×
×

یغما گلرویی عنوان کرد:

  • کد نوشته: 40371
  • موسیقی ایرانیان
  • سه شنبه, ۲۲ام مرداد ۱۳۹۲
  • ۰
  • «بعداز پانزده سال کار و انتشار حدود سی کتاب در زمینه‌ی شعر و ترانه و ترجمه و کار در بیش از هفتاد آلبوم موسیقی هنوز حتا بیمه نیستم و به وقت بیماری باید برای پرداخت هزینه؛ کتاب‌هایم را حراج کنم. ممنوعیت‌ها که جای خودش را دارد.» این‌ها را یغما گلرویی می‌گوید. ترانه‌سرایی که به طور […]

  • «بعداز پانزده سال کار و انتشار حدود سی کتاب در زمینه‌ی شعر و ترانه و ترجمه و کار در بیش از هفتاد آلبوم موسیقی هنوز حتا بیمه نیستم و به وقت بیماری باید برای پرداخت هزینه؛ کتاب‌هایم را حراج کنم. ممنوعیت‌ها که جای خودش را دارد.» این‌ها را یغما گلرویی می‌گوید. ترانه‌سرایی که به طور قطع او را باید پدیده‌ی ترانه‌سرایی یکی دودهه‌ی اخیر خواند. ترانه‌سرایی که توانسته با ترانه‌هایش نام و هنرش را ثبت کند تا هرگز از حافظه‌ی ادبی-هنری فراموش نشود. ترانه‌سرایی که در این مسیر، دشواری‌های فراوانی را متحمل شده و در دوره‌های مختلف، با ترش‌رویی و برخوردهای سلبی مدیریت فرهنگی روبرو بوده که برایش ممنوعیت‌های درازمدتی را به همراه داشته است. در آستانه‌ی روی کار آمدن دولت جدید که از سوی آقای روحانی دولت تدبیر و اعتدال نامگذاری شده، به سراغ گلرویی رفتیم که شش سال است اجازه‌ی فعالیت رسمی هنری در کشور نداشته است:

    * چند سال است که شما امکان فعالیت هنری؛ اعم از انتشار کتاب و همکاری رسمی با گروه‌های موسیقایی را نداشته‌اید.

    خب این اتفاقِ ممنوع‌الفعالیتی در مقاطع زیادی همراه من بوده، دو دوره یک ساله ۸۰ تا ۸۱ و ۸۳ تا ۸۴ و یک دوره سه ساله بین ۸۴ تا ۸۶ اجازه کار نداشتم و چهارسال آخر دولت دهم، یعنی از سال ۸۸ به بعد؛ در کل ممنوعیت همراه من بوده. در واقع طی هشت سال اخیر آثار من – چه در زمینه شعر و ترانه و چه در زمینه‌ی ترجمه – اجازه‌ی انتشار در قالب کتاب یا آلبوم‌های موسیقی نداشته‌اند. این را هم اضافه کنم که این ممنوعیت – جدا از تمام مشکلات مالی‌اش – روی کار من اثر مثبت داشته چون از خودسانسوری که بنا به شرایطِ جاریِ ممیزی فرهنگ در مملکتِ ما برقرار بوده؛ فاصله گرفته‌ام اما در کل این نبودِ محل ارائه مکتوب و بریدنِ راه ارتباط نویسنده و مخاطب رفته رفته به سرخوردگی می‌انجامد. تعدادی از آثار من در این مدت به شکل سی. دی و کتاب در کشورهای دیگر منتشر شده‌اند اما متولیان فرهنگی عملن بین من و مخاطبینم در داخل کشور دیوار کشیده‌اند.

