سالگی در آن گروه عضویت داشت. زمانی که برای پروژه نیروگاه رامین به اصفهان رفت (بعد از انقلاب) برادر علیرضا افتخاری همکار ایشان بود که مسبب آشنایی ایشان با آقای علیرضاافتخاری می‌شود.آقای افتخاری زمانی را در کلاسهای استاد شجریان گذرانده بودند، ولی درآن زمان دیگر کلاس نمی‌رفتند و سال ۶۲ بود که ایشان نزد استاد شجریان رسیدند. زمینه این آشنایی را محمد موسوی فراهم کرده بود. از سال ۱۳۶۸ – ۱۳۶۲ جهاندار نزد شجریان به تحصیل آواز مشغول بود و در این مدت تمام پروژه‌هایی که در آن کار می‌کرد را رها ساخته بود.در حال حاضر علی جهاندار به آموزش آواز می‌پردازد و همچنین در حال تهیه اثری است که ردیف‌های آوازی را آموزش می‌دهد. پای صحبت این هنرمند نشسته‌ایم:

    از آشنایی‌تان با آواز بگویید.

    هنر با خود فرد زاده می‌شود و اگر تلاش همراه آن شود نتیجه بخش خواهد بود. من هم از همان کودکی از حنجره‌های خوانا خوشم می‌آمد و به صورت خودجوش از آوازهای تاج اصفهانی، خواجه امیری، گلپایگانی استفاده می‌بردم و آوازهایشان را از رادیو دنبال می‌کردم. فیزیک حنجره من هم به آقای خواجه‌امیری نزدیک است و از این بابت خوشحالم. بعدها از سال‌های ۵۴، ۵۵ به دلیل کامل خواندن استاد شجریان به کارهای او علاقه‌مند شدم و از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۰ در خدمت ایشان هرچیزی که به‌عنوان ردیف، تلفیق شعر، مرکب خوانی و شیوه بود را آموزش دیدم و هنوز هم با ایشان رفت و آمد دارم اما کلاس‌ها تا آن زمان بود.

    ایشان با شما صداسازی هم کار کردند؟

    صداسازی را آقای نوربخش باب کردند نه استاد، آن هم خروجی نسبی دارد. آیا تا کسی صدا نداشته باشد می‌توان آن را پرورش داد؟ این روش صداسازی را قبول ندارم و بدان معتقد نیستم. مگر بزرگان ما صداسازی کار کرده‌اند؟

    اوضاع فعلی آوازخوانان و آواز را چگونه می‌بینید؟

    بنده به علت ریاضت‌هایی که برای دانستن آواز کشیده‌ام از قبیل دانستن ردیف، کامل بودن اندوخته‌هایم و اطلاعات مربوط به این موضوع، در هر گودی از موسیقی که وارد شوم موفق و سربلند بیرون خواهم آمد. چون حریف این کارم، اما به دلیل حفظ جایگاه خود و رعایت اصول فرهنگی وهنری از پهن کردن سفره در هر مکان و خواندن در جاهای نامناسب، جایی که در شأن هنر نباشد پرهیز می‌کنم. شما ملاحظه بفرمائید که آثاری از من به همراهی بزرگان موسیقی در بازار موجود است. یادآور شوم مملکتم را دوست دارم و به آن عشق می‌ورزم، صدا و سیما، اداره فرهنگ و ارشاد را خانه خود و مردم عزیز ایران را اعضای این خانه به حساب می‌آورم. چند باری را هم که در رسانه، از جمله شبکه جام جم برای هموطنانم برنامه موسیقی اجرا کردم چشمداشت مالی نداشته و هرگز هم نخواهم داشت. این موضوع مهم در بُعد فرهنگ و هنر، در شخصیت من و خیلی‌های دیگر وجود دارد. آنهایی که از جایگاه هنری و سطح دانش بالاتری از دیگران قرار دارند مراعات خیلی از مسائل را کرده، عوامفریبی و هرجا سفره دل وا نمی‌کنند. ما هنر را برای هنر انتخاب کرده‌ایم نه برای چهره شدن و… اما متاسفانه افرادی با دانش اندک، نه برای امرار معاش که در این حد هیچ مانعی ندارد بلکه برای تجارت وارد این عرصه می‌شوند و بیشتر به ظاهرشان می‌پردازند تا درون و علم و دانش این کار، اصول فرهنگی را رعایت نمی‌کنند، با عوامفریبی چهره می‌شوند و بر سرزبان‌ها می‌افتند. هر روز صدا و چهره آنها از رسانه پخش می‌شود و به همین علت موسیقی و آواز درست به گوش مردم ناآشنا و بیگانه می‌شوند. در تمام دنیا همین است هنرمندان حقیقی فقط به دنبال ترویج فرهنگ و هنر مملکتشان هستند، نه چیز دیگر. اما هستند کسانی که از هنر برای رسیدن به شهرت، پول، مقام و در تیتر بودن استفاده می‌کنند.

