«سلام سنتور» عنوان موقت کتابی است که در ماههای آینده از اسماعیل پرقوه منتشر خواهد شد که در واقع آموزش سنتور از ۶ تا ۶۰ سالگی و با ۶۰ آهنگ است.
به نقل از هنرآنلاین، اسماعیل پرقوه متولد ۱۳۳۰ شهرستان دره گز استان خراسان رضوی است. وی موسیقیدان و آهنگساز، مدرس موسیقی، نقاش و خوشنویس، فارغالتحصیل انستیتو امور هنری تهران و هنرستان عالی موسیقی شبانه و نیز لیسانس گرافیک از دانشگاه شهید رجایی تهران است. علاوه بر این در کارنامه هنری او بازیگری تئاتر و سینما نیز دیده میشود.
اسماعیل پرقوه مسئول دفتر آموزش هنر و ادبیات حوزه هنری وابسته به دانشگاه سوره و موسس اولین آموزشگاه رسمی آزاد موسیقی استان مازندران به نام آموزشگاه حنانه در شهرستان آمل است. او پایهگذار اجرای کنسرت در ژانرهای ایرانی و پاپ در آملِ پس از انقلاب و در دهه شصت بوده و در چهار دهه اخیر، ارکسترهای بسیاری را روی صحنه برده و رهبری کرده است. او در طی سالها هنرمندان بسیاری را در حوزههای مختلف هنری آموزش داده و به دنیای فرهنگ و هنر معرفی کرده است.
اسماعیل پرقوه از همان کودکی و در دوران مدرسه به سبب علاقه و استعداد، وارد عرصههای مختلف هنر چون موسیقی، نقاشی، خوشنویسی و بازیگری شد و پس از فارغالتحصیلی از انستیتو امور هنری تهران به عنوان معلم هنر در شهرستان آمل مشغول به آموزش و تدریس شد. در سال ۱۳۹۳ و به پاس چند دهه فعالیت چشمگیر در عرصه هنر و آموزش آن، مراسم باشکوهی جهت تقدیر از این شخصیت فرهنگ و هنر، با استقبال بسیار شهروندان و اهالی هنر در شهرستان آمل برگزار شد. به بهانه نگارش کتاب ایشان در آموزش ساز سنتور، گفتگویی پیرامون وضعیت موسیقی انجام دادهایم.
هر چند اشراف شما به غالب سازها از مضرابی و زهی گرفته تا بادی و کوبهای روشن است، اما نوازندگی دو ساز ویولن و خصوصا سنتور را بیشتر از شما دیدهایم. چه چیزی سبب این علاقه شده است؟
واژه سنتور با نام دو تن از طلایهداران این ساز پرشور و دلنشین عجین شده است. بزرگانی که آثار برجسته و ارزشمندشان راهگشا، راهنما و منبع الهام بخش برای رهپویان این ساز بوده و خواهد بود. استاد فرامرز پایور، شاگرد برجسته استاد ابوالحسن صبا و نیز استاد پرویز مشکاتیان که متدها و آثار با ارزش مکتوب ایشان، مرجعی برای علاقهمندان به ساز سنتور است. من از سال ۱۳۴۵ افتخار شاگردی استاد پایور را به صورت غیابی داشتم که در دهه ۶۰ افتخار ارتباط و شاگردی ایشان را به صورت حضوری پیدا کردم.
در واقع مسئولیت دفتر آموزش هنر و ادبیات حوزه هنری وابسته به دانشگاه سوره در سال ۱۳۶۹ که اولین مرکز هنری در مازندران بود و مورد استقبال بینظیر نسل جوان قرار گرفت، بهانه شد که این فرصت به دست آید تا از راهنمایی ارزنده استاد پایور برای مدرسان و نیز هنرجویان آن مرکز استفاده کنیم. بیشترین استادان مطرح استان که دارای تحصیلات عالی دانشگاهی نیز هستند خروجی همان کلاسهای سالهای ۷۰ تا ۷۶ هستند.
به یاد دارم در سالهای دهه چهل و مسابقات دانش آموزی استان خراسان بزرگ، شاهد حضور نوجوان نیشابوری با اندامی لاغر و قامتی بلند و چهرهای مصمم بودم که با اجراهای شگفتانگیز خود سبب حیرت و تعجب داوران و شرکتکنندگان شده بود؛ او کسی نبود جز زندهیاد پرویز مشکاتیان که در همان سال مقام اول نوازندگی سنتور را به دست آورد و با وجودی که من در مدرسه، سه سال جلوتر از ایشان بودم، اما افتخار شاگردی ایشان را در همان دوران داشتم.