    * به جز شما، در مقاطع مختلف هنرمندان دیگری نیز در گرایش‌های مختلف، دچار چنین مشکلاتی بوده‌اند. اما ممنوع‌الفعالیت شدن یک هنرمند معمولا مساله‌ای نیست که از سوی مدیران فرهنگی و یا قضایی به شکل رسمی صادر و ابلاغ شود. پس چطور می‌شود که مثلا چهارسال از یغما گلرویی خبری نیست؟ نه کتابی به اسمش منتشر می‌شود، نه اسمش روی جلد آلبومی می‌آید و نه حتی در مطبوعات رد و نشانی از اوست.
    همانطور که گفتید ساز و کار مشخصی برای ممنوع‌الفعالیت کردن یک هنرمند وجود ندارد. خود من هم همیشه با این مساله درگیر بوده‌ام و پیش آمده که از مرکز موسیقی –که معمولا طرف حسابِ ترانه‌سرا‌ها، خواننده‌ها و موزیسین‌هاست- خواسته‌ام حکم ممنوع‌الفعالیت بودن من را به صورتِ کتبی اعلام کند تا حداقل تکلیف خودم را بدانم اما در مقاطعی که دچار ممنوعیت بوده‌ام، هیچ‌وقت این اتفاق نیافتاده. فقط هر ترانه‌ای که با اسم من برای اخذ مجوز به این مرکز ارسال می‌شود، تنها به این دلیل که اسم من پای آن است، درخواستش رد می‌شود و ترانه‌ی من اصلا مجال ورود به شورای شعر را پیدا نمی‌کند. وقتی‌هم که دلیلش را می‌پرسی، شفا‌ها می‌گویند فلانی ممنوع‌الفعالیت است و نمی‌تواند کار کند. این را هم بگویم که این شرایط، تنها برای من نیست و خیلی از ترانه‌سرا‌ها چنین وضعیتی دارند. البته برخی از این ترانه‌سرا‌ها هم از اسم‌های جعلی و یا اسم برادر و خواهر‌هاشان استفاده می‌کنند و موفق به اخذ مجوز می‌شوند. انگار متولیان با اسم ما مشکل دارند نه با آن‌چه می‌نویسیم. به همین خاطر است که معتقدم این سیستم ناکارآمد، درواقع دارد دروغ و فریب را رواج می‌دهد. چراکه حتی خودِ ممیزان مرکز موسیقی هم می‌دانند که فلان ترانه‌ای که به دستشان رسیده، در واقع متعلق به ترانه‌سرای ممنوع‌الفعالیت و نام درج شده زیر نام ترانه، به خواهر و یا برادر ترانه‌سرا تعلق دارد. ما در دایره‌ای از دروغ روزگار می‌گذرانیم. خواهش می‌کنم یک بار بروید چند ساعتی جلوی در ارشاد بهارستان بایستید تا متوجه عرضم بشوید. آن‌جا آدم‌هایی را می‌بینید که برای کاری به آن وزارت خانه آمده‌اند و اغلب ریش‌شان را صبح آن رو نتراشیده‌اند. دم در که می‌رسند دکمه‌های پیراهنشان را تا زیر گلو می‌بندند و مو‌هایشان را کمی به هم می‌ریزند تا خودی به نظر بیایند و کارشان زود‌تر راه بی‌افتد. همین ماجرای دم در وزارت فرهنگ را می‌شود به کل فضای فرهنگی تعمیم داد. این است که می‌گویم متولیان فرهنگ در این سال‌ها دروغ و تزوویر را در جامعه رواج داده‌اند

    * در برخوردهایی که با مسوولان صدور مجوز داشته‌اید، شما را به چه جرمی ممنوع‌الفعالیت می‌خوانند؟ 
    معمولا جرمی که ترانه‌سرا‌ها به آن متهم می‌شوند «کار با خواننده‌های خارج از کشور» است اما سوال من این است که مگر‌‌ بخشی از همان خوانندگان قابل دفاع هم به دلیل اعمال سختگیری‌ها و ممنوعیت‌ها و به سکوت کشاندن موسیقی مردمی به خارج از کشور نرفته‌اند؟ در واقع فشارهای افراطی سال‌‍‌های اخیر باعث شد امروز آن خوانندگان خارج از کشور باشند و همین فشارها هم امروز باعث شده رفته رفته شاهد کوچ نسل بعدی شاعر و موزیسین و خواننده به خارج از کشور باشیم. هر هنرمندی هم که از کشور پایش را بیرون بگذارد، بی‌برو برگرد به او تهمت زده می‌شود. درحالی‌که هر هنرمندی در هرجای جهان که باشد تا وقتی یک ایرانی است؛ به صرف اینکه در خارج از کشور زندگی می‌کند، خائن و وطن‌فروش و… نیست. از این حرف‌ها که بگذریم من یک سوال دارم. چرا باید من به جرم اینکه فلان ترانه‌ی من‌ که با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد پیش‌تر در کتابم منتشر شده، وقتی توسط یک خواننده که خارج از ایران زندگی می‌کند خوانده شود، دچار ممنوعیت شوم؟ ترانه‌ای که از دید ممیزان هم مشکلی نداشته، چطور وقتی توسط یک خواننده‌ی در خارج از ایران خوانده می‌شود، بدل به جرم می‌شود؟ حتا اگر قانونی هم در این مورد ساخته باشند هم عقلانی و منطقی نیست.