    در مورد تقلید از استاد شجریان که گریبانگیر آواز شده بفرمائید؟

    آنها فقط تقلید صوت استاد را می‌کنند اما هرگز به این فکر نرسیده‌اند که از ریاضت‌های استاد برای کسب علم و دانش آوازخوانی تقلید کنند، چون سخت است. اگر صداها شبیه استاد باشد ولی دانش او را نداشته باشند چه فایده‌ای دارد؟ در نتیجه طی مرور زمان دستشان برای مردم روخواهد شد و به علت نداشتن دانش و تکراری خواندن با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شوند. این را هم شما بدانید که هرکسی بیشتر صدای خود را به استاد نزدیک کند بیشتر ضرر خواهد کرد و منفعت از آن کسی است که سواد و دانش خود را به او نزدیک کند.

    آیا با این تک قطبی شدن آواز جایی برای پیشرفت خوانندگانِ مکاتب و شیوه‌های دیگر آوازی وجود دارد؟

    بله، خواننده باید صدای خوش داشته باشد. لازمه خواندن و جذب مردم صدای خوش و دانش است اگر اینها با پشتکار همراه شود، حرفه‌ای کار کند و کار او محتوا داشته باشد حتماً به خواسته خود رسیده و موفق خواهد بود. اما قبول دارم که کار بسیار سختی پیش رو دارد و با مشکلاتی مواجه خواهد شد.

    قوانین را چقدر موثر در اوضاع موسیقی می‌دانید؟

    ببینید ما ایرانی هستیم، در این مملکت زندگی می‌کنیم و به قوانین هم پایبندیم. اگر هر صنفی حدومرز خود را بشناسد، بداند هرکشور و نظم‌دهنده آن برای خود قوانینی دارد و در راستای همین قوانین و عرف جامعه قدم بردارد می‌تواند از کار خود راضی باشد و بهره رسانی کند. همین قوانین موجب ترقی او خواهد شد ولی اگر غیر از این عمل کند مطمئن باشید به جایی نخواهد رسید.

    بسیاری از موسیقیدانان و کارشناسان بر این عقیده‌اند که شما به حق واقعیتان در موسیقی نرسیده‌اید، حرف‌های بیشتری برای گفتن دارید و می‌توانستید بیشتر از این‌ها بهره‌رسانی کنید.

    البته همینطور است که می‌فرمائید. مسائلی نه از جانب بیگانگان، بلکه از جانب نزدیکان و اطراف خودم برایم حادث شد که با خودم،دلم و موسیقی قهر کردم. هرچند زیاد مهم نیست و من نمی‌خواهم مرور خاطرات کنم، اما بخشی هم مقصر خودم بودم که از موسیقی فاصله گرفتم،آن موضوع در بعد موسیقی بود ولی من با تمام آن مسائل که منجر به موارد جانبی زیادی شد بازهم برهمان دوستی پایبندم.