یادگیری ساز ویولن را نیز از همان دوران مدرسه شروع کرده بودم. معلم ادبیاتی داشتیم که نوازنده ویولن بود و من جهت مراسمی که قرار بود برگزار کنیم، ساز ایشان را به مدت دو ماه قرض گرفتم و در واقع پای تلویزیون و کانالهای شوروی سابق در خیابان و در کنار فروشگاههای لوازم خانگی، نحوه انگشتگذاری و دست گرفتن ساز را یاد گرفتم و نهایتاً در پایان دو ماه توانستم آهنگی دلنشین با ساز ایشان بنوازم!
از استادانم در ویولن میتوانم از جناب استاد ظهیرالدینی، استاد محمود ذوالفنون و استاد محمدرضا اتابکی نام ببرم. با وجودی که ساز تخصصی من در آن دوران کلارینت بود، اما به دلیل علاقه بسیار در کلاسهای ویولن استادانم شرکت میکردم. در همان سالهای دهه پنجاه در ارکستر دانشجویان انستیتو امور هنری، من برای نوازندگی ساز سنتور انتخاب شده بودم. اما با توجه به این که نوازندگی ویولن من هم مورد تایید قرار گرفته بود، در بعضی قطعات ارکستر، سنتور و در برخی دیگر، ویولن مینواختم.
اسماعیل پرقوه
با توجه به فعالیت شما در ژانرهای مختلف موسیقی، احترام به سلایق موسیقایی جامعه را چگونه میبینید؟
وقتی در یک جامعه اصول برابرخواهی یا دموکراتیک حاکم باشد، احترام متقابل به یک قاعده و فرهنگ ثابت در میآید. تفاوتهای فردی که ناشی از نگرش، تفکر، باورها، آیین و سایر عوامل دیگر که در واژه فرهنگ جای میگیرد، موجب سلایق و نیازهای متفاوت فردی در جامعه میشود.
ریتم و نظم، عناصر شاخص و تشکیلدهنده موسیقی است و از آنجا که هستی و کلاً آفرینش بر اصل نظم به وجود آمد، انسان نیز این داده و نعمت الهی را نیاز دارد. نظم طبیعت به زبان موسیقی با ریتم ۴/۴ بهار، تابستان، پاییز و زمستان در حال اجراست و مشتقات این ریتم به ماه، هفته، روز، ساعت، دقیقه، ثانیه و ثالثه تقسیم میشوند. هر قشری در جامعه از روشنفکران، فرهیختگان، اندیشمندان تا اقشار متوسط و یا ضعیف و پاییندست، برای تامین نیازها و دریافتهای روحی و روانی، مطابق نگرشها و سلیقههای متفاوتشان، نوع موسیقی متفاوتی را انتخاب خواهند کرد. پس لازم است برای همه سلایق احترام قائل شد تا هر شخصی به فراخور احوالات و فرهنگ خود، از این لذت زیبایی برخوردار شود.
واژه مبتذل را بسیار شنیدهایم و خصوصا در دهههای اخیر آن را به برخی از انواع موسیقی نسبت دادهاند! به نظر شما موسیقی میتواند مبتذل باشد؟
به قول استاد پایور که، حتی نی سحرآمیز استاد کسایی هم نمیتواند در یک مجلس عروسی نقشی ایفا کند و در مقابل، نوازنده چیرهدست چنین مجلسی نیز در محافل فرهیختگان چیزی برای اجرا نخواهد داشت. در واقع نمیتوان واژه مبتذل را برای موسیقی بکار برد. چرا که هر نوع موسیقی اگر در جای خود و بدرستی استفاده شود، ابتذالی وجود نخواهد داشت.
برمیگردیم به همان پاسخ پیشین که اگر در جامعه اصول رعایت احترام متقابل به سلایق و اندیشهها با هرگونه فرهنگ و باور و اعتقادات رعایت شود، هر فرد در انتخاب نیازهای روحی و روانی خود، میتواند آزادانه منابعی را برای خود تعیین کند.
اتفاقا همین تفاوتهای فردی در اجتماع باعث تولید موسیقی متفاوتی میشود که با روحیات و خلقیات آن درخواستکننده، همسو و منطبق بوده و در نتیجه ایجاد انواع آن با ساختارهای مختلف، نیاز قشرهای مختلف فرهنگی را تامین میکند.