    * در ادامه‌ی همین مشکلات بود که طی نامه‌ای اعلام کردید دیگر فعالیتی نمی‌کنید؟ 
    دقیقا. آن‌قدر در این مدت با برخوردهای توهین‌آمیز روبرو بوده‌ام که عطای این کار را به لقایش بخشده‌ام. به شخصه هرگز زیر چتر حمایت هیچ نهادی نبوده‌ام و بعد از پانزده سال کار و انتشار حدود سی کتاب در زمینه‌ی شعر و ترانه و ترجمه و کار در بیش از هفتاد آلبوم موسیقی هنوز حتا بیمه نیستم و به وقت بیماری باید برای پرداخت هزینه؛ کتاب‌هایم را حراج کنم و دم به دم هم ممنوع‌الفعالیت می‌شوم و در کنار تمام این‌ نابسامانی‌ها همین که من و دوستان ترانه‌سرا و آهنگسازم را مانند یک مجرم به دادسرا بردند دیگر برایم بس بود. بهتر دیدم بیشتر از این خودم و هنرم را کوچک نکنیم. امکان ندارد یک‌بار دیگر برای گرفتن مجوز پایم را به مرکز موسیقی بگذارم. در آن مرکز عده‌ای نشسته‌اند که نه سوادی در مورد ترانه و موسیقی دارند و نه لااقل دلسوز فرهنگ و هنر این مملکتند. در این سال‌ها نزدیک به هفتاد آلبوم از ترانه‌هایم را با مجوز آن مرکز و با اعمال کودکانه‌ترین ممیزی‌ها منتشر شده‌اند و بیشتر از این نمی‌گذارم این اتفاق بی‌افتد. من برای بیش از بیست سرال تلویزیونی ترانه نوشته بودم اما نزدیک هشت سال است که تمام پیشنهاداتِ ترانه‌های تیتراژ  را هم رد کرده‌ام چون صدا و سیما را نهادی مردمی نمی‌دانم. ترجیح می‌دهم دیگر در چارچوب خاصی کار نکنم و اگر می‌نویسم برای خودم و مخاطبم بنویسم. بدون فکر کردن به اینکه شوراهای معیوب موسیقی به آن مجوز می‌دهند، یا نمی‌دهند. من فعالیت حرفه‌ای را کنار گذاشتم تا مجبور نشوم به مخاطبم دروغ بگویم.

    * آنطور که از شواهد و قرائن برمی‌آید، مشکل ممیزان بیشتر با ترانه‌هایی‌ست که حال و هوای اجتماعی دارند و به برخی رویه‌های اجتماعی انتقاد می‌کنند. درحالی‌که در سال‌های اخیر مبتذل‌ترین آلبوم‌های موسیقایی که‌ گاه حتی اصول اخلاقی نیز در آن‌ها چندان رعایت نمی‌شود، بدون مشکل مجوز گرفته و منتشر شده‌اند. 
    دقیقا حق با شماست. اگر من هم مثل آن دسته از ترانه‌سرا‌ها؛ ترانه‌هایی با موضوعات سطحی عاشقانه می‌نوشتم، قطعا وضعیت الان را نداشتم و بدون محدودیت به کارم ادامه می‌دادم و اتفاقا شرایط مالی‌ام هم مثل بسیاری دیگر عالی بود! من گمان می‌کنم تمام این اتفاقات عمدی‌ست یعنی متولیان؛ همین موسیقی و ترانه‌ی سطحی و توسری‌خور و فرمانبر را برای خالی نبودن عریضه می‌خواهند. البته مشکل ممیزان با ترانه‌های اجتماعی، مشکل تازه‌ای نیست. حتی در دوره‌هایی پیش می‌آمد وقتی که در ترانه‌ای مثلا کلماتی مثل «شب»، «اعتراض» و «مشت» وجود داشت، از ترانه‌سرا می‌خواستند بنویسد این ترانه را مثلا برای مردم مظلوم فلان کشور نوشته است و از خواننده هم تعهد گرفته می‌شد همین جمله را روی اینسرت آلبومش بیاورد. آیا این ترویج دروغ و ریا و تظاهر نیست؟ حتا اگر قلبا با مردم هر کشوری همدردی کنی؛ این اجبار به تقدیم؛ آزارت می‌دهد. یعنی هنرمند اگر بخواهد به کوچک‌ترین مساله‌ی اجتماعی جامعه‌ی خود انتقاد کند، باید با چنین فضایی روبرو شود؟ یعنی اصلا نباید از هیچ چیز انتقاد کرد؟ یعنی ما در جامعه با فقر و اعتیاد و فحشا و نابرابری‌های طبقاتی مواجه نیستیم؟ یعنی به قول آن آهنگِ پرمخاطب همه چی آرومه؟ وقتی با چنین ممیزی محتوایی رو به رو هستی که هر اشاره به معضلات جامعه به سیاه‌نمایی تعبیر می‌شود تمام خلاقیت شاعر و ترانه‌سرا صرف این می‌شود طوری بنویسد که ممیزی را گول بزند و حذفیات کمتری داشته باشد. یعنی به جای خودِ حرف، بیشتر به چگونه گفتن می‌اندیشد و رفته رفته آن‌قدر محدود می‌شود که مجوز گرفتن شعری که مثلا درباره آلودگی هوا سروده هم باعث خوشحالی‌اش می‌شود! ممیزی رفته، رفته هم خلاقیت هنرمند را محدود می‌کند هم اندیشه را.