    می‌خواهم پرسشی مطرح کنم تا بهتر به جواب سوالم برسیم. ابتدا قرار بود شما خواننده کاست مژده بهار باشید؟ چه شد که مرحوم بسطامی این اثر را خواندند؟

    بله قرار بود که من بخوانم. اما اتفاقی افتاد که نمی‌خواهم آن موضوع را باز کنم. باید بگویم ما پیشینه‌ای داریم که در آن مردانگی، احترام به پیشکسوت و استاد از اصول است و من آن اصول را رعایت کردم. هرچند باعث دلتنگی و تغییر مسیر موسیقی من شد ولی من راضی هستم، چون وقتی به خودم نگاه می‌کنم، از آن وفاداری و احترامی که به استاد خود گذاشتم و سرتسلیم در مقابل خواسته او فرود آوردم احساس شعف و رضایت دارم. من از پدر خود سیلی خوردم و این سیلی باعث شد که به اهدافم نرسم، اما سرم را بالا نگرفتم تا به چشمان پدرم نگاه کنم.

    اگر این حوادث رخ نمی‌داد آیا می‌توانستید موسیقی و آواز را از این مرحله که استاد شما رسانده فراتر ببرید؟ و بیشتر به مردم ایران و حتی جهان بهره رسانی کنید؟

    می‌توانستم، می‌توانستم، صدرصد می‌توانستم.عرض کردم،از این که وفادار بودم راضی هستم و با این فکر خودم را راضی نگه می‌دارم. فقط همین برای من مانده. در این لحظه اشک در چشمانمان حلقه زد…

    نظرتان را در مورد خروجی کارگاه آواز استاد شجریان بیان بفرمائید.

    خروجی آن خوب نیست، اتفاقاً در همایشی هم که برگزار کردم گفتم: دلم برای آن هنرجویان می‌سوزد. به این دلیل که ما نمی‌توانیم به صورت حاشیه‌ای چیزی به کسی یاد بدهیم، در این کارگاه زمانی کسی یاد می‌گیرد که استاد همانگونه که برای ما می‌خواندند و با ما کار می‌کردند برای این جوانان هم بخواند و با آنها کار کند. آنها چیزی یاد نگرفته‌اند اما به آنان القا شده که یاد گرفته‌اند. این شیوه که سی دی پخش شده را از بازار بگیرند و بخوانند فایده‌ای ندارد، چون گوشه‌های آن کامل نیست و ناقص است، خیلی از گوشه‌ها و پیچیدگی‌ها را ندارد. آیا همانند زمانی که بیات ترک درس می‌دهیم، این آثار آن همه پیچ و خم و ورود به شور و غیره را دارند؟ در مجموع این هنرجویی که زیر بغلش را هندوانه می‌گذاریم که آقا شاگرد فلانی است، این شاگرد نیست و شاگردی کردن فرق می‌کند، من اصلاً راضی نیستم و نمی‌دانم چرا این اتفاق افتاده. باید عرض کنم اتفاق مثبتی که رخ نداد هیچ، اتفاق منفی‌ای هم پیش آمد. چون آن بچه‌ها یک شخصیت کاذبی پیدا کردند که برای موسیقی بسیار مضر است و همین بساط پیدا می‌شود که شما می‌بینید و در روزنامه‌تان به نقد می‌کشید. آقا می‌گوید: من شاگرد فلانی هستم ولی بار موسیقی ندارد. اگر از آنان گوشه‌های آوازی را بپرسید هیچ کدامشان نمی‌دانند. اصلاً بیان و شناخت شعر ندارند، آواز را نمی‌شناسند، جمله‌بندی و تحریری که شعر را به تکامل برساند نمی‌دانند. فقط دستشان را باز می‌کنند، می‌گویند ما شاگرد فلانی هستیم و این جز ضرر برای موسیقی چیز دیگری نیست. من به کنسرت یکی از بهترینِ آنها رفتم، در طول اجرا یکجا این بچه دل من را تکان نداد، آنجا بود که فهمیدم چه کلاهی بر سر این بچه رفته است. آقا، این کارگاه باعث شد تا ادعا زیاد ولی محتوا کم باشد. اگر استاد با این هنرجویان که صداهای خوبی هم دارند از همان ابتدا به شیوه صحیحی که با ما کار شد کار می‌کرد مسیر موسیقی و آوازشان این نمی‌شد.

    اما همین‌ها در سراسر کشور برای خودشان کلاس‌هایی را تشکیل داده و هنرجویان و مخاطبان فراوانی هم پیدا کرده‌اند.