نظر شما راجع به ترکیب واژگان “موسیقی فاخر” در مقابل “موسیقی مبتذل” چیست؟
وقتی به ساختار یک موسیقی واژه “فاخر” نسبت داده میشود، شنونده آن هم باید از طبقهای باشد که دارای اندیشههای فاخر و پویا باشد. اگر اقشار جامعه را به طبقات روشنفکر، متوسط خوب، متوسط کم تحرک با عقاید ثابت و طبقه ضعیف که افکار متمرکز معیشتی دارند، تقسیم کنیم، خواهیم دید که تفاوت بیشماری در سلیقه انتخاب موسیقی پیدا خواهد شد. این صحیح نیست که مثلا به نوعی از موسیقی که برای مردم کوچه و بازار تولید شده است عنوان مبتذل بدهیم. چرا که آن موسیقی کوچه بازاری حال مخاطب خویش را خوش میکند و در حقیقت رابطه عمیقی با شرایط زندگی و فرهنگ و رفتار آن بخش از جامعه ایجاد کرده است و زبان گویای آن نوع احساس گشته است. حال آنکه شنیدن چنین موسیقی ممکن است از تحمل یک فرد با فرهنگی متفاوت، غیرقابل تحمل باشد. همینطور شنیدن موسیقی با مفهوم روشنفکرانه و یا تکنیکال نیز برای فرهنگ قهوهخانهای و تخت حوضی مناسب نیست.
شاید یکی از وظایفی که بتوان برای هنرمند قائل شد، تلاش در ارتقا و رشد فرهنگی جامعه است و طبعاً هنرمند میتواند در بهبود اندیشه و تفکر جامعه بسیار تاثیرگذار باشد. پس یک هنرمند موسیقی هم میتواند با انتخاب موسیقی خوب، سطح سلیقه جامعه را بالا ببرد. هرچند شاید ارزشگذاری در حوزه موسیقی کار راحتی نباشد.
موسیقی یک هنر انتزاعی است و وقتی یک موسیقی در هر ژانری، قواعد علمی و آکادمیک مانند هارمونی، کنترپوان و غیره را رعایت کند، نمیتواند به خودی خود، بد و مبتذل و یا خوب و فاخر باشد! مگر اینکه مسیر موسیقی با عنصری چون کلام یا تصویر تعیین شود و از حالت انتزاع خارج شود که در آن صورت ترکیب آن موسیقی با مکملش را میتوان ارزشگذاری کرد. نظر شما راجع به این موضوع چیست؟
بله، کاملاً درست است. من هم اینجا ملاک نمیبینم که اگر اثری صرفا قواعد مرسوم در موسیقی آکادمیک را رعایت کرده باشد، پس میتوان عنوان “فاخر” را به آن داد! اگر چنین باشد، پس تکلیف موسیقی مقامی چیست؟! ما موسیقیهای بسیار سادهای داریم که از فرهنگ فولکلور شکل گرفته است. مثلاً یک ملودی که توسط چوپانی با نی در بیابان یا جنگل یا کوه نواخته شده و سالهای سال میماند و برای مخاطب لذتبخش خواهد بود. سپس با ورود شعر، از دل آن قطعات ماندگاری چون: رشید خان و دختر قوچانی بیرون میآید که مسیری خاص برای آهنگ تعیین میکند. اینها نه پیچیدهاند و نه از قواعد موسیقی کلاسیک بهره بردهاند! اتفاقا امروزه بیشتر از موسیقی محلی و مقامی به عنوان خمیرمایه موسیقیهای دیگر استفاده میکنند و ما نمیتوانیم بگوییم که موسیقی خوب و یا موسیقی بد است. البته میتوانیم در موسیقی کلاسیک، مثلا آثار هایدن که از او به پدر سمفونی یاد میشود و در همان ژانر موسیقی فعال بوده را ملاک قرار دهیم. اما مهم این است که چه چیزی از گوش به مغز وارد میشود و سبب میشود تا متحول شویم. هر چند در بسیاری اوقات دلیل این تحول به لحاظ علم موسیقی آنالیز نمیشود.
در ساخت قطعات موسیقی بسیار پیش میآید که از طبیعت و یا اتفاقات خیلی دمدستی الهام گرفته میشود. مثلا من از صدای پر و خالی شدن لیوان آب به لحاظ آهنگی که دارد، بسیار لذت میبرم. در واقع ما باید هم اثرگذاری را در نظر بگیریم و هم اثر پذیری را و این یک کنش و واکنش است. ساختار فرهنگی و عقیدتی و فکری درون ما است که از یک نوع موسیقی لذت میبرد و با موسیقی دیگر ارتباط برقرار نمیکند. این سلیقه یک موضوع کاملاً شخصی میشود، مانند باورها و اعتقادات مذهبی که برای هرکسی یک چیز شخصی و خصوصی است. به واقع ارزشگذاری در این حوزه میتواند پر از ایراد باشد و حواشی مختلفی را به وجود بیاورد.
لطفا راجع به کتابی که در دست تالیف دارید توضیح دهید.
البته زمانی که من در پیش دانشگاهی و دانشگاه فرهنگیان تدریس میکردم، مولف نبودم، ولی جزوات بسیاری را برای تدریس گردآوری و تنظیم کردم. اما پیش از این، یک اثر مکتوب آموزش بازیگری را در سال ۱۳۹۷ منتشر کرده بودم. کتابی که قرار است تا ماههای آینده منتشر کنم احتمالا “سلام سنتور” نام خواهد داشت که در واقع آموزش سنتور از ۶ تا ۶۰ سالگی و با ۶۰ آهنگ است. جناب دکتر پیروز ارجمند عزیز هم قرار است در مقدمه این کتاب، یک متدولوژی آموزشی را به آن اضافه کنند. فعلا با چند انتشاراتی صحبت کردهایم، اما هنوز جهت چاپ و انتشار با شرکت خاصی به توافق نرسیدهایم.
اسماعیل پرقوه
چه شد که تصمیم به انتشار چنین کتابی گرفتهاید و چه شاخصهای را در کتاب خود، نسبت به سایر کتابهایی که در این حوزه منتشر شده است، میبینید؟
متدی که در کتابهای بزرگانی چون استاد پایور استفاده میشد، سوای ضرباهنگ شیرینی که دارد، برای خواص است. در حالی که نسل جوان در فراگیری آهنگهای معروف و آشنا، شتاب بیشتری دارند. کما اینکه در سالهای اخیر نیز غالب کتابهای آموزشی در کنار اصول و تکنیکهای موسیقی، از قطعات معروف نیز استفاده میکنند.
شما وقتی به موسیقی آوازی ما نگاه کنید، خواهید دید که امروزه و بین نسل جدید، آواز خواندن و یا موسیقی بدون میزان و تکنوازی خیلی طرفدار ندارد و غالباً به موسیقی ریتمیک و همنوازی علاقه بیشتری نشان میدهند. به خاطر دارم در دهه پنجاه و در جشن هنر شیراز، مخاطبان با عشق و علاقه به آواز استاد شجریان گوش میدادند، اما این شرایط برای مخاطب نسل جوان ما تغییر کرده است. نهایتا احساس کردم در امر آموزش ساز سنتور هم باید به روز حرکت کنیم و به ذائقه و سلیقه مخاطب نوجوان و جوان توجه کنیم و به آن احترام بگذاریم. بر این اساس من در این کتاب فرمی را با قطعات ضربیِ آشنا، اما کوتاه در نظر گرفتم و با تجربه شش دهه آموزش و تدریس، فکر میکنم با این روش هنرجو نه تنها خسته نمیشود، بلکه برای ادامه انگیزه بیشتری پیدا خواهد کرد.
استفاده از این متد آموزشیِ گام به گام میتواند هنرآموز را برای تلاش بیشتر سوق دهد تا در ادامه بتواند آثار استادان بزرگی چون استاد بدیعی، استاد تجویدی و استاد خرم را بنوازد. در واقع تاکید من در این کتاب بر این است، چگونه هنرجویی که ذهنش با زبان موسیقی ناآشناست را آموزش دهم، بهگونهای که با تسلط به کار خود ادامه دهد.
من تمام زندگی خود را صرف هنر کردهام و بالاخص موسیقی که با آن نفس کشیدم. طبعا تجربیاتی را در این سالها آموختم که از آن در طبقهبندی و کلاسه کردن متدهای آموزشی سنتور در کتاب خودم استفاده کردم. ایراداتی را در نحوه آموزش و یادگیری هنرجوها میدیدم که جهت رفع آنها، جزوههایی را به روش خودم مینوشتم و دیدم که در انتقال مفاهیم به هنرجو و نیز درک هنرجو، بهتر عمل کرده است. بنابراین تمام این شیوههای آموزشی را که تجربیات ۶۰ ساله من است، در این کتاب در اختیار علاقهمندان قرار خواهم داد.
دیدگاهتان را بنویسید