    * در حوزه‌ی نشر کتاب چطور؟ 
    در حوزه‌ی نشر هم وضعیت همین‌گونه است. من در حال حاضر هشت کتاب که شامل مجموعه شعر و ترانه و ترجمه می‌شود، در ارشاد دارم که طی سال‌های اخیر به ارشاد ارسال شده و مجوز نگرفته‌اند. جالب است که در پاسخ به درخواست مجوز، مسوولان اداره‌ی کتاب جواب غیرقابل چاپ بودنشان را نمی‌‌دهند؛ بلکه سعی می‌کنند با رای به حذف موارد متعدد و تاثیرگذار؛ اساسا مولف و ناشر را از انتشار کتاب منصرف کنند. مثلا یکی از ترجمه‌های من از اوریانا فالاچی با نام «پنه‌لوپه به جنگ می‌رود» با هشتاد مورد اصلاحیه مواجه شد که رای به حذف آن‌ها داده بودند. حتی گفته‌اند که پاراگراف آخر کتاب باید کلا حذف شود. فکرش را بکنید، مخاطب باید کتابی را بخواند که پایان ندارد! با این حساب معنای این اصلاحیه چیست؟ معنایی جز این می‌تواند داشته باشد که از صرافت انتشار این کتاب بگذرید؟ در واقع رای به حذف مواردی می‌دهند که اعمال آن به قیمت نابودی کتاب تمام شود و از خیرش بگذری. حتا نام مشروب را هم از آثار نویسندگان بزرگ جهان مثل تولستوی حذف می‌کنند و می‌گویند جایش باید بنویسید «نوشیدنی». یعنی قصد کرده‌اند ادبیات جهان را هم پاستوریزه کنند بدون توجه که مثلا آن نوع نوشیدنی با فرهنگ و جامعه آن نویسنده گره خورده و ما حق حذفش را نداریم. این توهین به خواننده‌ی فارسی زبان است. چند سال ا‌ست بعضی کلمات مانندِ «آغوش» و «بوسه» را هم ممنوع کرده‌اند. یعنی با رایانه چک می‌کنند و هر چه از این کلمات در کتاب باشد را بدون نگاه به نقشی که در جمله دارد، می‌گویند باید حذف شود. مثلا در یک شعر درباره دریا گفته شده «می‌خواهم در آغوش موج‌هایت گم شوم» می‌گویند «آغوش» باید حذف شود چون تحریک‌آمیز است. کسی که با چنین عبارتی تحریک شود باید خود را به پزشک نشان بدهد!