    شما مطمئن باشید هرچیزی که برای موسیقی ضرر دارد من به صورت رُک، واضح و شفاف بیان می‌کنم، اگر کسی هم خوشش نیامد، نیامد. اینها می‌روند و با نام آقای شجریان کلاس‌هایی را در ایران دائر می‌کنند، کلاس‌هایی از قبیل صداسازی، ردیف، شیوه خوانی و … که اصلاً خودشان هم به این مسائل واقف نمی‌باشند و باعث ترویج نادانی می‌شوند. این را ما تشخیص می‌دهیم و از ما بپرسید، چون راویان این مکتب هستیم و از ابتدا شاگرد استاد بوده، سال‌ها با او زندگی کرده‌ایم و در کوره این شیوه ذوب و پخته شده‌ایم. اگر به دست آنها کتاب شعر یا ادبیات بدهید حتی از روهم نمی‌توانند بخوانند چه رسد به دیگر مسائل آواز، اما استاد یک شعر ساده را طوری می‌خواند که آتش برجان می‌زند. در گذشته شاهد بودم خیلی از شاگردانشان را به علت کم کاری از کلاس اخراج کردند. واضح‌تر بگویم، بهترین صداهای کشور در یک جا جمع شدند که بهتر شوند اما برعکس، یک چیز منفی به آنها داده شد.

    نظرتان در مورد همایون شجریان چیست؟

    همایون از خون آن پدر و حریف موسیقی و آواز است. مثالی می‌زنم: آقا، حنجره خواجه امیری شوخی ندارد، صدا می‌خواهد، یعنی در جاهایی خواندن آثار او کار هیچ بشری نیست. خود استاد می‌گوید:اگر من صدای او را داشتم، پرنده را در هوا نگه می‌داشتم. من هم خودم آثار او را می‌خوانم و به هنرجویانم هم توصیه می‌کنم تا از او بخوانند چون ادا درنمی‌آورد، شکست حنجره و صدا دارد، صدا را خوش می‌کند، به معنی واقعی آواز می‌خواند آن هم مردانه. ولی دانش استاد در موسیقی بسیار وسیع است. اگر موسیقی را تهران فرض کنیم او همانند کسی است که آمار شهروندان را به همراه آدرس و پلاک منزلشان دارد. آواز را با دانش همراه کرد، هرجایی که خواند باعث رواج ادبیات ایران شد. با هر نوازنده‌ای که کارکرد او را معروف کرد و بالا کشید، امکانات سازها را بهتر از نوزاندگان آن ساز می‌داند. مانند همایون مثنوی، هیچ وقت آقای صارمی در دستگاه همایون به عراق و افشاری و دیلمان نرفته بود، استاد امکانات ساز آقای صارمی را از خودش هم بهتر می‌شناخت و او را به دنبال خود می‌کشاند. نوا و مرکب‌خوانی در یک شب‌نشینی ضبط شد. باید او را همانند بزرگان ادبیات دانست ولی این را هم بگویم که همایون هرچه کند به پدر خود نخواهد رسید و اصلاً توانایی‌های او را ندارد. اما استعداد بسیار خوبی دارد و مستعد می‌باشد و هیچ کمکی از پدر نمی‌گیرد. همایون ادعایی هم در مورد دانستن ردیف و دانش‌های جنبی آواز ندارد، این نکته را بارها و بارها با من در میان گذاشته است. اما چون صدای او رنگ و بوی پدر را دارد خودبه خود او را از دیگران متمایز می‌کند. اما آنهایی که شاید در حدود ۵۰ جلسه در کارگاه آوازِ استاد شرکت کرده‌اند و همین کارهایی که به بازار عرضه شده را خریداری، حفظ و تحویل داده‌اند، حتماً باید فکری برای خود بکنند و بازهم بگویم این کار استاد اصلاً درست نبود. شاید هم مقصر ما بودیم که امتحان ورودی این کارگاه را گرفتیم، اما آن هم به دستور خود استاد بود و ما از آینده خبر نداشتیم.

       

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *