رضا یزدانی که هم تجربه بازیگری سینما و تئاتر را دارد و هم خوانندگی و آهنگسازی، شدیدا نسبت به وقایع پیرامونی جامعه حساس است و موسیقی خود را نیز در جهت اعتراض به ناراستیها و کاستیهای جامعه عنوان میکند.
شادی رفاهی: رضا یزدانی این روزها تقریبا به یک موزیسین جدی تبدیل شده است و از محبوبیت برای بخش اقلیت جامعه خارج شده و با آلبوم «ساعت ۲۵ شب» اثبات کرده صدا و موسیقیاش برای جامعه ایرانی اهمیت ویژهای دارد و این موضوع را استقبال از آلبوم آخرش به اثبات میرساند.
صدا و موسیقی رضا یزدانی تصویری از جامعه شهری و مسائل اجتماعی پیرامون ما را ارائه میکند و علیرغم اینکه بارها درباره آن مسائل حرف میزنیم، به آن خوب فکر نمیکنیم و موسیقی او این فرصت را به مخاطب میدهد که گاهی در روز میتوان به جامعه و حتی احساسات فردی نگاه و فکری عمیقتر از آنچه که هست، داشت.به بهانه انتشار آلبوم جدیدش «ساعت ۲۵ شب» او مهمان کافه خبر بود تا به سئوالات ما پاسخ دهد.
دراواخر دهه ۴۰ مفهوم موسیقی اعتراضی با خوانندههایی مثل فرهاد و فریدون فروغی شکل گرفت که سالها بعد، عدهای آمدند با کپیبرداری از نوع موسیقی و صدای این دو خواننده کار کردند. در این میان خوانندهای به نام رضا یزدانی پیدا میشود که آن مفهوم را با تعریفی از شرایط امروزش ارائه میکند. درباره پروسه این هویت فردی که هم به لحاظ موسیقی و هم صدا به آن نزدیک شدید، توضیح میدهید؟
واقعیت این است که از همان ابتدای فعالیت موسیقاییام نیز دوست داشتم مهر و امضای خودم و در واقع سبک خودم را داشته باشم. سعی کردم از کسی تقلید نکنم و در گذر این سالها این ذهنیت پختهتر شد تا به خواستهام نزدیکتر شوم. در آلبومهای «شهر دل» و «پرنده بیپرنده» من هنوز خودم را پیدا نکرده بودم، ولی در «هیس!» و به خصوص «ساعت ۲۵ شب» خودم هستم و میدانم چه میخواهم و چه کاری میخواهم انجام دهم و این خیلی سخت بود که در جریان موسیقی فعلی، کاری را بخواهی انجام دهی که دیگران به سمت آن نمیروند؛ و باید پذیرفت که در شرایط فعلی بسیاری برای رسیدن به پلههای بالاتر راحتترین مسیر را انتخاب میکنند.
تلاش من این بود که موسیقیای را کار کنم که مردم خیلی با آن آشنایی ندارند، آن را دوست ندارند و بالطبع درکی از آن هم ندارند؛ این مسیر سختی است و برای اینکه به مخاطب بگویی که این موسیقی حرف دارد و داستان دیگری است، باید ترفندهای متفاوتی را تجربه کنی تا آن را برای مخاطب تعریف کنی و او هم این موسیقی را بپذیرد.
یافتههایی که برای رسیدن به این هویت موسیقایی داشتهاید از کجا آمده و ریشهاش در کجاست؟
این موضوع از سابقه شنیداری یک سبک از موسیقی پیشرفته دنیاست؛ البته سابقهای طولانی مدت. از دبستان به بعد این موسیقی را گوش میکردم و دوستانم در مدرسه با این موضوع کنار نمیآمدند و مرا مسخره میکردند.
از کدام خوانندهها یا آثار بیشتر انتخاب میکردید؟
موسیقی رایج خوب در آن مقطع میان همسن و سالهای من موسیقی «مدرن تاکینگ» و «کریس دی برگ» بود، خیلی دوره «پینک فلوید» نبود و من برعکس آن را خیلی دوست داشتم، به غیر از آن هم کارهای راک خوب را دنبال میکردم. از میان آثار کلاسیک، به آثار موتزارت بسیار علاقه داشتم … به هر حال منظورم این است که این موارد از یک سابقه طولانی مدت شنیداری میآید که در ذهنم رسوب کرده و تهنشین شده است و در شرایط فعلی به این شکل خودش را نشان داده است.
به نظر میرسد آثار خوانندههایی چون «الویس پریسلی» نیز در این مسیر اهمیت دارد …
آثار دورز (The Doors) یا جیمز موریسون و جیمی هندریکس … خیلیها بودهاند که کارهایشان را دنبال میکردم. «فرهاد» هم در دورهای که انگلیسی میخوانده، آثار همین خوانندهها را اجرا میکرده است. او خوانندهای بود که در ابتدای کارش فقط انگلیسی میخواند و بعد قصه و ماجرای معروف پیدا کردن او توسط منفردزاده و کیمیایی در کوچینی برای خواندن تیتراژ فیلم «رضا موتوری» که در ابتدا برای خواندن قطعه با کلام فارسی راضی نمیشده است.
به قول شما این تفاوتها ریشهای تاریخی دارد، ولی ما در دورهای زندگی میکنیم که شکل موسیقی اساساً تغییر کرده است؛ حتی در حوزه موسیقی کلاسیک میبینیم که امروزه مثلاً قطعات آهنگسازانی چون باخ با سنتی سایزر اجرا میشود. آیا به لحاظ درونی و حتی اجرا پلی میان آن گذشته و این شکل جدید موسیقی برقرار کردهاید؟
به نظر پلی نبوده است؛ همانطور که گفتم تهنشین یک دوره طولانی مدت از شنیدن آثاری است که به آنها هم اشاره کردم و من ترانهای را جلویم گذاشتهام و به خودم گفتهام که برای این ترانه موسیقی میسازم یا برعکس ایدهای موسیقایی به ذهنم رسیده، سعی کردم کاملش کنم. این فرآیند چیزی نیست که بگویم یک معادله از پیش تعیین شده داشته تا من هم بخواهم پلی بزنم یا رابطهای برقرار کنم. این فرآیند کاملاًدرونی است و بخشی از آن با ناخودآگاه فرد مرتبط است.
یکی از شاخصههایی که در موسیقی شما میتوان درباره آن بحث کرد، وجه کلام یا ترانه است. تا چه اندازه اهل مطالعه کردن هستید؟
صادقانه بگویم که خیلی اهل کتاب خواندن و مطالعه نبودهام و به اندازه افراد معمولی که نیاز به مطالعه کردن دارند، مطالعههای خودم را دنبال میکنم. زمانی که میخواستم «شهر دل» را کار کنم، «دیوان شمس» را یک دور کامل خواندم و بعد شروع به انتخاب کردم. برخی از شعرهای «شهر دل» شعرهایی است که از چندین شعر مولانا انتخاب شده است. نمیخواهم بگویم من اشراف داشتهام که توانستم این شعرها را کنار هم قرار دهم، ولی سعی کردم به بهترین شکل ممکن کارم را انجام دهم.
در جایی خواندم که گفته بودید به واژههایی که سخت ادا میشوند، علاقه دارید. البته به نظرم میرسد که بیش از آن به سمت انتخاب آثاری میروید که ترکیببندهای جدید در آنها بیشتر استفاده شده است و این سمت و سو برای یک آدم معمولی نیست. مثلاً در ترانه «کارتون» یا «محاکمه در خیابان» و برخی ترانههای «ساعت ۲۵ شب» گرایش به سمت ادبیاتی است که نمیتوان گفت که موزیسین بگوید چون میخواهم متفاوت باشم، بروم سراغ این ترکیببندهای عجیب در موسیقی …
وقتی که کار بر روی آلبوم «شهر دل» به اتمام رسید، تصمیم گرفتم روی ترانهها کار کنم. نخستین قدمی که برداشتیم، کار بر روی ترانههای «یغما گلرویی» بود که در «پرنده بی پرنده» و «هیس» اتفاق افتاد. کتابهای یغما گلرویی را خواندم و ترانهها انتخاب شد. شاید باورتان نشود که من شبی ۲۰۰ تا ۳۰۰ ترانه از بچههایی که از سراسر ایران کارهایشان را برایم ایمیل میکنند، میخوانم. ساعت ۳ صبح هم که باشد، باید شبی یک ساعت این ایمیلها را چک کنم و ترانهها را بخوانم. ترانههای «ساعت ۲۵ شب» از آثار بچههایی انتخاب شده که اسم و رسم ندارند. یکی از انزلی است؛ یکی از بوشهر، دیگری از اهواز و آبادان، شاید فقط دو نفر آنها از تهران باشند و همه جزو کسانی هستند که اثر منتشر شدهای ندارند ولی ترانههای خوبی هستند که از طریق همین ایمیلها برایم ارسال شده است.
بیشتر منظورم این است که در حال حاضر اگر کسی سراغ خوانندگی میآید، معمولاً سراغ ۲ یا ۳ ترانهسرای شاخص مثل بابک صحرایی، افشین یداللهی یا عبدالجبار کاکایی میرود. حتی یغما گلرویی هم جزو ترانهسراهایی است که این شکل از ترانههایش را با شما عرضه کرد …
به دلیل این که هیچ خوانندهای در ایران این ترانهها را نمیخواند؛ در همان ابتدا که کار با یغما گلرویی را آغاز کردیم، برای انتخاب ترانه هر آلبوم هدفگذاری کردیم. یکی از ویژگیهای ترانهها این بود که از ترانههای نوستالژیک استفاده کنیم چرا که مردم با خاطراتشان زندگی میکنند و همیشه حسی نوستالژیک در آنها وجود دارد و همین موضوع میتواند برای مردم جذاب و شنیدنی باشد و در عین حال کمک کند تا تاریخ مصرف پیدا نکند.
به عنوان مثال در آلبوم «پرنده بی پرنده» ترانههای «لالهزار»، «کافه نادری»، در آلبوم «هیس» ترانههای «هیس» و «کارتون» و در آلبوم «ساعت ۲۵ شب» ترانههای «کوچه ملی» و «پیکان» دارای این خصوصیت هستند. این هدفی بود که به آن رسیدیم و موفقیتآمیز هم بود، چرا که «شمال» هیچوقت از بین نمیرود و همیشه درباره آن میتوان حرف زد و موسیقی شنید، یا لالهزار و کافه نادری.
در حال حاضر هم در تلویزیون میبینیم که دوباره کارتونهای قدیمی را بازپخش میکنند. یک خاطره جالب هم پس از اینکه ترانه «پیکان» آماده شده بود، برایم اتفاق افتاد. یک روز بعد از جلسه نقد و بررسی «تهران – طهران» آژانس گرفتم تا به منزل برگردم. اتفاقاً سیدی قطعه «پیکان» که تازه از استودیو تحویل گرفته بودم، در کیفم بود. سوار ماشین که شدم، راننده شروع به نالیدن کرد که این ماشین جدیدها به درد نمیخورد و قدیم یک پیکان استیشن داشته که هم کمخرج بوده و هم مسافرت با آن صفایی داشته است. من را نمیشناخت. سیدی را بهش دادم. با تعجب گفت: تو خوندی؟! … بعد که گوش کرد، برگشت نگاهی به من انداخت و بدون اینکه ملاحظهای کند، زد زیر گریه. من دیدم که این هدف جواب داده است، چرا که خیلی از ما پدرمان یا فامیلهایمان پیکان داشتهاند و ما هم پشت ماشین پدرمان نشستهایم …
آیا موضوعات یا جنبههای دیگر را هم هدفگذاری کرده بودید؟
یکی دیگر از هدفگذاریهایمان این بود که نخستین قطعه هر آلبوم، یک قطعه فان راک (Fun Rock) باشد یا اینکه دوست داشتم کارهای اجتماعی بخوانم که خوانندههای دیگر سراغ آن نمیروند. آثاری درباره آدمهایی که اطرافمان زندگی میکنند. مثل «مش رمضون» یا «برج»ها که این روزها نور آفتاب را از ما گرفتهاند. این موضوع را همیشه گفتهام که شهرداری چرا اجازه میدهد که تا این اندازه ناهمگونی در شهر ایجاد شود؟ در همه جای دنیا به عنوان مثال ۱۴ طبقهها در یک منطقه، ۵ طبقه ها در یک منطقه و ویلاییها در منطقه دیگری هستند. این چه شهرسازی مدرنی است؟ آنها اجازه ندارند نور آفتاب که حق مسلم هر آدمی هست را به خاطر برجشان از ما بگیرند.
بسیاری معتقدند آثار شما جنبه سینمایی دارد ولی من معتقدم که بیش از هر هنر دیگر به تئاتر نزدیکتر است، چون در شرایط امروز که تلاش میشود خاطرهای برای افراد شکل نگیرد، ترانههای شما علاوه بر جنبههای نوستالژیک که بیشتر در کلام رخ میدهد، به لحاظ موسیقایی یک هدفگیری دیگری هم دارد که آن هم خاطرهسازی است. آیا این موضوع را قبول دارید؟
بله. بیشتر ترانههایی که انتخاب کردیم، جنبههای تصویرسازی دارند، البته شاید به سابقه فعالیت تئاتریام نیز بازگردد، چرا که قبل از اینکه «شهر دل» منتشر شود، ۳ سال متوالی تئاتر کار کردم و ۲ سال هم در جشنواره تئاتر فجر حضور داشتم. بالاخره همه این اتفاقها زمینههایی است که در جایی بروز پیدا میکند.
به نظر میرسد که از چشمتان به عنوان نخستین نقطه تأثیرگذار بصری در بدن انسان خوب استفاده میکنید و به اصطلاح خوب نگاه میکنید.
عشق من سینماست و شاید بتوانم بگویم زندگیام هم سینماست.
پس چرا موسیقی؟
سینما را برای دیدن دوست دارم، ولی همیشه تصورم خواندن بر روی صحنه بود، هیچ وقت هم فکر نمیکردم بروم بازیگر شوم و وارد سینما شوم.
فیلمبین حرفهای هم هستید؟
بله، آرشیو خیلی خوبی هم دارم.
کدام دوره سینمایی را بیشتر دوست دارید؟
من عاشق سینمای نوآر هستم، به همین علت است که به مسعود کیمیایی و «سرب» و «گوزنها» علاقه زیادی دارم. در بین کارگردانهای خارجی هم مارتین اسکورسیزی، الیور استون و فرانسیس فورد کاپولا را بیشتر دوست دارم.
مسعود کیمیایی در سالهای اخیر به غیر از شما و پولاد کیمیایی همکارهای مشترک چندانی نداشته است …
اتفاقاً جوک هم درست کردهاند که در فلان صحنه پولاد کیمیایی میآید و میرود، بعد تیتراژ را هم رضا یزدانی میخواند. این شاید به خاطر رابطه من و «مسعود کیمیایی» است که بیشتر شبیه رابطه یک پدر و پسر است.
فکر میکنید ذهنیت مسعود کیمیایی درباره شما ریشه در رابطههای گذشتهاش با افرادی مثل اسفندیار منفردزاده و فرهاد و غیره دارد؟
تنها جایی که این موضوع را از ایشان شنیدم، هنگام ضبط تیتراژ فیلم حکم بود که به استودیو آمدند و گفتند؛ یاد فرهاد و منفردزاده افتادم و «رضا موتوری». دیگر از ایشان نشنیدم که یاد قدیم کنند.
تعبیر خودتان چیست؟
مسعود کیمیایی به من میگوید صدایت یونیک و منحصربهفرد است و این یونیک بودن در نوع گویش، خوانش و نوع تأکیدها بر کلمات که انگار ضربه میزنی، وجود دارد و در مجموع صدای من را دوست دارد.
آیا برای رسیدن به همین نقطه یونیک و نامتعارف بودن، صداسازی کردید؟
من صدایم را عوض نکردهام، در واقع با صدا بازی کردم.
به نظرم در آلبوم «شهر دل» تحت تأثیر فریدون فروغی بودید.
«شهر دل» تحت تأثیر فریدون فروغی نیست، ولی یک کار خام است که یک جوان ۲۰ ساله آن را انجام داده و اگر الان بخواهم همان آلبوم را دوباره بخوانم، با همان ملودی و تنظیم و شعر، یک آلبوم دیگر میشود. این مجموعه زمانی ضبط شد که تازه موسیقی پاپ شروع شده بود و وقتی رفتم استودیو حتی نمیدانستم استودیو چهجور جایی است. در صورتی که در حال حاضر بچهها حتی میدانند چگونه باید صدابرداری کنند. آن زمان دوره ریل و ضبط آنالوگ و میکس دستی بود … در حال حاضر با امکانات جدید، خواننده شدن زیاد سخت نیست.
چند قطعه شاخص و مهم شما در تیتراژ فیلمها و سریالها شکل گرفت و در واقع سینما و تلویزیون را به کار گرفتهاید تا موسیقی خودتان را برای جامعه تعریف کنید. تا چه اندازه بر مسئله تبلیغات و رسانههای وابسته به موسیقی اشراف دارید؟
به اندازهای که کار کردیم و در جاهای دیگر با آن برخورد کردهایم و دیدیم و در عین حال سعی میکنیم از باتجربهها کمک بگیریم، ولی واقعیت ماجرا این است که ما در حال حاضر جایی برای تبلیغات نداریم؛ تنها برخی از مطبوعات میتوانند درباره موسیقی بنویسند و اگر فرصتی ایجاد شود، در تیتراژ فیلمهای سینمایی یا تلویزیونی کار کنیم. واقعاً هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
پخشهای اینترنتی را چگونه ارزیابی میکنید؟ این پخشها چقدر مضر است و چقدر میتواند سود داشته باشد؟
این نکته که یک جاهایی به ما دسترسی ندارند و از این طریق به صدا و آثار ما دستری پیدا میکنند، خوب است ولی در مجموع فقط ضرر است چرا که در پایین آوردن فروش آلبوم بسیار مؤثر است. هم موزیسین ضربه میخورد و هم تولید کننده ولی متأسفانه روی این دانلودها نظارتی وجود ندارد.
به دلیل اینکه در حال حاضر ابزاری برای تبلیغ یک اثر موسیقایی وجود ندارد، صرفاً ترانه تیتراژ اجرا میکنید یا این موضوع برایتان مفهومی جدیتر دارد؟
به خاطر علاقه به سینما، خواندن ترانه تیتراژ را هم دوست دارم ولی در عین حال چند فیلم هم پیشنهاد شد و وقتی آن فیلمها را دیدم، آن را نپذیرفتم و گفتم کلام فیلم را خراب میکند.
به هر حال این سنتی است که از دهه ۳۰ در سینمای ایران باب شده است …
بله، ولی چه استفادهای و با چه هدفی؟ شما وقتی «رضا موتوری» را میبینید، ترانه مفهومی جدی در آن دارد یا «محاکمه در خیابان» و «حکم». من با کارگردانهای متفاوتی کار کردم؛ مسعود کیمیایی، مهدی کرمپور، حسن فتحی، فریدون جیرانی و …
این کارگردانها در مفهوم ترانهها و انتخابها چقدر تأثیرگذار بودند؟
به هر حال کارگردان خوب با سابقه کاری خوب تأثیرگذار است.
به عنون مثال ترانه تیتراژ «مرگ تدریجی رویا» که بسیار هم طرفدار پیدا کرد، فریدون جیرانی بر روی موسیقی و ترانه اظهارنظری داشت؟
خیر، این ترانه هم در ملودی وهم در تنظیم دستپخت کارن همایونفر بود و برای فیلم «تهران، طهران» مهدی کرمپور با کارن همایونفر و اندیشه فولادوند همفکری داشتند و من در این مثلث نبودم. ولی برای فیلمهای «مسعود کیمیایی»، ایشان در تمامی کارها اظهارنظر میکردند.
تغییر هم میدادند؟
برای تیتراژ فیلم «رئیس» چیزی نگفتند، فقط گفت: خسته نباشید. اما در «محاکمه درخیابان» چرا؛ با دقت زیر نظر ایشان انجام شد.
در «ساعت ۲۵ شب» به نظر میرسد به لحاظ پلات ترانهها به فضای موسیقی «محاکمه درخیابان» گرایش پیدا کردید …
در این آلبوم دو قطعه «کوچه ملی» و «پیکان» را فرزین قرهگوزلو ساخته که در همان سبک و سیاق است ولی بقیه قطعات را خودم ساختهام که شبیه آنها نیست، ولی در مجموع باید بگویم پیرامون هنرمندان در زندگیشان تأثیرگذار است، یعنی اجتماعشان، زندگی شخصیشان، عشقشان و ارتباطهای آنها به طور مسلم در هنر آنها نیز این تأثیرگذاری نمود دارد.
تمام این رابطه هنرمند با پیرامون او زندگیست. یعنی وقتی از خانهتان بیرون میآیید و برجهای سر به فلک کشیده را بیدلیل روبهرویتان میبینید، تأثیر میگیرید تا ترانه «برج» شکل گیرد. فکر میکنید چقدر زندگی کردهاید و چقدر با کیفیت بوده است؟
نمیتوانم بگویم چقدر زندگی کردهام، اما از زندگیای که پشت سر گذاشتهام، راضیام و هنوز با آن کار دارم.
در رنگبندی سازهای ترانههای شما استفاده از سازهایی غیر از گیتار کمتر دیده میشود. مثلاً در «محاکمه در خیابان» تک مضرابهای سنتور که در ترانه «کوچه ملی» هم وجود دارد یا تکنوازی ویولن در قطعه «شمال» چرا این تأکید وجود دارد؟
چون این جنس از موسیقی را دوست دارم.
یعنی ساز دیگری را دوست ندارید، در صورتی که تجربههای صورت گرفته تبدیل به آثار موفقی شدهاند؟
البته که دوست دارم، ولی باید در قطعه مورد نظر و ترانه بستر آن را دید. در قطعههایی که اشاره کردید، امتحان کردیم و دیدیم جواب داد و برای آلبوم آینده که مشغول کار بر روی آن هستم، تلاش کردم تا نقاط مثبت گذشته را تقویت کنم. در تنظیم اگر موزیسین بتواند افراد خوشفکر پیدا کند در نهایت مؤثر خواهد بود. در آلبوم «ساعت ۲۵ شب» قطعه «اتاق یخزده» را آرش زمانیان تنظیم کرد، ۲ قطعه را که به راک نزدیک است میلاد و ۲ قطعه را هم فرزین قرهگوزلو کار کرده که کارهای خاصتری هستند و شبیه آثار منفردزاده است. تنظیم دیگر قطعات را هم بهروز شایگان انجام داده است و این تنوع در خلاقیت و ذهنهای مختلف به نظرم به این مجموعه خیلی کمک کرده است.
البته این نکته را اضافه کنم که من خیلی سعی کردم تمامی قطعاتم علیرغم مدلاسیون غربیای که دارد، ایرانیزه شود تا به حافظه شنیداری مردم هم نزدیک شود. در حال حاضر من در آثارم از گامهای مینور استفاده میکنم که گامهای شرقی است. فقط قطعه «نت آخر» در آلبوم «پرنده بی پرنده» ماژور است یا ابتدای قطعه «میعادگاه» از آلبوم «ساعت ۲۵ شب» ماژور است و بعد مینور میشود.
سعی دارید این مسیر را پررنگتر ببینید، مثلاً در رنگبندی سازها؟
دغدغه این روزهای من آلبوم بعدیام است و خیلی نگرانش هستم که چه کار میخواهم انجام دهم و چه اتفاقی میافتد. تاکنون هم ۹ ملودی ساختهام که در حال تنظیم است ولی هنوز چیزی مشخص نیست. معتقدم یک خواننده خوب، خوانندهای است که آلبوم جدیدش از آلبوم قبلیاش بهتر باشد؛ هم به لحاظ ترانه و هم موسیقی.
راستی چرا انتشار آلبوم «ساعت ۲۵ شب» اینقدر زمان برد؟
ساخت این آلبوم ۳ سال زمان برد؛ چون همزمان بر روی ۲ آلبوم دیگر کار میکردیم ولی یکی دیگر از علتها هم این بود که درگیر کارهای سینمایی و تیتراژها بودم. دیگر اینکه بسیار وسواس دارم و بارها شده قطعهای که مسترینگ آن هم آماده شده، بعد از چند بار گوش دادن و دقت کردن، به این نتیجه رسیدهام که باید دوباره تنظیم شود.
چرا حامد بهداد را به عنوان خواننده دو صدایی برای قطعه «میعادگاه» انتخاب کردید؟
در جشن دنیای تصویر که هم من تندیس گرفتم و هم حامد، روی صحنه که داشتیم جایزه میگرفتیم، حامد کنارم گفت: رضا بیا و یک قطعه دوصدایی با هم بخوانیم. من هم گفتم؛ بخونیم! خلاصه کلی در این باره با هم صحبت کردیم. بعد از ضبط قطعه «میعادگاه» هنگام مسترینگ شدن آن، به این نتیجه رسیدم که به دلیل طولانی بودن ترانه، قطعه یکنواخت شده است و نیاز به صدای دیگری دارد و بعد آن قرار را اجرایی کردیم و آن لهجه آبادانی در «میعادگاه» خیلی خوب شد، چون این کاری بود که من از پس آن برنمیآمدم.
نظرتان درباره حامد بهداد به عنوان خواننده چیست؟
حامد خواننده خوبی است و من قبولش دارم و اگر بخواهد آلبوم مستقل بدهد، حتماً با او همکاری میکنم، ولی دوست دارم یک همکاری سینمایی را در یک آلبوم به صورت همخوانی ادامه بدهم.
دیدگاهتان را بنویسید