    * ممنوعیت کار در حوزه‌ی نشر کتاب چطور اعمال می‌شود؟
    در اداره‌ی کتاب نیز به شاعر، نویسنده و یا مترجمی مثل من نمی‌گویند تو ممنوع‌الفعالیت هستی! بلکه با مانع تراشی و عدم صدور مجوز در واقع این ممنوعیت‌ها را به اجرا می‌گذارند. مثلا کتابی داشتم با نام «ما ترانه‌سراییم» که تقریبا شش سال پیش برای اخذ مجوز به ارشاد فرستاده شده. جالب است که هر بار در طول این سال‌ها سراغ این کتاب را از اداره‌ی کتاب گرفته‌ایم، گفته‌اند هنوز جواب‌اش نیامده. سوال اینجاست که آیا بعد از شش سال ممیزان ارشاد این کتاب سیصد صفحه‌ای را نخوانده‌اند؟ پس اولین اقدام دولت جدید این می‌تواند باشد که ممیزان وزارت ارشاد را برای یک دوره به کلاس‌های آموزش تندخوانی بفرستد تا لااقل کار‌ها سرعت بیشتری به خود بگیرند! از شوخی که بگذریم این عدم پاسخگویی و به تعویق انداختن پاسخ نشان می‌دهد که بنده ممنوع هستم و این ممنوعیت در حوزه کتاب هم مثل موسیقی علنی اعلام نمی‌شود.

    * چرا وقتی قرار است هیچ اثری از هنرمندی در هر قالبی مجوز نگیرد و منتشر نشود، مسوولان و مدیران فرهنگی مربوطه صریحا اعلام نمی‌کنند که مثلا یغما گلرویی اجازه‌ی فعالیت هنری ندارد و به هیچ کدام از آثارش مجوز نخواهیم داد؟
    برای اینکه متولیان مدعی هستند در ایران هیچ هنرمندی با ممنوعیت کار مواجه نیست. یعنی اصلا به چنین چیزی معترف نیستند اما در عمل می‌بینید که بین کلام و عملشان چقدر تناقض وجود دارد.

    * شما طی سال‌های اخیر، اصرار زیادی روی سرودن ترانه‌هایی با مضامین اجتماعی داشته‌اید. به نظر شما ضرورت خلق اثر هنری با درونمایه‌های اجتماعی چیست؟
    ببینید. من هیچ علاقه‌ای نسبت به سرودن ترانه‌های اجتماعی ندارم بلکه بیشتر دوست دارم مضامین دیگر را در کار‌هایم دنبال کنم. اما وقتی در جامعه‌ای مطبوعات، جراید و رسانه‌ها در انعکاس وقایع و هشدارهای اجتماعی با محدودیت‌هایی مواجه می‌شوند، این وظیفه به دوش هنر و هنرمند می‌‌افتد و هرکس در چنین شرایطی شعار «هنر برای هنر» بدهد یک شارلاتان است. معتقدم کاری که من دارم انجام می‌دهم، در یک جامعه‌ی‌‌ رها وظیفه‌ی شاعر و ترانه‌سرا نیست. انگشت گذاشتن روی معضلات اجتماعی و فرهنگی از وظایفِ اصلی مطبوعات و رسانه‌های آزاد است. هروقت این کلمه‌ی «آزاد» به «مطبوعات» ما چسبید من هم دیگر ترانه اجتماعی نمی‌نویسم اما در شرایطِ فعلی ترجیح می‌دهم به جای اینکه فقط ترانه‌های عاشقانه که معمولا در دوره‌ی هیچ دولتی با مشکلات خیلی جدی روبرو نبوده بنویسم، سراغ موضوعاتِ اجتماعی بروم.

    * حالا چرا ترانه تا این حد خاستگاه تفکرات اجتماعی شد؟ آیا ویژگی و پتانسیل خاصی در ترانه وجود دارد؟ 
    به نظر من؛ جریان‌های اخیری که در حوزه‌ی شعر طی یکی دو دهه‌ی اخیر اتفاق افتاد، تا حدود زیادی جامعه را دل‌زده کرد. به همین خاطر است که مجموعه شعرهایی که در این سال‌ها چاپ شده، با مخاطب کمتری روبرو بوده است. روزگاری وقتی شاملوی بزرگ شعری می‌سرود آن شعر در جامعه انعکاس داشت اما امروزه دیگر جامعه به شاعر اعتماد ندارد. ریزش مخاطب برای تمام شاخه‌های ادبیات به وجود آمده اما من معتقدم نسبت به رمان و سایر کتاب‌ها، شعر بیشتر دچار بحران شده است. ترانه در مقایسه با شعر، امکانات بیشتری دارد زیرا می‌تواند در هم‌کناری با موسیقایی و اجرای خواننده از یک اثر نوشتاری به یک اثر شنیداری بدل شود و مخاطب بیشتری پیدا کند، مخاطبی که در منزل، توی ماشین و هر جای دیگری می‌تواند به آن گوش بدهد و با آن ارتباط برقرار کند. بدون اینکه مجبور باشد با وجود مشغله‌ها و گرفتاری‌های روزمره‌اش زمان خاصی را در طول روز به مطالعه‌ی کتاب بپردازد. این همه‌گیری ترانه باعث می‌شود تا تفکرات اجتماعی و منتقد، بیشتر به سمت این گرایش از شعر بیایند. به همین دلیل هم هست که در سال‌های اخیر با افزایش علاقه به ترانه‌سرایی و تعدد ترانه‌سرا مواجه بوده‌ایم. اتفاقا استعدادهای خوبی هم در این رشته وجود دارند ولی این نگرانی را برای آن‌ها دارم که با وجود مشکلات موجود، نسل جدید ترانه‌سراهای کشورمان چطور باید آثارشان را ارائه کنند؟ زیرا با شورایی در مرکز موسیقی روبرو هستند که هیچ کدام از اعضای این شورا کارنامه‌ی دندان‌گیری در حوزه‌ی ترانه‌سرایی نداشته‌اند. چقدر خوب می‌شد که اعضای این شورا، کارنامه‌ی خود را درخصوص ترانه‌سرایی رو کنند تا همه ببینند چقدر صلاحیت نظارت بر ترانه را دارند. من برای نسل‌های بعدی ترانه‌سرایان نگرانم! زیرا می‌دانم ترانه‌سرایان جوان در ارائه‌ی ترانه‌هاشان با مشکل روبرو خواهند بود و در چارچوب این شورا‌ها رفتن ترانه ما را به سطحی‌ترین نقطه خواهد رساند. اتفاقی که البته متولیان فرهنگی به آن بی‌میل نیستند. در همین امروز هم ترانه متعهد و متفاوت به ناچار پناه برده به شبکه‌های اجتماعی نظیر فیسبوک و دلخوش بودن به لایک‌هایی مخاطبان فضای مجازی و همین لایک‌ها هم تا حدود زیادی می‌‌تواند برای ترانه‌سرا فریبنده و از راه به درکن باشند و روند پیشرفت او در مسیر ترانه‌سرایی را به مخاطره بیاندازد.

    * در حوزه‌ی نشر چطور؟ آیا نشر مجموعه ترانه در چنین شرایطی نمی‌تواند تا حدودی راه‌حل امیدوارکننده‌تری باشد؟ 
    یک زمانی اینگونه بود. وقتی که ممیزی‌ها تا این حد شدید نشده بودند، یعنی در زمان دولت قبل اما با توجه به محدودیت‌های موجود، روند ممیزی‌ها و صدور اصلاحیه‌های پیاپی از سوی وزارت ارشاد در سال‌های اخیر، به نظر من انتشار مجموعه ترانه نیز نمی‌تواند راه‌حل امیدوارکننده باشد. متاسفانه بخش قابل توجهی از حساسیت‌های موجود در اداره‌ی کتاب اساسا پشتوانه‌ی منطقی ندارند. فکرش را بکنید طرح جلد مجموعه شعر «باران برای تو می‌بارد» که در اوج ناباوری و بعد از چهارسال مجوز نشر گرفت و چندی قبل توسط «انتشاراتِ نگاه» به بازار آمد، در ابتدا عکسی از من بود که ارشاد قبول نکرد و گفتند نباید عکس شاعر روی کتاب چاپ شود مگر آنکه مُرده باشد و همین مساله باعث شد انتشار این کتاب به تعویق بیافتد. یعنی برای چاپ عکس شاعر روی جلد کتابش باید اول او را کُشت! حالا سوال اینجاست که اصلا چه منعی وجود دارد که عکس نویسنده، شاعر یا ترانه‌سرا روی کتاب چاپ شود؟ سوهان که درست می‌کنند عکس‌ تولیدکننده را روی جعبه سوهان چاپ می‌کنند چرا اجازه‌ انتشار عکس هنرمند روی اثرش را نمی‌دهند؟

    * آیا محبوب شدن یا مطرح شدن نویسندگان و شاعران مشکلی را ایجاد می‌کند؟ حتی هیچ وقت شاهد نامگذاری خیابان‌ها و میادین شهری به نام شاعران و نویسندگان معاصر نبوده‌ایم. این رویه حتی در قبال شاعران و نویسندگانی که مورد تایید دولت‌ها بوده‌اند نیز صادق بوده است.
    واقعا نمی‌دانم چرا. فکر می‌کنم اسم حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی را هم برای این عوض نکرده‌اند که قرن‌ها از مرگ آن‌ها گذشته است. متاسفم که بگویم این رویکرد معنایی جز این ندارد که مبادا نویسندگان و شاعران بیش از اندازه در جامعه حضور یا تاثیرگذاری پررنگی داشته باشند! مبادا نویسنده یا شاعری از سوی اقشار مختلف جامعه دوست داشته شود… اما موضوع چیزی ورای اسم خیابان است. کلیت هنر در این سرزمین هرگز از طرف دولت حمایت و تبلیغ نشده است جز آن‌هایی که خودی بودند.

    * برخی از نویسندگان و شاعران مستقل معتقدند که دولت‌ها در ادوار اخیر، سعی کرده‌اند با برپایی جشنواره‌ها، جوایز‌ها و حتی سازمان‌های مختلف در حوزه‌ی ادبیات، جریان وابسته‌ای را ایجاد کرده و آن‌ها را برجسته‌نمایی کنند تا جریان‌های مستقل، کمتر و کمتر دیده شوند. و از طرف دیگر با ممانعت و به تعویق انداختن انتشار آثار برخی از نویسندگان، رفته رفته آن‌ها را به دست فراموشی بسپارند. آیا شما نیز چنین باوری دارید؟ 
    مطمئنا با این حرف موافقم. البته این مساله‌ی جریان‌سازی‌های کذایی، تنها به هشت سال اخیر مربوط نمی‌شود و حتی در زمان اصلاحات هم وجود داشت. نشانه‌اش هم پرورش و معرفی شاعران وابسته‌ای‌ست که در آن سال‌ها از سوی برخی نهادها و انجمن‌ها حمایت می‌شدند. یعنی هزینه می‌کردند که به رسم کارخانه‌های جوجه‌کشی از این مراکز شاعر فرمان‌بر بیرون بدهند و نشده. یعنی تا آن‌جا که من می‌دانم نشده چون شاعر را جامعه می‌سازد، نه دولت. تنها فرق این دوره اخیر با دوره‌های قبل‌تر این است که در دوره‌ی اصلاحات، جریان‌های، نویسنده‌ها و شاعران مستقل نیز تا حدودی امکان فعالیت داشتند و همیتی برای حذف آن‌ها وجود نداشت اما در این سال‌ها هشت سال صدای جریان‌های مستقل ادبی کلا بریده شده. این گمان که می‌توان با سرمایه‌گذاری و در قالب‌های مشخص و با برگزاری جشنواره‌های شعری و سکه دادن هنرمند و شاعر اختراع کرد از‌‌ همان اول محکوم به شکست است.

    * باتوجه به اینکه آقای روحانی اخیرا سکان اداره‌ی کشور را به دست گرفته‌اند، چه مطالباتی از ایشان دارید و فکر می‌کنید چه خواسته‌ها و مطالباتی باید از سوی اهالی قلم پیگیری شود تا در دولت یازدهم، شرایط بهتری را شاهد باشیم.

    به عنوان یک شاعر و نویسنده همواره انتقاد از هر به قدرت رسیده‌ای را وظیفه‌ی خود می‌دانم و به شخصه و برای خودم هیچ مطالبه‌ای از هیچ دولت‌مردی نداشته و نخواهم داشت اما دوستان ترانه‌سرا و آهنگ‌ساز زیادی دارم که ممنوع‌الفعالیت‌اند و بعضی‌شان از امیدهای آینده‌ی موسیقی و ترانه‌ی این سرزمین‌اند. رفع ممنوعیت آن‌ها می‌تواند اولین قدم در راه تغییر در فضای موسیقی باشد. ما متاسفانه آن‌قدر سر ساده‌ترین چیز‌ها سرگرم چانه‌زنی بوده‌ایم که موضوعات اصلی در مقوله هنر را فراموش کرده‌ایم. مسئله ملی ما در هنر چاپ شدن مثلا کتاب «کلنل» محمود دولت‌آبادی‌ست، یا فیلم ساختن دوباره جعفر پناهی، یا برگشتن فلان بازیگر به کشور. چرا شش دقیقه از فیلم اصغر فرهادی که این همه در جهان پیچیده موقع اکران در ایران حذف شود؟ چرا نشر چشمه باید با آن سابقه‌ی درخشان تعطیل شود؟ کلیت نشر ما درحال نابودی و ورشکستگی‌ست، سینما و هر هنر مستقل دیگری را به انزوا و حذف کشانده‌اند. این‌ها مسائل ملی ما باید باشند و همچنین حل شدن ماجرای خانه سینما و مجوز تشکیل صنف مستقل و غیردولتی دادن و برداشتن سایه‌ی ممیزی از سر تمام شاخه‌های هنر.

    * آقای روحانی صحبت از سپردن نظارت به اصناف کرده بودند. به نظر شما چنین چیزی چقدر می‌تواند راهگشا باشد؟
    اینکه ایشان در برنامه‌های انتخاباتی بار‌ها به نقش و ضرورت اصناف تاکید کرده و در حوزه‌ی فرهنگ و هنر نیز گفته‌ که باید ممیزی‌ها به اصناف فرهنگی هنری واگذار شود به خودی خود عبارتِ قشنگی‌ و امیدوارکننده‌ای‌ست اما اول باید پرسید که کدام صنف؟ یعنی اول معنی «صنف» را برای ما روشن کنند چون ما درواقع صنف مستقلی در ادبیات و خیلی شاخه‌های دیگر هنر نداریم. یعنی قرار است فعالیتِ انجمن‌ها و کانون‌های مستقل بالاخره از طرف دولت مجاز اعلام بشود یا منظور از صنف‌‌ همان اصناف دولتی هستند که قصد دارند رفته رفته هنرمند را به عمله‌ و حقوق بگیر دولت بدل می‌کنند؟ در چنین شرایطی اهالی قلم می‌بایست پیگیر فعالیتِ مجددِ کانون باشند. آن هم کانونِ مستقل و غیردولتی وگرنه صنفی که زیر نظر شوراهای دولتی برپا شود؛ صنف نیست و خطر راه‌اندازی صنوفِ موازی و بدلی فرهنگ و هنر را تهدید می‌کند. امور فرهنگی باید به اهالی واقعی فرهنگ و هنر سپرده شود. بنابراین صرفِ سپردن امور به گروه‌های غیردولتی و بخش سرمایه‌گذار هم نمی‌تواند راهکار مناسبی به شمار بیاید. مثلا فکرش را بکنید سرنوشت تصمیمات در حوزه‌ی موسیقی را به صنف تهیه‌کنندگان لاله‌زار بسپارند. آن وقت‌‌ همان بلایی سر موسیقی می‌آید که صنفِ تهیه‌کنندگان سر سینما آوردند. چراکه بخش عمده‌ای از این تهیه‌کنندگان تنها به فکر پر کردن جیب‌هاشان هستند و هنر برایشان اهمیتی ندارد. آن وقت اتفاق‌های تلخ‌تر در حوزه‌ی فرهنگ و هنر رخ خواهد داد. از طرف دیگر، سپردن امور به اصناف، نباید بهانه‌ای شود برای آغاز محکومیت‌ها و مجازات‌ها علیه نویسندگان و ناشران، که در ‌نهایت به ترس و خودسانسوری بی‌انجامد. یعنی نشود سرنوشت مطبوعات دهه‌ی هفتاد و ماجراهای آن دوران! البته من به شخصه اینگونه راضی‌ترم که خودم وظیفه‌ی آن‌چه نوشته‌ام را به عهده بگیرم تا اینکه برای اخذ مجوز بخواهم با شوراهایی ناکارآمدی روبرو شوم که وصفشان را برایتان گفتم.

    * به عنوان سوال آخر آیا به آینده خوشبینید؟
    آینده برای من همیشه بد‌تر از امروز بوده اما مجبورم خوش‌بین باشم. آدمی بی‌امید می‌میرد.

    https://musiceiranian.ir/?p=40371
       
    برچسب ها

    مطالب مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *